فوتجاب

1402/01/15

این داستان تقریبا برا سه سال پیشه .
تقریبا به سن ۲۰‌سالگی رسیده بودم و نیاز جنسی ام هم داشت دیوونه ام می‌کرد اما من عین هم سن و سال های خودم به سکس فکر نمیکردم به فانتزی های جنسیم فکر میکردم . وقتی که به پارک میرفتم بیشتر به دخترایی نگاه میکردم که شلوار لی پوشیدن و جوراب هم ندارن و یا دخترایی که ناخن های خوشگل دارن به نوعی دلم ضعف میرفت برا فیتیش دست و پا .
تا اینکه گذشت و ۶ ماه بعد‌ با یه کانال تو تلگرام آشنا شدم با خیلیا چت کردم که چشمم افتاد به یه اکانت که عکس گذاشته بود فقط از پاهاش که جوراب نداشت و شلوار لی پوشیده بود رفتم پیوی و به زور مخش رو با لیسری زدم .
ولی یه مشکل بود اون شهر x بود ما تو شهر y بودیم . دعوتش کردم به شهرمون اونم اول قبول نمی‌کرد ولی بعدش قبول کرد بیاد . وقتی رفتم ترمینال دیدم خواهرشم آورده . اولش ناراحت شدم که نقشه ام نقشه بر آب شد . بعدش بردم خونمون کفش هاشون رو که در آوردن وای چه پاهای سفیدی فقط حیف شلوارشون لی نپوشیده بودن .
ظهر بود دوتا خواهر رو بردم گردش این حرفا تا اینکه شب آوردم خونه اولش ناز میکردن میخواستن برن مسافر خونه گفتم بابا محاله‌ اگه بزارم برید مسافر خونه .
یکمی با هم حرف زدیم من همش حواسم به پای دو تا خواهر بود یه جوری میخواستم بحث رو ببرم به سمت +۱۸ اینا ولی خواهرش عین بختک همش بحث و عوض می‌کرد . وقتی که خواهرش پاشو انداخت رو پاش دیگه کیرم راست شد نتونستم جلوی خودمو بگیرم گفتم من از پاهات خوشم میاد ؛ گفت چی ؟ گفتم همینی که شنیدی من آتیش میگیرم پاتون رو میبینم دلم چیزای زیر نافی میخواد کم مونده بود پاشن برن ولی فوری در رو قفل کردم کلیدو قایم کردم
سرتون رو به درد نیارم ۳ ساعت صحبت کردم ناله و التماس که گناه دارم مگه یه شب چی میشه تا اینکه فقط خودش قبول کرد با پاهاش برام جق بزنه رفتم شلوار لی خودمو دادم بهش تا بپوشه . رفتم اتاق گفتم لختم کن اونم شروع کرد لباسامو در آورد بعد خواهرشم پشت در بود یه وقت بهش خواهرش تجاوز نکنم . بعد خوابیدم رو زمین اونم رو صندلی نشست با پاهاش برام جق زد . وقتی به ارگاسم رسیدم داد زدم آبم پاشید رو پاش وای چه صحنه ای بود خواهرش ترسید در و باز کرد منو لخت دیدم خجالت کشیدم . یه نگاه کرد گفت خاک تو سرت
رفت بیرون .
ولی من باز پای خواهرش رو از خودش بیشتر دوست داشتم مجبور شدم یه ۲ میلیون بدم اونم راضی کنم یه فوتجاب هم اون بره . خلاصه بالاخره نمردیم به ارزومون رسیدم وقتی راهیشون کردم رفتم غسل جنابت انجام دادم و خدا رو شکر کردم .

نوشته: سعید شامی


👍 1
👎 11
17901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

921726
2023-04-04 00:41:05 +0330 +0330

یعنی اسب ابیم از تو دیرتر ابش میاد دیوث خودت یه بار بخون ببین چی تفت دادی ادمین اینا رو تایید نکن سرجدت

0 ❤️

921777
2023-04-04 02:59:15 +0330 +0330

وقتی راهیشون کردم رفتم غسل جنابت انجام دادم و خدا رو شکر کردم

کل داستانت یه طرف این خط اخری یه طرف
خداروشکر هنوز یکم اعتقادات مونده

1 ❤️

921861
2023-04-04 18:32:00 +0330 +0330

مهم این بود که بگه ۲ ملیون دادم
کیرم تو داستانت
من از پاهات خوشم میاد؟؟؟

0 ❤️

921893
2023-04-04 23:45:56 +0330 +0330

سعید شامی تو دیگه کی هستی بزرگوار

0 ❤️

921968
2023-04-05 06:25:37 +0330 +0330

کیرم تو این کصشعرت

0 ❤️