محسن و مامان چادری فرید (۱)

1402/03/13

همه چیز از وقتی که بابام وارد بازی قمار شد و کل زندگیش را باخت و بدهی سنگینی بالا آورد شروع شد. بابام هم از ترس طلبکارها و شرخر فراری شده بود و طلبکارها مدام می امدن در خانه و پولشان رو طلب میکردن. چند باری هم شنیدم وقتی مامانم به طلبکارها میگفت پولی نداریم که بهشون بدیم، طلبکارها خیلی با اعتماد به نفس بالا به مامانم میگفتن پول ندارین بدید قبول ولی چیزهای خوبی داری که کافیه بخوای و خیلی زود بدهی شوهرت که میدی هیچ پول خوبی هم گیرت میاد. از حق هم نگذرم خدایش طلبکارها هم حق داشتن همچین پیشنهاداتی به مامانم بدن، اخه مامانم اندامش خیلی رو فرم هست سینه های ۷۵ و یک کون طاقچه ای که دل هر مردی براش غش میکنه. تقریبا چند ماهی می شد که بابام فراری بود و مامانم هرچی پس انداز کرده بود خرج کرده بود و روز به روز زندگی برامون سخت تر می شد. یک روز که داغون رفتم پیش دوستم محسن بهم گفت فرید چرا اینقدر تو خودتی نبینم اینقدر ناراحت باشی. منم که دلم پر بود و از بی پولی حسابی کلافه شده بودم کلی فحش بابام دادم که این بلاها سرمان آورده و یک دفعه هم تو عصبانیت از دهنم پرید مامانمم هیچ غلطی هم نمیکنه اوضامون بهتر بشه. محسن با تعجب نگام کرد و گفت مامانت چه غلطی مثلا باید میکرده که نکرده؟ با طعنه بهم گفت نکنه بی غیرتی رو مامانت و توقع داشتی به طلبکارهای بابات کس بده؟ (نمیدونم چرا بی اختیار با حرف محسن حس کردم کیرم داره سیخ میشه،سعی کردم تابلو نکنم و دستم گرفتم جلو شلوارم)گفتم نه نه خجالت بکش محسن ناسلامتی تو رفیقم هستی این چه حرفی هست به من میزنی. محسن با تعجب بیشتری بهم نگاه کرد و گفت:اینجور که تو با ناز و عشوه گفتی نه خجالت بکش از صدتا بله، بله تر بود و انگار واقعا رو مامان محجبه ات بی غیرتی.
(یه حس عجیبی داشتم عقلم داشت میگفت بگو نه آبروت میره رسوای عالم میشی ولی کیرم میگفت بگو آره بی غیرتم،دوست دارم کس دادن مامان مذهبیم به مردهای دیگه رو ببینم) آب دهنم رو قورت دادم گفتم نه خیر، من کجا با عشوه گفتم نه،الانم که دارم هنوز باهات حرف میزنم بخاطر رفاقتمون هست. محسن دستی تو موهاش کشید و گفت همین، واقعا داشت شاخ هام در میومد که پسر زنی مذهبی و محجبه ،چادری مثل مامان تو چطور می تونه رو مامانش بی غیرت باشه. سریع گفتم اره منو بی غیرتی امکان نداره. یکدفعه محسن گفت صبر کن ببینم اگر منظورت به کس دادن مامانت به طلبکارای بابات نبود پس منظورت چی بوده و چه توقعی از مامانت داشتی؟ گفتم محسن جون فرید بیخیال شو یه حرفی زدم گیر نده. ولی محسن پیله تر از این چیزا بود، ول کن ماجرا نبود. منم برای اینکه بیخیال بشه گفتم مامانم قبل ازدواجش و مذهبی شدنش تو مراسم عروسی های اقوام می رقصیده و مخصوصا رقص عربیش خیلی محشر بوده و مرد ها کلی بهش شاباش (پول ) میدادن. امروزم یکی از اقوام برای عروسی پسرش امده بود دعوتمان کنه،به مامانم گفت اگر به یاد قدیم عروسی خودم با شوهرم یکی از اون رقص های عربی محشرت برامون انجام بدی قول میدم از خجالتت حسابی در بیام. ولی مامانم گفت من توبه کردم و جلو مردها دیگه نمیرقصم قبول نکرد. بخاطر همین از دستش کلافه هستم.
یکی بگه اخه مگه چی میشه یه رقص هست تمام میشه میره، تو این اوضاع بی پولی یک پول خوبی می دادن. یک لحظه چشمم به چهره محسن افتاد دیدم داره با حیرت نگام می کنه. گفتم چته تو آدم ندیدی؟ محسن زد زیر خنده و گفت آدم کس خول مثل تو ندیدم. بعد میگی بی غیرت رو مامانم نیستم مگر بی غیرتی فقط کس دادن مامانت هست؟
(انگار کیرم رو جمله کس دادن مامانم حساس شده بود و هربار محسن این جمله را میگفت سریع اعلام حضور می کرد و شروع به سیخ شدن میکرد). اصلا حواسم نبود کیرم سیخ شده دستم اوردم بالا بزنم تو سر محسن که محسن دستم گرفت و با خنده گفت انگار از کس دادن مامانتم بدت نمیاد نگاه کن کیرت همچین سیخ شده که الان شلوارت را جر میده.
محسن هی نگام میکرد و اشاره به کیرم میکرد که داشتم سعی میکردم وسط پام نگهش دارم سیخ بودنش مشخص نشه و میزد زیر خنده و می گفت چیکارش داری بزار راحت باشه اصلا میخوای زیپ شلوارتم باز کن بیاد کیرت بیرون ی هوایی بخوره و با مسخره میگفت اشکال نداره من به کسی نمیگم فرید رو مامان جون چادریش بی غیرت هست اگر بگم آبروی خودم میره که رفیق بی غیرتی مثل تو دارم. دیگه عصبانی شدم از مسخره بازی های محسن داد زدم خفه شو، خیلی جدی گفتم من کس خول باش که فکر میکردم تو رفیقم هستی و برای تو درد و دل کردم محسن وقتی دید جدی شدم دیگه نخندید و آمد دست انداخت دور گردنم و گفت رفیق اگر واقعا بی هستی رو مامانت و برات مهم نیست مامانت جلو مردها برقصه بگو برات ی فکری میکنم. گفتم اولا هی نگو بی غیرت من خوب میدونم مامانم بخاطر حرف ها و سخت گیرهای بابام که اول ازدواجش بهش گرفته توبه کرده و به قول خودش چادری و مذهبی شده و هنوزم جرات پاره کردن اون حصار مذهبی بودن را نداره به خاطر حرف مردم.
من دوست دارم مامانم شاد باشه و به تمام نیازهای که چندین سال هست ازش محروم شده برسه. اگر اینکه من دلم نمیخواد مامانم تو حصار مذهبی که بابام دورش کشیده بمونه و بتونه اون حصار را پاره کنه و شاد زندگی کنه بی غیرتی اسمش هست اره من بی غیرتم.
محسن گفت فرید خوب چرا باهاش حرف نمیزنی و همین چیزا را بهش نمیگی.
گفتم آخه اولا روم نمیشه و جرات گفتن مستقیم این حرفا را بهش ندارم هم اینکه نمیدونم چه عکس العملی انجام میده. محسن گفت نمیدونم چی بگم فقط اینو میدونم اگر واقعا اینو میخوای باید راضیش کنی. با اشتیاق گفتم چطوری، چجوری راضیش کنم. محسن دوباره دستی به موهاش کشید و گفت شاید مامانت از تو خجالت میکشه و حیا میکنه اگر بدونه گل پسرش روش بی غیرته راحت تر بشه راضیش کرد زیر مردهای دیگه ای بخوابه. بلند شدم داد زدم گمشو محسن من دارم باهات جدی حرف میزنم تو هی مسخره میکنه من کی گفتم میخوام مامانم جنده بشه؟ محسن باز زد زیر خنده و گفت شاید به زبان نیاورده باشی ولی چهرت و از همه مهمتر کیرت اینجور که سیخ شده داره فریاد میزنه دوست داری مامان جون چادریت جنده محل باشه. الانم نگران نباش خودم برات ی فکری دارم فقط تو کاری که میگم درست انجام بده. (برای خودمم عجیب بود چطور اینقدر هیجانی و شهوتی شده بودم )
به محسن گفت تو فقط بگو من چیکار کنم هرکاری بگی میکنم که با رضایت خودش از اسارت چادر و حجاب در بیاد و شاد باشه. محسنم نیش خند مرموزی زد و گفت اره ارواح کونت تو فقط فکر شاد بودن مامان جونت هستی. خوب گوش هات باز کن امشب که رفتی خانه همین جور که همیشه به یاد جندگی مامان جونت جق میزدی امشبم با شورت و سوتین مامانت جق میزنی و از حست نسبت به جندگی مامانت موقع جق زدن میگی و فیلم بگیر بفرست برای من باقیش با من. گفتم محسن، جون فرید شر نشه برام.من بهت اعتماد کردم کسی نفهمه. محسن بلند شد بره گفت اگر بهم اعتماد نداری اصلا انجام نده تقصیر منه که تو عالم رفاقت میخواستم کمکت کنم. سریع بلند شدم دستش گرفتم گفت نه نه غلط کردم قبوله هرچی تو بگی من بهت اعتماد دارم. محسن گفت خوب اگر من مامانت را راضی کردم چی گیر من میاد؟ ی سری تکان دادم گفتم هرچی بخوای برات میخرم. محسن گفت بچه کونی تو جیب تو فقط شپش هست بعدی چطور میخوای برام هرچی میخوام بخری؟ بعدم اون روزی که تو بچه کونی بخوای برای من چیزی بخری اون روز، روز مردن منه.
گفتم خوب چیکار کنم برات ؟ محسن گفت خودت بهتر میدونی چطور باید جبران کنی خودتو زدی به کس خولی. گفتم جون من اذیت نکن. محسن دوباره راه افتاد که بره گفت: مال بقیه کیر هست فقط مال من خار داره اذیت میشه؟! گفتم باشه تو راضیش کن سگ تو ضرر تو هم …
محسن گفت روت نشد حرفت کامل کنی اگر تونستم کاری کنم مامان جونت راضی بشه میدی منم بکنمش. تو که حتی جرات به زبان آوردن نداری گوه میخوری میخوای مامانت جنده باشه. داد زدم باشه تو مامانم رو اکی کن بعد خودت اولین نفر بکنش راضی شدی حالا. محسن برای چندمین بار زد زیر خنده و گفت اولا اگر راضیش کردم دیگه نیازی به رضایت تو بچه کونی ندارم خودم میکنمش ولی برای احتیاط دوست دارم یک بار دیگه باز بگی تا صداتو ضبط کنم بعد از اینکه آب بی غیرتیت تو شورت مامان جونت خالی شد نگی محسن نارفیقی کردی و چرا مامانم رو کردی. (نمیدونستم چیکار کنم ولی بدجور حشری شده بودم،من، من میکردم راستش خجالتم میکشیدم اینو هم بگم) محسن داد زد گفت زود باش اگر واقعا راضی هستی من مامانت را بکنم بگو من با رضایت خودم خواستم دوستم محسن مامان جونم را بکنه. بالاخره با اصرار محسن گفتم و محسن هم صدام را ضبط کرد و قرار شد شب که رفتم خانه شورت و سوتین مامانم یواشکی بردارم و جق بزنم و آبم بریزم روش و فیلمش را بفرستم برای محسن.

نوشته: موبان دختر آریایی

ادامه دارد...


👍 23
👎 15
140401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

931354
2023-06-03 23:52:02 +0330 +0330

بی غیرته بی ناموس

1 ❤️

931365
2023-06-04 00:12:38 +0330 +0330

توکه راست میگی ولی سک بشاشه تو دهن ادم دروغگو
این داستان بود یا کصتان

2 ❤️

931385
2023-06-04 02:18:10 +0330 +0330

چرا هر کی قمار بازی میکنه بدهی بالا میاره و زن و بچش میفتن به فلاکت؟ 😂😂کلیشه های سمی

1 ❤️

931397
2023-06-04 04:26:25 +0330 +0330

خاک عالم…

0 ❤️

931429
2023-06-04 09:48:37 +0330 +0330

فک کنم نویسنده داستان خاطرات علی و مامانش هم خودت بودی
اگه درست یادم بوده باشه با اون یکی بیشتر حال کردم
و اینکه این داستان خیلی کوتاه بود

1 ❤️

931450
2023-06-04 14:16:18 +0330 +0330

برو کیرم تو کوستانت، بابای کون نشورت مذهبی بوده بعد قمار کرده و ننه‌ی رقاص تو رو گرفته با عقل جور نمیاد

0 ❤️

931458
2023-06-04 15:47:23 +0330 +0330

قسمت دو چیشد پس بنویس زودتر

1 ❤️

931503
2023-06-04 20:12:48 +0330 +0330

وخی کیرم تو کص اون زن آقا کصکشت (با لهجه اصفهانی خوانده شود (

0 ❤️

931512
2023-06-04 22:27:33 +0330 +0330

خووب بود بنویس ❤️

1 ❤️

931811
2023-06-06 14:54:20 +0330 +0330

از تمام دوستان که وقت گذاشتن و داستان را خواندن ممنونم،
باید یک نکته را بگم این داستان بخواسته یکی دوستان شهوانی به نام فرید نوشتم که از تمایلات و حس درونیش و اتفاقاتی که براش افتاده بود برام گفته بود و من به شکل داستان در آوردم و به خواست فرید منتشر کردم.
حالا هرکسی دوست داره باور کنه دوستم ندارید باور نکنید

1 ❤️

955298
2023-10-30 09:21:06 +0330 +0330

ممنونم
نگارش شما رو دوست دارم. اما به قوت داستان علی و مامانش نبود.
منطق داستان کم بود و شتاب زدگی داشت
سپاس

0 ❤️