خاطرات دو زوج (۵ و پایانی)

1402/11/06

...قسمت قبل

سفر شمال سه شب بود. بعد از ماجرای استخر فرداش هم یکم گشتیم و خرید کردیم و غروب اومدیم خونه. اتاق مژگان و مجتبی به من و سعیده رسید. شب یه سکس حسابی و پر سر و صدا داشتیم البته تو اتاق. احسان هم توی سالن ترتیب پری رو داد. صدای تلمبه زدن و ناله های خانوما خیلی واضح بود و این برامون کاملا عادی شده بود. سفر شمال خیلی خیلی خوش گذشت ولی ماجرای دیگه ای نداشت . ما داشتیم پله به پله به فانتزیمون نزدیک میشدیم و خیلی با حوصله همدیگر رو کشف می کردیم و این ریتم آروم باعث شده بود آتیش شهوت و حرص سکسیمون همیشه شعله ور باشه. بعد سفر شمال رفت و آمد ها و شب نشینی ها ادامه داشت و جمع خیلی راحت تر شده بود . احسان بسیار اهل سفر بود و همش توی پیجهای مختلف گردشگری دنبال جاهای باحال و خوش آب و هوا بود. مثل همیشه توی یکی از شب نشینیها یه تنگه رو معرفی کرد. گفت بیاید اینجا رو با هم بریم خیلی حال میده. اینجور که تعریف میکرد کل مسیر تنگه توی آب بود. و حتی یه جاهاش عمق آب به ۱ متر ۶۰ سانت هم میرسه. (تنگه واشی نیست) من گفتم اوکی آخر هفته بریم. فقط بگو چی نیازه که تهیه کنیم. آخر هفته شد و وسایل رو جمع کردیم و رفتیم دنبال احسان و پری. مثل همیشه با یه ماشین رفتیم. من راننده بودم سعیده جلو کنار من بود و احسان و پری هم عقب بودن. دو ساعت راه بود. و یه جاده فرعی خیلی بد هم داشت. خلاصه رسیدیم و یه اتوبوس هم که تازه رسیده بودن با چند تا ماشین دیگه هم بود. من و احسان رفتیم از تور لیدر اونا یکم اطلاعات گرفتیم و متوجه شدیم اصلا نباید موبایل یا وسیله اضافه با خودمون ببریم حتی کوله چون قطعا خیس میشه. اینجور که میگفتن شانسمون امروز تنگه خیلی خلوته و اینجور بهتر میشد لذت برد. من و احسان که شلوارمون رو همونجا کنار ماشین در آوردیم و شلوارک رو پوشیدیم . و منتظر بودیم که سعیده و پری مانتو رو دربیارن و بریم سمت تنگه. سعیده یه لگ مشکی که پاهاش رو خیلی خوشگل نشون میداد پوشیده بود با یه تیشرت مشکی. اینقدر لگش تنگ بود که خط شورتش پیدا بود . یکم غر زدم بهش که چرا تیشرت بلند نیاوردی، چون کونش و خط زیر کونش کامل افتاده بود بیرون و توی تنگه اونایی که پشت سرمون میومدن کامل دید میزدن. پری که اوضاعش بدتر بود یه لگ سفید با یه تی شرت سفید پوشیده بود. هنوز توی آب نرفته بودیم شورت و سوتین سبز فسفریش کامل پیدا بود . احسانم داشت سر پری غر میزد. گفتم داداش بیخیال فعلا که لباس دیگه نیاوردن ،بیایید بریم. از دم ماشین تا اول تنگه یکم باید میرفتیم. آب تنگه خیلی خیلی خنک بود و جریان نسبتا شدیدی داشت. یکم از قصد معطل کردیم تا این تور بیاد بره که تو شلوغی با اونا نریم . تقریبا که دور شدن مسیر رو رفتیم. واقعا زیبا بود . دو طرف دیواره های بلند سنگی و زیبا بود و مسیر تنگه هم پیچ در پیچ. تقریبا آب داشت از زانو بالا میزد و ما ادامه میدادیم. فاصلمون از جلویی ها زیاد شده بود و پشت سرمون هم کسی نبود . جریان آب توی بعضی قسمت‌های دیواره تنگه حفره های بزرگ غار طور ایجاد کرده بود. سعیده گفت کاش گوشی میتونستیم بیاریم اینجا عکس بگیریم. خیلی قشنگه. احسان و پری رفتن توی یکی از همین تو رفتگی ها مشغول لب گرفتن شدن. من و سعیده هم فرصت رو غنیمت شمردیم و شروع کردیم مالیدن هم و لب بازی. احسان گفت حواستون باشه از پشت‌سر آدم نمیاد ولی از بالای دیواره ها معلوم هستیما . راه افتادیم به یه جا رسیدیم تقریبا حوضچه بود اول احسان رفت و تا بالای سینه اش آب اومد . بعد پری رفت احسان دستش رو گرفت بعد منو بعد سعیده اومد تو بغلم. کامل لباسامون خیس بود. از حوضچه که در اومدیم لباس پری چون سفید بود کامل شفاف شده بود. بدن و لباس زیرش کامل پیدا بود . من به خنده گفتم پری مگه سیدی سبز پوشیدی. همه خندیدیم.با اینکه همش سعی می‌کرد تیشرتش رو از بدنش جدا کنه ولی باز می‌چسبید. سعیده چون لگ و لباسش مشکی بود وضعیت بهتری داشت ولی باز به خاطر خیسی کاملا سینه هاش بیرون افتاده بود چون زیر تیشرتش یه سوتین راحتی بسته بود. احسان به پری گفت عزیزم بیخیال اینقدر خودتو اذیت نکن یا نباید اینو میپوشیدی ،حالا که پوشیدی راحت باش ول کن. با این جمله احسان پری بیخیال شد.کم و بیش آدمایی بودن که این کناره ها نشسته بود. سنگینی نگاهشون روی سینه و کون خانومامون رو حس میکردیم. هم آزار دهنده بود و هم تحریک کننده.کف تنگه پر از سنگ بود و راه رفتن روی این پستی و بلندی باعث تکون خوردن سینه خانوما میشد. سعیده که سایزش ۸۰ بود و پری هم ۸۵. این لرزش سینه نگاه هر مردی رو جذب می‌کرد و من و احسان هم تحریک میشدیم. تقریبا نیمی از تنگه رو رد کرده بودیم و رسیدیم به یه جایی که باز بود و به اصطلاح ساحل داشت و میشد خارج آب نشست. ۴ تایی نشسته بودیم داشتیم می‌گفتیم و میخندیدیم. آفتاب داغی هم بود که با لباس خیس خیلی بهمون حال میداد. تو همون لحظه سه تا پسر هیکلی اومدن و اونا هم تصمیم گرفتن همونجا یکم استراحت کنن. سه تاشون بدنشون لخت بود و بدون تیشرت بودن و فقط شلوارک پاشون بود و خدایی هم هیکلشون بدنسازی و خوب بود. هر سه وقتی پوشش پری و سعیده رو که دیدن دیگه چشم ازشون بر نمیداشتن. یکی از پسرا فکر کنم شرت نپوشیده بود و انگار یه کیر ۲۰ سانتی نیمه شق بین پاش مثل زنگوله تکون می‌خورد. من دیدم پری در گوش سعیده یه چیز گفت با هم خندیدن. من این رو متوجه شده بودم که هم اون پسره داره زنامون رو دید میزنه و هم سعیده و پری زوم کردن روی کیر پسره. احسان از پسرا پرسید چقدر دیگه تا آخر تنگه مونده؟ یکی از پسرا خیلی با خوشروئی جواب داد داداش ما هم اولین بارمونه. ولی فکر کنم نصفشو اومدیم. من پیشنهاد دادم راه بیوفتیم. پسرا پشت سر ما با فاصله ۴،۵ متری میومدن. من حس کردم زنا خیلی راحت دیگه بدون اینکه خودشون رو مرتب کنن یا نگران پیدا شدن بدنشون باشن دارن میان که البته فکر کنم علتش همون پسرا بودن. به یه جایی رسیدیم که تقریبا آبشار مانند بود و ارتفاع حدود دو متری داشت. احسان گفت اول تو برو ببینیم چی میشه. تو همین بحث بودیم و میخندیدیم که پسرا رسیدن. من گفتم بچه ها بیایید کنار راهو باز کنید. چهارتایی چسبیدیم به دیواره ها که اینا رد بشن. یکیشون برای اینکه خودی نشون بده بدون مکث پرید پایین. دومی هم پرید و گفت چیزی نیست بیایید . پایین آبشار تقریبا ۱ متر عمق داشت ولی چون همه جا سنگ و صخره بود و روی سنگ خزه بسته بود خیلی لیز و خطرناک بود. سومی که همون کیر گنده بود هنوز بالا بود . به احسان گفت کمک میخوای؟ احسان گفت نه ممنون. گفت اگه میخوایین پایین دست خانوما رو بگیرم که راحت بیان پایین .احسان گفت نه داداش دمت گرم . توی این مدت هم که بالا بود و با ما حرف می‌زد چند ثانیه یه بار کیرشو جاسازی می‌کرد. پری و سعیده هم خیلی زیرکانه کیرشو نگاه میکردن. بالاخره پسره رفت پایین ولی پایین به بهانه آب بازی منتظر موندن.من به احسان گفتم یا برو پایین یا بگو اینا کمک کنن. پری یهو پرید تو حرف و گفت اره خوب دیدی که خودش گفت دستمون رو میگیره . توی اون لحظه هم من هم احسان میتونستیم با یه راه حلی بریم و خودمون از پایین بچه هارو بگیریم. ولی فکر کنم هر دو دلمون میخواست دستمالی شدن خانوما رو ببینیم. احسان به پسره گفت داداش یه کمک میدی. پسره کیر گنده که انگار دنیارو بهش دادن. جوری که خیلی مودبانه باشه گفت داداش خودم گفتم که خودتونو اذیت نکنید من کمک میکنم. اول پری رفت. چون هم سنگا خزه داشت هم فشار آب پشتمون بود نمیتونستیم بریم لب آبشار و دستمون رو بدیم بهش. پسره گفت بشین زمین انگار از سرسره میخوای لیز بخوری بیا میگیرمت. پری هم همین کارو کرد. آروم آروم نشسته رفت لب آبشار. پسره پاهاشو گرفت و آروم کشید و پری رو وقتی داشت سر می‌خورد برای اینکه نیوفته تو حوضچه بغل کرد. له شدن ممه های پری کاملا پیدا بود وقتی به سینه پسره چسبید. حالا نوبت سعیده بود. تا سعیده یکم دست دست کنه که بخواد بره، پری هم اون پایین داشت با اون دوتا پسرا خوش و بش می‌کرد و همه جونش پیدا بود و اصلا خودشو مرتب نمی‌کرد. سعیده هم جیغ زنان لیز خورد و پسره کامل بغلش کرد. چون سعیده یکم سبک‌تر از پری بود سعیده رو خیلی راحت توی بغل نگه داشت و آروم گذاشت زمین. پسره دیگه کامل شق بود . فرو رفتن کیرش به شکم سعیده رو دیدم. خودمم داشتم شق میکردم. پسره دست ما هم گرفت و ادامه مسیر رو تقریبا با هم رفتیم. دل کندن از کون و سینه زنامون براشون سخت بود . ما هم اوکی بودیم. بالاخره این تنگه تموم شد. و با اون پسرا خداحافظی کردیم و جدا شدیم.حدود یه ساعت و نیم طول کشید و خیلی خیلی خوش گذشت. اومدیم کنار ماشین نیم ساعت ایستادیم و تقریبا توی آفتاب خشک شدیم. انگار اندازه ۱۰ ساعت بیل زده بودیم. کل مسیر برگشت رو ۳تایی خواب بودن. زمانی که رسیدیم من گفتم بریم خونه ما. پری مخالف بود و به احسان گفت آخه با این وضعیت من نیاز دارم دوش بگیرم. احسان گفت میرین خونه امیر اینا دوش میگیریم سخت نگیر عزیزم فردا جمعه هست میخواییم دور هم باشیم. سعیده گفت اره بیایید دور هم هستیم ولی من که حوصله شام درست کردن ندارم از بیرون بگیرید. قرار شد همین کار رو بکنیم . اول رفتیم خونه احسان اینا که لباس بردارن. بعد رفتم فروشگاه یکم خرید کردم بعد رفتیم همگی خونه ی ما. سعیده تا رسیدیم لباساشو در آورد رفت تو حمام . پری به سعیده گفت منم بیام ؟ سعیده گفت بیا . پری هم سریع لباساشو کند رفت تو حمام. از تو حمام صدای خنده هاشون میومد. من داشتم وسایلی که خریده بودم رو جابجا میکردم. اما احسان بیکار بود هی کرم می‌ریخت. میرفت پشت در به بهونه های الکی درو وا می‌کرد. احسان گفت اینا چرا با هم رفتن . بیا ما هم بریم . معلوم بود قشنگ راست کرده بود . منم بدم نمیومد که ۴ تایی تو حمام باشیم. کارم که تموم شد دوتایی رفتیم پشت در لباسامونو در آوردیم فقط با شرت بودیم . من در رو یکم وا کردم. گفتم ما هم داریم می‌آییم. سعیده گفت اون احسان کم بود توام اضافه شدی. اومد لای در لخت لخت که با من حرف بزنه. فکر نمی‌کرد احسان هم کنارم باشه. دستشو گرفت جلو سینش با خنده گفت خاک تو سرتون لخت هم شدن. پری اینا واقعا میخوان بیان. پری هم یه سری کشید. گفت احسان من دیگه کارم تموم شده دارم خودمو آب میگیرم. احسان رفت حوله پری رو از تو اتاق بیاره دیدم یه تشک هم وسط اتاق پهن کرد. حوله رو داد به پری. پری هم نیمه لخت جوری که حوله فقط سینه و کونش رو پوشونده بود اومد بیرون و با احسان رفتن تو اتاق. معلوم بود احسان میخواد بکنه بعد بیاد حمام. سعیده تو حمام بود به من گفت بیا تو حمام. گفتم باشه عزیزم الان میام. بزار ببینم اینا چیکار میکنن. سعیده گفت دارن میکنن باز نکن. به بهونه دستمال دادن در رو وا کردم دیدم احسان افتاده روی پری . پری پاهاش بازه. از پشت کیر احسان که تو کس پری بود کامل پیدا بود . احسان گفت دیوث ببند . سعیده گفت در رو وا کن منم ببینم . حمام توی راهرویی بود که انتهاش اتاق بود. احسان اینا هم قشنگ وسط اتاق رو زمین داشتن میکردن. سعیده از حموم خم شد بیرون منم درو وا کردم که ببینه. یه ۱۰ ۱۵ ثانیه ای کا داشت می‌کرد دارو تماشا کردیم. کیرم کامل شق شده بود. سعیده گفت ببند دیگه بیا. من در رو بستم اومدم دم در حمام به سعیده گفتم بیا بیرون بریم کنارشون بکنیم. سعیده قبول نکرد. گفت بیا تو حمام بکنیم. منم شرتم رو در آوردم رفتم تو . اول برام حسابی ساک زد . بعد پشت کرد بهم و دستاشو گذاشت به دیوار و کونشو داد عقب. با ژل لوبریکانت که تو حموم بود کیرم رو حسابی لیز کردم و از پشت کردم تو کصش. با دوتا دستم بغل کونشو گرفته بودم. آروم کردم تا ته تو کصش. خیلی آروم شروع کردم تلمبه زدن. توی حمام سکس عالیه… مخصوصا وقتی بدنها لیز میشه. برای اینکه سعیده بیشتر حشری بشه گفتم میخوای احسان رو صدا کنم اونم بیاد. دوتایی بکنیمت؟ سعیده همینجور که صداش با تلمبه من تیکه تیکه میشد گفت احسان نه، اون پسره که امروز تو تنگه دیدیمش. کیرش خیلی گنده بود. با یه صدای پر از هوس و شهوت اینو گفت. گفتم مگه دیدی گفت نه ولی دستم خورد بهش موقعی که بغلم کرد دستم رو زدم به کیرش خیلی گنده و کلفت بود. بعد این حرف سعیده پاهاشو سفت کرد و دستشو برد لای پاش و چوچولشو مالید و ارضا شد. دوتایی تو اوج شهوت بودیم. من تلمبه هامو یکم سریعتر کردم. احسان اینا که کارشون تموم شده بود و از اونجایی که باید هر کاری رو تلافی میکرد دوتایی با پری اومدن در حمام رو باز کردن . احسان با خنده گفت داداش من حموم لازم شدم میخوام بیام تو . گفتم برو گمشو کارم تموم شد بیا . کیرم تا ته تو کص سعیده بود و پری داشت نگاه میکرد. یکم شیطنت کردم کیرم رو در آوردم .آب کس سعیده با ژل قاطی شده بود و روی کیرم خامه ای طور شده بود. احسان گفت دیوث کیرت رو جمع کن اندازه کیر خره . پری که قفل بود رو کیرم گفت سعیده چقدر آبت اومده. گفتم ببند درو بزار کارمون تموم شد بعد بیا. پری جای احسان جواب داد و گفت چیکار به ما دارید، شما بکنید. سعیده که ارضا شده بود و پاهاش حسابی بی جون بود گفت امیر بکن. و دوباره پوز گرفت. منم کیرم رو کردم تو و تلمبه میزدم. نگاهم به پری و احسان بود که مسخره بازی میکردن. پری رو میدیدم که گوشه لبش رو گاز میگیره. خیلی نگذشت که آبم داشت میومد. کیرم رو در آوردم و همه آبم رو روی کمر سعیده خالی کردم . پرتاب اول آبم تا گردن سعیده رفت. بهترین ارضای عمرم بود. سعیده دیگه نا نداشت خودشو آب گرفت و اومد بیرون. احسان هم شرتش رو در آورد اومد تو. دوتایی دوش گرفتیم. یکم از بدن زنامون گفتیم و با کیرای هم بازی کردیم و اومدیم بیرون. توی اون شب رویایی یکی دیگه از فانتزی هامون رو تجربه کردیم …

نوشته: امیر


👍 48
👎 9
42701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

968421
2024-01-26 23:44:46 +0330 +0330

قسمت آخر همین.
کسخلی؟

1 ❤️

968430
2024-01-27 00:23:53 +0330 +0330

۵قسمت داستان گفتی
آخر نتونستی یه ضبدری بزنین

1 ❤️

968444
2024-01-27 01:39:36 +0330 +0330

داداش شرمنده ولی واسه من سوال شده که چطور طویله که گاو و گوسفند توش نگه میدارن درش قفل و زنجیر داره ولی اتاقها و حموم شما درش قفل نداره و هرکی خواست همینجوری سرش رو میندازه پایین و میاد تو؟؟

1 ❤️

968453
2024-01-27 02:25:53 +0330 +0330

کسشعرترین داستانی که خوندم تا حالا
کیرم تو مغزت بچه کونی جقی مگه مجبوری دروغ بنویسی

1 ❤️

968457
2024-01-27 03:26:08 +0330 +0330

شش رو هم بنویس و ضربدریش کن

1 ❤️

968471
2024-01-27 07:57:53 +0330 +0330

دوستانی که نظر و کامنت مثبت میزارن ممنون. اونایی که میگن ضربدری نشد آخرش باید بگم من میتونستم تخیلاتی بنویسم و توش همه هم رو بکنن. ولی چون واقعیت بود و در واقعیت ضرب نداشتیم دیگه خالی نبستم.

5 ❤️

968524
2024-01-27 21:53:06 +0330 +0330

کسی نیست یه حالی بده

1 ❤️

968546
2024-01-28 00:20:53 +0330 +0330

رابطه با زوج خوبه حال میده ولی زوجی که بخوای هردوتاشونو بکنی آدم و از کمر میندازه
من یه مدت با یه زوج بودم قبل کرونا رفتن از ایران دو روز در هفته کمر درد داشتم بااینکه هفته ای دوتا معجون پر ملات هم میخوردم.

1 ❤️

968988
2024-01-31 10:07:21 +0330 +0330

اول از همه تشکر میکنم که داستان رو به اتمام رسوندی
نگارش روان حسن کار شماست.
اروتیک مناسب اما با نگارش متوسط حسن کار شماست و بزرگترین ضعف که در همه قسمت ها وجود داشت. پرداخت نا مناسب و نا کافی بر روی کلیت داستان و شخصیت ها بود. این کار از بسیاری داستان ها قوت بیشتری داره و خواننده سطحی رو بخوبی همراه میکنه. اما شما توان این رو داری تا یک داستان بسیار خوب رو بنویسی
موفق باشی

1 ❤️

977916
2024-04-02 15:31:56 +0330 +0330

داستانت عالی بود. عاااالی

0 ❤️