آغاز دستمالی شدنم توسط شوهر عمه ام (۴)

1402/09/29

...قسمت قبل

درود به کاربران حشری سایت شهوانی از بازخورد مثبتتون کلی انرژی گرفتم ولی انتظار آپلود شدن داستان خیلی کشنده است اکثرا گفتید کوتاه مینویسی خودم حوصله خوندن طولانی ندارم ولی این قسمت رو طولانی تر مینویسم

وقتی رسیدیم به مزرعه وقتش بود که کیر مهران جون شوهرعمه عزیزم رو رها کنم و این در حالی بود که از مالوندن کیرش خوشم میومد .
پدربزرگم به همراه یک کارگر در حال کاشتن بذر هندوانه بودند که ما هم ملحق شدیم بعد نیم ساعت یا ۴۵ دقیقه به پدربزرگم زنگ زدند که تراکتور آماده است ( تو روستا چند نفر تراکتور دارند که میان پولی شخم می زنند و از زمینهای ما هم یه قسمت هاییش شخم می خواست ) بابا بزرگ به مهران گفت اگه وقت داری اینجا بمون تا تراکتور بیاد راهنمایی کن کجاها رو کار کنه و خودش با کارگری که آورده بود میخواست بره شهر مهران با کمال میل قبول کرد و من و مهران یه نگاهی به هم کردیم
وسط مزرعه یه کلبه طوری داریم که برای استراحت و تعویض لباس هست که پدربزرگم و کارگرش رفتند اونجا لباس عوض کردند و موقعی که داشتند می رفتند پدربزرگم به من گفت تو اگه میری خونه با ما بیا که من داشتم تو رودربایستی قبول میکردم که مهران گفت شما برید من با خودم میارمش…

وقتی اونها رفتند مهران دست من رو گرفت و قدم زنان به سمت کلبه ( البته کلبه که میگم تو ذهنتون از این کلبه جنگلی ها نیاد یه چهار دیوار طوری بود که با نی و چوب برای استراحت صرف اینکه سایه باشه و اطرافش رو هم با نی و شاخ و برگ پوشانده بودند که میشد به عنوان مکان سرپایی ازش استفاده کرد)
تو راه کلبه که بودیم مهران پرسید تا تراکتور بیاد یک ساعت وقت داریم
بعد دستم رو محکم فشار داد لا مذهب همه قسمت هاش داغ و حشری کننده بود برام همین گرفتن دستم باعث شده بود تحریک بشم و دوباره آماده بشم برای بازی هایی که با من میکرد

من روم نمیشد در مورد کارامون صحبت کنم ولی مهران دوست داشت این پرده حیا رو بشکنه تا من و اون راحت باشیم با هم برای همین پرسید کیرم رو تو دستت گرفتی دوست داشتی؟
من چیزی نگفتم
دوباره پرسید میخوام بدونم اگه بدت اومده دیگه نگم بگیری تو دستت
گفتم نه خوب بود

  • یعنی خوشت اومد؟
  • اهوم
  • دوست داری دوباره بمالونی
    چیزی نگفتم
    دستم رو رها کرد و همینطور که راه می رفتیم و به کلبه نزدیک می شدیم دستم رو زد به کیرش گفت ببین چقدر دوستت دارم هر وقت باهات باشم اینقدر سفت میشه

دوست داشتم کیرش رو بگیرم ولی روم نمیشد کاش خودش دستم رو میبرد رو کیرش تو همین فکر بودم که مهران دستش رو گذاشت روی شونه ام و من رو کشید سمت خودش و طوری که تقریبا تو بغلش بودم بازوم رو فشار میداد و به راه ادامه دادیم تا رسیدیم به کلبه

یه جعبه بود اونجا که توش زیرانداز و بالشت بود و یه سری خرت و پرت برای چای و اینا زیرانداز پهن بود مهران بالشت رو از داخل جعبه برداشت به جعبه تکیه داد و خودش نشست و بهش تکیه کرد و به من گفت بشین کنارم منم نشستم کنارش مهران پاهاش رو دراز کرد به من گفت تو هم پاهاتو دراز کن من پامو دراز کردم مهران من رو کشید سمت خودش طوری که برگشتم طرفش طوری که پای چپم رو زمین بود و پای راستم اومد رو پای مهران و مهران هم دستش دور کمرم بود چند ثانیه ای تو همین حالت بودیم که مهران گفت بگیرش دیگه من ناخودآگاه چشمم رفت سمت کیرش مهران گفت مال خودته عمو و از توی شلوار درآوردش برای اولین بار بود که کیر شقش رو تمام قد از نزدیک میدیدم تو دفعات قبلی یا فقط حسش کردم یا نصفه و نیمه می دیدم
مهران گفت بگیرش دیگه
من آروم دستم رو بردم سمت کیرش و گرفتم توی دستم کیرش دو برابر دستم بود و سفید و خوشگل که هر دختری ببینه دلش غش میره ( خوش به حال عمه ام که صاحب اصلی این کیره)
کیر شوهر عمه ام توی دستم بود و تقریبا خودم تو بغلش شروع کردم به مالوندن کیرش کاری که نیم ساعت پیش روی موتور براش انجام داده بودم و خیلی خوشم اومده بود خیلی لذت بخش بود برام بهتون توصیه میکنم اگه دختری کم سن و سال رو می خواستید برای خودتون اوکی کنید این آپشن رو فراموش نکنید و حتما کیرتون رو بدید دستش تا با این کار جلد شما بشه

وقتی دست سفید و نازکم رو روی کیر شوهرعمه ام بالا و پایین میبردم دیدن این صحنه حتی لذت بخش بود هم برای من و هم برای مهران من کیر مهران رو میمالوندم و اون روی ابرا بود و خودم هم لذت میبردم اما مهران کاری کرد که لذت من دو چندان بشه آروم دست راستش که دور کمرم بود رو برد روی کونم و چند بار انگشت فاکش رو کشید روی کونم این انگشت کردن ها باعث شد کونم روشن بشه و به مور مور افتاد مهران چند باری از روی شلوار انگشت کرد بعد دستش رو برد تو شلوارم و انگشتش رو چند بار کشید روی سوراخ کونم طوری که دیوانه وار لذت میبردم و باعث میشد کیرش رو تندتر بمالم تا جایی که مهران تذکر داد یواش که الان آبم میاد

مهران من رو انگشت میکرد و گاهی باسنم رو می گرفت تو دستش طوری که کناره دستش رو تو شیار کونم قرار میداد و باسنم رو توی دستش فشار میداد و ول میکرد و گفت عجب کونی داری فاطیما باید یه روزی این کون رو بازش کنم بعد با همین حرف خودش حشری شد و انگشتش رو یه خورده برد تو کونم که دردم اومد و گفتم آخ که سریع بیرون کشید و عذرخواهی کرد
بعد از کلی مالش بازی و انگشت کردن که حسابی آب کوص من کیر مهران جاری شده بود مهران شلوار من رو تا زانو کشید پایین و منو رو به خودش خوابوند روی خودش و کیرش رو از جلو گذاشت لای پام طوری که کیرش لای چوچوله ام حرکت میکرد و میرفت به فضای بین کوص و کونم

تو همین حالت دو سه دقیقه ای تلمبه زد و انگشتش رو هم سعی میکرد ببره تو کونم و من به خاطر لذتی که میبردم دوست داشتم انگشتش بره تو کونم ولی مهران مسلط نبود و نیم سانت بیشتر نمیتونست انگشتش رو ببره داخل

که همونش برای من خیلی لذت بخش بود و تو ابرا بودم و نزدیک بود ارضا بشم که مهران هوس لب گرفتن کرد این در حالی بود که من واقعا داشتم به اوج می‌رسیدم و از فرط لذت و هیجان خودم روی کیرش حرکت میکردم و تو بالا و پایین کردن کمک می کردم مهران خواب لب هامو ببوسه اما من کمی پایین تر بودم و مهران برای اینکه لباش به لبام برسه منو کشید بالا ، که کیرش از لای چوچوله هام در اومد و لای رون هام تنظیمش ورد و شروع کرد به خوردن لبام اما این حرکت و تغییر فاز باعث شد حالم گرفته بشه چون واقعا نزدیک ارگاسم بودم و یه سی چهل ثانیه کلا بدم اومد از این کار ولی بعدش همکاری کردم مهران استادانه لب میخوره ، لب پایینم رو می کشید توی دهنش و میک میزد

و گاهی زبونمون به هم برخورد می کرد چند دقیقه ای لب گرفت ازم و کیرش لای رونام بود و تکونای کوچیکی میداد و انگشتش رو اینبار که مسلط تر شده بود سعی میکرد ببره تو کونم اما من دیگه تو اون مود نبودم که اجازه بدم …

پوزیشن رو تغییر دادیم به پهلو خوابیدیم و مهران شوهر عمه ام کیرش رو گذاشت دم کونم با آب کوصم که داشت تقریبا خشک میشد خیسش کرد و گذاشت لای کونم و شروع کرد تلمبه های آروم و سعی میکرد لبه های کونم رو باز کنه و با این کارش سر کیرش میرفت تو کونم ولی من هنوز یخ بودم و حالم گرفته بود و لذت چندانی نمی بردم مهران بعد یکی دو دقیقه فکر کنم متوجه حس من شد و دستش رو برد روی کوصم دید خشک شده محکم بغلم کرد و پاشو هم برگردوند روم و و گوشم گفت چی شد عشقم
چرا سرد شدی
گفتم نمیدونم
از لب گرفتن بدت اومد
گفتم نه یهو حسم رفت
مهران گفت اشکال نداره الان دوباره روشنت میکنم بعد دستش رو از زیر پیراهنم برد زیر سوتین و شروع کرد به مالوندن سینه هام لذت و همزمان کیرش رو هم لای کونم عقب و جلو میکرد لذت میبردم اما طوری نبود که به ارگاسم برسم انگار کوسم قهر کرده بود چند دقیقه ای سینه هامو مالوند، چوچوله هام رو مالوند ولی حسم دیگه برنگشت و دیگه داشتم زده میشدم مهران جونم که قربون کیر سفیدش برم متوجه موضوع شد و گفت میخواهی بی خیال شیم بهش گفتم آره
انتظار این جواب رو نداشت و گفت ولی من کون میخوام و کیرش رو فشار داد به کونم
بعد گفت میخواهی کوصت رو بخورم
گفتم نه الان دیگه یارو میرسه بریم
مهران گفت باشه و از پشتم بلند شد و نشست
منم بلند شدم دیدم مهران ناراحت طوره منم کم سن بودم ترسیدم مهران دیگه سمتم نیاد و اون کیر سفید ‌ و خوش تراش رو برای همیشه از دست بدم (نمیدونستم اون از خداشه که من رو رام خودش کرده و دیگه ول کن من نیست)
مهران با اخم التماس آلودی گفت لااقل بمالون تا آبم بیاد منم بدون معطلی کیرش رو گرفتم توی دستم و شروع کردم به مالوندن و اون لذت میبرد ولی من لعنتی انگار آب روی آتیش ریخته باشند اصلا احساسی نداشتم اون لذتش بیشتر شد و پیشنهاد داد بخورش عزیزم ! ولی من اصلا تو مود این نبودم و حقیقتش این کار رو چندش میدونستم مهران دو سه بار گفت بخورش ولی من تحویل نگرفتم دیگه بیخیال شد و به ارضا که نزدیک شد میگفت تندتر! تندتر! و من سرعت مالوندن رو زیاد کردم تا دیدم پارچه ای رو گرفت روی کیرش تا آبش اینور و اونور نریزه وقتی ارضا شد از من تشکر کرد و بوسم کرد
گفت ارضا شدن تو طلبت ، تو هم مثل عمه ات هستی از یه جایی به بعد نباید حرکت رو متوقف کرد و اگر نه مستیش میپره دیگه حشری نمیشه تا و سه ساعت بعدش کیرش رو جمع کرد و دراز کشید به من هم گفت دراز بکش من کنارش دراز کشیدم و دستش رو گذاشت زیر سرم و شروع کرد به حرفای عاشقانه
من تو‌ رو خیلی دوست دارم
به هیچ‌ عنوان نمیخوام از دستت بدم
کاش همیشه با هم بودیم
حاضرم به خاطرت بمیرم
و …
توی راه برگشت دوباره کیرش رو داد تو دستم و تمام مسیر کیرش تو دستم بود اما من همچنان بی تفاوت بودم …
شبش وقتی توی رختخواب خوابیده بودم و به اتفاقات اون روز فکر میکردم از خودم بدم اومد و یه جورایی عذاب وجدان گرفتم با خودم گفتم من دارم به عمه ام خیانت میکنم و این عذاب وجدان روز به روز بیشتر میشد و تصمیم گرفتم دیگه از مهران دوری کنم و اتفاقا چند باری هم که دور هم جمع شدیم چه خونه ما چه خونه پدربزرگم من پا ندادم که باهام تنها بشه و اتفاقا زیرنظر داشتمش خیلی کلافه میشد از اینکه فرصتی برای بمال بمال من گیر نمی آورد این بی محلی من دو ماه و خورده ای نزدیک سه ماه طول کشید و به تابستون رسیدیم و مدارس تعطیل شد

اول تعطیلات مدارس خانواده ما و خانواده دو تا عمه دیگه ام و خانواده مهران دست جمعی رفتیم دریا اونجا یه وقتایی با مهران تنها میشدم در حد یکی دو دقیقه ولی مهران دیگه دنبالم نمی اومد و خوب خواسته منم همین بود که این قضیه دیگه خاتمه پیدا کنه اما …
اما نمیدونم چرا از اینکه اون دیگه طالب قضیه نیست و بی خیال شده آزار می دیدم ، انگار خودم ته دلم راه رو برای شکستن این توبه باز گذاشته بودم برای خودم ، انگار بدون اینکه به خودم چیزی بگم با خودم قرار گذاشته بودم یه روز دوباره به مهران لاپایی میدم یا حتی بیشتر ! شاید هم به موس موس کردن مهران و نگاههای ملتمسانه اش عادت کرده بودم و حالا که مهران بنا رو به کم توجهی گذاشته بود آزار میدیدم

کم کم خودم دنبال موقعیت هایی می گشتم که ا مهران تنها بشم ببینم چکار میکنه و با خودم میگفتم اگه تقاضایی کرد پا ندم و اجازه ندم لمسم کنه اما هر بار که با مهران تنها میشدم اون خیلی عادی برخورد می کرد نه خیلی خشک بود نه خیلی صمیمی انگار نه انگار سه ماه پیش چند بار منو لاپایی زده بود و کوصم رو لیسیده بود انگار نه انگار وقتی با موتور می رفتیم کیرش تو دستم بود تمام مسیر
وقتی این بی تفاوتی مهران رو نسبت به خودم می دیدم زورم میومد و حرص میخوردم

حتی یه جایی توی آشپزخونه تنها نشسته بود من رفتم صندلی کنارش نشستم و خودم رو سرگرم گوشی گرفتم دیدم کاری نمیکنه پامو گذاشتم روی پاش که پاش رو کنار کشید به بهانه ای بلند شد دوباره نشست
این سفر تموم شد و افکار من سمت و جهتشون تغییر کرد تا قبل این سفر خودم رو سرزنش میکردم بابت اینکه به مهران پا دادم و بهش بی محلی میکردم اما بعد این سفر هم و غم من این شده بود که چرا مهران من رو تحویل نمی گیره و کرمم گرفته بود انگار

دو هفته از برگشتن ما گذشته بود که برداشت هندوانه های مزرعه پدربزرگم به اوج رسیده بود و من گاهی به همراه بابام میرفتم مزرعه و البته عمه هام هم گاهی میومدن و گاهی اتفاقی با هم اونجا بودیم تا اینکه یه روز که من و بابام رفتیم دنبال پدربزرگم که برسونیمش خونه اونجا پدربزرگم یکی دو ساعتی کار داشت و اون و بابام داشتند کارها رو انجام میدادن که مهران هم با موتور اومد از دور که مهران شوهر عمه ام داشت با موتور نزدیک میشد خاطرات اون روز برام زنده شد که چطور پشتش نشسته بودم و سینه هام به کمرش میخورد و کیرش رو میمالوندم دلم بدجور هوس کرد و شهوتی شدم حسرت اون روزا وجودم رو فرا گرفت ، به خودم لعنت فرستادم که این رابطه رو خرابش کردم
تو این افکار بودم که مهران رسید سلام و احوالپرسی کرد گفت کجان گفتم اون ته هستن دارن بامیه میچینن مهران گفت من میرم پیششون
پرسیدم با موتور میری
گفت آره و حرکت کرد دو سه متر جلوتر ایستاد
پرسید میایی ؟
یه لحظه شوکه شدم انتظار این پیشنهاد رو نداشتم با خودم گفتم الان قبول کنم یا نه نکنه دوباره ارتباطمون شروع میشه داره
مهران دوباره پرسید: دوست داری بیایی ؟ اگه دوس داری بیا بشین
منم گفتم آره میام رفتم نشستم پشتش و مهران راه افتاد
فاصله ای نبود شاید دو سه دقیقه با موتور

احساس غریبی میکردم و روم نمیشد که بچسبم به مهران و از طرفی دلم میخواست محکم بغلش کنم و مثل اون روز کیر سفیدش رو بگیرم تو دستم … تو این افکار بودم که مهران یه ترمز گرفت و من چسبیدم بهش میخواست بپیچه وقتی اینطوری محکم خوردم بهش خندید گفت حواست کجاست عشقم موتور سواری یادت رفته خودت رو نگهدار …
با بکار بردن کلمه عشقم انگار جان تازه ای در من زنده شد دستامو به پهلو های مهران گرفتم و سینه ها مو چسبوندم به کمرش این حالت سی ثانیه بیشتر نبود و رسیدیم به مزرعه بامیه پیش پدرم و پدربزرگم

مهران رفت پیش اونا و من کنار موتور کنار یه گل قشنگ نشستم با افکار خودم
داشتم توی سرم رویایی رو پرورش میدادم ، یه بار دیگه میخواستم از خط قرمز عبور کنم دلم بدجور سرکش شده بود ، فقط یه یک چیز فکر میکردم با همه وجود دوست داشتم لمس بشم سراسر وجودم شهوت بود توی ذهنم چندین و چند بار سناریوهای مختلفی رو مرور کردم و پیش بردم که چطور مهران من رو بکنه( البته توی ذهنم همش تا حد لاپایی و خوردن کوصم پیش میرفتم)

دوست داشتم یک بار دیگه با تمام وجودم تسلیم شوهر عمه جذابم بشم هر چی پیش میرفت افکارم شدت بیشتری می گرفت خدای من داشتم دیوونه میشدم از جام پا شدم و شروع به قدم زدن کردم شاید این میل سرکش فروکش کنه از اونا دور شدم و سعی کردم به چیزای دیگه ای فکر کنم و کم کم موفق میشدم که نگاهم به کلبه افتاد تمام اتفاقات داخل کلبه مثل فیلم در مغزم پخش شد و دوباره شهوت وجودم رو فرا گرفت و با تک تک سلول هام کیر مهران رو میخواستم با خودم میگفتم کاش لااقل فرصت بشه کیرش رو بده دستم براش بمالونم باز فکر گرفتن اون کیر سفید و خوش تراش رو تو دستم میکردم دلم قنج میرفت و حشری تر میشدم

دیگه جلوی خودم داشتم تسلیم میشدم دلم کیر خواسته بود و شهوتم به عقلم غلبه کرده بود با خودم گفتم به هر بهانه ای شده باید با مهران بمونم تو مزرعه

و به اتفاقات بعدش فکر میکردم که در انتظارم بود به لیس زدن های کوصم توسط مهران ، به مالوندن کیرش ، به لب گرفتن هاش توی رویام من لب هاش رو میخوردم و کیرش تا ته توی کوصم بود … غرق در افکارم بودم و متوجه گذر زمان نبودم که مهران از پشت بغلم کرد اولین چیزی که توجهم رو جلب کرد سفتی کیرش رو کونم بود که بلافاصله کونم مور مور شد اما ناخودآگاه برگشتم و گفتم چیکار میکنی الان بابام میبینه
مهران گفت نگران نباش اونا رفتند

  • پس چرا من رو نبردند
    +من بهشون گفتم برن من تو رو میرسونم اونا هم چون چند جا کار داشتند براشون بهتر هم شد
    یه لحظه شوکه شدم یعنی از اینکه تو موقعیت قرار گرفته بودم که افکارم به واقعیت بپیوندد ترسیدم و فازم داشت به سرعت تغییر میکرد که مهران دو تا دستامو گرفت و انگشتای من رو لای انگشتاش قلاب کرد ، خدای من چقدر دستش داغ بود و برای حشری کردنم کافی .
    مهران گفت : فاطیما جونم چقدر برای این لحظه منتظر بودم و لحظه شماری کردم بعد منو کشید سمت خودش و محکم بغلم کرد و لپم رو می بوسید

من دیگه خودمو رها کردم و یه بار دیگه تسلیم مهران شوهرعمه ام شدم و از همین تسلیم شدنم هم حتی به وجد اومده بودم مهران دستم ر و گرفت و گفت بریم و به سمت کلبه راه افتادیم مهران بعد اینکه اطراف رو چک کرد و مطمئن شد کسی نباشه بعد روی زیرانداز داخل کلبه منو خوابوند به پهلو و خودش از پشت بهم چسبید و کیرش رو از روی لباس به کونم فشار میداد و سینه هام رو میمالوند با همین حرکت حسابی تحریک شده بودم که مهران پیش رفت و دستش رو برد زیر لباسم و سینه هام رو مستقیم میمالوند خیلی لذت میبردم طوری که منتظر بودم هر چه سریعتر کیرش رو در بیاره و مستقیم بذاره لای کونم مهران سینه هام رو میمالوند و کیرش رو محکم چسبونده بود به کونم و پاش رو هم برگردونده بود روم آروم توی گوشم نجوا میکرد و قربون صدقه ام میرفت دیگه داشتم دیوانه میشدم دوست داشتم خودم کیرش رو در بیارم اول یه دل سیر دستمالی کنمش و بعد بذارم لای کونم که مهران به این انتظارم پایان داد و شلوارم رو کشید پایین باسنم رو گرفت تو دستش و گفت جوووووون قربون این کون قشنگت برم من فاطیما چقدر دلم تنگ شده بود براش بعد لای کونم رو با دستش باز کرد و آروم کیرش رو آورد لای کونم و باسنم رو رها کرد با این کارش چند سانت از کیرش میرفت لای باسنم که تو همین چند سانت عقب و جلو میکرد و سر کیرش میخورد به سوراخ کونم و همین که داغی کیرش رو روی سوراخ کونم حس میکردم خفن ترین حس دنیا بود برام
مهران با دست دیگه اش شروع کرد به مالوندن کوصم آب کوصم جاری شده بود چند دقیقه ای مهران کوصم رو میمالوند و کیرش رو لای کونم عقب و جلو میکرد و من رو ابرا بودم مهران گفت فاطیما جونم
من که تو اوج حشریت و لذت بودم با صدای مستی گفتم جانم مهران
(این اولین بار بود که به اسم صداش میکردم و همیشه بهش میگفتم عمو )
این حالت من انگار مهران رو تحریک کنه کیرش رو به کونم فشار بیشتری داد و گفت جووونم قربون مهران گفتنت برم و دستش رو دوباره برد رو سینه هام و گفت نمی خواهی به من ممه بدی
گفتم چی ؟
گفت ممه میخوام
منظورش رو نفهمیدم گفتم ممه هام مال تو

مهران پیراهنم رو داد بالا و سوتینم رو هم داد بالا و ممه هام رو آورد بیرون اولش یه کم نوک سینه هام رو میمالوند و بعد بهشون زبون زد برخورد زبونش به نوک سینه ام لذت خفنی داشت اما اوج لذت زمانی بود که شروع کرد به مکیدن نوک سینه ام

مکیدن حرفه ای داشت و همزمان قربون صدقه ام هم میرفت اینقدر که مکید نوک سینه هام زد بیرون و به نوکش زبون میزد من خیلی لذت میبردم رو روی ابرا بودم و نزدیک به ارضا شدن بودم اما برای ارضا شدن خوردن سینه هام کافی نبود و باید حداقل کوصم (چوچوله هام ) رو میمالوند اما اون هیچ کاری نمی کرد داشتم از شدت لذت دیوونه میشدم

بالاخره دلم رو زدم به دریا و بهش گفتم برام بمالون
گفت چی
گفتم بمالون چوچوله هام رو بمالون
مهران گفت آها و شروع کرد به مالوندن اما تسلطش کم شد رو سینه هام
برای همین نشست و من رو آورد رو کیرش طوری که چوچوله هام روی کیرش قرار گرفت و سینه هام جلوی صورتش سینه ام رو گذاشت توی دهنش و من اینقدر حشری بودم و نزدیک ارگاسم که خودم شروع کردم عقب جلو شدن روی کیرش مهران سینه ام توی دهنش بود و دیوانه وار میخورد و من چوچوله ام رو به کیرش میمالوندم اینقدر حشری بودم که دوست داشتم همون جا جرم بده و پرده ام رو بزنه مهران یه دست دیگه اش که پشت کمرم بود و باهاش به عقب و جلو شدنم کمک می کرد رو برد رو کونم و شروع کرد به انگشت کردن کونم دیگه پکیجم کامل شده بود و بیست سی ثانیه طول نکشید که ارضا شدم تو لحظه ارضا شدن حرکتم رو تندتر و تندتر کردم رو کیرش تا تموم شد و خودم رو انداختم تو بغل مهران

مهران دراز کشید و من رو کشید رو خودش و انگشتش همچنان دم کونم بود بوسم کرد و گفت تموم شدی گفتم اوهوم گفت نوش جونت و انگشتش رو کشید رو سوراخ کونم و گفت جون کی میشه این کون رو افتتاح کنم

بعد یکی دو دقیقه تنفس من رو دمرو خوابوند و خودش نشست روم طوری که زانوهایش دو طرفم بود و فشاری روم نبود و کیرش رو گذاشت دم کونم و با دستش کیرش رو لای کونم میکشید اولش خیلی حس نداشتم در واقع منتظر بودم اونم خودش رو ارضا کنه و تموم بشه ولی اون با حوصله چند دقیقه این کار رو ادامه داد بعدش با دو تا دستش دو تا باسنم رو گرفت و به طرفین کشید تا لبه های کونم از هم فاصله بگیره بعد بهم کونتو باز کن و من هم کونمو باز کردم مهران سرش رو برد نزدیک و یه تف بزرگ انداخت تو کونم شاید باورتون نشه ولی تفش باعث شد تحریک بشم و دوباره موتور شهوتم روشن بشه بعد با سر کیرش تف ها رو به سوراخ کونم مالید و سعی میکرد یه کم کیرش رو ببره تو و فکر کنم یک سانتیمتر از کیرش میرفت تو کونم که یه فشار توام با لذت بهم وارد می شد اما طوری بود که میدونستم اگه بخواد بیشتر پیش ببره دردم میاد و نمیتونم تحمل کنم

مهران چند دقیقه ای تو این پوزیشن با کیرش به کونم حال داد بعدش گفت پاشو بریم و بلند شد من همین طور که دمر خوابیده بودم و زیر کیرش لذت برده بودم نیم دایره ای برگشتم به سمتش گفتم کجا ؟
گفت بریم بهت میگم
مهران دستم رو گرفت و بلند شدم و خود مهران شلوارم رو کشید بالا و در همون حین کونم رو فشار داد و گفت بریم دستم رو گرفت و مثل زن و شوهر ها دوستامون به هم قلاب بود و می رفتیم

رفتیم به سمت نهری که از میان زمین ما رد میشد و یه جایی داشت که مساحتش حدود ۲۰ متر مربع بود و عمقش تقریبا ۸۰ سانت و ما بهش می گفتیم سد چون اونجا آب جمع میشد و توی چند تا جوی کوچیکتر تقسیم میشد و معمولا هم همونجا محل آب بازی و شنای ما بود مهران نگاهم کرد در حالی که چشماش پر از مهر و شهوت بود گفت با آب تنی چطوری دوست داری
من که میخواستم کمی دلبری کنم گفتم با تو باشه آره
انگار با این حرفم آتیش زدم به خرمن شهوت مهران که هیجان زده شد و گفت جوووووون فاطیمای خودمی و بعدش منو بغل کرد و از زمین بلندم کرد مثل فیلمهای هندی که مرده زنه رو میگیره بغلش و میبره چند قدمی منو برد و تو این چند قدم چشم تو چشم هم بودیم
احساس کردم خیلی دوستش دارم و این رابطه از بازی بازی یک دختر کنجکاو با شوهر عمه شیطونش شاید به یه رابطه عشقی یا لااقل یه دوست داشتن یا ایجاد یه وابستگی منجر میشه اما اون لحظه این چیزا مهم نبود برام مهم این بود که تو بغل مهران بودم و برای خودم احساس خوبی داشتم و اینو یه موفقیت میدونستم

رسیدیم به نهر و مهران پیراهنش رو درآورد و من با لباس هام رفتیم تو آب اونجا کمی اولش آب تنی کردیم بعدش مهران من رو بغلم کرد و کمی گردنم رو خورد و سینه هام رو مالوند همینجوری که تو بغلش بودم من رو برگردوند طوری پشت بهش شدم و کیرش رو از روی لباس چسبوند به کونم روی یه تخته سنگی نشست و من رو هم نشوند رو کیرش و سینه هام رو میمالوند و گردنم رو میخورد بعدش شلوارم رو داد پایین و کیرش رو هم در آورد و من رو روی کیرش عقب جلو میکرد طوری که سوراخ کونم روی کیرش کشیده میشد این کار برام لذت بخش بود اما لذتش اونقدر نبود که منجر به ارضا شدنم بشه احتمالا چون تو آب بودیم اینطور بود مهران در نظر داشت دوباره من رو ارضا کنه برای همین وقتی دید خیلی پیش نمیره شروع کرد به مالوندن کوصم و سر کیرش رو میبرد لای کونم و میاورد بیرون من رفته رفته لذت بیشتری میبردم و احتمال ارضا شدن مجددم داشت بالا میرفت که متوجه شدم مهران داره خیلی بیشتر لذت میبره میگفت عجب کونی داری فاطیما اصلا لازم نیست آدم توش ببره همین طور کیرش لای کونم عقب و جلو میکرد و سر کیرش حدودا یک سانتیمتر میرفت تو کونم و قربون صدقه ام میرفت میگفت کردن کونت از کوص عمه ات هم لذت بخش تره
من میخواستم لابلای قربون صدقه رفتن هاش یه دلبری بکنم گفتم کیر تو هم خیلی خوشگله
گفت دوستش داری
گفتم عاشقشم
این حرفم باز آتشی شد به خرمن شهوت مهران شوهر عمه عزیزم که وحشی شد و من رو انداخت طوری که چهاردست و پا شدم و کیرش رو با فشار برد تو کونم و من چنان دردی بهم وارد شد انگار منفجر شدم و شروع کردم به گریه مهران اولش بنا داشت که به گریه هام توجه نکنه و کیرش رو که تا نصفه رفته بود یا شایدم کمتر نکشید بیرون و همش می گفت چیزی نیست الان خوب میشه و یه فشار دیگه داد یه کم دیگه از کیرش رفت تو کونم و دردم دو برابر شد دیگه نتونستم تحمل کنم و خودم رو کشیدم جلو کیرش از کونم خارج شد در حالی که کونم می سوخت گریه کنان گفتم خیلی بیشعوری و رفتم از آب بیرون

اینم قسمت چهارم داستانم تا میتونید جق بزنید با تصور کونم

نوشته: فاطیما


👍 35
👎 3
39101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

963154
2023-12-21 01:48:41 +0330 +0330

دیگه اونقدرنیستیم باتصور کونی که معلوم نیست چیه اصلاباب میل ماهست یانه بریم خودارضایی کنیم که.
اینهمه نوشتی خوب بود اما اون جمله اخرت یجوری توهین بود تا احترام به مخاطب.
چون همه نمیان واسه خودارضایی خیلیامبتن واسه مطالعه

1 ❤️

963183
2023-12-21 06:32:56 +0330 +0330

بالاخره شد اندازه یه داستان که بشه بهش نظر داد. لایک افرین ادامه اشو زود بزار ببینیم چطور کونت میزاره. گرچه شوهرعمه اوسکلت خیلی بی بخار و ناشی عمل کرده و نشون داده که اصلا سکس بلد نیست و نبوده با چیزایی که گفتی و خب مشخصا کون کنم نیست و کسی تا به حال از کون بهش نداده یعنی نتونسته و نا بلدی و سری رسیدن به لذت تنگی کون باعث جر خوردن و درد طرف شده و دیگه طرف بهش اجازه نمیده و برای همیشه لذت کون کردنو و لذت کون دادن زنش و …از دست داده
انقدر اوسکل و نادون و نابلد تو سکس بوده و فقط خیلی خوش شانس بوده که تو به پستش خوردی و همین مالیدن و ارضا کردن خودش به وسیله تو هم برات رویا بوده و فکر کردی یارو خیلی باحاله و بهتر ازش تو دنیا نیومده خخخخ. خخخ. احتمالا با جر دادن کون تو و تحمل کردن مشکلات پارگی و درد و ازمون خطا و تست کردن رو کون شما بالاخره یاد بگیره و بلکه بتونه کون عمه ات هم بزاره و … خخخ. خخخ. خسته نباشی ادامه بده

0 ❤️

963187
2023-12-21 07:14:04 +0330 +0330

جندا دروِغگو خیلی دروغهای قشنگی نوشتی فقط من ب خریت پدر و مادرت و خانوادت و عمه و دیگر اعضای خانوادت موندم ک اگ راست گفته باشی ک ایقد. احمق و خرفت بودن ک ایهمه تابلو یکبار نباید به رفتار تو و شوهر عمت با تو شک بکنن اونم اولین کسی ک شک میکنه به شوهرش زنشه ک درجا متوجه تعقیر رفتارها هم در شوهرش هم نسبت ب تو میشه و هم مادر دختری ک نازه ب سن بلوغ رسیده و با دیدن یه کیر دچار شخصیت بشه اگ نفهمه خر بتمام عیاره

0 ❤️

963197
2023-12-21 07:51:52 +0330 +0330

عالی نوشتی ایول

0 ❤️

963319
2023-12-22 07:08:34 +0330 +0330

جقوزه کونده لاشی فکرکردی چون خودت یه آدمه جقوزه کص و کون ندیده هستی که واسه جقیدن میای اینجا پس لابد همه هم مثل خودتن و با خوندن این جفنگیات مثل خودت دست به تمبون میشن توف توی اون کون سیاه بوگندت دهاتیه شپشو …

0 ❤️

963333
2023-12-22 09:16:41 +0330 +0330

سیزده ساله جوووون چه دختری

0 ❤️

964653
2023-12-31 23:27:41 +0330 +0330

یه نقطه قوت داستان تنش احساسای یه دختر تازه به بلوغ رسیده است. خیلیا صرفا جسمی همه چیو تعریف میکنن و تنشی توی کارشون نیست یا تنش کارشون باورپذیر نیست ولی نقطه ضعف
این همزامان نقطه قوت و تمایز کارت هم هست به نظرم روی شرح پوزیشنا بیشتر کار کن یعنی بیشتر توضیح بده اینم یه نقطه قوت دیگه کارت هست که پوزیشنا رو یا غیرمعمول کردی یا غیرمعمول شرح دادی
مثلا اینجا گفت “من رو کشید سمت خودش…” خب کجات رو گرفت برگشتی سمتش یعنی چند درجه چطور
در نهایت به پوشش هم توجه کن، قسمت اول خوب بود ولی در قسمت بعدی حتی درست نفهمیدم لباس ها چطور بود یا حتی موهات چه مدلی هست یا چه رنگایی هست

در نهایت پیشنهاد
همین طوری کارو در همه جنبا پرتنش نگه دار برسی خونه اخر دیگه اوج داستان میریزه هر بار که یه مانعی برمیداری یه مانع دیگه بذار بیشتر هم موانع احساسی برسی اخر خط دیگه داستان تموم شده به نظرم تواناییو داری که تا قسمت ده هم پیش بری
منتظر قسمت بعدی هستیم همین طوری بلند و پرجزئیات نگهش دار

0 ❤️

967959
2024-01-23 15:41:01 +0330 +0330

کجا موندی 😳
یه ماه شد دیگه

0 ❤️

977618
2024-03-31 14:25:06 +0330 +0330

سال تحویل شد، ولی قسمت بعدش نیومد 😒 😓
فکر کنم آخرش بعد یکی دو سال یکی با یه حساب دیگه بیاد به اسم تو داستان رو ادامه بده

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها