چگونه یک بی‌بی شوگر پیدا کردم

1401/02/06

سلام دوستان من حاج علی هستم یه مرد ۶۵ ساله این خاطره مال سال قبل هست زن من مریض شده و دیگه توان سکس نداشت منم خیلی ادیت میشدم ولی نمیتونستم زن بگیرم یا صیغه کنم از ترس بچه‌ام یک روز که برای خرید نان به نانوایی رفته بودم پولم دادم و آخر صف منتطر بودم تا نان بهم بدهد که یک خانم جوان ۲۳ ساله آمد تو صف هر کاری کرد کارتش جواب نداد وقتی دیدم کارتش جواب نمیده پول نان و دادم و رفت من هم رفتم چند روز بعد تو بازار میگشتم رفتم در مغازه برنج بخرم که اون خانم باز همون جا دیدم دوباره کارتش نمی‌کشید و ناراحت بود رفتم جلو و گفتم اجازه بدید حساب کنم قبول نکرد به زور حساب کردم راستش چشمم بد جور گرفته بود اون ازم شماره خواست تا پولم بر گردونه من دادم نه برای پول برا آشنای تا شاید بهانه ای بشه و بیشتر آشنا بشیم اون رفت منم رفتم عصر یه شماره زنگ زد همون خانم گفت شماره کارت بدید از اون اصرار و از من انکار خلاصه ندادم تا بهانه برای صحبت داشته باشم اسمش پرسیدم ادر بود اون تو گوشیم سیو کردم فردا که وضعیت واتساپ چک میکردم وضعیت اونم دیدم همش وضعیت عمگین داشت شروع کردم پیام دادم که چرا عم گین هستی و این شروع آشنای ما شد دیگه هرروز چت میکردیم و من تمام جیک و پیک خودم و مشکل همسرم و وضعیت گفتم اونم از خودش زندگیش گفت و مشکلاتش این کار هرروز ما بود و به هم عادت کردیم و برای هم استوری میزاشتیم یک روز دل و زدم به دریا و بهش گفتم بیا با هم بریم برات لباس بخرم با هم رفتیم در لباس فروشی براش چند تا مانتو با کمک خودش انتخاب کردم و رفتیم تا پرو کند یکی یکی می‌پوشید و من نگاه میکردم یه مانتو قرمز انتخاب کردم اونم قبول کرد و لباسی که تنش بود جلو چشم من در آورد و لباس قرمز پوشید بدن سفیدش و سینه خوشکلی داشت که کیرم سیخ شد نزاشتم درش بیارع و با هم رفتیم پیش فروشنده براش حساب کردم رفتیم بیرون بهش گفتم بریم برات لباس زیر بخرم رفتیم چند تا لباس زیر خوش رنگ براش برداشتم و همرو حساب کردم یه لباس خواب مشکی سکسی هم برداشتم و خریدم بعد رفتیم بستنی خوردیم موقع رفتن طرف خونش گفتم ماشین بلدی گفت نه گفتم دوست داری یاد بگیری گفت آره با هم رفتیم بیرون شهر یه جاده خلوت به طرف روستا بود اونجا نشست پشت فرمون و شروع کرد منم دستم گزاشتم روی دستش و موقع دنده عوص کردن کمکش کردم موقع استارت و رو فرمان همش دنبال بهانه بودم بهش دست بزنم بد جور شهوتی شده بودم کلی رانندگی کرد و کلی وقتی ماشین خاموش می‌کرد یا سوتی میداد خندیدیم هوا داشت غروب میشد دیگه گفت بریم جامون عوص کردیم و اومدی طرف خونه تو راه همش به اون فکر میکردم و سکس با اون رسوندم خونه و رفتم اونم کلی تشکر کرد شب همش فکر اون بودم که دل و زدم دریا و یه داستان سکسی براش فرستادم داستان شوگر ددی منتطر موندم ببینه نگاه کرد و تیک آبی خورد ولی جواب نداد همش میترسیدم ناراحت بشه که پیام دادم ببخشید اشتباه فرستادم که پیام داد ار این داستانا میخونی و شروع کردیم در این مورد حرف زدن وسط حرف زدن نوشتم دوست دارم وبراش فرستادم نوشت چی گفتم ببخش اشتباه شد و اون گفت خواهش ولی باز گفتم دوست دارم و براش توصیح دادم که من خیلی دوست دارم و فلان و گفتم اگر با من باشی همه چی بهت میدم و پیش من بهت خوش میگدره با کلی اصرار رازی کردم و برا دو روز بعد قرار گذاشتیم برم خونش تو این دو روز همش دربار علاقم به اون و حرفای عشقی حرف میزدیم هردومون خوشحال بودیم عصر روز دوم رفتم خونش اول حموم کردم لباس خوشکل پوشیدم و عطر زدم و رفتم آرایشگاه وقتی رسیدم در خونش زنگ زدم تا بیاد درو باز کنه تا تو کوچه معطل نشم تا کسی من نبینه رفتم داخل همون مانتو قرمز پوشیده بود با یه آرایش قشنگ رفتم داخل خونه تمیز و قشنگی داشت نشستم روی مبل برام شربت آورد و میوه خوردم بلند شدم و شروع کردم گشتن تو سالن و عکس د درو دیوار و نگاه کردن اونم اومد و برام توصیح میداد خونش قشنگ تزئین کرده بود دستم انداختم دور کمرش و آروم رفتم سمت اتاق خواب رفتیم داخل درو بستم بردمش جلو آیینه با هم وایسادیم دستم دور کمرش بود اون یکی دستم آوردم جلو شونش گرفتم و چرخوندم طرف خودم صورتش روبروم بود قدش از من کوتاه تر بود چند ثانیه همدیگرو نگاه کردیم و آروم پیشونیش بوسیدم و شروع کردم بوسیدن و لب گرفتن اونم لب شروع کرد دستام بردم سمت کونش و لمبر کونش گرفتم و فشار میدادم به طرف خودم کوصش می‌خورد به کیرم و لبش میخوردم لمبر کونش چنگ میزدم دستم آوردم تو کمرش هم چنان لبش میخوردم آروم مانتوش در آوردم آخه دکمش نبسته بود یکی از سوتین های که خریده بودم و پوشیده بود سوتین باز کردم و سینه سفید و خوشکلش اومد بیرون خط رگ کردنش خوردم و رفتم سمت سینش سینش کردم تو دهنم میخوردم سینه خوش فرم و خوش عطری داشت چاک سینش لیس میزدم و میرفتم سمت اون سینش میخوردم می‌آمدم بالا گوشش میخوردم و لب میگرفتم آروم آروم رفتم سمت تخت حلش دادم و آروم خوابوندم رو تخت شروع کردم لیس زدن و رفتم سمت نافش نافش زبون زدم با دو دستم شلوارش گرفتم و شلوار در آوردم و رفتم از رو شرت سمت کسش بو میکشیدم و نوک دماعم و داخل تکون میدادم یه گاز کوچولو گرفتم و آروم شرت در آوردم اون رو تخت بود پاش دادم بالا و وسط پاش پایین تخت نشستم و شروع کردم کسش بو کردن و ولی نمیخوردم میخواستم شهوتی بشه مدتی گدشت و من هم جنان لای کسش بازی می‌کردم و ادای خوردن درمی‌آوریم و سرم می‌بردم عقب اونم کسش حرکت میداد طرف دهنم بد جور شهوتی شده بود یهو دست انداخت سرم گرفت و فشار داد رو کسش و گفت بخور گلوش خشک شده بود از شدت شهوت شروع کردم خوردن زبونم و میکردم داخل و با ملج و ملوچ میخوردم آروم خروسک ش گاز میگرفتم و دوباره میخوردم قسمت بین سوراخ کون و کسش حیلی بهش حال میداد شروع کردم لیس زدن و نوک زبونم آروم در سوراخ کونش میکردم و می چرخوندم خیلی شهوتی شده بود یهو سرم بین پاش فشار داد و لرزید ارصا شد خیلی شدید چشماش بد جور خمار شده بود لرزیدنش که تموم شد پاش شل کرد و من اومدم کنارش خوابیدم و شروع کردم به بوسیدن و قربون صدقش رفتن یکم گدشت و آروم شد بلند شدن گفتم دوست دارم لباس سکسی و بپوشی و خودم رفتم آبمیوه از یخچال بیارم برگشتم و دیدم جلو اینه وایساده لباس سکسی و پوشیده و موهاش درست میکنه از پشت بعلش کردم و آبمیوه رو با دست خودم دادم خورد و نصفشم خودم خوردم لیوان گداشتم روی اینه و همین جور که بهش چسبیده بودم بعلش کردم و آوردم روی تخت دراز کشیدیم کنار هم بوسش میکردم که گفت دوست دارم داستان برام بخونی با صدای خودت همون داستان و که فرستادی گفتم باشه گوشیت بیار رفت آورد و دراز کشیدیم روی تخت دستم گداشتم زیر سرش و کونش کرد طرف من خودم سرم گداشتم روی باش بلند تا گوش دم دهنم باشه شروع کردم خوندن ددی شوگر پشت بی بی خوابیده بود و براش داستان میخوند داستان سکسی و کیرش تو چاک کونش بود و آروم فشار میداد در سوراخ کونش ولی نمیزاشت داخل بره فقط بازی می‌کرد تا بی بی شهوتی بشه اینارو میخوندم و خودم هم انجام می‌دادم ددی کیرش از عقب به طرف کس بی بی برد و با آب کسش خیس می‌کرد و برمی گشت و کیر خیس شده رو به سمت سوراخ کون می‌برد و خیسش می‌کرد همین طور این کار و کرد کرد کرد کرد تا دخترک هشری شد و گفت بکن کونم بکن طاقت ندارم داستان و میخوندم و مو به مو انجام می‌دادم بله دوستان این داستان و من خودم نوشته بودم و براش فرستادم فانتزی سکس من که طی سالها توی زنم بود و حالا میتونستم اجراش کنم همین شد ادر گفت بکن حاجی جان خودت بکن تو کونم بد جور قلقلک میشم و من آروم سر کیرم کردم داخل کونش کونش با آب کسش خیس شده بود چه لذتی داشت ارو آروم کردم کردم و هردفعه بیشتر کردم داخل تا خوب جا باز کرد ادر جان چشماش و بسته بود و لذت می‌برد و می‌گفت بکن و من با عشوه میکردم و لذت میبرم یه کون سفید و نرم نه گشاد و نه تنگ فیکس فیکس چه حالی میکردیم طلمبه میزدم و اونم میگفت جان بکن حاجی جر بده و من میکردم یهو پاهاشو فشار داد و شروع کرد لرزیدن کیرم داخل کونش بود و اون ارصا شد آروم که شد کیرم در آوردم و بوسش کردم گفت بکن حاجی بکن دوباره خواستم بکنم کونش که نشد به خاطر ارصا شدن منقبض شده بود و دردش اومد نکردم عقب بلند شدم بین پاش نشستم و شروع کردم کیرم کشیدن در کسش و آروم سر کیرم کردم داخل و شرو ع کردم کردن کلی کردم که کفت برو پایین تخت و رفتم اونم حالت داگی لب تخت نشت و گفت بکن دستم گداشتم رو کونش و کردم داخل کسش و شروع کردم میگفت بزن بزن رو کونم با دستت تا سرخ بشه منم میزدم رو کونش و چنگش میزدم و هم زمان طلمبع میزدم محکم بکن بکن تا خایت بخوره رو کسم میکردم محکم و شالاپ شلوپ می‌کرد انگشت شستم بردم سمت دهنم خیسش کردم و گراشتم در سوراخ کونش و شروع کردم ماساژ دادن و با کیرم تو کسش طلمبه زدن اونم داشت تشک و چنگ میزد و میگفت بکن منم میکردم عرق از پیشونیم اومده بود و میرفت تو چشمم پاکش کردم و سوراخ کونش انگشت کردم و هم زمان تو کسش کیرم میکردم یهو دیدم یه آه بلند گفت و شروع کرد لرزیدن و باز ارصا شد منم با ارصا شدن اون ارصا شدم و کل آبم ریختم تو کسش چند دقیقه به همین حالت بودیم و آروم که شدیم بعلش کردم و بوسیدمش روی تخت دراز کشیدیم و من قربون صدقش رفتم و هردو ار هم تشکر کردیم و بلند شدیم رفتیم حموم همدیگرو لیف زدیم و شستیم لباس پوشیدبم و روی تخت دوباره دراز کشیدیم خوابمون برد بیدار شدم دیدم گرسنه هستم ادر بیدار کردم و با هم رفتیم آشپزخونه یه پنیر و سبزی خوردیم و من رفتم دوستان از شوهر ش و شهرمون چیزی نگفتم چون تابلو میشد این داستان کاملا واقعی هست

نوشته: حاج علی


👍 1
👎 20
31301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

870729
2022-04-26 01:13:46 +0430 +0430

حاج علی ؟؟ ناموسا ؟؟ جق زاده ی کص مخ

2 ❤️

870730
2022-04-26 01:14:09 +0430 +0430

واسه سلامتی روح. وروان و استخونای شکننده دوست65ساله مون صلوات بلند…

4 ❤️

870778
2022-04-26 03:57:23 +0430 +0430

حاج علی 65ساله 😂

0 ❤️

870780
2022-04-26 04:02:25 +0430 +0430

خانه ی سالمندان مگه سوادآموزی نداره دیگه !؟

2 ❤️

870791
2022-04-26 08:35:49 +0430 +0430

اگر این داستان واقعیت هم نداشته باشه اما در جامعه وجود داره واژه شوگر ددی زیاد به گوش میرسه. خب صدای کلنگ گورتون میاد با پول تن کسایی رو به دست میارین که حتما یه عشقی تو زندگیشون یا بوده یا الان هم هست کسایی که تو آتیش عشقه سوختن حالا تو پیری کله کیری فقط واسه خاطر پول تن بهت داده. باس رید وسط اون مکه ای که شماها رفتین حاج علی. البته واسه نویسنده متوهم این حقی ننوشتم واسه حاج علی های جامعه نوشتم . کیر گراز وحشی تو کونت جقی

0 ❤️

870847
2022-04-26 23:05:24 +0430 +0430

میگن دود از کُنده بلند میشه ، ولی این دفعه باید بگن دود از کونده بلند میشه . گُوز گُوزو با ایزی لایف داری زندگی می کنی اونوفت لاف هم میایی؟

0 ❤️

870880
2022-04-27 01:56:08 +0430 +0430

طلمبه میزدی،؟؟؟دستش نمیرفت تو کصش؟؟😅😅😅

0 ❤️

942849
2023-08-17 20:48:10 +0330 +0330

جوووون دلم منم شوگر‌دوس‌دارم

0 ❤️