یهویی سفر نرید...وگرنه مثل من...

1401/06/30

سلام مهردادم 32 سالمه خانمم شادی بیست و هفت سالشه
و اما شروع داستان ما…
پارسال یه موقعیت پیش اومد که بریم مسافرت…
و ما شیراز و انتخاب کردیم…
کمتر از دو ساعت واسه سفر آماده شدیم و همین فرصت کم باعث شد ماشین رو خوب چک نکنم و بدون توجه راهی شدیم…
تو مسیر اصفهان به شیراز بودیم و هوا داشت رو به تاریکی میرفت…
مسیر هم خلوت بود…
تو همین حین یهو ماشین جوش آورد و همه ی سیستمش بهم ریخت و خاموش شد…
ما موندیم جاده خلوت وسط بیابون…
کاری که از دستم بر نمیومد…
از بد شانسی هم موبایل آنتن نمیداد…
نیم ساعتی بود منتظر بودیم تا ببینیم گشت جاده ای …پلیسی ببینیم و درخواست کمک کنیم…
که یه ماشین نگه داشت و پیاده شد و اومد سمت ما…
یه آقای حدودا چهل ساله و قد بلند…
با ابهت خاصی راه میرفت…
تو اون شرایط واقعا میشد اسمش و گذاشت فرشته نجات…
اومد سمت ما و سلام و احوال پرسی کرد…
و جویای وضعیتمون شد که فهمید چقدر اوضاع ماشین وخیمه…
ده دقیقه ای داشتیم دنبال راه حل میگشتیم که به پیشنهاد آقا محمود قرار شد بریم دنبال کمک…
من نمیتونستم ماشین رو بزارم وسط بیابون…
در همین حین شادی هم احساس کرد دستشویی داره…
محمود فهمید موضوع رو…
پیشنهاد داد که من هستم شما با خانمت برو چند قدم اونطرف تر تا دستشویی کنه…
منم گیر نبودم رو شادی و اونم راحت بود کلا…
من و شادی تا اومدیم بریم به یه سمتی محمود گفت دو کیلومتر جلو تر  یه استراحتگاه داره و سرویس بهداشتی هم داره…
محمود گفت میخوای من همسرت و ببرم اونجا بیام…
نمیدونم مغزم کار نکرد یا چی پیشنهاد شو قبول کردم…
و شادی هم مخالفتی نکرد…
محمود و شادی رفتن و من موندم کنار ماشین…
نباید بیشتر از نیم ساعت طول میکشید…
و من نگران شدم…
زنگ زدم به شادی که گفت الان شلوغه اینجا…نیم ساعت دیگه میاییم…
صداش به نظرم طبیعی نبود…ویه لرزشی داشت…
یک ساعت و نیم بعد دیدم محمود و شادی اومدن…
حسم میگفت یه چیزی شده بین این دو نفر…
حس بدی نبود و فکرم رفت به این که زنم و محمود گاییده…
محمود هم وگرنه بیکار نبود که علاف ما بشه…
به این نتیجه رسیدیم که ماشین رو بکسل کنیم…
کارای بکسل روکردیم و محمود باز پیشنهاد داد شادی جان بیاد تو ماشین من و شما تو ماشین خودت بشین اینجوری خطرش کمتره…
محمود هم بو برده بود منم غیرت خاصی ندارم…و داشت میتازوند…
ما کم کم راه افتادیم …
و شادی هم رفت تو ماشین محمود…
از پشت معلوم بود كه محمود داره با زنم لاس میزنه و شادی هم میخنده…
ساعت یک شب بود رسیدیم شیراز…
محمود گفت که بریم یه اتاق سه تخته بگیریم و صبح واسه ماشین یه چاره ای میکنیم…
خیلی راحت حرف میزد و منم اصلا مخالفتی نمیکردم…
یه هتل رفتیم که بیشتر مسافر خونه بود…اتاق مد نظر رو گرفتیم و رفتیم لباس راحتی بپوشیم …
من رفتم یه آبی به سر و صورتم بزنم و برگردم…
دیدم شادی و محمود رو کاناپه کنار هم نشستن و دارن تلویزیون نگاه میکنن…
من هم که خیلی خسته بودم رفتم رو مبل تک کنارشون نشیتم…
دیدم محمود دست انداخته دور گردن شادی…
انگار اون شوهرش بود من غریبه…
حس جالبی بود…
چند دقیقه بعد شادی سرش و گذاشت رو پای محمود و که مثلا بخوابه…
یجوری که دهنش لب به لب با کیر سیخ شده محمود بود…
محمود هم داشت موهای شادی رو بادست شونه میکرد…
با دست دیگه هم کم کم رفت سراغ سینه های شادی…
شادی نفسهاش تند شده بود و با دستش از رو شلوار کیر محمود رو میمالید…
یکم بعد دست کرد و کیر محمود رو در آورد و شروع کرد به خوردن کیرش…
محمود هم یه چشمکی به من زد و گفت که مهرداد جان شما خسته ای برو بخواب‌…
رفتم رو تخت بخوابم که محمود گفت…مهرداد جان بر تو ماشین بخواب…
منم سوئیچ و برداشتم و مثل برده های حرف گوش کن رفتم تو ماشین بخوابم…
فکر این که شادی و داره یه غریبه رهگذر میکنه داشت دیوانم میکرد…
خلاصه هرجوری بود خوابم گرفت…
صبح شد و رفتم که یه سری بهشون بزنم …
دیدم که شادی لخت تو بغل محمود خوابیده…
سرشم کذاشته رو بازوی محمود…
تا من رفتم بیدار شدن…
محمود گفت مهرداد صبحانه رو زحمتشو بکش تا من و شادی یه دوش بگیریم…
دقیقا مثل یک نوکر چشم گفتم و رفتم دنبال صبحانه…
شادی انگار اصلا من و نمیدید…
اونا هم دوتایی رفتن حمام و کلی سر و صدا و خنده تو حموم به پا کردن…
صبحانه رو خوردیم و محمود و شادی حاضر شدن که برن بیرون …
دیدم تعارفی به من نکردن…
شب شد و منم کار های ماشین رو کردم و برگشتم هتل …
دیدم که هنوز محمود خان زنم و نیاورده…
منم گرفتم خوابیدم…
ولی خوابم نبرد…
گفتم یه زنگ به شادی بزنم…
زنگ زدم که محمود برداشت و گفت مهرداد دیگه زنگ نزن تا صبح…
صبح برمیگردیم…
صبح شد و شادی تنها برگشت…
واقعاً خسته بود…
لباس هاشو درآورد و رفت دوش بگیره…
رفتم پشت در حموم و ازش حالشو پرسیدم که…
گفت که مهرداد اصلا حوصله تو ندارم…
بعدا حرف میزنیم…
اومد بیرون بدون هیچ حرفی رفت خوابید…
دم ظهر بود که از خواب پاشد و صدام کرد…
مهرداد امشب محمود با دو تا از دوستاش یکم کار دارن با من…
گفتن که اگه دوست داری تو هم بمون…
گفتم که یعنی میتونی به سه تایی شون بدی…
گفت دیشب که پنچ نفر بودن مشکلی نداشتم…با یه لبخند
رفت که واسه شب آماده بشه…
منم منتظر بودم ببینم چی پیش میاد…
شب شد و محمود دو تا دیگه از دوستاش که جوون تر بودن اومدن تو اتاق ما…
چون صاحب هتل آشنای محمود بود کاری به رفت و آمد اتاق ما نداشت…
خلاصه شادی بدو بدو رفت تو بغل محمود…
دو‌تای دیگه هم دست به کص و کون شادی میکشیدن…
من ساکت نشسته بودم و فقط نگاه میکردم …
محمود جوراباشو در آورد و پرت کرد تو صورتم…
گفت مهرداد اینا رو بشور…
بعد دوباره مشغول دستکاری شادی شدن…
من رفتم که جوراب محمود و بشورم…
یکی از اونا که سهراب بود اومد سمتم گفت…
مهرداد کرم کجا داری زنت از کون خیلی تنگه…اذیت میشه…
رفتم بیرون دیدم شادی رو کیر محموده و داره بالا پایین میشه…
میثم هم که اسم اون یکی بود منتظر من بود کرم و ببرم تا سوراخ کون زنم و چرب کنه دو تایی بکنن تو کص و کون زنم…
سهراب کرم و گرفت و قشنگ چرب کرد کون شادی رو…
میثم سر کیرشو گذاشت دم کون شادی و آروم هل داد تو…
شادی هم که نمیتونست بلند جیغ بکشه…
از درد سرخ شده بود…
یکم گذشت…شادی دردش کم شد و تلمبه های محمود سهراب شروع شد…
پنج دقیقه ای تو این پوزیشن بودن…
جای سهراب و میثم عوض شد…
سهراب خیلی محکم تر تلمبه میزد که من یهو ناخواسته گفتم دردش میاد یواش…
میثم از حرفم ناراحت شدو …اومد محکم خوابوند در گوشم…
من افتادم زمین…
بعد اومد سمتم و کیرش و به زور کرد تو دهنم…
مزه کرم و کون زنم قاطی شده بود…
میثم گفت کصکش مزه کون زنت و از کیرم بچش…
منم به ناچار داشتم براش ساک میزدم…
یهو دیدم محمود بالا سرمه…
اونم کیرشو داد دستم و گفت بی ناموس مزه کص زنت هم از کیر من بچش…
سهراب شادی رو خوابونده بود رو زمین و داشت مثل تراكتور تو کص زنم تلمبه میزد…
منم دو تا کیر کلفت تو دهنم بود…
شادی زیر سهراب نگاه کرد به ما و گفت…
محمودم. کون شوهرم نمیزاری؟
از حرفش تعجب کردم…
محمود یه چشم گفت از موهام گرفت و پرتم کرد یه طرفی…
گفت مهرداد گمشو برو کونت و تمیز کن و بیا زود…
منم رفتم دستشویی و کونم و خالی کردم و لخت اومدم بیرون…
محمود گفت کصکش بیا رو کیرم بشین…
من تا الان نداده بودم…
رفتم کرم برداشتم و کونم و چرب کردم…
تجربه دادن اصلا نداشتم و نمیدونستم چه دردی داره…
محمود رو مبل بود و منم به پشت رفتم تنظیم کردم رو کیر محمود…
که یهو محمود از شونه هام گرفت و محکم فشارم داد رو‌کیرش…
چشام از درد سیاهی رفت…داد کوچیکی زدم که محمود محکم زد پس کلم گفت ادا تنگا رو در نیار…
چند دقیقه ای رو کیر محمود بودم…
تا اینکه جا باز کردم و محمود از زیر بغلم گرفت و من و مثل بچه رو کیرش بالا پایین میکرد…
حس خوب اومد سراغم…‌
داشتم از کون دادن به بکن زنم لذت میبردم…
سهراب و میثم هم دوتایی زنم و داشتن میکردن…
محمود من و بلند کرد و انداخت کف زمین…
منم قمبل کردم و از پشت کیر کلفتشو میکرد تو کونم…
دیگه حواسم به شادی نبود…
رو ابرا بودم…
ده دقیقه ای همونجوری من و محمود کرد…

بعد رفت رو‌مبل نشست و منم رفتم کیرشو کردم تو دهنم…
تو حلقم فشار میداد …
اون کیر کلفت و تا ته میکرد تو دهنم…سرم و نگه می‌داشت تا از دهنم بیرون نیاد کیرش…
اشک تو چشام جمع میشد و تا مرز خفگی میرفتم…
تا اینکه آبش اومد و بزور همشو تو دهنم ریخت…
منم آب کیرشو قورت دادم افتادم زمین و نفس نفس میزدم…
کار میثم و سهراب هم با کص و کون زنم تموم شد‌.‌‌
شادی هم خسته رو زمین افتاده بود…
آب کیر رو بدنش پر بود…میثم و سهراب لباس پو شیدن و کم کم رفتن…
من و شادی رو زمین مثل جنازه ها افتاده بودیم…
محمود اومد سمت من و با یه لگد بیدارم کرد…
پاشو کصکش…
از بازوم گرفت و بلندم کرد…
دیدم داره من و میبره سمت دستشویی…
گفت برو تو زانو بزن…
منم رفتم و جلو کیرش که خواب بود زانو زدم…
یهو بی مقدمه کیرشو کرد تو دهنم شروع کرد به شاشیدن تو دهنم…
منم از این کار خیلی خوشم اومد و کم کم از شاش محمود قورت میدادم…
فک‌کنم دولیتری تو دهنم شاشید…
بعد رفت بیرون سمت شادی…
منم رفتم بیرون دیدم شادی رو بغل کرده داره میبره رو تخت…
شادی هم از خستگی خواب بود…
رفت آروم شادی رو کذاشت رو تخت و خودش هم بغلش کردو خوابید…
منم رفتم لباس پو شیدم و رفتم بیرون…
کل اتفاق های افتاده تو ذهنم رژه میرفت…
تا صبح تو خیابون بودم…
نزدیک صبح رفتم و آروم یه گوشه ای خوابیدم…
ساعت حدود ده بود که دیدم محمود لباس پوشیده و آماده ی رفتنه…
شادی هم تو بغلش رو مبل دارن از هم لب میگیرن…
محمود به من گفت مهرداد جان بابت رفتارهای دیروز عذر میخوام…
انگار اصلا اون محمود دیشب نبود…
شادی هم ول کن محمود نبود و مثل بچه تو بغل محمود بود…
محمود گفت من شادی رو میبرم یه هفته ای پیش خودم میمونه…
تو ه‍م برگرد منم با شادی میام و تحویلت میدم…
شادی مثل جن زده ها خوشحال شد و یه آخ جونی گفت…
منم کم کم آماده شدم و رفتم سراغ شادی…گفتم خودت راضی هستی…
شادی گفت مهرداد ما که اینجا رسیدیم در هر صورت…
منم قول میدم برگشتم خونه کلی جبران کنم…
یه ماچ ازم کرد که محمود به شوخی گفت…
ای بابا الان زن منی اجازه گرفتی ازم…
خلاصه منم راهی شدم و یک هفته شد دو هفته…
شادی با محمود اومدن خونه…
محمود چون عجله داشت میخواست بره …
شادی یه ربعی محکم محمود و بغل کرده بود و اشک می‌ریخت…
صحنه رمانتیکی بود…
محمود رفت ولی با شادی در ارتباط بود…
ما هم زندگی عادی مون رو ادامه دادیم…
محمود هم هر سال یک هفته مرخصی می‌گرفت میومد شادی رو میبرد مسافرت…

ممنون از نظرات خوبتون…

نوشته: بیغ


👍 10
👎 76
76001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

896402
2022-09-21 02:20:08 +0430 +0430

تا همونجا که گفتی آنتن نبود بعد زنگ زدی ب شادی خوندم
تو اسکولی یا ما


896405
2022-09-21 02:24:48 +0430 +0430

ریدم دهنت آنتن نداد بعد زنگ زدی کسکش


896407
2022-09-21 02:32:14 +0430 +0430

اینا یه جایی زندگی میکنن ک انتن نمیده ولی زنگ میزنه 😂😂


896408
2022-09-21 02:35:23 +0430 +0430

چرا خوندم واقعا 😐🖕🤦‍♀️

4 ❤️

896412
2022-09-21 02:39:31 +0430 +0430

من چون فحاشی بلد نیستم حوتله میکنم به دوستان دیگه .
لطفا جای من هم ایشون رو آبیاری بفرمایید.

2 ❤️

896416
2022-09-21 02:45:02 +0430 +0430

این دیگه چه سمی بود ک من خوندم ،ای تو روحت مهرداد.

0 ❤️

896424
2022-09-21 03:21:56 +0430 +0430

انقدر کشعر یجا نخونده بودن ناموسا

0 ❤️

896430
2022-09-21 03:44:21 +0430 +0430

خاطره سکسی داستان بنویس ن کسشر بدبخت شیشه ای

1 ❤️

896432
2022-09-21 03:50:03 +0430 +0430

کییییییرم دهنننننت آخه تو جاده موندی یه غریبه اومددبی مقدمهدزنتو ورداشت برد بعد اونجا انتن نبود بعد زنگ زدی محمود
محمود اومد جلوت زنتو کرد بعد توام خوابیدی؟ سایتای فیلتر شده زیاد میری؟ دیوث مگه برازرزه آخهههههه کتگوری ارباب برده و بی غیرتی و گی و گنگ بنگو فورسامو آوت دور و فیک هتل و … از همه یه لقمه زدی دیگه
بخدا من این داستانو تو ۷/۸فیلم دیدم تو ترکیبشون کردی نوشتی

3 ❤️

896435
2022-09-21 03:56:37 +0430 +0430

ممنون از نظرات حوبمون ؟!
جدی میگی ؟
الان نظرات خوبمون و بدیم بتو '؟
ای به چشم عزیزم . منتظر باش جایی نرو تا نظرات خوبمون و دریافت کنی . فقطجون مامانت جایی نرو که نطرات خوبم حروم نشه بریزه همش زمین. …
هنوز نرفتی ؟ راست بگو ؟ من باور نمیکنم همانجا باشی . احتمالا از اینجا رفتی اونجا … راست بگو …دارم میفرستم خوب خوباش و برایت جدا کردم دستچین …اومد صبر کن داره میاد سمتت سرت و بگیر اونطرف بلند شده میخوره صورتت و جاش میمونه روی پسشونیت …این کمی سنگین هست . بپا رسید دستت بگیر برو جلو …خب زیاد نرو دیگه چرا اینطوری هستی آخه…مگه مستی آخه…آه

0 ❤️

896437
2022-09-21 03:58:54 +0430 +0430

تا گفتی آنتن نمیداد و بهش زنگ زدی دیگه نخوندم . کیر مغز

1 ❤️

896444
2022-09-21 04:51:33 +0430 +0430

برو کیر سگ تو دهنت ، مریض روحی روانی
چرا امثال تو حرومی نمی میرین

0 ❤️

896446
2022-09-21 05:14:54 +0430 +0430

شیر سماور تو‌کونت .داستان نخوندم از نظرات معلوم بود مزخرفه دوروغ

0 ❤️

896448
2022-09-21 05:50:28 +0430 +0430

این داستانو احتمالا محمود نوشته و از عقده های درونیش راجع به شادی و مهرداد داستان ساخته

0 ❤️

896449
2022-09-21 05:52:24 +0430 +0430

چه اسم با مسمایی داری بیغ ولی بوق میزاشتی بهتر بود تمام شیراز زنت رو گاییدن و تو یه گوشه بوق میزدی .

0 ❤️

896462
2022-09-21 07:32:47 +0430 +0430

آخه کسکش این چرندیات چیه

0 ❤️

896463
2022-09-21 07:39:35 +0430 +0430

خاک تو کونت اُبی با این تراوشات ذهن مریضت، برو دکتر روانپزشک حالت اصلا خوب نیست

0 ❤️

896469
2022-09-21 08:15:34 +0430 +0430

شیرم دهن آدم دروغگو میشه بگی کدوم نقطه از مسیر شیراز اصفهان آنتن نداره
صد بار تا حالا این مسیر رفتم مثل سگ کسشعر میگی

0 ❤️

896470
2022-09-21 08:35:59 +0430 +0430

آنتن نمی‌داد و زنگ زدی
پارسال موقیعت پیش اومد بعد یارو هرسال یه هفته میومده
کیریستوفر دولان سایت خودتی

0 ❤️

896471
2022-09-21 08:39:20 +0430 +0430

چ سمی بود

0 ❤️

896472
2022-09-21 08:43:09 +0430 +0430

گه در دهن بابا و ننه ات بگذارن،
این آشغالا چیه مینویسی

0 ❤️

896481
2022-09-21 09:55:56 +0430 +0430

اینکه گفتی انتن نمی داد و بعدش زنگ زدی دیگه بقیه شو نخوندم و اومدم سراغ خوندن کامنت ها :))))

1 ❤️

896482
2022-09-21 10:00:43 +0430 +0430

اگه این داستانو تو بخش طنز آپلود میکردی الان جزو داستانای برتر بود 😂

1 ❤️

896486
2022-09-21 10:27:09 +0430 +0430

دوستان به نظر من حیف اینترنت و وقت که صرف این اراجیف ذهن جقی این کصکش ها بشه .

0 ❤️

896487
2022-09-21 10:37:00 +0430 +0430

حال بهم زن

0 ❤️

896492
2022-09-21 12:48:58 +0430 +0430

گفتی آنتن نمی‌داد زنگ زدی شادی دیگه نخوندم

0 ❤️

896501
2022-09-21 13:43:57 +0430 +0430

قبلش بگو فانتزی دارم زنت جنده بشه، چرا فشار به خودت میاری

0 ❤️

896506
2022-09-21 14:12:00 +0430 +0430

کص و شعر که میگن همینه

0 ❤️

896507
2022-09-21 14:21:33 +0430 +0430

ایا این داستان واقعی بود یا ساخته یه عدد بچه ساله مادر فاکر بود؟ 😂

0 ❤️

896523
2022-09-21 17:21:05 +0430 +0430

داستانت اصلا به واقیعیت نمیخوره 😒

0 ❤️

896533
2022-09-21 19:46:15 +0430 +0430

حالم به هم خورد به گوه کشیدی که اینجارم

0 ❤️

896538
2022-09-21 20:55:40 +0430 +0430

والا من با کاکولد بودم
اینا همش کسشعره

0 ❤️

896545
2022-09-21 23:43:22 +0330 +0330

من چرا اینو خوندم😶😶😶😶😶😶

0 ❤️

896556
2022-09-22 03:06:13 +0330 +0330

چه حالی میده ناموسای ادمو جلوش بگان. من چنبار تو بچگی دیدم مامانمو گاییدن الانم یادم میوفته حشری میشم

0 ❤️

896558
2022-09-22 03:33:29 +0330 +0330

کیر راننده های ترانزیتی کویر رو حواله کونت باد
اخه اوسکول نور خورشید ب این سرعت به زنت نمیرسه ک تو تعریف. میکنی اینجوری محمود ب زنت رسید
من ریدم تو قسمت خالیه غیرت تو وجودت
من ریدم تو جمجمه ی خالیت ک گوه گرفته اینا با هم هماهنگ بودن کوس مغز حتی ماشینتم خودشون خراب کردن😁
خراب شدن ماشین فقط قسمتی از ماجرای معرفی بکن های زنت بتو بوده😁😁😁

0 ❤️

896572
2022-09-22 09:39:29 +0330 +0330

کسکش دروغگو همش چرت وپرت نوشته

0 ❤️

896583
2022-09-22 11:11:08 +0330 +0330

چه توهمات کس و شری داری.یعنی عن مغزم رد کردی

0 ❤️

896601
2022-09-22 14:39:45 +0330 +0330

چقدر مریض جنسی زیاد شده

0 ❤️

896609
2022-09-22 15:40:34 +0330 +0330

خاطرات یه جقی باسوتی

0 ❤️

896611
2022-09-22 15:48:34 +0330 +0330

کسکش کثیف دروغگو

0 ❤️

897805
2022-10-03 09:10:47 +0330 +0330

تا اونجایی که شادی صبح تنها اومد خونه و رفت حمام خوب بود. باید همونجا تموم میشد.

0 ❤️

898645
2022-10-12 02:24:50 +0330 +0330

کو س ک ش دیوث حالم از تفکرات بیمارت بهم میخوره

0 ❤️

900199
2022-10-25 04:36:44 +0330 +0330

اسم داستان باید می‌داشتی روزی که ریدن بهم

0 ❤️

908377
2022-12-27 08:08:38 +0330 +0330

نمیدونم همش راست یا دروغ ولی ماهم به همین مشکل برخوردیم ۲نفری منو جلو شوهرم گاییدن.

1 ❤️

982284
2024-05-04 18:05:17 +0330 +0330

عجب داستانی…

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها