بعد از تولد دوقلوها

1392/04/17

سلام. آرش هستم 31 ساله. همسرم، یاسمن 27 سالشه و ما 6ساله که ازدواج کردیم و در حال حاضر هم یه دوقلو پسر داریم!
یاسمن دختر خوشگلی بود و هیکل ظریف و دخترونه ای داشت ولی بعد از تولد بچه ها اندامش کاملا جذاب و زنونه شده! البته هم خیلی به فکر اندام خودشه و هم نمیزاره من بد هیکل بشم!
وقتی یاسی 9 ماهه حامله بود یه شب با هم بحث کردیم و من به خاطر اینکه موضوع کش نیاد و اینکه نباید به یاسی فشار وارد میکردم؛ از خونه زدم بیرون تا اعصابم آروم شه غافل از اینکه بعد از رفتن من یاسمن لیز میخوره و می افته زمین. چند بار از خونه با موبایلم تماس گرفت که ازم کمک بگیره ولی من جوابشو ندادم. اخرش هم خواهرم که طبقه ی پایین زندگی میکنه، رفته بود کمکش…(از اون شب به بعد حتی اگه دعوامون خیلی هم بالا بگیره ازخونه بیرون نمیرم و یه جایی تو خونه میشینم که در مهرض دیدم باشه!) اونشب دو قلوها متولد شدن و خدا رو شکر هم یاسی و هم بچه ها سالم بودن… بماند که چقدر پدرم و مادر یاسمن که خودش متخصص زنانه باهام دعوا کردن!!!
به خاطر این قضایا تا حدود 3 ماه بعده وضع حمل یاسمن، ما نمیتونستیم رابطه ی زناشویی داشته باشیم. تو این مدت یاسی دو بار با دست ابمو دراورد ولی من بدجور تو کف اندام سکسیش رفته بودم!
یه روز عصر که از سرکار برگشتم، یاسمن که دو قلوها رو بغل کرده بود اومد استقبالم…رفتم جلو بچه هارو ازش بگیرم که کشید عقب و صورته خودشو اورد جلو و گفت:ladies first!!! … خندیدم و یه لب خوشگل ازش گرفتم اونم بچه ها رو داد دستم و رفت که واسم شربت بیاره… همینطور که وارد آشپزخونه میشد نگاش کردم… یه پیرهن توری قرمز رنگ وفوق العاده کوتاه پوشیده بود و موهاشم همون رنگی که دوست داشتم رنگ کرده بود…خلاصه که خیلی به خودش رسیده بود بعد از یه مدت!
آخرای شب بود و داشتم تلویزیون میدیدم،یاسمن که بچه هارو خوابونده بود اومد نشست کنارم و دستمو انداخت دور گردن خودش و سرشو گذاشت رو شونم…یه کاسه بستنی هم داد دستم و شروع کرد به شیرین زبونی( من خیلی از طرز حرف زدنش خوشم میاد… یکی از دلایل ازدواجمون هم طرز حرف زدن و شیرین زبونیاش بود!) بهش گفتم: الان دارم فیلم میبینم وقت زبون درازی نیست! اخماشو کرد تو هم و گفت: دلت میاد خانم به این نازی و خوشگلی کنارت باشه اونوقت فیلم ببینی؟!..گفتم: خداییش نه! اونم گفت: افرین حالا که پسر خوبی شدی این افتخار نصیبت میشه که بوسم کنی!..گفتم: یعنی خودم نمیتونستم این افتخار رو بدست بیارم؟ گفت:نه مگه من به هر کسی افتخار میدم؟!.. محکم بوسش کردم که جیغش دراومد! دوباره سرشو گذاشت رو شونم و گفت: آرش؟ گفتم:بله؟…دوباره تکرار کرد:آرش؟!..وقتی تکرار میکنه یعنی باید جواب بدم: جانم؟!..گفت:حالا شد! امروز مامانم معاینم کرد و گفت…پرسیدم: چی گفت؟…صورتشو اورد دم گوشم و گفت:میتونیم دوباره رابطه داشته باشیم… تازه دوهزاریم افتاد که چرا بعد این مدت به خودش رسیده! از عصر تا اونموقع همش جلو خودمو میگرفتم که چشمام به هیکلش نیفته و هوایی بشم…خبر نداشتم که مجوز صادر شده برای هوایی شدن!
گفتم:الان باید بگی؟…گفت:پس کی باید میگفتم؟…گفتم همون موقع که مامانت این خبر نوید بخش رو بهت داد که من زود میپریدم میومدم خونه تا کار رو یه سره کنم!..
اخماشو کرد تو هم و گفت:یعنی میخوای بگی نفهمیدی رفتم آرایشگاه؟…گفتم:اونو که فهمیدم ولی با همون رنگ مو هم قبولت داشتم! شروع کردم به لب گرفتن ازش لباشم مزه ی بستنی شکلاتی میداد…بی شرف میدونست من عاشق این طعمم واسه همین بستنی خریده بود! داشتم هولش میدادم که بخوابه رو مبل که از زیر دستام در رفت و نشست رو پاهام و دستاشو انداخت دور گردنم و با یه حرکت موهاشو ریخت رو صورتم… طعم لباش و بوی موهاش داشت دیوونم میکرد. کیرم داشت پفکی میشد… یه دفعه بلند شد و گفت: بذار تلویزیونو خاموش کنم الکی برق هدر نره…تی وی رو خاموش کرد و پرده هارو مرتب کرد…داشت میومد سمتم که راشو کج کرد گفت:بذار شیر گاز و در یخچال رو هم چک کنم… اومد سمتم ولی دوباره راشو کج کرد گفت:بذار لامپا رو هم خاموش کنم… فهمیدم میخواد اذیتم کنه، دویدم سمتش و از کمر بلندش کردم بردم تو اتاقمون (هرچند آخرش موفق شد با انگشت پا چراغا رو خاموش کنه!)
انداختمش رو تخت و خودمم خوابیدم روش و از هم لب میگرفتیم…پاهاشو انداخت تو کمر شلوارکم و از پام درش اورد… تیشرتمو دراوردمو خوابیدم رو تخت اونم نشست رو پاهام طوری که کسش رو کیرم بود و کمرشو تکون میداد… همونطور که رون هاشو ستعار است.)
نوازش میکردم پیرهنشم از تنش دراوردم…شرت و سوتینش مثل رنگ هم و مشکی بود که خیلی بهش میومد… دوباره غلت خوردم و افتادم روش و لبای همو بوسیدیم و رفتم سمت گردنش و چونشو بعدم سینه هاش… چون سینه هاش شیر داشت نمیتونستم بمکمشون و فقط نوکشو زبون میزدم و اطرافشو میخوردم و بوس میکردم… قبل از اینکه مادر بشه نوک سینه هاش خیلی کوچیک بود و وقتی ارگاسم میشدیه خرده برجسته میشدن ولی الان نوک سینه هاش خیلی قشنگ و برجسته شده و سینه هاش بزرگتر شدن… شکمشم بوسیدم و رفتم پایین تر و حتی جای سزارینش رو هم لیس زدم…شرتشو درنیوردم و اول خوب پاها و کشاله ی رونشو بوس کردم… صدای اه و اوهش بهترین اهنگ دنیا بود… دوباره رفتم بالا و همینطور که لب میگرفتم دستمم رو کسش بود و میمالوندم… از زور ناله لبامو گاز میگرفت… شرتشو دراوردم کسشو بوس کردم که لرزید و ارضا شد و بعدم شروع کردم خوردن و مکیدن و زبون زدن به کسش…دستاشو گرفته بود به لبه ی بالایی تخت و صداش رفته بود بالا و بلند اه میکشید و هی میگفت آرششششششششششش… …اهههههه…وایییییییییییییی… ارررررررررررش… دوباره رفتم بالا سینه هاشو بوسیدم و دستمو تو کسش چرخوندم تا ابش اومد… یه خرده بی حال شد ولی اومد شرت منم دراورد و چون خوشش نمیاد از ساک زدن کیر و تخمامو خوب مالید و بوسیدشون… دیگه نمیتونستم تحمل کنم… خوابیدم روش و کیرم رو گذاشتم در کسش و یواش فرو کردم…کسش تنگ شده بود یه خرده و یه کمی درد داشت ولی بعد بهتر شد خودش هی داد میزد که تند تر تلمبه بزنم… خلاصه که در حالت های مختلف تلمبه زدم و داشت ابم میومد که صدای یکی از بچه ها در اومد!!! سریع تر تلمبه زدم و یاسمن هم دستشو میکشید رو ستون کمرم که باعث میشد زود تر ارضا شم…آبمو ریختم رو شکمشو برعکس همیشه که بعد از نزدیکی به حالت غش میوفتاد و حداقل 10 ساعت میخوابید اینبار سریع بلند شد رفت تو حموم و شکمشو پاک کرد و وضو بدل از غسل گرفت دوید سمت اتاق بچه ها…آخه ایندفعه مادر شده بود!!!
منم خودمو تمیز کردمو رفتم پیشش…فوری دستاشو گذاشت رو چشماشو وگفت: نمیدونی مادر وقتی داره به بچه شیر میده باید پاک باشه و به چیزای بد نگاه نکنه؟حداقل شلوارکتو میپوشیدی… شلوارکمو پوشیدمو و رفتم پیشش… داشت به بچه ها شیر میداد و یه چادر دورش پیچیده بود…پرسیدم کمک نمیخوای؟ گفت:چرا بیا بشن اینجا تا بهت بگم…کنارش نشستم که خودشو تکون داد و اومد بین پاهام نشست وسرشو از پشت به شونم تکیه داد… همیشه وقتی ازش میپرسم کمک میخوای یا نه میخواد که برم و از پشت سر بغلش کنم…البته از بعد فوت پدرش اینوطری شده و دوست داره بدونه که یه نفر همیشه پشتشه… سرشونشو بوسیدم که فوری گفت: بوسه فقط از روی عشق نه شهوت…گفتم چرا؟ گفت:چون من الان دارم به بچه ها شیر میدم و هر احساسی که داشته باشم بهشون منتقل میشه…گفتم:خیلی مامان شدیا!!! گفت:میدونم منظورت اینه که مامانی (خوشگل) شدم…نه، مامانی بودم الان مامانی تر شدم!!! گفتم:بر منکرش لعنت!!!
اونشب بعد از خوابیدن دوباره بچه ها یه دور دیگه هم نزدیکی کردیم و اینبار یاسمن بیحال و من بیحالتر تا لنگه ظهر خوابیدیم و با صدای گریه ی بچه ها بلند شدیم و من به شیفت کاریم نرسیدم!!!
یه پیشنهاد:بهتر نیست به جای داستانایی که از خیانت کردن به زنا و شوهراتون تعریف میکنین، از روابط عاطفی بین خودتون و همسرتون بگید؟…
من تازه با این سایت اشنا شدم اونم به دلیل طرحی که یکی از دانشجوهام برای پایان نامه اش داده بود… به نظرم خوبه که جوون ها با مزایای ازدواج بیشتر اشنا بشن… منو همسرم با این هدف این خاطر رو گذاشتیم که گرایش جوون ها به ازدواج بیشتر بشه…
به امید موفقیت همتون…

نوشته:‌ آرش و یاسمن


👍 3
👎 0
146187 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

390283
2013-07-08 06:41:07 +0430 +0430
NA

زكي!

0 ❤️

390284
2013-07-08 07:13:59 +0430 +0430
NA

خیلی قشنگ بود.میسی.

0 ❤️

390285
2013-07-08 07:15:03 +0430 +0430
NA

راجع به پیشنهادی که دادی؛امیدواری همه از زنت لذت ببرن…نه؟منم امیدوارم به آرزوت باشی عزیزم…

0 ❤️

390286
2013-07-08 07:28:06 +0430 +0430
NA

فقط می تونم بگم اگه داستانت واقعی باشه ؛ ارزو میکنم خوشبخت باشین و سکسی

0 ❤️

390288
2013-07-08 07:41:46 +0430 +0430
NA

با این غلط های املایی و انشایی اگر تو استاد دانشگاه هستی پس منم آبراهام لینکن هستم

0 ❤️

390289
2013-07-08 07:42:38 +0430 +0430
NA

بزار منم اینترنتو خاموش کنم پولم الکی هدر نره

0 ❤️

390290
2013-07-08 07:43:02 +0430 +0430
NA

:) عالی بووووووووووووووددددددددددددددددددددددددد

0 ❤️

390292
2013-07-08 08:09:56 +0430 +0430
NA

هی
بدک نبید

0 ❤️

390294
2013-07-08 08:16:54 +0430 +0430
NA

بعضی آدم ها چقدر می تونن مزخرف باشن !

0 ❤️

390295
2013-07-08 08:45:19 +0430 +0430
NA

چه زن خسیسی داری موقع سکسم داشت لامپ وگاز و… خاموش میکرد بچه ها از این داستان چه نتیجه ای میگیرم؟هرگز نشه فراموش موقع سکس لامپ اضافه خاموش.
صرفه جویی هنر است
عجبااااااا

0 ❤️

390296
2013-07-08 09:03:46 +0430 +0430
NA

مرسی خوب بود
فرهنگ سازی رو تو سایت شروع کن .
پیش قراول باش.

0 ❤️

390298
2013-07-08 09:51:55 +0430 +0430
NA

بلاخره يه داستان خوندم كه از بي غيرتي و بي حيايي و خيانت خالي بود

0 ❤️

390300
2013-07-08 11:14:41 +0430 +0430
NA

مرسي عالي بود اميدوارم هميشه با هم خوش باشين و كنار هم.

0 ❤️

390301
2013-07-08 11:47:50 +0430 +0430
NA

خوشبخت بشین داداش

0 ❤️

390302
2013-07-08 13:00:25 +0430 +0430
NA

:X عالی بود داستانتون
منو یاد اولین سکس با شوهرم بعد زایمانم انداخت
یکی از بیاد ماندنی ترین سکسامون بود

0 ❤️

390303
2013-07-08 13:34:37 +0430 +0430

تخمی بود، ننویس . . . . . . . . . .
ببین پسر جان، معلومه که سن وسالی نداری. آخه کُس خل بعد از زایمان که از نوع سزارین بوده سه ماه سکس نداشتی؟ میدونی اگه به حالت طبیعی هم زایمان داشت بعد از چهل روز میتونستید سکس کنید چه برسه به سزارین. یعنی ثابت کردی که نمیدونی سزارین چیه. مادرش کجای زنت رو نگاه کرد و فهمید که میتونی سکس کنی؟ چُلمنگ تو که نمیدونی قضیه چه جوریاس چرا قصه میبافی؟ نکته دیگه اینکه صدای بچه در اومده بود ولی مادرش (یعنی زنت) به جای اینکه بره سراغ بچه رفته بود غسل بگیره؟ خیلی شوتی. دیگه ننویس آقا. کُس شعر بود دیگه ننویس.

0 ❤️

390305
2013-07-08 14:17:43 +0430 +0430
NA

کلا" تو این سایت همه عادت دارن بیان پایین داستانها فحش بدن .
به نظر من داستان خوبی بود و ادامه بده

0 ❤️

390306
2013-07-08 14:33:07 +0430 +0430
NA

به داستانش کار ندارم,ولی با طرز فکرت حال کردم,ای ول و موفق باشی

0 ❤️

390307
2013-07-08 16:38:54 +0430 +0430
NA

آقای takavarjoon
این بنده ی خدا,دلیل نداشتن سکس با همسرش رو زمین خوردن اون بیان کرد نه سزارین!!
خواهشا الکی فحش ندین.
تازه حتی اگر سوتی هم داده باشه بازم نباید فحش داد که!!
بعدشم مگه توی داستان گفت که مادر زنش کجای زنشو نگاه کرده؟
اگر واقعا دکتر واردی باشه,با یک نگاه میتونه بفهمم مریضش چطوریه!!

0 ❤️

390308
2013-07-08 17:06:10 +0430 +0430
NA

دمت گرم حال کردم …بانطرت هم کاملا موافق ام کاشکی همه همین طرز فکر داشته باشند

0 ❤️

390309
2013-07-08 17:40:38 +0430 +0430
NA

استاد عزیز میشه بفرمایید وضو بدل از غسل چه صیغه ایه
اونی که شنیدی تیمم بدل از غسله اونم مواقعی استفاده میشه که آب دم دست نباشه مجید جان دل بندم
درست نماز نمیخونیمو ایمان درستی نداریم ولی نمره دینیمون بد نبود
ابروی ما استادارو بردی

0 ❤️

390310
2013-07-08 17:42:26 +0430 +0430
NA

ممنون.عالي بود.يكي از قشنگترين داستان هايي كه خوندم
ادامه بده لطفا
خوشبخت بشيد

0 ❤️

390312
2013-07-08 17:45:04 +0430 +0430
NA

ممنون.عالي بود.يكي از قشنگترين داستان هايي كه خوندم،،ادامه بده لطفا…خوشبخت بشيد

0 ❤️

390313
2013-07-08 18:26:37 +0430 +0430
NA

عالی بود هم داستانت هم طرز فکرت
خوشبخت باشید…

0 ❤️

390314
2013-07-08 20:23:25 +0430 +0430
NA

داستانت خوب! خوشبخت باشيد

0 ❤️

390315
2013-07-08 20:38:17 +0430 +0430

سلام ودرودبه همگی دوستان
وامانویسنده عزیزی که به خاطرطرح یکی ازدانشجوهات که برای پایان نامه اش داده اومدی اینجاودلت به حال ماسوخت،لطف کن،اول کمی دلت به حال خودت بسوزه،آخه میدونیداستاد،کسی که دروغ میگه مثل اون کسیه که شمشیربرداشته باخودش وباخداداره میجنگه یابه قول بزرگترهاکه توکودکی بهمون میگفتن دروغگودشمن خداست وخلاصه درسته الان توایران دروغ خیلی زیاده،اماراستی ودرستی هم هست،کمه ولی هست ودلیل نمیشه چون اومدیم تواین سایت تومسائل دینی کلاه سرمون بره،البته این یه نمونه ازچرندیات شماست که وضوی بدل ازغسل روازکجات درآوردی،تیمم بدل ازغسل داره،اونم شرایط بخصوصی داره مثلاآب دردسترس نباشه،وقت نباشه و…بعدشم تیمم باخاک یاسنگ …انجام میشه،پس شماتوحمام خاک دارین که خانومت میدویده توحمام میخواسته خاک برسری کنه،یاخاک برسری شمارودرست کنه؟حتما به حموم کردن هم میگین خاک مالی!پس عافیت باشه خاک برسری وخاک مالیتون!!!

0 ❤️

390316
2013-07-08 20:45:52 +0430 +0430
NA

دیگه ایراد های بنی اسراییلی نگیرین
خیلی وقت ها در هنگام بارداری دو قلو به بالا، به دلیل وزنی که روی لگن و واژن زن به مرور قرار می گیره، چسبندگی واژن ایجاد می شه و به همین دلیل هم تا مدت ها سکس نمی شه انجام داد. حالا الان من اینو گفتم همه فکر می کنن من زنم که می دونم. من زن نیستم به مولا.
خلاصه این که خیلی از خانوم ها هم هستن که بدون غسل و وضو به بچه شیر نمی دن و این اصلا عجیب نیست.
داستان خوب و لطیفی بود. مخصوصا اون بخش بعد سکس موقع شیر دادن به بچه ها . دوست داشتم یکی رو داشتم که ازش حمایت می کردم و جای همه کسشو براش می گرفتم. ای روزگار . ما رو یاد نداشته هامون انداختی داداش.
ولی این که تا لنگ ظهر خوابیدین بدون اینکه بچه ها بیدارتون کنن یه کم به نظر غیر واقعی میومد.

0 ❤️

390317
2013-07-09 00:19:00 +0430 +0430
NA

بسيار عالي
اميدوارم كنار هم شاد و موفق باشين

0 ❤️

390319
2013-07-09 05:07:41 +0430 +0430
NA

دوستان خیلی نکته سنجن ماشالا. من فقط میخواستم بگم شما استاد دانشگاهی بعد به شیفت کاریت نرسیدی؟ مگه استادا هم مثل نگهبانا شیفتین؟ حسن نیتتو قبول دارم که خواستی داستان سکسی سالم بنویسی اما خیلی سوتی داره دفعه بعد نوشتی بده یه ویراستار چکش کنه بعد بذار تو سایت

0 ❤️

390320
2013-07-09 05:36:15 +0430 +0430

shoma kare khodetoono bokonin kasi age lezat bebare az khateratetoon
etefaghi ke mikhayn miofte
lazem nis hatman mostaghim begid

0 ❤️

390321
2013-07-09 06:14:08 +0430 +0430
NA

MS.TEACHER
نه خوشم اومدايندفه ترسيدي زودجنسيتتو رو كردي
هه هه

0 ❤️

390322
2013-07-09 06:37:53 +0430 +0430
NA

درون مایه خوبی داشت، اما ماهیت داستانی نداشت و خوب ننوشته بودید!!
یکی از مشکلاتی که داستان های اروتیک فارسی دارن، اینه که با فرهنگ ما تناقض و حتی تضاد دارن. نتیجه ش اینه که مخاطب به جای اینکه با داستان ارتباط ذهنی برقرار کنه و از خوندن داستان محظوظ بشه، ذهنش مشغول قضاوت با معیارهایی میشه که اونا رو بعنوان پیش فرض قبول داره. ماحصل این قضیه میشه گاردهایی که در برابر داستان ها گرفته میشه.
مخلص کلام اینکه تا حدودی با حرف آخر نویسنده موافقم. داستان اروتیک رو باید به شکلی نوشت که مخاطب از ابتدا اونو معارض با عقاید و فرهنگش ندونه.
البته جای این عریضه نویسی ها تو متن داستان ها نیست! کاش دوستانی که وقت میذارن و داستان آپ میکنن، فرمایشاتشونو جداگانه تو یه کامنت زیر داستان بذارن!

0 ❤️

390323
2013-07-09 06:39:48 +0430 +0430
NA

همین که خیانت نداشت خوب بود

0 ❤️

390324
2013-07-09 09:14:27 +0430 +0430
NA

داستان قشنگی بود و به نظرم کاملا عشقی و عاطفی
رابطتت با همسرت (البته اگه اینجوری که نوشتی باشه) خیلی خوبه
موفق باشید و همیشه پایدار

0 ❤️

390325
2013-07-14 08:15:05 +0430 +0430
NA

بدك نبود استاد اما يادت باشه اينجا همه استادن و پروفسور دوباره خواستي داستان سرهم كني حواستو جمع كني باباي دوقلو ها

0 ❤️

390326
2013-07-17 17:34:33 +0430 +0430
NA

قشنگ بود چون توش خانواده بود و بی غیرت بازی نبود

0 ❤️

390327
2013-07-18 03:37:36 +0430 +0430
NA

داستانت خوب بود.

0 ❤️

390328
2013-07-18 09:44:40 +0430 +0430
NA

:D ایولا منم داشتم به همینا فک میکردم.اما گذشته از ایناش خیلی داستان خوبی بود و من یکی به زنش غبطه خوردم.امیدوارم اگه داستانش راست و درست باشه همیشه خوب و خوش باشن.
یه چی دیگم اینکه اگه کسی ازخیانت و سکس با دیگران مینویسه حتما دلیلشو داره بیاین دیگه الکی قضاوت نابجا نکنیم هیشکی از دل ادما خبر نداره جز خودشون.فقط دروغم ننویسین .اخه چرا دروغ!!! زندگی هممون یه رمانه فقط بیاین این رمانو همونجور که هست بنویسیم با دروغ گفتن فقط خودمونو گول میزنیم.میبینیم که ادم عاقل زود راست و دروغ ماجرارو تشخیص میده.
خب دیگه خیلی دری وری گفتم.

0 ❤️

390330
2013-07-19 05:12:19 +0430 +0430
NA

به جز چند تا سوتی کوچولو موچولو که دادی بقیه داستانت خب بود. من از نوع رابطه عاطفی که بینتون هست خوشم اومد.

0 ❤️

390331
2013-07-19 20:19:31 +0430 +0430
NA

خوب بود حداقل غلط املايى نداشت

0 ❤️

390333
2013-07-20 20:21:47 +0430 +0430
NA

آقا من از این خاطره تو خوشم اومد و باید بگم واقعا با نظرت موافقم کاملا درست میگید.

0 ❤️

390335
2013-07-24 14:26:43 +0430 +0430
NA

آخه کونده لاشی سکس باخود زن آدم دیگه تعریف کردن داره مرتیکه جقوزه نکبت عوضیه کس لیس کس ندیده اورانگوتان!؟
کیراحمدجنتی به کونت…

0 ❤️

390336
2013-09-09 10:48:56 +0430 +0430
NA

تو رو سبردم به مهسا ياغي فحش كشت كنه استاد
البته فحشاش باكلاسه ها
:d
در خور شان استاد

0 ❤️

524647
2015-12-05 20:05:08 +0330 +0330

زنت عجب پاهای کارآمدی داره

0 ❤️

709062
2018-08-09 10:01:06 +0430 +0430

من از دوستان سوال میکنم،ایا یه استاد دانشگاه میاد داستان نزدیکی های شبانه خودش رو با علاقه و خیلی راحت بزای بقیه تعریف کنه…؟؟؟!!!؟؟؟

0 ❤️

772973
2019-06-11 23:25:10 +0430 +0430
NA

شدیدا موافقم ممنون ?

0 ❤️