✨💫طلوع یلدا🌜 (۳)

1402/08/07

...قسمت قبل

داشتم درمورد اینکه چجوری ایده‌ای که توی ذهنم اومده بود با احسان هماهنگ کنم فکر میکردم که یهو همه چیز عوض شد، یا بهتر بگم خراب شد.
افرادی که توی دانشگاه دوستای مشترک ما بودن، نگاهشون عوض شده بود؛ حرف زدنشون و نوع برخوردشون.
نه اینکه بد شده باشه، اما تغییر کرده بود.
حرفایی میزدن که من از شنیدنشون خجالت میکشیدم
و حالا شک من بابت اینکه اونها از رابطه ما باخبر هستند به یقین تبدیل شده بود.
اما همچنان احسان تکذیب میکرد که من با اینکارم تورو از دست میدم، پس هیچوقت همچین کاری انجام نمیدم!
احسان گزینه خوبی بود، ولی من الان دوتا راه داشتم.
میتونستم به حرف دیگران اهمیت ندم و به رابطه ام ادامه بدم، یا اینکه باهاش کات کنم.
تا زمانی که قبول نمیکرد اون پیش دوستاش از سکسمون حرف میزنه نمیتونستم درستش کنم. پس همین دو گزینه تنها راه من بودن!
تصمیممو گرفتم! آخرین بار برای خداحافظی و تموم کردن رابطه باهم هماهنگ کردیم و بازم خونه دوست احسان برای روز مشخصی اوکی شد.
اما ایندفعه بهش گفتم بجای خرید هدیه، همون مقدار بهم پول بده!
جا خورد گفت این توهین کردن محسوب میشه خیلی باهاش صحبت کردم و بهش گفتم این فانتزی منه و ممکنه لذت نبرم، اما میخوام اینکارو امتحان کنم. فقط برای یکبار تا بتونم مزه خوب یا بد پول گرفتن در مقابل سکس رو بچشم!
روز قرارمون رسید، سر موقع اومد دنبالم.
سوار ماشین شدم.
مثل همیشه از دیدنم خوشحال بود.
روی صورتم لبخند بود، اما توی دلم پر از نگرانی! نمیدونستم بعد از شنیدن تصمیمم بابت کات کردن، عکس العملش چیه!
پیش خودم گفتم، وقتی خواست منو برگردونه توی راه بهش میگم؛ پس لازم بود الان بهش فکر نکنم و تمرکزم روی فانتزیم باشه!
+احسان.
-جانم.
+پول آوردی؟
-آره تو کیفمه خودت بردار.
+الان نه وقتی داشتی منو میکردی همون موقع بهم بده.
-چرا اینقدر عجیب شدی؟!
+باز شروع نکن گفتم این برای اولین و آخرین‌باره!

وقتی رسیدیم کلیدا رو به‌ من داد گفت تو برو بالا تا من برم یکم ذغال بخرم و بیام
توی سالن منتظر اومدن احسان بودم و داشتم به حرفایی که قراره بهش بگم فکر میکردم که برام مسیج اومد:
-یلدا میشه ازت یچیز بخوام؟
+اره بخواه.
-چادر دانشگاهت همراهته؟
+خب آره!
-میشه لخت بشی و چادر سر کنی؟
+پس توام فانتزیایی تو ذهنت داری؟!
-تو راهم.
+منتظرتم!

قبل از اومدنش، لخت شدم و چادر سر کردم؛ چقدر جذاب شده بودم!
داشتم فکرشو میکردم یبار اینجوری برم توی خیابون که گوشیم زنگ خورد.
احسان بود. در رو براش باز کردم و روی مبل، منتظرش نشستم.
وارد که شد با دیدن من لبخند شیطنت آمیزی زد و یه “جوووون” با خنده گفت.
منم بلند شدم چادرمو جلوش باز و بسته کردم با خنده گفتم: “دستورتون اجرا شد قربان!”
نزدیکم شد و منو برگردوند. چندتا اسپنک محکم روی کونم زد و گفت: “چقدر جذابی جنده با حجاب!” و رفت توی تراس تا قلیونشو درست کنه.
کونم میسوخت؛ واقعا محکم زد!
رفتم دنبالش توی تراس؛ جرقه بعدی همونجا توی ذهنم زده شد!
+احسان بنظرت اینکه دیگران صدای سکسمون رو بشنون جذاب نیست؟!
-آره جذابه! ولی آبروی صاحب خونه رو نمیشه برد که!

راست میگفت؛ اما فکرش خیلی باحال بود!
کوچه خلوتی بود. هر از چندگاهی یه عابر یا وسیله رد میشد.
دستامو روی لبه دیوار تراس گذاشتم. چادر از سرم افتاد. البته خودمم برای انداختنش کمی تلاش کردم.
-دیوونه چیکار میکنی؟! یلدا توروخدا!
+احسان خیلی باحاله! واقعا هیجان داره!

دستمو گرفت به زور منو برد داخل و گفت"بشین منم الان میام!"
نشستم؛ اما ایده بعدی که چراغش توی ذهنم روشن شد، داشت بهم میگفت هنوز به احسان نیاز داری!
صدای قلیونش، منو از رویا سازی توی ذهنم دور کرد.
کنارم نشست؛ شروع کرد قلیون کشیدن.
هنوزم بوی قلیون رو دوست دارم!
به دسته مبل تکیه دادم و پاهامو انداختم روی پاهای احسان.
شیطونیم شروع شد و با پاهام سعی داشتم کیرشو سیخ کنم.
اونم سریع بلند شد شلوار و شرتشو پایین کشید.
کیرش خواب بود.
چشماشو بست. سرشو عقب برد و با یه دست قلیون
با دست دیگه ماساژ پاهای من!
هر دو مثل حرفه‌ایها داشتیم کار خودمون انجام میدادیم.
منم موفق شدم کیرشو سیخ کنم.
-چادرت کو؟!
+پیش در تراس افتاد.

آورد برام و ازم خواست سر کنم.
اما قبلش شرتمو از پام درآورد و سوتینمو باز کرد.
این بار کاملا لخت ولی با حجاب کامل بودم.
-بشین یلدا! لبه مبل بشین!
همینکارو کردم.
رفت بین پاهام و شروع کرد زبون زدن کسم. صدام بلند شد.
موهاش توی چنگم بود. به سمت کسم فشارش میدادم.
از پاهام برای فشار دادن سرش کمک گرفتم. معلوم بود داره اذیت میشه!
اما من منتظر بودم تا این اذیتیشو نشون بده.
چند لحظه بعد با ضربه زدن به رونم پاهامو باز کردم. تعجب کردم! با اون صورت قرمزش، چند نفس عمیق گرفت و دوباره شروع کرد ایندفعه من خودمو شل کردم و اجازه دادم بهم لذت بده…
مک زدن به کسم حس بینظیری داشت، اما لذتش وقتی بیشتر شد که انگشتش تو کونم داشت میچرخید!
+آخ بلیس برام.کسمو بلیس!خیلی خوب میخوری!

از دیدن لیسیدن کسم توسط احسان داشتم حس قدرت میگرفتم.
درد ورود انگشت دوم تو کونم، اونقدر زیاد بود که موهاشو چنگ زدم تا بفهمونمش درد دارم؛ اما تاثیری نداشت! اون ادامه میداد…
+احسان درد دارم درش بیار!!

نگام کرد گفت:“داگی شو!”
همچنان چادر به سر داگی شدم.
ماساژ کسم با سر کیرش منو به نهایت شهوت برده بود!
فشار کیرش روی سوراخ کونم درد شدیدی داشت؛ اما لذتش از دردش بیشتر بود!
آروم جیغ های خفیف من داشت به ناله تبدیل میشد…
+احسان چقدر از کیرت تو کونمه؟

وقتی گفت: “تا ته تو کونت کردم!” باورم نمیشد اینقدر راحت انجام بشه!
تلمبه هاش تند و تند‌تر میشد عجیب تر، بازی کردن اون با چادرم بود!
از روی دسته مبل، کیف پولشو برداشت و مقداری پول گذاشت جلوم.
وقتی داشتم پولارو میشمردم کیر احسان داشت کونمو جر میداد.
گرفتن پول حس خوب یا بدی بهم نداد، اما برای تجربه کردن لازم بود انجامش بدم!
از توم بیرون کشید. لبه مبل نشست.
منتظر من بود بشینم رو کیرش. چادر دیگه داشت عصبیم میکرد.
کنار گذاشتمش!
عقب عقب رفتم بین پاهاش.
لای کونمو با دستم باز کردم. کیرشو روی سوراخم تنظیم کرد.
انتظار داشتم برای نشستن یه مقدار فشار لازم داشته باشم؛ اما خیلی راحت کامل روی کیرش نشستم!
با دستش بهم فهموند باید کمرمو به جلو خم کنم؛خودشم لای کونمو باز کرده بود.
داشت لذت میبرد.
منم داشتم بالا پایین میکردم…
اسپنک زدناش بیشتر از قبل شده بود؛ درد و سوزش نتیجه اسپنک بود.
با هر بار اسپنک شدنم جیغ بلندتری از قبل میکشیدم.
پوزیشن سختی بود پاهام درد گرفته بودن.
نمیتونستم ادامش بدم!
بلند شدم روی شکمم خوابیدم.دستمو از زیر به کسم رسوندم. منتظر احسان شدم.
بازم تلمبه، اما اینبار راحتر از قبل!
با صدای خوردن خایه هاش به بدنم میفهمیدم که کیرش تا ته توی کونمه!
+احسان نکوب وایسا! و من شروع به لرزیدن کردم…!

دستمو از زیر خودم بیرون کشیدم و چند ثانیه ریلکس کردم.
احسان با حرفای عاشقانه و بوسیدن گردنم داشت سعی میکرد توی ریلکس کردن کمکم بکنه.
زمان کوتاهی گذشت و تلمبه هاش شروع شد.
و در نهایت سوال همیشگی…
-کجات بریزم جنده؟
داخل کونم بریز!
و چند لحظه بعد؛ خالی شدن آب کیرش توی کونم…
کنارم دراز کشید.
چند دقیقه بدون حرف زدن کنار هم دراز کشیدیم. من بلند شدم رفتم سرویس و خودمو شستم. وقتی برگشتم احسان داشت وسایلشو جمع میکرد. پرسید: “بریم؟”
گفتم: “آماده بشیم و بریم!”
تصمیممو گرفتم؛ این اخرین سکس منو احسان بود
+احسان، نگهدار همین بغل!
-چشم؛ چیزی شده؟
+میخوام در مورد یه موضوع مهم صحبت کنم!
-بگو! من گوش میدم.
+به دلایلی که حتما خودتم میدونی تصمیم گرفتم رابطمون تموم بشه!

جا خورد. به هر چیزی فکر میکرد بغیر از این!
-چی داری میگی مگه چی شده چرا تنهایی تصمیم گرفتی؟ نکنه همه اینا بخاطر حرف دوستامه؟!
با این حرفش یجورایی تایید کرد که بله اونا کاملا در جریان هستند…
+احسان من که دلیلشو نگفتم؛ اما خودت درست حدس زدی!
-یلدا من بخدا هیچی بهشون نگفتم!
+آخه مگه خرن که خودشون نفهمن رابطه ما سکس داره یا نه؟!
+به هرحال رابطه ما تموم شدس احسان! امیدوارم بتونیم راحت این موضوع حل کنیم!

رابطه من با احسان به سختی تموم شد. البته قبول کردن تموم شدن این رابطه برای اون سخت بود.
اما هرگز کاری نکرد که از با اون بودن پشیمون بشم.
چند هفته بعد وارد یه رابطه جدید شدم و احسان دیگه واقعا کنار کشید.
ادامه رابطه های من توی دوران دانشجویی به زودی منتشر میشه…

اما این قسمت پایان رابطه با احسان بود

راستی یادمون نره پشت هر اکانت مجازی،یه قلب واقعی هست که شکوندنش هنر نیست💖

نوشته: یلدا


👍 34
👎 2
19601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

955208
2023-10-29 23:59:35 +0330 +0330

قشنگ بود
کوتاه و مختصر و مفید

1 ❤️

955249
2023-10-30 01:47:17 +0330 +0330

راستی یادمون نره پشت هر اکانت مجازی،یه قلب واقعی هست که شکوندنش هنر نیست💖

درود به شرافت جملت وداستانت بیست
امیدوارم بازم بنویسی ومشتاق به بودنتم

3 ❤️

955253
2023-10-30 02:07:00 +0330 +0330

عجب!
تحریک بشی یکی اب یخ بریزه روت

2 ❤️

955308
2023-10-30 10:20:42 +0330 +0330

بیان یه خاطره و یا واقعیت یه زندگی خوب بود.
گاهی ببین احسان گونه ها چه می‌کنند بعد کات کردن…

2 ❤️

955327
2023-10-30 12:02:24 +0330 +0330

هم داستان هم قلم عالی بود 👍

2 ❤️

955328
2023-10-30 12:02:48 +0330 +0330

چقد خوب مینویسین شما

2 ❤️

955573
2023-10-31 22:10:17 +0330 +0330

عالی تو پتانسیل برتر شدن ت این سایت داری

1 ❤️

956950
2023-11-07 17:11:25 +0330 +0330

لعنت بر زبانی که بیموقع وا شود
راز داری در روابط یه امر مهم هست که خیلی ها رعایتش نمیکنن…
اینکه دهنت قفل و بست داشته باشه خودش اعتماد میاره مرد و زن هم نداره خاله زنکی تو وجود همه هست ولی آدم باید بدونه کی و کجا چه صحبتی داره میکنه 👌
خیلی زیبا و روان نوشتی داستانت تا الان خیلی خوب بود و تمام صحنه ها کاملا قابل لمس بودن دمت گرم از لذتی که رسوندی سپاس 🙏

1 ❤️

956955
2023-11-07 17:43:42 +0330 +0330

عااالی. ادامه بده

1 ❤️

957065
2023-11-08 10:08:53 +0330 +0330

خیلی قشنگ بود عزیزم 💋 ❤️

1 ❤️

960970
2023-12-06 14:01:14 +0330 +0330

عالی😍😍😍👍🌹

1 ❤️

962080
2023-12-13 19:05:26 +0330 +0330

:)
کاملا تیپیکال یه دختر نرمال حشری :).
بد نبود

1 ❤️