کنجکاوی من در زندگی خواهرم (۱)

1401/03/19

سلام خوب هستید میخواستم این مجموعه داستان واقعی رو برای انتشار دادن خاطرات خودم و خواهرم امتحان کنم وقایع این داستان واقعیه و در طول چند سال اتفاق میوفته،خب برای معرفی از اسم های مستعار استفاده میکنم اسم من پژمان۲۵ساله و خواهرم مینا ۳۵ ساله و مجردها از خودم اگه بگم یه پسر قد بلند لاغر اما ماهیچه ای وفیس روبه خوبم ابجیمم قدش ۱۶۰ و بدن فوق العاده ای داره با پوست گندمی ما خیلی از نظر ظاهری شبیهیم همه بهمون میگن خواهرم برام مثل مادرم میمونه و از بچگی عزیزترین کس زندگیم بود خب برای شروع میریم سال ۹۶ که تعطیلات عید رفته بودیم مسافرت خونه مادربزرگم اینا توی راه ابجیم گوشیمو داده بود تا بازی کنم رمزشو بلد بودم خوش رفته بود حموم همینجوری که داشتم ور میرفتم رفتم تو گالری که عکسا رو ببینم دیدم تو یه پوشه جدا کلی عکس قدی و لختیه چندتایی هم سوپر بود بیشتر کنجکاو شدم رفتم توی تلگرام و دیدم با یه پسری چت می‌کنه ودوسته ظاهراً یارو تهرانی بود همینطور که چک میکردم پیامارو یهو دیدم گفته ممنون عزیزم حموم خیلی خوش گذشت گیج شدم رفتم بالاتر دیدم کلی تو حموم نویس دادن و سکس چت میکردم با همدیگه اولش خیلی عصبانی شده بودم و میخواستم به بابا قضیه رو بگم اما نه دلم یه جوری خوشم اومده بود. دیگه کارم شده بود خواندن سکس چتا و با خودم ور رفتن عکسای لختیشو تو چتا دیده بودم اما خیلی دوست داشتم از نزدیک تجربه کنم یه شب وقتی دوتایی تو اتاق خواب بودیم و داشتم سکس چتاشو میخوندم بهش نگا کردم و دیدم به پهلو خوابیده و سینه هاشو افتاده رو هم با هزار تا ترس گوشی رو کنار گذاشتم و دستمو ارو گذاشتم رو سینش یه تاپ نسبتا باز تنش بود که چاک سینه هاشو بیشتر نشون میداد وقتی آروم فشارش دادم و نرمیشو حس کردم یه همون کرد و چشاش وا شد تا این صحنه رو دید یدونه خوابوندم تو گوشم و گفت عوضی من خواهرمو دوباره خوابید همینکارم باعث شد شبای دیگه پیشم نخوابه .مسافرت تموم شد و ما برگشتیم شهرمون تو این مدتم کار من شده بود خواندن سکس چتا و داستانهای خواهر برادری تو شهوانی،گذشت و بابام برای خواهرم کار تو اداره خودشون ردیف کرد خواهرم یه رییس میانسال داشت و انبار دست اینا بود اواخر بازنشستگی مرده بود و مینا همش می‌گفت اگه آقای میرزایی هماهنگ کنه میتونم استخدام بشم و این صحبتا تا اینکه من یه روز با دوستان رفته بودم عرق خورده بودم حسابی مست بودم تا اینکه بهم زنگ زد مینا و گفت پاشو بیا رییسه شام دعوام کرده منم با اون حالم پا شدم رفتم رستوران غذا رو سفارش دادیم و من رفتم سرویس تا نگری بزنم حالم بهتر بشه وقتی برگشتم از دور دیدم دسته رییسش روی سینه و پای مینا جونمه و داره میمالتش تا منو دیدن از هم جدا شدن بعداً تو چالش خودم که به دوستش می‌گفت جلوی من سینه هاشو مالیده و بهش گفته اگه میخوای بعد بازنشستگیم پارتی باشم که سرکار بمونی باید بهم حال بدی مینا اصن دوست نداشت بهش بده ولی کار دولتی رو میخواست پس قبول کرده بود و یه روز وقتی انبار خالی شده بود موندن اینایی که میگم از زبون خودش و تو چتاش با رفیقشه می‌گفت بعد از اینکهکارگرارو فرستاده خونه درارو قل کرده و از پشت بغلش کرده و شروع کرده مالیده سینه هاشو کم کم مانتوشو در آورده در حین لب گرفتن و گردن خوردن نوک سینه هاشو بازی میدادهتا حسابی خیس شده وقتی شلوارشو وا کرده مینا از ترس یکم عقب رفته چون اونجوری که می‌گفت بزرگترین کیری بوده که دیده آروم سرشو کرده ساک زدن واسش می‌گفت کیرش انقد کلفت بوده که دهنشو کامل پر می‌کرده و بعد از ساک زدن خواهرمو گذاشته رو میز سره کیرشو می‌فرستاده داخل کونش و در میوورده رییسش بهش گفته پسرا هم خوب کونتو کردن اما کیر مردونه معلومه نرفته تووش کم کم همه کیرشو می‌داده به کونش و تند تند میگاییده ابجیم که اول نمیخواست بده می‌گفت وسطش خودم کمرمو تاب میدادم تا کیر بزرگش عمیقتربره داخل با هر تلمبه یه چکم به کون گنده اش می‌زده و تند تند کونشو میگاییده یه ساعته همه مدله کونشو کرد رو میز سرپا بیخ دیواری سگی گرفته بود موهاشو تو دستش و تا ته کیرشو میکرد تو کون خواهرم مینا به دوستش گفت انقد گرایید کونمو که وقتی آبشو خالی کرد همینجوری آب منی از سوراخم می‌ریخت بیرون بعد از این قضیه شروع اضافه‌کاری هاش تا ساعت ده شب بود چون ظاهراً بعد این قضیه نظرش عوض شد و عاشق کیر مردونه رییسش شده بود چون همیشه به بهونه کار تا دیروقت میموند و وقتی برمیگشت بیهوش میشد از خستگی اما یه روز زن رییسش میاد سرزده اداره و میبینن که بعله اینا دارن لای قفسه های دارو سکس میکنن همونجا داد و بیداد می‌کنه و به خاطر ابروش جدا نمیشه اما مرده رو مجبور می‌کنه بازنشست کنه خودشو بعد اون میرن شهرشون مشهد
ادامه دارد

نوشته: Shugar babyboy


👍 6
👎 23
60701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

878448
2022-06-09 01:17:08 +0430 +0430

بی ناموس این چه گهی بود خوردی که اول تا اخرش غلط املائیه

5 ❤️

878451
2022-06-09 01:22:49 +0430 +0430

ادامه بده

0 ❤️

878455
2022-06-09 01:39:32 +0430 +0430

کلا غلط املایی بود یکم متن سالمم داشت
داستان مزخرف یه جقی که برای کف دستی های شبانش داستان سرایی میکنه …
از نوع نگارش معلومه موقع نوشتن هم داشتی کف دستی میرفتی که انقدر غلط املایی داری
شل پدر تو اداره پدرت یارو همسن پدرت بلکه هم بیشتر به دختره هجاوز میکنه ، بکم خلاقیت داشته باش طرف حوونتر بود حذاب تر میشد

0 ❤️

878475
2022-06-09 02:11:15 +0430 +0430

یجای داستان درست بود که نوشته بودی خودمو چرخوندم که راحت تر بکنه .آقاپسر گی کردی انداختی گردن خواهربیگناهت . داستانتومرورکن متوجه میشی حرف منو.نوش جونت ،خجالت نداره دادی یه هوس بوده😅

2 ❤️

878525
2022-06-09 08:45:16 +0430 +0430

فقط از یه چیز مطمئنم با این املات معلمت همیشه کونت میزاشته

0 ❤️

878552
2022-06-09 12:45:22 +0430 +0430

تو راه حموم رفته آبجیت ؟گوشیه تورو داده به خودت رمزشو بلد بودی؟😳چجوری رمز خودتو بلد بودی لعنتی به منم یاد بده😂

0 ❤️

878617
2022-06-10 01:09:00 +0430 +0430

داستانت خوب نوشتنت بد

0 ❤️

878783
2022-06-11 00:38:37 +0430 +0430

جون مادرت ،جون خواهرت ،جون هرکس دوست داری ،ننویس

0 ❤️

878881
2022-06-11 13:01:24 +0430 +0430

مادر خراب آخه تو که سواد خوندن نوشتن نداری چه اجباری داری داستان کص و شعر بنویسی!مادر کونی نیم صفحه داستان صد تا غلط داره کیرم تو پس و پیش مرده هات!

0 ❤️

882779
2022-07-03 03:06:06 +0430 +0430

جالب بود اگر ادامه داره بنویس.

0 ❤️