سلام اول از همه بگم که من اصلا از وجود همچین وبسایتی خبر نداشتم تا اینکه یک هفته پیش دوستم بهم نشونش داد و من شروع کردم بعضی از داستان هارو خوندم راستش یکم حالم بد شد چون بعضیا به رسمیت جرمی که انجام دادن رو اینجا اعتراف کردن (تجاوز) و خیلی از داستان ها و اتفاقا رمانتیک نبودن حالا قضاوتو بزارم کنار داستان من از روی واقعیت هستش و طولانیه اگه حوصله ندارین نخونید حالا من خودمم نمیدونم چرا دارم اینو مینویسم ولی این اتفاق رو باید یجا می نوشتم جایی هم نمی شناسم که داستان گی رو بشه منتشر کرد اگه با من بود سریالشو میساختم
خلاصه شروع کنم
اسم من کوروش هستش من 19 سالمه یک سال پیش در یک مدرسه نمونه دولتی تحصیل میکردم (یعنی 18 سالم بود) من اون موقع میدونستم بایسکشوال هستم (هم از دخترا هم از پسرا خوشم میاد) ولی تا اون موقع فقط با یه پسر و سه تا دختر وارد رابطه شده بودم و یک بار سکس داشتم (اونم با دختر بود). این مدرسه خیلی پر جمعیت بود یادم میاد میگفتن 400 نفر دانش آموز داره (دو شیفت بود) هفته ی اول مدرسه بود از بچه ها شنیده بودم که قراره از یه مدرسه غیر دولتی دانش آموزهای ریاضی سال یازدهم که 15 نفر میشدن بیان بعضی از کلاس هارو مشترک بشینن مدرسه ی ما, دلیلشو خوب یادم نمیاد چون من دوازدهم بودم و رشتم انسانی بود ولی دلیل اینو یادم میاد که چرا دو تا کلاس تعداد نفراتش این همه کم بود اون مدرسه بالاترین شهریه رو داشت توی شهر و هر کسی نمیتونست اونجا درس بخونه.یکی از معاون ها در مراسم صبحگاهی گفتش که با اون دانش آموز ها کاریمون نباشه و نریم اعتراض کنیم که چرا اونا موهاشون بلنده هر لباسی که میخوان رو میپوشن چرا تتو دارن وقتی تتو رو گفت همه بهم نگاه کردن بعدش گفت کلا باهاشون کاریتون نباشه. رفتیم کلاس; کلاس من طبقه ی دوم بود و من چون هیکل درشت و قد بلندی داشتم همیشه منو نماینده کلاس میکردن حالا چرا بدنم اونطوری بود اونم بخاطره این بود که از بچگی کلاس های بسکتبال, شنا و رزمی میرفتم و از 15 سالگی بدنسازی و کیک باکس رو شروع کرده بودم. همیشه جلوی در کلاس وایمیستادم تا معلم بیاد که مثلا کلاسو ساکت کنم ولی با کسی کاری نداشتم. کم کم بچه های اون مدرسه هم میومدن و یهو یک پسره زیبا که آروم آروم داشت از پله ها بالا میومد رو دیدم وااااای هنوزم یاده اون لحظه میوفتم صورتم داغ میکنه و دستام میلرزه این پسر رسید بالا و کامل میتونستم ببینمش چون جلوم بود پسری با موهای سیاهه سیاه که هدفون airpod max رنگ سبزشو گذاشته بود سرش ,ابروهای سیاه کشیده, چشای درشت عسلی, بینی خوش فرم نوک تیز, لبای درشت قرمز, پوستشم که انقدر سفید و صاف بود برق میزد, صورتش یه ذره بود گردن ظریف کوتاه, دستای ظریف که روی هر دوشون تتو های مینیمال بود از بازو هاش تا روی دستاش تتو داشت مینیمال بودن ولی چون پوستش سفید بود خیلی واضح دیده میشدن بدنش وای خدااااا بدنششش کمر باریک رون های پهن انگار مانکن بود ولی مانکن قد کوتاه چون قدش 1,65 بود یک لحظه مکث کرد به دو طرف نگاه کرد مشخص بود دنبال کلاسش بود اومد از جلوم گذشت رفت (حتی بهم نگاه نکرد) وای خدا چه بوی عطری چه بوی فراموش نشدنی (بعدا فهمیدم عطرش YSL بود) یه لحظه به خودم اومدم دیدم کلاس روبرو همه دهنشون باز مونده برگشتم دیدم کلاس ما همه چشاشون وق زده فقط یک نفر حرف زد اونم گفت پشمام اون دختر بود یا پسر. معلم اومد داخل رفتم نشستم; کله کلاس چشماش میومد جلو چشام, میخواستم هر چه سریع تر زنگ زده شه برم ببینم اون فرد واقعی بود و متوجه شدم خیلی ها منتظر هستن که همین کارو بکنن همه داشتن میپرسیدن که اون کی بود عجب چیزی بود ترنس بود؟ نمیدونم چرا اینارو میشنیدم عصبانی میشدم. زنگ خورد مثل همیشه باید همرو از کلاس بیرون میکردم بعد از اینکه همرو بیرون کردم داشتم میرفتم حیاط که دیدم داره تند تند البته خیلی جذاب تند تند دستش کتاب با هدفونا گوشش میره سمت پله ها که بره حیاط بازم بهم حتی یک ثانیه هم نگاه نکرد. رفتم حیاط دیدم یه گوشه روی یه شیبی نشسته و داره کتاب میخونه و سیب میخوره کله حیاط چششون روش بود ولی اون به کسی نگاه نمیکرد پیش دوستام نشسته بودم یهو یکیشون با یکی از اون بچه های مدرسه غیردولتی اومد ازش خیلی سوالا پرسیدن خلاصش این بود که اسمش میلاد بود میلاد بدون حرف (د) میلا وقتی اسمش رو فهمیدم اینطوری بودم که اسمش چه بهش میاد خلاصه این انگلیس به دنیا اومده بوده و مامان باباشو توی تصادف از دست میده و میاد ایران با پدر بزرگ و مادر بزرگش زندگی میکنه من هنوزم شغل پدربزرگ اینو نفهمیدم ولی مادربزرگش از جراح های شناخته شدست بعد این پسره گفت که با این کاریتون نباشه این پسره یک بار یه کاری کرد که یک پسر رو اخراج کردن و پدر پسره اینو التماس کرده بوده که پسرشو ببخشه صرفا بخاطر اینکه انگشتش کرده بود بعد هممون بهش نگاه کردیم گفت ازش بترسین پدربزرگش روش خیلی حساسه داشت میرفت که برگشت گفت سعی نکنین باهاش دوست هم بشین به کسی پا نمیده. یک ماه گذشت هر هفته سه روزشو میومد ماشین هایی می اومدن دنبالش که بالای 10 میلیارد بودن هر دفعه لباس های متفاوت اصلا تکراری نمی پوشد و همشون مارک بودن با کسی هم حرف نمیزد همیشه تو زبون همه بود چون میگفتن نخبه هم هست معلما میگفتن که سوال هایی رو جواب میداده که در طی سال ها تدریسشون کسی جواب این سوال هارو درست نداده بوده(بعد من اون موقع اینطوری بودم که خدا حداقل یکیشو بهش میدادی هم پولدار هم زیبا هم نخبه بود). یک روز میرفتم کتابخونه مدرسه که دیدم نشسته تنها پشت میز تصمیم گرفتم پیشش بشینم تا اینکه سرشو آورد بالا و توی چشمام نگاه کرد…
نوشته: کوروش
خب خوب بود، امیدوارم آقای Babakmman رو نا امید نکنی
درود قلمت خوب و روانه
خلاصه کنمش :
در صورت صحت حرفاتون که گفتین از وجود این سایت بی خبر بودید و … امیدوارم شمام صرفا به محتوای جذاب نوشته هات فکر کنی و نه چیز دیگه…باور کن اگر خودت باشی و بع فکر جسارتا چرندیات معمول کلیشه ای نباشی خواه ناخواه همجنسگرایان واقعی فالوورت میشن و کشته مرده داستانات…ادامه ش بده…نظر فنی مو از حیث قالب و محتوا و کیفیت داستانت بعد از قسمت دوم بهت میگم
داستانت ظاهرا پارت دوم هم داره، خوشحال میشم بخونمش
داستانت نسبتا کوتاه بود و خیلی زود میخواستی تمومش کنی
من ترجیحم اینکه جزئیات داستانت رو بیشتر کنی و سریع نری سره اصله مطلب.
منم در واقعیت داستان تورو دارم و کامل درکت میکنم چی نوشتی.
مخصوصا اون تیکه ای که گفتی:
عجب چیزی بود ترنس بود؟ نمیدونم چرا اینارو میشنیدم عصبانی میشدم.
خوشحال میشم که داستان من رو هم بخونین.
پسری زیبا در مدرسه
خیلی خوب و روان شروع کردی ، امیدوارم داستان متفاوتی رو ازت بخونیم که با بعضی چرندیات جقی فرق داشته باشه
منتظر ادامه داستانت هستم
نوشتی طولانیه ولی بهتر بود از همون اول مشخص می کردی که قسمت اوله.
این قسمت به قدری کوتاه بود که مقدمه هم نمیشه اسمش را گذاشت
قرار باشه اینجوری بنویسی ترجیح میدم وقتی تمام شد بخونم.
حداقل قسمت آشنایی را تو این پارت تمام میکردی
به نظرت کسی که داستان رو نیمه کاره میذاره مستحق چیه؟!
تشکر یا فحش؟!؟
حیف اون وقتی که گذاشتم واسه خوندن این مهملات
این یه نقص تو افرینشه
یکی اینجور زیبا میشه
یکی با دیدنش عاشق میشه
عشقی یک طرفه و ناقص و گناه و جرم
واقعا چرا بعضی از پسرا باید اینقدر زیبا باشن
جزئیات بیشتریو به متن بکش.
عجله نکن واسه تموم کردن داستان.
از احساس خودت تو موقعیتای مختلف بیشتر بگو.
مثلا تو مدرسه نمونه درس خوندی پاراگراف بندی خیلی تو داستان کمک میکنه و از علامتای نگارشیم بیشتر استفاده کن… .
فک کنم داستانتو قسمت sms های گوشیت نوشتی ک بنظرت طولانی بوده حاجی این یه صفحه هم نبود کجاش طولانیه
و اینکه احساس میکنم من این سریالو دیدم شما دارید رسما ب ریش مخاطبات میخندی سریال رو داری از زبون خودت مینویسی
لایک اول💞💞
چه خوب ،بالاخره یه نویسنده جدید پیدا شد که جقی نیست، ولی رفیق عزیز اینو بدون این فرم از داستان اینجا زیاد لایک نمیخوره.
اما تو موظفی بخاطر انگشت شمار افرادی مثل خودت که به این نوع داستان و دیدگاه علاقه دارن داستانت رو کامل کنی، قلمت هم عالیه💐💐💐
حالا چندتا داستان بهت بگم سرچ کن بخون به صلیقهت میخوره:
اول از همه : گل فروش« و مابقی داستان های نویسندهش»
دوم : زمانی که رضا آنجا بود « و مابقی داستان های نویسندهش»
سوم: وقتی برگشتم یکی دیگه جای من بود«و مابقی…»
چهارم: عشق در زمان وبا«و مابقی…»
خیلی نویسنده و داستان های توپ اینچنینی هم هست که الان حضور ذهن ندارم اما بگردی چیزای خوبی پیدا میکنی🌹🌹🌹