اشتباه پسر ساده

1396/03/27

با سلام به تمامی دوستان. صحبتی که امروز می خواهم برایتان بکنم قسمتی از زندگی من هست که شاید بتونه برای بعضی دوستان مفید باشه.
من یک پسر ساده هستم با چهره ای ساده و خانواده ای متوسط نه چهره ای جذاب (مانند برخی دوستان) دارم و نه چیزی. ماجرا مربوط به سال 91 می شد که در حال اتمام لیسانس بودم. اون دوران برای من با سختی های بسیار مانند از دست دادن خانواده ام و همچنین بدهکاری شدید خانواده ام همراه بود که باعث رنج و عذاب بسیار من بود و هر روز بر من مانند بزرخی بی مثال بود. مطمئنا دوستان هم در برخی از دوران زندگیشان تحت فشار بی منتهایی ببوده اند که از توان آنها خارج بوده است و من نیز از قایله مستثنا نبودم. یکی از باورهای من بر این است که یک عشق واقعی قادر به رفع تمامی رنج های زندگی هست …
به خاطر دارم روزی از روزها که بسیار خسته از دانشگاه آمده بودم پیامکی تحت قالب”I feel lonely” برای من آمده بود که شماره آن ناشناس بود. نامش را طلب کردم اما جوابی دریافت نکردم، چند روز بعد پیامی مشابه با لفظی متفاوت دریافت کردم. شدیدا کنجاو شدم که فرستنده این پیام را بشناسم که بالاخره متوجه شدم یکی از هم کلاس های دانشگاهی که از آن انتقالی گرفته بودم هست. من که قبلا هیچ گونه رابطه ای را تجربه نکرده بودم این پیام را به همان عشق بی بدیل انگاشتم و بر کسب آن فائق شدم(که البته از دید خودم شدم). قضیه را با خانوده ام در میان گذاشتم و خانواده ام بعد از صحبت با ان دختر بمن گفتند که فردی نیست که لیاقت داشته باشد اما من بر آن سماجت ورزیدم و …
به طور پنهانی با وی رابطه داشتم. در یکی از روزهای بهاری که وجودم از عشق او لبریز شده بود اهتمامم را بر دیدنش گماردم و به شهر محل تحصیلش رفتم. لحظه ی دیدار وی بسیار خوش بود چهره اش مرا از خود بی خود کرده بود. به وجد آمدم و دستش را دست گماردم. گویا بر وی این امری روزمره بود. دست در دست یار قدم در خیابان های شهر عشق میزدم. من از جام عشق او مست شده بودم. بعد از رجعت به شهرم قلبم در سینه برای او می تپید. بعد از چند ماه مجددا برای یاری او در هنگام دفاع پروژه به همان شهر مسافرت کردم (تمام تلاشم بر این بود که به یارم ثابت کنم که در لحظات سخت کنارش خواهم ماند). در آن روز دل انگیز باتفاق او به کافی شاپ رفتیم. آرزوی من سر نهادن او بر پایم، پس این خواسته را از وی نمودم و او اجابت نمود. از سر شوق او بوسه ای بر لبانش نهادم و او نیز در عوض بر روی پای من نشست و خود را در آغوش من انداخت و وجود مرا به آتش کشید لبهایم از شدت عشق و بوسه های او درد گرفته بود. به خاطر عرف و جلوگیری از اتفاقات ناگوار بعدی از خود دورش نمودم و آن روز شیرین به انتها رسید. روزهای من همچنان در عشق او سپری می شد که روزی از من خواهش کرد چند روزی با وی قطع رابطه نمایم. در جداییش بر سینه ام چنگ میزد که بالاخره جانم به لب رسید و از عشقم حالش را پرسیدم. او ابراز دلتنگی نمود و من نیز چنین…
از یارم دلیل خواست وی بر جدایی را جویا شدم که او دلیل را بر آمدن خواستگار دانست (من که به یارم وفا دار بود چطور با چنین وقاحتی به من چنین گفت که اجازه آمدن خواستگار را داده و زشت تر از آن دلیل رد را آن زشت سیرت نارضایتی پدرش دانست) آخر گناه من چه بود که …
سخت هایم از بی وفایی یارم دوصدچندان شد تا بدان جا که چندین بار با آمبولانس به بیمارستان برده شدم(به دلیل میگرن شدید) و سخت تر از آن برای انکه بتوانم از آبروریزی های بعدی جلوگیری کنم ابراز داشتم که یارم به دیار باقی شتافته است…
خود کرده را تدبیر نیست. اما دوستان من عشق راستین وجود دارد و من اکنون به آن رسیده ام، اما داشتن عشق واقعی شناخت می خواهد، باور می خواهد…

نوشته: ؟


👍 1
👎 7
8786 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

626656
2017-06-17 20:47:01 +0430 +0430

?
بسي تبسم كرديم از چنين دستونشته اي كيري

2 ❤️

626681
2017-06-17 20:49:51 +0430 +0430

دست نوشته

0 ❤️

626701
2017-06-17 20:53:14 +0430 +0430

بنده از شما خواستارم که دیگر به نوشتن در اینجا ادامه ندهید…وگرنه اینبار خودتان واقعا به دیار باقی میشتابید(به دلیل پارگی شدید توسط اعضای شهوانی)

4 ❤️

626706
2017-06-17 20:54:00 +0430 +0430

يه لحظه احساس كردم تو زمان سفر كردم برگشتم به ١٠٠٠سال قبل :/
٥،٦خطشو بيشتر نخوندم :| اين چجورشه آخه،خود كوروش كبير انقدر كتابي حرف نميزد كه تو واسه ما داستان نوشتي :/

1 ❤️

626731
2017-06-17 20:57:20 +0430 +0430

با این سبک نوشتنت برچسب طنز میخورد بهتر بود:)))این چیه خداییییییی:)))

0 ❤️

626936
2017-06-17 22:04:02 +0430 +0430
NA

افغانی هستی

0 ❤️

626941
2017-06-17 22:06:51 +0430 +0430
NA

دوستان 2زاری همه کجه یا خیلی همه باهوش هستید بابا طرف افغانیه ادبی و کوروش و این چرت وپرت ها چیه؟

0 ❤️

627081
2017-06-18 01:52:56 +0430 +0430

?..بیش از تاب و توانِ من، ادبی بود…لایک و دیسلایک نمیگمارم:-/

1 ❤️

627251
2017-06-18 06:12:14 +0430 +0430

عشق جزو چرت ترین هیجانات انسانه… که ترکیبی از خودخواهی و سکسه… ولی آدمها دیر میفهمن…

0 ❤️

627391
2017-06-18 10:30:36 +0430 +0430

بسی رنج بردم در این سال سی
توانا بود هر که دانا بود ، میازار موری که دانه کش است ?

0 ❤️

627466
2017-06-18 11:21:15 +0430 +0430

چنین گفت رایتر راست گوی
که بس ساده گو بود و ساده روی
که ایشان عاشق دختری میشوند و در خیالات خود معشوقه ی خود را نجیب میپندارند و با خلوص نیت و در جهت رضای خداوند عاشقی میکنند تا اینکه این دختر بی عصمتو عار حرمت عاشقی از یاد میبرد و در جهت سنت پیامبر اعظم نکاح مینماید با مردی غریب و بسی زر دار…
و این عاشق چو مثل مجنون شکستی عشقی را متقبل میشود.
اعوذ بالله از چنین دنیا و جهانی…
فاسق سایت شهوانی جای شکست عشقیه؟؟
آخه خرطوم فیل تایلندی تو کیونت پدر مجهول…
خوب کرده زن یکی دگ شده جنم داشتی نمیزاشتی دیدی تو بی عرض(زذظ)ه ای رفته زن یکی دگ شده
به ی ورش

0 ❤️

627511
2017-06-18 12:23:21 +0430 +0430

استاد سبک شما در جق چیست که شما انقدر شاعرانه می کصید؟

2 ❤️

627566
2017-06-18 13:53:50 +0430 +0430

این دیگه چی بود؟
انگار ابوعلی سینا داستان کوس کردنشو نوشته و حالا داری میخونیش.

0 ❤️

627576
2017-06-18 14:13:02 +0430 +0430

استاد،
بر ما منت نهاده قلم را بفرسایید و لختی اندر باب نمودن بانو هم حکایت نمایید.

0 ❤️

627636
2017-06-18 16:56:13 +0430 +0430

اگه با زیدتم اینقد تخمی صحبت میکردی بیچاره حق داشته بره زن یکی دیگه شه!!! ضعیف بود داستانت. موفق باشی

0 ❤️

628261
2017-06-19 06:08:03 +0430 +0430

جقيدن امريست بس نيكو چرا به باعث تخليه كسشر هاي ذهن شدندي. و لكن اين حجم از كسشر را تلاوت ننما كه آنرا خطريست از جانب رگ به رگ شدن كون مون به دليل حواله شدن آلات تناسلي گوناگون به ماتحت مباركه.

0 ❤️

628486
2017-06-19 10:23:58 +0430 +0430

الان یاد تاریخ بیهقی و گلستان سعدی افتادم ولی بخاطر جسارتت در نوشتن لایک

0 ❤️

628556
2017-06-19 12:28:51 +0430 +0430

به حدی روانمان شاد شد از گل واژه نویسیتان/

0 ❤️

633666
2017-06-24 22:51:18 +0430 +0430

داداش مگه داری رمان حافظ مینویسی

0 ❤️