اندر احوالات تاریخ کیرهقی (۱)

1397/02/18

(کون کردن از اوبنیک)
امروز که من این قصه آغاز میکنم زین قوم که سخن خواهم راند کسی نمانده جز یکی دو تن در گوشه ای فتاده و مشغول خایه خاراندن و القصه
این اوبنیک مردی بود امام زاده و محتشم و فاضل و ادیب بود اما هوس کون دادن در طبع وی موکد شده بود و از همه عمر وی چهل درگذشتی و هنوز موفق به تحقق این وعده نشده بود والا تبدیلاً لخلق آله
باری، و با آن هوس که در دل میپرورانید خواب و خوراکی برای وی نمانده بود _ عشق کیر در دل او و هوای کون خویش در سر او
وی را عادتی بود بس ناپسند که هر بزرگی کون چاکری کردی و او را لت زدی و فرو گرفتی آنگاه این مرد بجستی و فرصت بیافتی تا کون خود به گایش دهد اما محقق نیامدی و وی تضریب بسیار کردی و لاف فراوان زدندی که من را فلانی تا هفت ساعت بگاییدی و بزرگان که بر این عادت وی آشکارا بودند با وی مباحثت نکردی و او را تایید میکردند
این وضع همینطور بودی تا آنکه سلطان شمبول به روزگاران هارون الکیون بر وزیر خویش حسنک کیر اسبی خشم گرفتی و اورا بازخواست کردی و تعدی بسیاری نمودندی زیرا که وی از دادن ماتحت خویش ممانعت فراوان کردی
گذریم
سلطان کیر اسبی را قرمطی خوانیده و اورا راهی زندان کردی برای ایستادن بر مرکب چوبین
و شیخ اوبنیک کون گشادی بر طبق عادت خویش، خود را به حسنک رسانیدی و اورا لت زدی و او را بگفتی: که کیر خر نوش جان بفرما
حسنک مردی فضیل و اهل علم بود بطوریکه اوبنیک در نزد او به مانند یک قطره بود بر رودی
پس در جواب وی فرمود :آلتنا فی المقعدک حتی التخم و الچخت اوبنیک که انتظار چنین برخوردی نداشتی دستی بر لبان و آنگاه بر لمبران خویش کشیده و گفت :چو توانی بنمای
حسنک نیز کز خریت سلطان و حماقت این مردک به تنگ آمده بود وی را بداخل زندان افکنده و ترتیب او بداد بسان دامادی در حجله و تا خایه فرو کردندی که حکایات بسیار دارد و نقل قول های بسیاری از شیخ جنید دول سیاه تا ارزنة الروم عربی و چندین تن از ادیبان بزرگ از این منظره داشته اند که ما به یکی از اینان بسنده میکنیم
ارزنة الروم شاعر عربی میگوید: آلت القطوراً تویلا فی الکیونن شیخً اوبنیا. که اشارة به همین حدیث دارد
سر انجام حسنک شیخ را جر بدادی و شیخ به آرزوی خویش رسیدندی و به حسنک بابت این لطف وعده ی آزادی دادی و بگفتی که خلف وعده در آیین ما مباشد که از اهل کون گشادی این کار بسی بعید است نخستین بار بگفتش کز کجایی؟ بگفتا ز دیار کون گشایی
گذریم شیخ به خود وازلین بسیار زدی و خویش به سلطان شمبول رسانیدی و انگشت سبابه به ما تحت خویش فرو کردی بطوریکه سلطان مست و ملاحی بشدندی… (ادامه دارد) پایان بخش اول
شوالیه ی ساسانی

نوشته: Sassanid_Knight


👍 13
👎 1
985 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

686425
2018-05-08 21:20:33 +0430 +0430

هههه
دقیقا مث تاریخ بیهقی و داستان حسنک وزیر

0 ❤️

686475
2018-05-09 06:51:54 +0430 +0430

دهنت سرویس بگم یا دمت گرم بن کل برجام و داستان بگا رفتن خودمونو فراموش کردم فقط خندیدم

0 ❤️

686562
2018-05-09 19:54:57 +0430 +0430

عاااااالی بودندی هم لذت وافر بردندی هم بسیار خندیدندی خخخخخخ

0 ❤️

686918
2018-05-11 13:29:13 +0430 +0430
NA

بابا دس مریزاد شما هم که وارد شدی به عرصه نوشتن اونم طنز! اونم چیزی که بنده دل بخواهمه:)))))))))
حاجی لایک 10 برای شما سعی کن یکم طولانی تر بنویسی دفعه بعد ?

0 ❤️

686939
2018-05-11 15:26:34 +0430 +0430

لایک ۱۲

0 ❤️

687242
2018-05-12 22:44:53 +0430 +0430

خوب شد داستان اندر احوالات رحلت رفسنجانی نوشته شد که بقیه راحت ازش کپی بزنن ! حداقل اندر احوالاتشو عوض میکردی !

0 ❤️

687592
2018-05-14 15:46:40 +0430 +0430

50 داستان که با اندر احوالات شروع میشه؟ لطفا 10 تاشو همینجا نام ببرید . منتظرم

0 ❤️

688131
2018-05-17 20:43:53 +0430 +0430

مرسی که شعور خودتو اعلام کردی به ما شوالیه کپی

0 ❤️