یک وحشیِ با سیاست (۱)

1401/12/04

خدا ناظر اعمال ماست ،درستکار باشیم.
این جمله رو زده بو‌د رو دیوار اتاقش برای اولین باری که برای استخدام رفتم اونجا .سرو وضع و تیپم به اون محیط نمیخورد اما پدرم اصرار داشت دختر کوچیکش رام بشه ، اهلی بشه برای همین منو وادار کرد به کار کردن پیش حاج سعید دوست همسنگر . منم که‌ اصلا توان مقابله نداشتم اصلا با‌ چی باید مقابله کنم؟پدرم؟این کار اصلا شدنی نبود چون زندگی تو ایران آدم رو محکوم به‌ وابستگی به خانواده برای همین‌ به جای‌ مقابله با پدرم تصمیم گرفتم به خراب کردن خودش و هم‌نسل هاش که تیشه به ریشه ی من و نسل من زدن.
با‌ معرفی خودم خیلی سریع‌ تلفن رو برداشت و به منشیش گفت خانوم لطفا چای بیارید و دیگه کسی رو برای استخدام پذیرش نکنید به لطف خدا نیروی متدین و امین پیدا شد.
حالم از این‌ لحن پوچ و مسخره بهم میخورد متدین،امین من هیچکدومش نبودم من فقط یک دختر بایسکشوال‌ بودم که لو رفته بود و بعد تحمل یک دوره تنبیه بدنی سخت به خاطر لز‌ با‌ یکی از همکارام مجبور شدم به استعفا‌ و بیام جای‌ مطمئن کار کنم چون نه زناش بویی از زنانگی و رسیدن به خودشون‌ برده بودن و نه‌ از نظر پدرم من تمایلی به مردا داشتم .
جدای از لحن بد حاج‌ سعید یک سری خوبی هایی هم داشت مثلا به یک ریش پروفسوری اکتفا کرده بود عطرش بوی جوراب نمیداد و ترکیب لباس پوشیدنش خیلی حرفه ایی بود و برای من تداعی گر یک شوگر ددی خیلی مناسب .
با سوالاتش منو بمباران کرد و منم با حوصله جواب دادم و دست آخر که‌ به‌ قول خودش به جمع بندی رسید مبلغ حقوق منو هم مشخص کرد و ازم پرسید شما نکته ایی ندارید؟
گفتم من یک سری شروط دارم که خیلی ساده ست اول منو با اسم کوچک صدا کنید اونم نه فاطمه ، فاطیما.
دو من چادر‌ ملی سر میکنم نه چادر عربی.
سه دوست ندارم هرچی اینجا اتفاق میوفته پیش پدرم بازگو کنید ،اگه‌ موافق هستید من در خدمتم.
دستی رو ریش جو گندمیش کشید و گفت والا اینجا یک شرکت خصوصیه و خیلی سخت گیری خاصی روی پوشش شما نیست اما با فاطیما صدا کردن شما شاید بقیه معترض بشن ‌و فکر بدی بکنن لطفا معاف کنید این فقره رو .
منم گفتم والا خودم اینجوری راحت ترم اخه من سن و سالی ندارم که یک خانوم پشت اسمم بشینه همش.
کمی‌ مجدد تو فکر رفت و گفت یک هفته ایی مشغول بشید تا من شرایط رو بررسی کنم و اطلاع بدم.
مشغول به کار شدم تو این شرکت جذاب‌ البته محیطش جذاب‌ نبود رییسش جذاب بود از اون پدرسوخته های هفت خط که یک شرکت خصولتی رو اداره میکرد و به بالاها وصل بود .
یک هفته بعد دعوت شدم به اتاقش و برام شرح مسئولیت جدیدم رو داد ، من شدم منشی مدیر عامل،حاج سعید.
برای رسیدن به هدفم بهترین جا‌ بود اما زمان که میگذشت انگار داشتم به این مرد وابسته میشدم .
ساعت ۱۱:۳۰هر روز بهم میگفت دوتا‌ چای بریزم و برم دفترش باهم بخوریم اما‌ یک روز دیدم برام شکلات خریده و بهم میده یک روز پاستیل یک روز چیپس و پفک . رابطه مون داشت کم کم شکل میگرفت بهم پیشنهاد میداد وقتایی که خیلی شلوغ نیست چادرمو دربیارم یا میگفت اگه دوست داری میتونی یکم بیشتر آرایش کنی منم مو به مو‌ داشتم‌ خودمو شبیه تصوراتش‌ میکردم و خودمو تو دلش جا میدادم.
روز موعود رسید روزی که دیگه رسما دیوونه ش کردم .
طبق معمول‌ قرار به چای‌ خوردن بود اما به محض رسیدن رو کرد و بهم گفت چقد چشمات خسته س فاطیما خیلی کار کردی امروز؟
منم دوهزاریم افتاد که حاجی سیخ کرده و وقتشه بچسبونم .
گفتم اره سر درد دارم قرص هم خوردم خوب نشدم .
سریع پیشنهادش رسید که میخوایی سرتو ماساژ بدم؟
منم ناز و عشوه رو فراوون کردم و گفتم والا حاجی زحمتتون میشه دستتون درد میگیره و از جور حرفا.
دیدم در یک پلک زدن بالاسرمه داره سرمو ماساژ میده و هی مقنعه م رو میده عقب منم هیچ واکنشی ندادم یک لحظه شنیدم گفت اجازه بده درو قفل کنم یکوقت یکی دروباز میکنه منم خیلی سریع تاییدش‌ کردم و برگشت و ادامه داد به ماساژ منم میگفتم وای حاجی دستتون شفاست چقد بهتر شدم .یهو فاز برداشت که آره من طب سنتی بلدم ماساژ درمانی دوره دیدم و اینجور حرفا کاملا هم معلوم بود داره کسشر میگه و فقط میخوا‌د بکنه منو خلاصه اقای دکتر درد منو عدم خونرسانی کافی به‌ مغز تشخیص داد و ازم اجازه خواست پشت گردن و شونه هارو هم ماساژ بده منم که از خدا‌ خواسته گفتم راحت باشید هرجا که خودتون صلاح میدونید رو ماساژ‌ بدید اونم گفت والا بهتره از کف پا شروع بشه ماساژ اما خب محرم و نامحرمی دست و پای آدمو میبنده
منم زبونم باز شد گفتم مگه دکتر محرم آدم نیست؟گفت نه عزیزم هیچکس بدون صیغه محرم نیست منم گفتم خب بخونید دیگه گفت نههه نمیشه دختر بکر بدون اجازه ی ولی نمیشه گفتم خب بکر نباشه چی؟ خودم میگم بکر نیستم این کفایت نمیکنه؟
لال شد نمیخواست فرصت‌ رو از دست بده شروع کرد. گفت هرجا اشاره کردم بگو قبلتو گفتم باشه خوندم و یک لبخند زد بیخیال‌ ماساژ شد در یک ثانیه مانتو و شلوارم رو در آورد نشست جلوم کسمو از روی شورت بو میکشید‌ وقتی کشید پایین‌ قطره ی آب کسم ریخت پایین اینقدر زبون کشید و انگشتم کرد
گفتم دکتر جان ماساژ از کف پا بود که چرا رسیدی به لای پام ؟ با خنده گفت این متود ابداعی خو‌دمه گفتم قبوله ولی منم متود خودمو دارم .
خودمو جدا کردم و نشوندمش رو صندلی و کمربندش رو وا‌ کردم و شلوارشو دادم پایین زیبا بود کیرش دیدنی بود سفید دراز و یکم کلفت سرشو بوسیدم و کردمش تو دهنم روانی شده بود اینقد براش‌خوردم اومد منو از خودش جدا‌ کرد و رو مبل‌ دو نفره تلمبه هایی بهم میزد که حس میکردم کیرش میخوره زیر معدم بعد حدود ده دقیقه منو چسبوند‌ به خودش داخل کسم داغ داغ شد و کیرش نبض میزد ازم لب میگرفت و بهم میگفت دوست دارم فاطیما خیلی دوست دارم .
خیلی سریع لباس پوشیدم و دست و روم رو شستم لای پاهام قشنگ داشتم حس میکردم آب سعید رو ،میخواستم شرتم رو ببرم بدم بابام بگم بفرما اینم دختر اهلیت اینم دختر رامت به طور کاملا عمدی قرص نخوردم میخواستم حامله بشم این بچه میتونست منو همخواب هرشب سعید بکنه .باید زندگی این حرومزاده های دو رو خراب میشد به تلافی زندگی من و امثال من که همیشه انکار شدیم همیشه طرد شدیم.
ادامه به میل شما دارد.

نوشته: جو لاند‌و


👍 30
👎 9
48001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

916413
2023-02-23 03:38:50 +0330 +0330

كمتر ميشه ديس لايك بدم ولى به تو ميدم نوش جونت بچه كونى
وقتى پسرى چرا اداى جندهارو در ميارى
نوشتن داستان دخترا كامل مشخصه خيلى ديتيل و نكته بين مينويسن و يسه سرى نكاته كه به نگاه پسرا نمياد تو نوشت هاشو ديده ميشه نه مثل تو جقلى كونى از زبون دختر مى نويسى

3 ❤️

916519
2023-02-24 01:54:29 +0330 +0330

Arash lavasani
دوست عزیز کسی نگفت این خاطره ی سکسیه این صرفا یک داستان سکسیه پس به جای کسشر گفتن بشین جقتو بزن

0 ❤️

916527
2023-02-24 04:08:26 +0330 +0330

راستو دروغشو کار ندارم داستان خوبی بود اونم ن واس تعریف سکسش ک اون خوب نبود اتفاقا ولی حس نفرتی ک به این ادما داشتی قشنگ وصل شد به هم اول و اخرش

0 ❤️

916529
2023-02-24 04:48:06 +0330 +0330

بسیار عالی کاملا واقعی براوورد

0 ❤️

916575
2023-02-24 18:25:32 +0330 +0330

یارو خیلی باید کسخل باشه که بدون کاندوم با کسی ک میگه قبلا داده سکس کنه

2 ❤️

916596
2023-02-25 01:02:11 +0330 +0330

دمت گرم

0 ❤️

916597
2023-02-25 01:09:13 +0330 +0330

حالا ادامه بده ببینیم به کجا میرسی

1 ❤️

916693
2023-02-25 19:37:20 +0330 +0330

ادامه بده ماهم می‌خونیم ببینیم چی تو فکرت هست

0 ❤️

917084
2023-03-01 01:41:52 +0330 +0330

هیچ احمقی نمیاد خودش رو اینجوری فدا کنه که یکنفر رو بجای یک نسل خراب کنه. نفرتت تغذیه غلت داشته، از اینکه پسری و گی درش شکی نیست

0 ❤️

917145
2023-03-01 09:54:06 +0330 +0330

اوه اوه ننه حاجی رو گاییدی که پس😂😂

0 ❤️