تاوان کردن خواهرم مهرانا(3)

1402/07/22

...قسمت قبل

چند دقیقه ای مثل جنازه کنارش دراز کشیدم. لامصب تمام آب کیرمو بیرون کشیده بود و بی حرکت روی
تختش خوابیده بود. تا اون لحظه هیچ صحبتی مبنی بر اینکه چرا آبمو تو کونش ریخته بودم نکرده بود فقط
سکوت کرده بود. با بدبختی و بی حالی بلند شدم رفتم از میز لوازم آرایشش چند تا دستمال مرطوب برداشتم.
دوباره کنارش نشستم. با دستمال لای کون و سوراخشو پاک کردم تو همون حال بهش گفتم لامصب رحم نکردیا
هر چی تو کمرم بود کشیدی بیرونا. جوابمو نداد. سوراخ کونش تنگ شده بود. یهو الکی بهش گفتم آههههه اصلاً
حواسم به تو نبود. این قدر واسه کردنت هیجان داشتم یادم نبود ارضات کنم صبر کن حالم بهتر بشه جبران
میکنم برات.
از اینکه آب کیرمو داخل کونش ریخته بودم حس خیلی خوبی داشتم. احساس یک فتح قاطعانه به من دست
داده بود. تی شرت و شورتمو پوشیدم و ملحفه تختشو روی بدنش کشیدم. هنوز دمر خوابیده بود.
از خستگی کونی که کرده بودم چشمام داشت سنگین میشد که یهو صداشو شنیدم که گفت ریختی تو کونم
نه؟
بهش گفتم جون… آخ که خیلی دوست دارم بریزم تو کونت ولی به جون جفتمون نریختم توش. این
شلوارو واسه این نپوشیدم که آب کیری شده گذاشت حرفم تموم بشه گفت پس چرا داخل کونم یهو داغ شد؟
خندیدم و گفتم کون توئه از من می پرسی؟ الکی بهش گفتم فکر کنم به خاطر سرعت زیاد تلمبه زدنم بوده. تازه
شانس آوردی داغ کرده جوش نیاورده.
با این کس شعرهام لبخندی روی لباش اومد. سعی میکردم با حرف های خنده دار روحیه اش رو بازسازی کنم.
بفهمه که خواهر و برادری ما با کون دادنش به من عوض نشده.
تو اون لحظات دعا میکردم یه وقت دستشویی نره در غیر این صورت با بیرون ریختن آبم از کونش می فهمید توش
ریختم.
نیم ساعت گذشت. خوشبختانه مهرانا از خستگی حتی از روی تختش هم بلند نشد. پیش بینی می کردم آب کیرم
بین دو تا سه ساعت جذب کون و بدنش بشه.
یواش یواش عطش کردن دوباره کونش در من بیدار و کیرم دوباره داشت شق میشد. وقتی یاد تنگی و داغی
توش می افتادم بدن و کیرم زودتر به ریکاوری می رسیدن. خوشبختانه مهرانا هنوز لخت مادرزاد بود و مشکلی
واسه کردن دوباره اش پیش نمی اومد. با اینکه اعتراف کرده بود بازم بهم میده. ولی اینو ناشی از حشری بودنش
تو زمان کردنش میدونستم. اگر برای دومین و سومین بار میکردمش دیگه کار تموم بود و برای همیشه از نعمت
یه کس و کون توپ تو خونه بهره مند میشدم. آروم کنارش دراز کشیدم دستمو به زیر ملحفه بردم و روی
برجستگی کونش قرار دادم بهش گفتم لامصب چقدر نرمه کونت. صورتشو به سمت من چرخوند. بهش گفتم
نانازی میخوام ارضات کنم وقتی میکردمت حواسم بهت نبود. بعد بدون اینکه منتظر جوابش باشم ملحفه رو از
روی بدنش کنار زدم. با دستام به روی کمرخوابوندمش. کمی مقاومت کرد ولی معلوم بود داره ناز میکنه. تا رو
کمر خوابید باز احساس شرم کرد یه دستشو لای پاش برد کسشو پنهان کرد. با دست دیگش ملحفه رو به روی
صورتش کشید. بهش گفتم دست از این مسخره بازیها بردار من یه بار کردمت هنوز خجالت می کشی؟
چیزی نگفت. ازش خواستم دستشو از روی کسش برداره. دستش عجیب می لرزید. معلوم بود دوباره حشری
شده. چندین بار با التماس ازش خواستم دستشو برداره تا بالاخره چند سانت دستشو بالای کسش و روی ران
چپش قرار داد و من اون شیار فوق کردنی و ناز، صاف و صیقلی رو برای چندمین بار طی اون یک هفته دیدم. از
اینکه با زور نمیکنمش و فقط با حرف زدن باعث میشم خودش همکاری کنه لذت می بردم. بهش گفتم جون
اگه میخوای کستو بخورم باید دستتو از روی ران پات هم برداری. باز هم یکی دوباری نوچ نوچ کرد دستشو از روی
ران پاش به روی تختش کشید.
حالا دیگه خودش موانع روی کسش رو برداشته بود. بدنش به شدت می لرزید. سریع دوباره تی شرت و شورتمو
درآوردم به سمت کسش خیز برداشتم بهش گفتم ببین چی ساختی. معلوم نیست در آینده آب چند تا پسر رو
قراره با این بیاری. هر چند همین الان هم میدونم خیلی ها دارن به خاطرش جق میزنن. آه و ناله کنان زبونمو
درآوردم و محکم از پائین تا بالای شیار کسش کشیدم. آهش دراومد. این بار با یکی از دستام لای کسشو باز کردم
و زبونمو روی سوراخ و لاش کشیدم.
افتادم به جون کسش حسابی براش میخوردم و با هر دو دستم سینه هاشو می مالیدم. تصمیم داشتم جوری
آبشو بیارم که حسابی خوشش بیاد و واسه دفعات بد جواب رد نده. چنان براش میخوردم که مثل مار به خودش
می پیچید. صدای ناله کردنش دیگه به جیغ تبدیل شده بود. از خوردن کس، زیاد خوشم نمی اومد. ولی مال
مهرانا این قدر تمیز و صاف و منظم بود که براش خوردم. سه چهار دقیقه بود داشتم براش میخوردم که احساس
کردم مزه دهنم داره تغییر میکنه. ترشحات مهرانا زیاد شده بود و دیگه نمی تونستم ادامه بدم. ازش خواستم هر
وقت داشت آبش می اومد خبر بده.
بلند شدم و این بار کیرمو لای اون شیار صاف و منظم قرار دادم و از بالا به پائین اون شیار صاف می کشیدم.
گاهی هم این مالیدن کیرم لای شیارش رو عمیق تر می کشیدم. مهرانا از خوشی داشت بیهوش میشد. البته منم
تو فضا بودم. ملحفه روی سرشو به یکباره از روی سرش کنار زدم. اوههه دیدم دهنش بازه تند تند نفس میکشه.
چشماش حسابی خماره و کاملا داغون شده بود. ترشحات کسش بد جوری سر کیرمو خیس کرده بود. خیلی
دوست داشتم فرو کنم توش ولی خوب این دیگه خیلی ممنوعه بود. صدای جیغ مهرانا نشون میداد داره ارضا
میشه ولی خبر نمیداد تا اینکه یهو بدجوری بی حال و بی صدا شد و دستشو جلو آورد مانع مالیدن کسش شد.
با صدای حشری و لرزون بهش گفتم چرا لال شدی خوب بگو آبم اومد دیگه. از روی بدنش کنار رفتم و کیرمو با
همون شلوار خودم تمیز کردم و بهش گفتم حالا کیر خودمو چیکار کنم؟ آب منم باید بیاد.
داشتم با دستام دمرش میکردم که با صدای خسته که بیشتر شبیه زمزمه بود نفس زنان گفت همین چند دقیقه
پیش منو کردی ولم کن مهران.
در حالی که داشتم از حشر میمردم با صدای بریده بریده و آه و ناله کنان بهش گفتم هیچ کونی، کون خواهر
نمیشه. از بس که کردنش هیجان داره.
با کمی تلاش دمرش کردم بلافاصله لای کون نازشو با دستام باز کردم و با زبونم افتادم به جون اون سوراخ کون
فوق کردنی. میدونستم آب کیرم هنوز تو کونشه قصد داشتم بازم بریزم توش و مقدارشو بیشتر کنم.
مهرانا در حالیکه نای صحبت کردن نداشت سعی میکرد با دستهاش مانع کرده شدن دوباره اش بشه ولی نمی
تونست. یه تف بزرگ روی کیرم انداختم کاملاً لیز و خیسش کردم. دستهاش رو از روی کونش کنار زدم و هر
جوری بود لای کونش رو باز کردم و کیرمو روی سوراخش قرار دادم و روی بدنش خوابیدم. با دستهاش از ران پام
نیشگون میگرفت. شانه هاش رو با هر دو دستم گرفتم و یه فشار جانانه دادم.
آه من و آخ وحشتناک مهرانا تو اتاق پیچید یهو زد زیر گریه. سر کیرم رفت توش. دستاشو بالا سرش جمع کردم
و یه فشار محکم دیگه دادم. احساس کردم نصف کیرم رفت توش. صبر نکردم و با یه فشار طولانی دیگه که آخ
طولانی مهرانا رو به دنبال داشت این بار کیرمو به ته کونش رسوندم همون جا چند لحظه ای نگه داشتم. بعد در
حالیکه به من میگفت خیلی نامردی و گریه میکرد شروع به تلمبه زدن کردم.
با تلمبه های محکمی که میزدم دوباره غرق لذت شدم. این بار خیلی سریع توش کرده بودم. چون از آخ های
دردناک مهرانا موقعی که کیرم تو کونش میرفت لذت می بردم. به خصوص که وقتی با یه فشار طولانی کیرمو به
ته کونش رسونده بودم یه آخ طولانی از ته گلو کشیده بود و منو دیوانه کرده بود.
دو سه دقیقه بود داشتم تلمبه میزدم. مهرانا با لیز و روان شدن کونش دیگه گریه نمیکرد. این بار خجالت رو
کنار گذاشته بود با صدای بلند آه میکشید. فارغ از اینکه خواهر و برادر بودیم مثل دو تا غریبه داشتیم از بدن

همدیگه لذت می بردیم. هر دو تو فضا بودیم. مهرانا حتی کف یک دستشو روی کمر من گذاشته بود فشار میداد.
با این کارش بدون اینکه حرفی بزنه از من میخواست محکمتر به ته کونش بکوبم. خوشبختانه به خاطر اینکه یکی
دو ساعت پیش آبم اومده بود کنترل خوبی روی اومدن آبم داشتم. با این حال بازم برای اینکه آبم نیاد هر از چند
گاهی کیرمو تو کونش نگه می داشتم و بعد دوباره محکم عقب جلو میکردم. همزمان سینه هاشو می مالیدم و
گردنشو بوسه بارون میکردم. آه کشیدنهای مهرانا و لذتی که می برد نشون میداد می تونم در آینده بازم بکنمش.
پنج دقیقه بود داشتم اساسی کون میکردم. دیگه نگه داشتن کیرم تو کونش واسه اینکه آبم نیاد جواب نمیداد.
حرارت و داغی داخل کونش داشت شیره وجودمو از تو کیرم بیرون می کشید. دیگه صحبتی هم نمیکردیم که
بشه به خاطرش معطل کنم. فقط لذت بود که با تلمبه زدن من حاصل میشد. نزدیک اومدن آبم بود. هیجان بدنم
به اوج خودش رسیده بود. این بار هم میخواستم آبمو تو عمیق ترین قسمت کونش خالی کنم. در حالیکه تند تند
تلمبه میزدم تا آبم بیاد یهو ضد حال زد میان آخ هایی که می کشید و نفس نفس میزد برگشت گفت مهران توش
نریزیا.
من عمرا با چنین کونی آبمو بیرون میریختم. قصدم این بود این بار تابلو تر از دفعه اول آبمو توش بریزم.
میخواستم آخرین سد خجالت کشیدنش رو هم از بین ببرم. با دو دستم دوباره شانه هاشو گرفتم تا به جلو کشیده
نشه. ضربه های کیرمو محکمتر و سریعتر به ته کونش کوبیدم طوریکه دوباره تا مرز گریه کردن رفت و آخ های
پشت سر هم می کشید. بالاخره آخرین ضربه رو محکم به ته کونش کوبیدمو نگه داشتم. همزمان با پمپاژ آب
کیرم تو عمق کونش چشمهامو بستمو آهی از سر لذت کشیدم و به نهایت لذت یک انسان رسیدم. انگاری هر
لحظه جونم داشت از تو کیرم بیرون میزد. این بار خودمو آزاد کرده بودم با هر بار ریختن آبم تو کونش آه می
کشیدم. وقتی دل دل زدن کیرم تو کونش تموم شد آروم کیرمو بیرون کشیدم و با بیحالی با شلوارم پاکش کردم
ومثل جنازه کنارش افتادم. دیگه تابلو تر از این نمیشد آب کیر تو کون یه دختر ریخت ولی مهرانا همچنان خودش
رو به نفهمی زده بود. وقتی کنارش دراز کشیدم بازم برگشت سمت من خیلی جدی گفت توش نریختی که؟

بدون اینکه حرفی بزنم شلوارمو نشونش دادم و دوباره بی حال رو تخت افتادم. حالا دیگه نسبت به یک ساعت
قبل آب کیر بیشتری تو کونش بود. نفسم که جا اومد بلند شدم با دستمال مرطوب کونش رو تمیز کردم. سوراخ
کونش دوباره به حالت اولیه برگشته بود و تنگ شده بود. شورتمو پوشیدم کمکش کردم از روی تختش بلند شد
مستقیم رفت حمام. منم دنبالش رفتم. خیلی دوست داشتم یه روز لخت مادرزاد تو حمام در حال شستشوی
بدنش ببینمش. حالا این اتفاق افتاده بود. کنار درب حمام ایستاده بودم و دوش گرفتنش رو نگاه میکردم. بستن
درب حمام با توجه به اینکه دوبار کرده بودمش دیگه معنی نداشت. بعد از یه دوش مختصر کمکش کردم خودشو
خشک کنه و شورت و شلوارشو بپوشه همزمان هم قربون صدقه بدن و هیکلش می رفتم و به خاطر عشق و حالی
که به من داده بود ازش تشکر میکردم. چند دقیقه بعد که مانتوش رو پوشید و واسه خشک کردن موها و آرایش
کنار آینه رفت فهمیدم قرارش با آرش رو کنسل نکرده فقط به تاخیر انداخته. وقتی کنار آینه بود از پشت کون
نازشو نگاه میکردم که پر از آب کیر من بود.
این قدر واسه رفتن عجله داشت که یادش رفت توالت بره با کلی آب کیر تو کونش از خونه بیرون زد. اون روز تا
ساعت 3 بعد از ظهر خونه نیومد مطمئن بودم همه آب کیرم جذب کونش شده. باهاش از طریق تلگرام در ارتباط
بودم و حسابی قربون صدقه اش میرفتم. دوست نداشتم فکر کنه ازش سو استفاده کردم. حتی شب هم با وجود
بودن پدر و مادرم براش عکس ها و گیف های عاشقانه می دادم و با کف دستم براش بوس می فرستادم. به خاطر
اینکه از حالت شهوت خارج شده بود کمی خجالت می کشید و مستقیم منو نگاه نمیکرد. سعی میکرد با خندیدن
این خجالت کشیدنش رو سانسور کنه. تا آخر شب با دیدن کون لرزونش تو شلوار خونگی و به یاد آوردن تلمبه
های صبح دوباره آمپر شهوتم رفت رو 100 هوس کردم دوباره بکنمش. این بار تصمیم گرفتم نصف شب به سراغش
برم. این کیر لامصب نمی تونست تا فردا که دوباره خونه خالی میشه صبر کنه. از بابت مهرانا خیالم راحت بود.
فقط نگران بیدار شدن پدر و مادرم بودم. واسه همین ساعت 3 شب رو انتخاب کردم که همه تو اون ساعت تو
خواب نازن.
اون شب بعد از اینکه مطمئن شدم پدر و مادرم خواب هستن آروم رفتم طبقه بالا وارد اتاقش شدم کنارش رو
تخت دراز کشیدم. تا ملحفه رو از روی بدنش کنار زدم یهو بیدار شد تا منو روی تختش دید حسابی جا خورد
ترسید بلند شد کلی اعتراض کرد شاکی بود چرا نصف شب با وجود بودن پدر و مادرمون رفتم سراغش. تهدیم
کرد اگه همون لحظه از اتاقش نرم دیگه به من نمیده. این تهدیدش به جای اینکه منو ناراحت کنه تازه حس
خوبی به من داد معنیش این بود اگه حرفشو گوش کنم بازم بهم میده. ولی خوب من نیومده بودم که دست خالی
با یه کیر شق کرده برگردم. نفس نفس زنان در حالیکه کاملاً حشری بودم بهش التماس میکردم و قول میدادم
زود تمومش کنم. بلند شد دستمو گرفت منو از روی تختش بلند کرد به سمت درب اتاقش برد. دوباره گفت اگه
نری دیگه بهت نمیدم. ترس رو میشد تو صحبت کردنش دید. کیرم بی تابی میکرد و یه جای تنگ و داغ میخواست.
ناچار همونجا نزدیک درب اتاقش به زور به دیوار چسبوندمش گفتم باشه لخت نشو سرپایی میکنمت لباس هاتم
نمیخواد دربیاری. به زور چرخوندمش و شکمشو به دیوار چسبوندم آروم طوریکه صدا بیرون از اتاق نره بهش گفتم
جون آدم مگه میشه از خیر کونت بگذره؟؟؟
این قدر آروم صحبت میکردیم که گاهی صدای همدیگه رو نمی شنیدیم. صدای تقلا کردن مهرانا بیشتر از
صدای صحبت کردن ما دو تا بود. هر جوری بود شلوار و شورتشو تا زیر کونش پائین کشیدم دوباره به دیوار
چسبوندمش. خودمم شلوار و شورتمو پائین دادم و کل کیرمو با آب دهنم حسابی خیس و لیز کردم و در مقابل
حرف های مهرانا که قسم میخورد دیگه بهت نمیدم لای کونش قرار دادم و به دیوار چسبوندمش. وقتی فهمیدم
کیرم روی سوراخشه یه فشار محکم دادم. صدای آخ خفه مهرانا دراومد. کیرمو با دستاش پس زد. دوباره خیسش
کردم و لای کونش قرار دادمو یه فشار دیگه دادم. صدای وای پاره شدم بغض آلود مهرانا و قرار گرفتن کلاهک
کیرم تو یه تنگنای لذت بخش نشون میداد کیرم راه ورود به کونشو پیدا کرده. همچنان به دیوار چسبونده بودمش
میدونستم با فشار بعدی کیرم وارد کونش میشه واسه همین دهنشو با یه دستم گرفتم و یه فشار محکم دادم.
جیغ خفه ای از لای دستام کشید. کیرم وارد یه جای تنگ و داغ شد. دیگه امون ندادم در حالیکه دستم همچنان

محکم روی دهنش بود پشت سر هم کیرمو به کونش می کوبیدم تا اینکه احساس کردم کاملا داخل کونش شده.
بلافاصله هم تو همون حالت ایستاده بیخ دیوار شروع به تلمبه زدن کردم. اشکهای مهرانا از روی دستم پائین می
ریخت ومن بی اهمیت فقط در حال تلمبه زدن بودم. یکی دو دقیقه بعد با دستاش ازم خواست دستمو از روی
دهنش بردارم. کونش جا باز کرده بود و انگاری دیگه درد نداشت. آروم دستمو از روی دهنش برداشتمو دوباره
شروع به تلمبه زدن کردم. اولین حرفی که زد منو نامرد خود خواه خطاب کرد. دلداریش دادم و گفتم الان تموم
میشه آبم داره میاد. دستاشو از هم باز کرده بود به دیوار چسبونده بود تو همون حالت با صدای بغض آلودی
برگشت گفت آبتو توش نریزیا بدم میاد. سریع تو همون حالت ایستاده با دستام لای کونشو از هم باز کردم و
آخرین فشار رو به ته کونش وارد کردم و کیرمو نگه داشتم. با فوران و ورود آب کیرم به داخل کونش آه خفه ای
از سر لذت کشیدم و هر بار مقدار بیشتری داخل کونش میریخت کنار گوشش جون جون میکردم. با تخلیه کامل
آبم تو کونش پاهام بدجوری سست شده بودن. نمی تونستم سرپا باشم. سریع با دستمال کاغذی توی اتاقش، لای
کونشو تمیز کردم و شلوار و شورتش رو بالا کشیدم کیرمو با دستمال پاک کردم و شلوار خودمم بالا کشیدم و
کمکش کردم روی تختش بخوابه. ازش تشکر کردم قول جبران دادم و با بی حالی از اتاقش خارج شدم.
دو هفته گذشت. دو هفته بود مهرانا رو میکردم. دو هفته ای که برای من مثل رویا بود. دو هفته ای که برای من
حکم ماه عسل داشت. مهرانا هم به غیر از یکی دو مورد هر وقت قصد کردنش رو داشتم پا میداد. حتی گاهی وقت
ها خودش پیشقدم میشد. و این قدر سر به سر من میگذاشت که میفهمیدم کیر میخواد. نصف شب ها میرفتم تو
اتاقشو میکردمش. با برگشتن سینا از مسافرت کردن مهرانا در طول روز خطرناک شده بود. واسه همین نصف شب
ها سراغش میرفتم. یکی دو شب اول بدجوری می ترسید ولی با ترفندی که به کار بردم تا حدودی ترسش ریخت.
شب ها بعد از اینکه مطمئن میشدم سینا و پدرو مادرم خوابن به اتاقش می رفتم اول ارضاش میکردم بعد برمیگشتم
پائین وقتی مطمئن میشدم هنوز خوابن برمیگشتم بالا و میکردمش. کاملاً هم فهمیده بود هر بار آبمو تو کونش
میریزم ولی همچنان وانمود میکرد نفهمیده. در عوض این حال دادن هاش هر کاری ازم میخواست براش انجام

میدادم هر چی میخواست از پولی که بابام به من میداد براش می خریدم با خنده بهش میگفتم شب با هم حساب
می کنیم. به بیرون رفتن هاش اصلاً کاری نداشتم و کاملا آزادش گذاشته بودم. تو خونه قصد انجام هر کاری
داشت من جلوتر از خودش به دور از چشمهای سینا پیش قدم میشدم. حسابی به این رفتارهای من می خندید.
چند بار که دوتایی با هم بیرون رفته بودیم از قصد پشت سرش و با فاصله چند متری حرکت میکردم تا عکس
العمل پسرها و متلک پرونی اونها به مهرانا رو ببینم. خیلی ها بعد از تیکه انداختن و عبور کردن ازش برمیگشتن
کونشو نگاه میکردن و باعث خنده من و مهرانا میشدن. چند روزی هم بود فریبرز خبرهای مربوط به دستگیری
بچه های کیونت رو به جای اینکه به من بگه تلفنی به مهرانا میگفت. فقط همون بار اول که خبر دستگیری بچه
های کیونت رو به من داده به من زنگ زده بود. اوایل نسبت به این قضیه اهمیت نمیدادم ولی وقتی یه روز مهرانا
اومد پیش منو گفت با فریبرز قرار داره منو بدجوری حساس کرد ولی به رفتن سر قرارش اعتراضی نکردم. وقتی
مهرانا رفت یهو یاد روزی افتادم که فریبرز به من زنگ زد خبر دستگیری نیما و پژمان رو داد. آرمان بهش خبر
داده بود. حدس میزدم آرمان جریان کردن مهرانا تو ویلای آبسرد رو به فریبرز گفته حالا شک نداشتم این تلفن
زدنها و قرار گذاشتن ها بیشتر جنبه مخ زنی داره تا خبر رسانی. مهرانا وقتی برگشت تا منو دید گفت فریبرز بهش
خبر بدی داده. نیما و پژمان به قید وثیقه تا تشکیل دادگاهشون آزاد شدن. اون زمان چیزی از قانون و مجازات
افراد متخلف نمیدونستم ولی خبر مهرانا خبر خوبی نبود. دو سه روز بعد هم این نیمای مادرجنده تو تلگرام با یه
شماره ناشناس برام پیام گذاشته بود به غیر از فحش هاش مهمترین حرفش این بود که من پرده خواهرتو تو
ویلای آبسرد زدم خودتم میخوام بکنم.
حالا که دیگه فهمیدم بودم این دیوث ، آرمان و بالا دستی ها درگیر کلی پرونده علیه خودشون شدن، دیگه
تهدیدات نیما واسم کس شعری بیش نبود. برای همین اصلا جواب کس شعرهاشو ندادم. ولی یک چیزی دوباره
مثل خوره افتاد به جونم. چرا این نیمای دیوث هی همه جا ادعا میکنه پرده مهرانا رو زده؟ به پژمان هم گفته بود.

قبل از دستگیری هم تو تهدیداتش به من گفته بود. حالا هم باز داشت میگفت. چرا مهرانا بکارتشو چک کرد؟
چرا پیش دکتر رفت؟ حتما یک چیزی هست.
بعد دوباره با خود میگفتم اگه این دیوث پرده مهرانا رو زده پس چرا دکتر بهش گفته سالمه؟
دوباره شده بودم مثل اون دوسه روز که ناراحت بودمرو مهرانا سر به سرم میگذاشت. کلی با خودم کلنجار رفتم
تا اینکه تصمیم گرفتم موضوع رو با خود مهرانا مطرح کنم. وقتی بهش گفتم ادعا کرد که پردش سالمه و نیما زر
زیادی زده. ازش خواستم یک بار دیگه جایی دیگه بکارتشو معاینه کنه که قبول نکرد. همین که قبول نکرد منو
حساس کرد. از من اسرار بود و از مهرانا انکار. آخرش با من قهر کرد تا یک هفته هم نگذاشت بکنمش. سرانجام
جای دکتر رفتن بالاخره زبونش باز شد و گفت دکتر پس از معاینه بهش گفته شما رابطه داشتین و بکارتت دچار
خراشیدگی و سائیدگی جزئی شده که چون حلقوی(ارتجاعی) هستین پاره نشده وفقط با زایمان پاره میشه. اون
خراشیدگی ها هم دوسه روز دیگه خوب میشه.
حرف های مهرانا که تموم شد تا چندین دقیقه تو هنگ بودم. پس این مادر جنده راست گفته. نیت این مرتیکه
زدن پرده مهرانا بوده. حالا هم فکر میکنه این کار رو کرده. کس خل نفهمیده خونریزی در کار نبوده.
فهمیدم هم از طرف مهرانا کیر خوردم هم از طرف این نیمای دیوث. مهرانا شانس آورده که پردش ارتجاعی بود
وگرنه روحیه الانش رو نداشت. دقیقا یادمه قبل از معاینه چه حال و روزی داشت. بهش گفتم لامصب اون دو سه
روزی که من ناراحت بودم و تو سر به سرم میگذاشتی واسه همین قضیه ناراحت بودم دیگه نمیخوام باهات حرف
بزنم. بلند شدم رفتم تو اتاق خودم. چند دقیقه بعد درب اتاقمو محکم باز کرد و گفت الان مشکلت چیه؟ چرا باید
بهت میگفتم؟ اگه مثلا بهت میگفتم چیکار می تونستی بکنی؟ میرفتی نیما رو میکشتی؟
بهش گفتم مگه قرار نبود هیچ چیز پنهانی بین ما نباشه؟ به من گفتی بی غیرت باش شدم. هر کاری گفتی
کردم. چرا پنهانش کردی؟ بلافاصله برگشت گفت اگه بهت میگفتم الان برات حکم زنتو داشتم. هم از جلو

میخواستی هم ازعقب در ضمن دکتره رابطه از جلو رو تا ازدواجم منع کرده به من گفته بکارتت پاره نمیشه ولی
احتمال داره با رابطه زیاد گشاد بشه.
خندیدمو گفتم بیچاره تو همین الانم زن منی. همون جور کنار درب اتاقم سرپا ایستاده بود داشتم به کسش که
لای پاش خودنمایی میکرد نگاه میکردم. بی اهمیت به فحشی که داده بود بهش گفتم فکر کنم به خاطر این پنهان
کاری یه دور از جلو حقه منه. نگذاشت حرفم تموم بشه و با صدای بلند گفت خفه خون بگیر.
به خاطر بودن سینا تو پذیرایی ازش خواستم آرومتر صحبت کنه و ادامه دادم فقط یه دور میخوام قول میدم
بهترین حال دنیا رو بهت بدم. با صدایی آروم که عصبانیت توش موج میزد گفت یادمه کون هم فقط یه دور
میخواستی الان شده هرشب. بهش گفتم خوب چه کنم شاه کون محله هستی. این بار دیگه چیزی نگفت درب رو
محکم بست و رفت.
تو دلم غوغایی بود اصلا فکرش رو نمیکردم بتونم یه روزی از کس هم بکنمش. مخالفت های مهرانا برام مهم
نبود. میدونستم سریعتر از هر چیزی اجازه میده از کس هم بکنمش. راست میگفت انگاری واقعا زن من شده بود.
چه راحت بهش پیشنهاد کس کردن داده بودم. تا شب مدام با خودم میگفتم رفتن کیرم داخل کس مهرانا؟؟؟؟؟؟؟
از اون روز هر لحظه تنها میشد با لفظ خانمم صداش میکردم که ناجور بدش می اومد. هر روز بهش پیشنهاد
کردن از جلو میدادم. یه بار برگشت گفت دیدی ؟ جنبه نداری. بهش گفتم ربطی نداره من هلاک اون کس نازتم
حالا که راهش بازه چرا نکنم توش؟ تازه بره توش آب خودتم اینطوری راحتر میاد.
چند وقتی بود سر این جریان دیگه کون هم نمیداد کمرم پر آب شده بود. رفتارش نشون میداد عصبیه انگاری
مهرانا هم به ارضا شدنش توسط من عادت کرده بود.
یه مدت به شوخی بهش میگفتم باید زنم بشی. باید صیغه کنیم. کم کم فهمیدم این حرفا منو بیشتر تحریک
میکنه. واسه همین مقدارشو بیشتر کردم. از اون طرف مهرانا خوب میدونست این بار بخواد کون بده امونش نمیدم
از کس هم میکنمش واسه همین پا نمیداد. چندین بار نصف شب سراغش رفته بودم هر بار ملحفه رو دور بدنش
پیچونده بود و فقط می تونستم ازش لب بگیرم. تا اینکه یه روز صبح سینا رو بردم خونه دایی ام. از وقتی از شمال
اومده بود زیاد اونجا میرفت. سریع برگشتم خونه. مهرانا رو تو پذیرایی خفت کردم. خودمو هر جوری بود به پشت
سرش رسوندم. از پشت کیرمو به کون ناز و نرمش چسبوندم. تو تقلایی که میکرد دستامو به زیر تاپش بردم و تند
تند سینه هاشو مالیدم. می دونستم با این کار سریع دست از مقاومت برمیداره. همه دوست دخترهام اینطوری
کون رو به باد دادن. وقتی تقلا میکرد گاهی نرمی و برجستگی کونش رو بیشتر با کیرم حس میکردم واسه همین
چنان آمپر شهوتم بالا میزد که تا مرز آومدن آبم تو شلوارم پیش می رفت.
دو سه دقیقه ای بود کیرم لای کونش بود و با دستام سینه هاشو حسابی می مالیدم. داشت دیونه میشد. تو
همون حال برگشت گفت هر کاری کنی من نمیدم گشاد میشه.
صداش کاملاً می لرزید. انگاری جسمش با عقلش در تضاد بود. بهش گفتم مگه دست خودته؟ میدی خوبم میدی.
میخوایم دوتایی برای اولین بار کامل حال کنیم. از حشر نفس نفس میزدم. با لب هام گردنشو خوردم و کنار
گوشش زمزمه میکردم جون دیگه داری زنم میشی.
پاهاش شل شده بود وزن بدنشو روی من انداخته بود. با صدای لرزون و بغض آلودش که مختص حشری بودنش
بود تند تند میگفت من از جلو نمیدم گشاد میشم. من هم هی بهش میگفتم با یه بار گشاد نمیشه هی وسط
حرفم می پرید و میگفت کون هم میگفتی فقط یه بار میخوای ولی تا حالا 100 بار منو کردی.
در حالیکه با دستام نگهش داشته بودم تا روی زمین ولو نشه بهش گفتم کونت فرق داره نمیشه از خیرش
گذشت.
دیدم خیلی شل شده از پشت سر هولش می دادم و به سمت درب اتاقم می بردمش. این بار قصدم این بود روی
تخت خواب خودم بکنمش. به داخل اتاق که هولش دادم سریع دستامو از زیر تاپش درآوردم و از پشت سر یهوشلوار و شورتشو با هم پائین کشیدم. جیغ کوتاهی کشید. اومد شلوارشو بالا بکشه اجازه ندادم. زیر پاشو خالی
کردم با کون خورد زمین زد زیر گریه. خیلی بلند و شهوت آلود بهش گفتم من کس میخوام. همچنان روی زمین
نشسته بود التماس میکرد از جلو نه بیا از کون. اصلاً هر وقت بخوای بهت کون میدم. تو اون لحظات فقط به کسش
فکر میکردم. احساس میکردم تنهایی جایی از بدنش هست که هنوز فتحش نکردم. انصافاً هم فقط یکی دوبار قصد
کردن از کس داشتم چون من عاشق کونش بودم. دستاشو گرفتم و به زور از روی زمین بلندش کردم. شلوار و
شورتش هنوز پائین بود. به سمت تختم کشیدمش. جون مامان رو قسم میداد از جلو نکنم توش. روی تخت
نشوندمش. دیگه تقلا نمیکرد. گریه هم نمیکرد ولی همچنان بغض داشت. پاهاشو روی تخت قرار دادم و شلوار و
شورتشو یکجا از پاش درآوردم. میدونستم این ترسیدنش واقعیه چون تو همون حالتی که بغض داشت برگشت
گفت اگه بخوای از جلو بکنی مثل کونم بریزی توش حامله میشم. بهش اطمینان دادم چنین خریتی نمیکنم. تاپ
و سوتین رو هم از تنش درآوردم. حالا دیگه اعتراف کرده بود خبر داره می ریزم تو کونش. به شدت می لرزید.
باورم نمیشد میخوام کس بکنم. سریع پائین پاش ایستادم و زودی لباس هامو درآوردم و پائین تخت پرت کردم.
با یه کیر کاملاً شق جلوش ایستاده بودم. رفتارش نشون میداد تسلیم شده ولی ترس از ریختن آبم تو کسش رو
همچنان میشد تو صحبت کردنش حس کرد. با آه و ناله و با زبونم افتادم به جون کسش. حسابی براش می خوردم.
حالا که میدونستم کسش بازه احتیاط رو کنار گذاشته بودم و وحشیانه براش میخوردمش. بدنشو مدام به چپ و
راست حرکت میداد و ناله شهوت آلودش تمام اتاق رو پر کرده بود. تمام کس و ران های پاشو با آب دهنم خیس
کرده بودم. آروم کیرمو که واسه رفتن تو کسش بی تابی میکرد لای پای و روی کس پر حرارتش گذاشتم و روی
بدن نرمش دراز کشیدم و شروع به لاپایی زدن کردم. قدش تقریبا اندازه قد من بود لبام درست روبروی لب هاش
قرار داشت.
سینه هاشو با هر دو دستم می مالیدم. هر بار آه می کشید با یه جون جوابشو میدادم. تو چشماش نگاه کردم و
در حالیکه همچنان لای کسش لاپایی میزدم با صدایی لرزون از شهوت بهش گفتم جون. یادته مهسا اومده بود
خونه ما هی میگفتی زن آیندته برو باهاش صحبت کن؟
الان دیگه خودت زن من شدی. با التماس در جواب من میگفت باشه هر چی تو بگی ولی جون مامان توش
نریزی. در حال لاپایی زدن نفس زنان به شوخی بهش گفتم زن من میشی؟ وقتی تو یه خونه زندگی میکنیم و
قراره از کس هم بکنمت دیگه حکم زنمو داری. صیغه کنم اوکی میدی؟ سعی میکردم لحنم جدی باشه و نخندم.
این کس خل انگاری جدی گرفته بود با صدای لرزونش منو نگاه کرد و گفت مگه خواهر و برادر هم صیغه میشن؟
در حالیکه کیرمو کاملاً با آب دهنم لیز و خیس میکردم بهش گفتم وقتی کردن کس و کون خواهر ممنوعه باید
با صیغه مجازش کرد. با گفتن خفه شو بابا عکس العمل نشون داد. دیگه وقتش بود کیرمو تواون کس ناز بکنم که
فکر نمیکردم یه روزی فتحش کنم.
کیرمو روی سوراخ پر حرارتش قرار دادم. دستاشو روی سینه ام به عنوان سپر قرار داد همزمان گفت مهران جون
مامان آروم. وقتی نیما از جلو کرد چون مست بودم چیز زیادی نفهمیدم این برام مثل اولین باره. هنوز نکرده
صورتش حالت درد به خودش گرفته بود.
دهنش نیمه باز بود داشت با چشمهای شهلا شده و خمارش منو نگاه میکرد اولین فشار رو به کسش وارد کردم.
تا کلاهک کیرم داخل شد یهو دهنش رو کاملاً باز کرد و آهی از سر لذت کشید. بهش گفتم جون بهت حال داد؟
لبمو روی لباش گذاشتم آروم آروم و سانت به سانت کیرمو داخل کسش می فرستادم. مثل کونش تنگ و داغ بود.
کمی بیشتر از کلاهک کیرم داخل کسش شده بود که به یه سد نرم و ناز وسط کسش برخورد کردم. کیرم دیگه
به راحتی جلو نمیرفت انگاری باید یه فشار محکم میدادم. تا اینجا مهرانا با پیچ و تاب هایی که به بدنش میداد و
آه های نازی که می کشید نشون میداد تو فضاست و داره حسابی لذت می بره. من هم دست کمی از مهرانا
نداشتم. ماهیچه های داخل کسش به کیرم فشار وارد میکرد. انگاری کیرمو برای داخل رفتن بیشتر تشویق میکرد.
التماسی که تو چشمهای خمارش می دیدم. طرز آه کشیدنش. فشار دستاش روی کمرم. به من میفهموند دیگه
وقتشه کیرم از اون پرده ناز و از اون تنگه ناز عبور کنه. خیالم راحت بود حلقویه. دستامو که روی شانه هاش
گذاشتم فهمید میخوام فشار محکم بدم. نفس کشیدنش بلندتر شد. نبض زدن کیرم شروع شده بود که یه فشار
محکم دادم. آه کشیدنش یهو تبدیل به یه آخ بلند و بغض آلود شد. کیرم یه جای تنگ و داغ شکافت عمیق تر
فرو رفت. لبامو روی لبش قرار دادم و با یه فشار محکم دیگه کل کیرمو فرستادم توش. آبم داشت بیرون میزد.
بلافاصله بدون حرکت شدم و با صدایی کاملا حشری بهش گفتم اصلا تکون نخوره که در این صورت آبم میزنه
بیرون. چشمهامو بستم تا شهوتم بهش کمتر بشه اگه نگاش میکردم خوشگلیش و حالت شهوت آلود چشماش منو
بیشتر تحریک میکرد. نزدیک یک دقیقه کل کیرم تو کس داغش بود. نبض زدن کیرم کمتر شده بود.
نگاش کردم مست مست بود. کیرمو آروم و کامل بیرون کشیدم . طبق پیش بینی اثری از خون دیده نمیشد. سر
کیرمو دوباره روی سوراخش قرار دادم و با یه فشار محکم و طولانی کل کیرمو یه جا فرستادم تو کسش. آخ بلندی
کشید. دوباره دستاشو روی سینه ام سپر کرد و گفت مهران تنگم نمیفهمی بعدهم زد زیر گریه. بدون توجه به
گریه کردنش لبامو روی لباش قرار دادم و تلمبه زدنو شروع کردم. یکی دو دقیقه ای بود داشتم کس میکردم باز
برای نیومدن آبم کیرمو تو کسش نگه داشتم و واسه هیجان بیشتر بهش گفتم. چی شد جواب ندادی صیغت کنم
اوکی میدی؟ تو همون حالت خماری چشمهاش برگشت با بی حالی گفت باز مسخره بازیاتو شروع کردی؟ بهش
گفتم مسخره بازی نیست میخوام بازم تابو شکنی کنم من اصلا از این ممنوعه ها خوشم نمیاد. بهش اخطار دادم
و گفتم اگه اوکی ندی می ریزم توش. ولوم صداش بالا رفت و گفت بعد هم جواب مامان و بابا رو میدی. بهش
گفتم من که به زور نکردمت. یالا من میخونم تو هم اوکی میدی. با بی حالی خندید و گفت اول کردی تو کسم
بعدش میخوای صیغه بخونی؟ خودمم از این حرفش خندم گرفت. بهش گفتم هنوز آبم نیومده که.
بعد هم واسه مسخره بازی اون جمله عربی رو براش خوندم و گفتم باید بگی قبلت زوجتک. هر کاری کردم
نمیگفت.
عقب جلو کردن کیرم تو کسش رو شروع کردم داشتم محکم تو کسش تلمبه میزدم آه و ناله اش تمام اتاق رو
پر کرده بود. بدجوری به بدنش پیچ و تاپ میداد و ناله میکرد. خودمم تو آسمونها بودم. حسابی دیوانش کرده
بودم. با بدبختی تمام جوری که آبم نیاد دو سه دقیقه ای تو کس نازش کیرمو عقب جلو میکردم. مدام با عقب
جلو کردن کیرم تو کسش وای وای میکرد آه میکشید. فشار دستاش روی کمرم بیشتر شده بود. آه کشیدنهاش
تبدیل به جیغ شده بود. یهو حس کردم ترشحات کسش چند برابر شد و داخل کسش حسابی لیز و خیس شد.
چشمهاشو بست دستاش از روی کمرم پائین افتادن. تابلو بود آبش اومده وقتی ازش پرسیدم با سر جواب مثبت
داد. کیرمو بلافاصله بیرون کشیدم تا مانع از اومدن آب خودم بشم. حسابی با آب کسش خیس و لزج شده بود.
داشتم صورت ناز و بی حالشو نگاه میکردم. چشمهاش هنوز بسته بودن. منتظر بودم عطش کیرم بخوابه تا از کون
بکنمش. آروم لبشو بوس کردم و گفتم حالا دیگه نوبت منه تا با کردن کونت آبم بیاد. آروم به طرف خودم
چرخوندمش خیلی راحت دمر شد. توی اون چند روز با ملایمت از کون کرده بودمش تا از کون دادن بدش نیاد.
با دیدن کون نازش دوباره آمپر به سقف چسبوندم تو همون حالت دمر وقتی تکون میخورد کون لختش به لرزه
می افتاد و موج برمیداشت منو دیوانه میکرد. روی کمرش خیمه زدم. اون گردن بلوری و اون کمر باریکشو لیسیدم
و بوسیدم. به کونش که رسیدم آخ و اوخ کنان صورتمو روی نرمی کون نازش قرار دادم و گفتم یه چیزی رو
صادقانه میخوام بهت بگم. بدجوری عاشق کونتم. هیچ جای بدنتو با کونت عوض نمیکنم. اینو بدون اگه یه روزی
ازدواج کردی رفتی خونه شوهرت و رابطمون قطع شد اگه 35 سالت هم شده باشه حتی اگه 40 سالت هم شده
باشه چشمم دنبال کونته. پا بدی مطمئن باش تو همون سن و سال بازم میکنمت. لای کونش رو از هم باز کردم
و عاشقانه سوراخشو لیسیدم و بوسیدم و لیزش کردم. آخرش کیرمو روی سوراخش قرار دادم و روی بدنش خوابیدم
و آروم آروم هل دادم توش. با اینکه آروم و یواش یواش کیرم وارد کونش میشد ولی بازم دردش می اومد ولی به
خاطر لذت بعدش تحمل میکرد. نصف کیرم تو کونش بود که لبامو روی لباش قرار دادم و یه فشار محکم دادم.
آخ خفه ای کشید. بلافاصله شروع به تلمبه زدن کردم. حالا این من بودم که آه و ناله ام تمام اتاق رو برداشته بود.
دو سه دقیقه بعد احساس کردم آبم داره میاد قصد نداشتم جلوی اومدنش رو بگیرم. همون لحظه بهونه کردم و

بهش گفتم حالا که بابت صیغه اوکی ندادی باید بذاری آبمو بریزم تو کونت. این بار میخوام با رضایت خودت بریزم
توش. اولش نوچ نوچ کرد ولی وقتی اسرار منو دید با صدای خفه ای گفت مگه قبلاً بیرون می ریختی این بارم
بریز توش دیگه. بهش گفتم جون… کاملا روی بدنش خوابیدم صورتشو به سمت صورت خودم چرخوندم
فاصله صورتش با صورت من فقط چند سانت بود. دیگه واسه اومدن آبم محکم تلمبه میزدم. دهنش به خاطر آخ
هایی که می کشید باز شده بود. آبم داشت بیرون میزد با صدای لرزونی دوباره بهش گفتم بریزم توش؟ چشمهاشو
بست و گفت بریز. آخرین ضربه رو محکم به ته کونش کوبیدم و نگه داشتم بهش گفتم اومد. لبامو روی لبش
گذاشتم و همزمان آبم با فشار زیادی داخل کونش پمپاژ کرد. با ورود آب کیرم به کونش چند لحظه ای خودمو
رو ابرها حس کردم. با هر بار نبض زدن کیرم مقدار بیشتری از آبم داخل کونش میریخت. انگاری کونش داشت
تمام نیروی بدنمو از تو کیرم بیرون می کشید کیرم که تو کونش آروم گرفت بی حال مثل جنازه شدم طوریکه
حتی نمی تونستم از روی بدنش بلند شم. این قدر کیرمو داخل کونش نگه داشتم تا خوابید و خودش بیرون اومد.
با بی حالی کنارش دراز کشیدم.
مهرماه شده بود دوباره درس و کلاس و مدرسه و دانشگاه آغاز شده بود. مهرانا وارد پیش دانشگاهی شده بود و
من همچنان الاف به دنبال کار بودم. انصافاً این بار واقعا دنبال کار بودم. هنوز بابت قرض هایی که از فامیل به
خاطر کیونت کرده بودم بدهکار بودم. بابام هم با کلی طعنه به من پول تو جیبی میداد. هنوز مهرانا رو از کون
میکردم. گاهی وقت ها هم با چراغ سبز خودش از کس میکردمش. انگاری شعار اولیه اش که میگفت گشاد میشم
رو فراموش کرده بود. همه جا به دور از چشمهای سینا وقتی پدر و مادرم خونه نبودن مهرانا رو زن خوشگلم،
مامانی من، صدا میزدم. کم کم مهرانا با این حرفام پر رو شد یه روز که سینا خونه همکلاسیش رفته بود اومد
پیش منو گفت یالا بخون قبلت بگم؟ با این حرفش چشمام چهارتا شد. با خنده بهش گفتم کس خل همه حرفام
کس شعر بود الکی بود. گیر داد نخیر باید بخونی. بهش خندیدم و گفتم دیوث دنبال چی هستی؟ برگشت گفت
زر نزن بخون. مگه نمیگی زنتم؟ بخون دیگه. به شوخی جمله معروف مربوط به صیغه رو براش خوندم. اولین بار

جای جواب شیشکی بست کلی به این کارش خندیدم . فهمیده بودم قصد اسکل کردن داره ولی دوباره گیر داد
بخونم. منم برای بار دوم براش خوندم این بار با گفتن “قبلت زوجتک” منو سرجام میخکوب کرد. سکوت کرده
بودم که برگشت گفت حالا زنت شدم مگه همینو نمیخواستی؟ حالا یالا مهریه رد کن بیاد. تازه فهمیدم این دیوانه
دنبال چی هست. برگشت گفت این همه زنتو مفت و مجانی کردی دوزار مهریه ندادی یالا رد کن بیاد میخوام برم
لباس بخرم. یه کل کل عجیب و خنده داری بین من و مهرانا راه افتاده بود. آخرش وقتی حرفامون جدی شد
برگشت گفت اینها همش شوخی بود میخوام با آزاده برم لباس بخرم پول کم دارم یه کمی کمکم کن. بلند شدم
پیشانیش رو بوس کردم و گفتم قربون خواهر خوشگلم برم من. تو هر وقت پول لازم داشتی بیا پیش خودم هر
چی داشتم تقدیمت میکنم. نداشتمم یه جوری از بابا میگیرم. فقط تو هم هوای منو هر وقت خواستم داشته باش.
اون روز 70 هزار تومان بهش دادم.
با ورود مهرانا به دوران پیش دانشگاهی شک نداشتم پسرهای بکن دبیرستان سابقم به خاطر نبودنم تو دبیرستان
و مسیر رفت و برگشت آزادانه واسه زدن مخش می افتن دنبالش. تا همین جا هم با فریبرز و آرش دوست شده
بود که البته هر دو دانشجو بودن. رفتارها و صحبت های مهرانا نشون میداد دیگه پسرهای دبیرستانی رو بابت
دوستی قبول نداره و با دانشجوها می پره. فریبرز رو خودم می شناختم بچه سمنان بود و تو تهران دانشجو بود با
یکی از دوستاش که وضع مالی خوبی داشت تو خیابون نواب یه واحد آپارتمان اجاره کرده بودن. فریبرز هم مثل
ما برای سریع پولدار شدن تو کیونت عضو شده بود که مثل ما ضرر کرده بود و از گروه خارج شده بود. با دادن
خبر دستگیری نیما و پژمان خودشو تو دل مهرانا جا کرده بود و مخشو واسه دوستی زده بود. یه بار به دوستیش
با فریبرز اعتراض کرده بودم. دلیلش هم این بود که فریبرز همه چیز رو احتمالا در مورد من و مهرانا و ماجرای
ویلای آبسرد میدونه ولی مهرانا بی خیالش نشده بود به من میگفت با فریبرز دوستیش معمولیه. حتی به فریبرز
هم گفته که آرش دوست پسرشه و الکی پا بندش نشه. در مورد آرش هم از خود مهرانا خبر می گرفتم. از وقتی
ازم خواست نسبت بهش بی غیرت باشم منم ازش خواسته بودم هیچ چیز پنهانی بین ما نباشه و با هر کی دوست

شد یواشکی زیرآبی نره. مهرانا میگفت آرش بچه شیرازه وضع مالیشون هم توپه. تو تهران دانشگاه آزاد درس
میخونه. شبها تو آپارتمان داداشش که تو ازمیر ترکیه رستوران داره با یکی از دوستاش میخوابه
یه بار که نصف شب داشتم از کون میکردمش و حسابی حشری شده بود در حال تلمبه زدن ازش پرسیدم دوست
داری الان کیر کی تو کونت بود؟ آرش یا فریبرز؟ جواب نمیداد اسرار منو که دید ملحفه تختشو روی سرش کشید
و گفت آرش.
بهش گفتم جون… همون لحظه ازش پرسیدم تا حالا کاری هم کرده؟ مختو زده؟ در حالی که همچنان
میکردمش با صدای بریده بریده گفت آرش خیلی پررو هست. دستاش مدام رو کونم میچرخه. بهش گفتم لب
بازی هم میکنید؟ از همون زیر ملحفه جواب مثبت داد. ملحفه رو از روی سرش کنار زدم و گفتم تا حالا بهت
گفته بری خونشون؟ با سر جواب مثبت داد و گفت آره ولی میگه اگه بریم خونه دوستشم هست واسه همین چند
وقته گیر داده دوتایی بریم شمال میگه تو رامسر ویلا داریم. پائیز شمال حال میده. جواب نه که دادم با من قهر
کرده.
یه بار هم تو تلگرام در مورد فریبرز ازش پرسیدم. گفت فریبرز بیشتر وقت ها با دوستش سر قرار میاد. همیشه
هم در مورد تو ازم سوال میکنه. از حرفایی که مهرانا در مورد فریبرز زد فهمیدم این مرتیکه هم دنبال کونه.
من که به هیچ دختری اطمینان نداشتم یه شب که مهرانا خواب بود سیم کارت گوشی موبایلشو از توی گوشیش
درآوردم و تو گوشی خودم گذاشتم یکی از ورژنهای دیگه تلگرامو با استفاده از سیم کارتش تو گوشیم نصب کردم
و کد جدید رو گرفتمو وارد تلگرامش شدم. بعد هم برای اینکه نفهمه وارد تلگرامش شدم پیام ربات تلگرامو و کد
احراز هویتش رو حذف کردم. با خوندن کلی پیام هاش به غیر از فریبرز و آرش با پسر دیگه ای آنچنان دمخور
نشده بود. صفحه پیام های آرش رو که دیدم فهمیدم مهرانا راست گفته آرش باهاش قهر کرده آخرین تاریخ چت
کردنشون مال چند روز پیش بود. در مورد فریبرز هم تو پیام هاش مستقیماً به ویلای آب سرد اشاره کرده بود و

هی به مهرانا طعنه میزد و معلوم بود کاملا از جریان خبر داره. فقط از دست مهرانا ناراحت بودم چرا داره با فریبرز
ادامه میده.
مهرانا یک گروه هم به تاریخ دو سه هفته قبلش زده بود که منو توش ادد نکرده بود. علاوه بر آرش و فریبرز چند
تا از بچه های گروه نابود شده کیونت هم که بعد از ما از گروه بیرون زده بودن تو گروهش عضو کرده بود.
هر کاری کردم نتونستم حرف ها و طعنه های فریبرز به مهرانا در مورد جریان ویلای آبسرد رو تحمل کنم.
اعصابم خورد میشد. دیوث طوری با مهرانا چت کرده بود که انگاری داره سکس چت میکنه با یک دستش تایپ
میکنه با دست دیگش جق میزنه.
آخرش تصمیم گرفتم خودم به دوستیش با مهرانا خاتمه بدم. بهش زنگ زدم و اول با ملایمت باهاش حرف زدم.
دستشو رو کردم مرتیکه ول کن نبود. کار به کل کل و سرانجام دعوا پشت تلفن کشید. آخر حرفاش برگشت گفت
هر کی از راه رسید کرد توش به ما که رسید غیرتی شدی حالا؟ یه فحش خواهر و مادر بهش دادم و قطع کردم.
نزدیک ظهر بود که مهرانا عصبی و ناراحت اومد سمت من و گفت ببین با فریبرز دعوات شده چی تو گروه واسه
آرش نوشته.
گوشیش رو گرفتمو نگاه کردم. دیوث تو صفحه اصلی گروه نوشته بود: آرش جون تحویل بگیر دوست دخترت
بذاره، کون میده، داداششم بی غیرته از وقتی فهمیده خواهرش بذاره دنبال کونشه دوست دخترت جای بدهی به
یکی از لیدرهای گروه کیونت کون داده از چند تا از بچه های کیونت که تو گروه عضو هستن بپرس همه خبر دارن.
گوشی رو به مهرانا دادم و گفتم تا بیشتر از این کس شعر ننوشته گروه رو حذف کن. اصلا تو که ادمینی پیام
هاشو از گروه حذف کن خودشم بن کن. سری تکون داد و گفت تو پی وی هم برای هر 15 نفری که تو گروه
هستن پیام هایی شبیه این نوشته.

بهش گفتم اصلا به پشماتم نگیر هر چند پشم نداری این آدمهایی که تو گروهت هستن هیچ کدوم آدم حسابی
نیستن. فامیل هم نیستن که بفهمن. به نظرم گروهتو حذف کن هر چند منو هم عضو نکرده بودی.
اون شب مهرانا خبر داد آرش با فریبرز تو تلگرام سر همین جریان دعواش شده واسه هم بیرون از تلگرام کر
کری خوندن. از همون شب هم آرش دوباره اومد تو فاز کسی لیسی برای مهرانا و باهاش آشتی کرد.
تقریبا وسطای مهرماه بود یه روز بعد از ناهار سینا رو دوباره بردم خونه داییم تا با مهرانا تنها باشم. قصدم این
بود این بار که دارم میکنمش و حشریه ازش بابت دید زدن حال دادن احتمالیش به آرش و یا هر کس دیگه ای
قول بگیرم. بارها تو حالت عادی بهش اعتراف کرده بودم دوست دارم کرده شدنش رو دوباره ببینم ولی هیچ وقت
قبول نکرده بود. حتی بهش التماس کرده بودم.
اون روز داشتم به خواست خودش از کس میکردمش. تو اوج لذتی بودم که از کردن کسش می بردم. چشمان
خمار، دهان باز و وای وای کردنش وقتی کیرم داخل کس نازش میشد نشان از لذت متقابل مهرانا میداد. در
حالیکه آروم تو کس تنگ دخترانه اش تلمبه میزدم موهای پریشون شدش رو از روی گردن و صورتش کنار زدم
و با صدای شهوت آلودی بهش گفتم چی شد؟ میزاری ببینم؟ با صدای خفه و لرزونی گفت چی رو؟ انگاری هنوز
تو باغ نبود نمیدونست التماس اون چند روزم واسه چی بوده. پیشونیش رو بوسیدم و گفتم اگه خواستی به آرش
بدی منم باید ببینم. بیارش خونه خودمون. لبخند بی حالی زد و گفت دیوونه.
یکی دو دقیقه ای بود کیرم تو کسش بی حرکت بود تا آبم نیاد. همه جای صورت و لبشو بوس میکردم و بهش
التماس میکردم فقط یه بار بزار ببینم. با صدایی که به سختی می شنیدم گفت یه بار تو ویلا دیدی همون بسه.
تلمبه زدنو شروع کردم و گفتم اون زوری بود زیاد حال نداد. با چشمهای خمارش منو نگاه کرد و گفت چه
جوری بهت حال نداد تو که خودتو تو شلوارت خراب کردی.

بهش گفتم لامصب هر کی به خواهرش شهوت داشته باشه با دیدن کرده شدنش توسط یه پسر ممکنه خود به
خود آبش بیاد.کیرمو چند لحظه کشیدم بیرون تا از نبض زدن بیفته دوباره کردم توش ادامه دادم دیدن یه پسر
که روی بدنت خوابیده داره کون میکنه اینکه کونت آب یه پسر رو میاره اینکه یه پسر چند وقت مختو زده تا به
کس و کونت برسه. اینکه داری زیر یه پسر گریه میکنی آه میکشی لذت می بری به من خیلی لذت میده.
دوباره خنده بی حالی کرد و گفت کاشکی شوهرم مثل تو بشه.
بهش گفتم جون پس دیگه بذار شدی رفت یه لحظه بد منو نگاه کرد بهش گفتم چیه؟ تو بذار شدی منم
بی غیرت شدم.
دیگه بیخیال شدم حرف زدن فایده نداشت. از حرص اینکه قبول نکرده بود تصمیم داشتم این بار آبمو روی
سر و صورتش بریزم. یکی دو دقیقه ای بود داشتم محکم و بی محبا تلمبه میزدم صدای آه و اوخش کل اتاق رو
برداشته بود که یهو دیدم از پشت سرم صدای جیغ وحشتناکی اومد. نگاه کردم مادرم تو چارچوب درب اتاق
ایستاده بود با هر دو دستش تند تند تو سر خودش میزد جیغ میکشید گریه میکرد صورتشو چنگ میزد.

ادامه دارد…

نوشته: Darvag2018


👍 38
👎 3
58601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

952707
2023-10-15 00:16:40 +0330 +0330

چرا داستانی توی سایت هستش بنام خودتون میزنید هان از خودت بنویس

0 ❤️

952709
2023-10-15 00:19:53 +0330 +0330

چرندیات یه مجلوق کوس ندیده بدبخت

1 ❤️

952786
2023-10-15 11:12:23 +0330 +0330

پسرخیلی زر زدی.واسه جق نمیگم.انگشنات بخاطر تایپ تاول نزد.یا کونت؟؟؟کسکش خر چلمنگ

0 ❤️

952837
2023-10-15 21:50:54 +0330 +0330

ابله
متن صیغه رو زن میخونه مرد میگه قبلت
کم بزن همیشه بزن حال به هم زن

0 ❤️

952922
2023-10-16 05:09:19 +0330 +0330

برو روانپزشک.

1 ❤️

952944
2023-10-16 07:32:59 +0330 +0330

اینکه قدیمیه تحریفم شده
پی دی اف کامل نویسنده اصلی رو دارم اینطوری نیس

0 ❤️

953668
2023-10-21 01:45:08 +0330 +0330

ادامشو بزار دیگه

0 ❤️

954229
2023-10-24 12:32:13 +0330 +0330

کل داستان چند سال پیش خود شخص مهران نوشته بود تو سایت گذاشته بود.
حتی پی دی اف کاملش هم دارم ولی نمیدونم چرا بعضی ها مدام این داستان فوق العاده را تو سایت به نام خودشان منتشر میکنن.
کاش آدمین محترم نظارت بیشتری بکنه و اجازه این کارو نده

1 ❤️

958552
2023-11-18 00:02:54 +0330 +0330

وااااای فک ‌کنم ب گای سگ رفتی پسر

0 ❤️

960889
2023-12-06 00:19:14 +0330 +0330

ادامه نداره؟؟؟

0 ❤️

960890
2023-12-06 00:20:07 +0330 +0330

ادامه نداره

0 ❤️

962882
2023-12-19 00:27:10 +0330 +0330

همیشه داستاناتو میخونم و لذت میبرم مهران جون،ادامه بده

0 ❤️