بهترین حس دنیا

1396/06/06

با سلام خدمت بچه های خوب شهوانی
سوده هستم و ۳۲سال سن دارم. متاهلم و ی پسر ۷ساله دارم. همسرم ازین مردهای قدیمی مآب ۴۵ ساله است که اصلا سکس براش در حد چهار پنج تا تلنبه و ارضا و خواب خلاصه میشه. من همیشه وقتی تو جمع های زنانه بحث سکس پیش میومد میگفتم سکس برای من ی موضوع فراموش شده است و اهمیتی برام نداره. ولی در حقیقت شبهایی که از سنگینی یک حس داغ و لذت بخش خوابم نمیبرد با نوازش بدن خودم و آلتم تخلیه میشدم و میخابیدم. از خودم بگم که یکم چاقم و سفیدم. صورت خیلی چندان زیبایی ندارم ولی همه میگن دلت خیلی مهربونه. قدم ۱۶۷ و وزنم ۸۵. سینه هام ۸۵ و سایز کونم ۲ایکس. در کل درشت اندامم و همیشه ناراضی بودم ازین وضع. تا اینکه با وارد شدن ی نفر تو زندگیم همه چی عوض شد و احساس رضایت دارم از خودم. تیرماه سال ۹۴ بود که تصمیم گرفتم تو خنکای غروب شام رو ببرم پارک و اونجا بمونیم تا اخرشب. منطقه ی ما تو تهرانه ولی کوچیکه و همه همدیگه رو میشناسن. وقتی از آژانس ماشین خواستم دیدم ی پسرجوون سبزه و قدبلند اومد دنبالمون. من قبل ازاون روز اصلا تو فاز گناه و خیانت نبودم ولی با دیدن اون پسر دلم لرزید و حس کردم اونم ی حسی نسبت به من داره. وقتی رسیدیم به مقصد درحال پیاده شدن گفتم ببخشید میشه شمارتونو داشته باشم تا اگه لازم شد مستقیم به خودتون زنگ بزنم؟ خلاصه نه نیاورد و شمارشو داد. تو پارک رفتم تو بیتاک و واتس اپ و اینا دیدم همه برنامه ها رو داره ولی با ی عکس دیگه. گفتم اوه. این ازوناشه و کلا خاستم بیخیال بشم. سرتونو درد نیارم. فرداش باز وسوسه شدم و بهش اس دادم. که اول گفت شما و بعد از معرفی گفت من ی جسارتی میکنم ی چیزی اگه اجازه بدین میگم. گفتم بله بفرمایید. گفت من الان یه سال و خرده ایه که به شما فکرمیکنم و همش مترصد ی فرصت بودم تا باهاتون حرف بزنم. من تعجب کردم و خلاصه گفتم داره مخمو میزنه مثلا به خیال خودش. غروب همون روز پیام داد گفت من جلو در خونتونم اگه میشه ی لحظه از نزدیک ببینمتون تا باورم بشه خواب نیستم. منم داشتم جاروبرقی میکشیدم خیس عرق بودم گفتم پشت در ی سلامی میدم و میره. با ی تاپ و شلوارک بودم ک دیدم اسانسور متوقف شد ودم در وایساده بود. گفت خوبین. گفتم مرسی. یکم درو بیشتر وا کردم. گفت میشه دستتونو بگیرم. نمیدونم اینکاراش از چه رویی بود ولی هرچی بود خودم دوست داشتم. درو بیشتر واکردم اروم اومد جلو ک محکم بغلم کرد. گفت خانوم رضایی… بزرگترین آرزوم هستین. من هاج و واج مونده بودم اون موقع ولی الان بعد از دوسال و اندی میفهمم بهترین کسی که خدا میتونست جلو رام بذاره جواد بود. خلاصه اش میکنم دوستان عزیز. من و جواد الان تقریبا دوسال ک خرده ایه که باهم هستیم.
همیشه وقتی داستان روابط جنسی رو میخوندم دوس داشتم منم ی داستان از سکس خودمو با جواد بنویسم که یا ی جاهاییش فراموشم میشد یا حوصلم نمیگرفت. امروز بعد از مدتها تونستم برم پیشش و با التهاب خیلی زیادی همو بغل کردیم. (جواد واقعا دوسم داره و حاضره هرجا میرم همه چیزو ول کنه باهام بیاد. جفت ما نه پولداریم نه خیلی شاخیم نه هیچ چیز خاص دیگه ای. ولی در و تخته ایم که بهم جور اومدیم. همیشه میگه بهترین حس دنیایی اگه ی روز صداتو نشنوم مرگم حتمیه. البته من خیلی اذیتش میکنم و قصدم از ایجاد رابطه، ادامه دادن تا اینجا نبوده از اول. ولی خب فعلا داستان اینجوری رقم خورده و فعلا باهم هستیم. الان خیلیاتون میگین برو خجالت بکش زن شوهردار و این لاشی بازیا. ولی من میگم از من لاشی تر همسرمه که بمن میگه تو سالی ی بارم نباید ارضا بشی. باید کم کم تبدیل به خواجه ها بشی. نمیدونم چرا اینو میگه. من هیچوقت زن بدی براش نبودم (تا قبل از اومدن جواد) خونم عین دسته گله. بچم چندین سوره از قرآن رو حفظه و تموم کارامو با وسواس خاصی انجام میدم همیشه. ولی همسرم همیشه از لحاظ مقاربت منو انکار کرده و نادیده گرفته. من قبلا که خامتر بودم برام مهم نبود ولی حالا تو اوج جوونی و پختگی میفهمم که همسرم یک حیوون به تمام معناست که فقط باید غداشو جلوش بذاری و ماهی دوسه بارم سکسشو براش فراهم کنی و بس ) بهرحال من تا جاییکه بتونم رابطمو با جواد ادامه میدم و از ته قلب دوسش دارم ولی اینو بهش نمیگم. بالخره اونم باید به فکر زندگی خودش باشه فقط من نیستم که تو این دنیا براش. داشتم میگفتم؛ امروز با هزار استرس رفتم پیشش و بعد از خوردن ی شربت خنک و کمی صحبت کردن رفتیم سراغ اصل قضیه. رو تشکی که پهن کرده بود طاقباز خوابیدم و جوادم اومد کنارم. شروع کرد به بوسیدن بدنم. روشش همیشه همینه. گردن و لبامو که میخوره میره رو سینه ها و نافم‌. من اروم نفس های ممتد میکشم و میگم جااانم عزیزم و …
بعد شلوارمو درمیاره و از روی شورت کسمو بو میکنه و میبوسه. به اینجاش که میرسه من دیگه از خود بیخود میشم و داغ میکنم. بعد میره پایینتر و کف پاهامو میچسبونه به صورتش و انگشتای پامو لیس میزنه و میذاره تو دهنش.
هزار بار بهت گفتم اینکارو نکن جواد. پاشو بیا بالا بکن توش که دیگه طاقت ندارم…
هوووم نه…
ای بابا حرف گوش کن دیگه عشقم
خخخخ
میخندی؟ چقد لجبازی
یهو محکم میاد بالا جلوی صورتم قرار میگیره و میگه بهت گفتم که بهترین حس دنیایی؟
میگم اره بابا تو هم که فقط همینو بلدی
شورتمو آروم درمیاره و میره سراغ کلیتوریسم… از لیس زدنش خوشم نمیاد خودشم میدونه. من کلا با لیس و بوس و اینا مشکل دارم نمیدونم چمه… ولی کو گوش شنوای جواداقا!!؟؟
جواد بهت میگم نخور. اگه تو اون حالت آبم بیاد وای بحالت. خودت میدونی دوس دارم با تلنبه هات ارضا شم. با اون کیر مایل و کلفتت…
آره الان الان خخخ
هووووف جواد…‌ بخورش اوووف لیسش بزن دیوث. مال خودته…
( از لیس زدن دست میکشه) خخخ من نفهمیدم بخورمش یا نخورمش
بخور بخور ولی کم. بدم میاد اّبم اونجوری بیاد.
باشهه خخخخ
وقتی ارضام نزدیک میشه پاهامو فشار میدم بهم و سرش بین پاهام پرس میشه بیچاره
یعنی که بسه بیاد بالا و بکنه توش
وااای از کیرش وقتی که وارد واژنم میشه و حسش همراه با ی جیغ خفیف از تنم خارج میشه… کیرش ۱۶ سانته ویکم کلفت و مایله به راست… ولی هرچی هست برای من آخرته…اوایل سکس میگه سوده میگم بله میگه بهشت منی روی زمین
میگم خخخخ اره ارواح عمت. چرا پریشب تا ۱ آنلاین بودی. میگه بقرآن من اهل چت و وت نیستم برو چک کن همه چیزو… خخخخ…‌ خودم میدونم که نیست ولی خب دلم میخاد اذیتش کنم. یعنی هرکس جای من بود همینو میگفت چون اهل ریا و کلک نیست. منم باهاش صادقم خب.
حاشیه نرم وقتی تلنبه زدنش تو کسم شروع میشه کلا تو فضا سیر میکنم و آمپرم میره رو هزار… خیلی پوست تنشک دوس دارم. نوازشاشو که دیگه نگو… بار اول بعد چندتا تلنبه آبش میاد و میریزه رو بدنم. پاکشون میکنیم و نمیذاره زیاد فاصله بیفته سریع میکنه توش و اینبار نوبت منه که آبم بیاد. منم بهش میگم باهام حرف بزن. اونم در حالتهای مختلف که سکس میکنه باهام حرفم میزنه و قربون صدقم میره… اخر سر بعد ازیک ربع تا بیست دقیقه من میام بالا رو کیرش میشینم و خم میشم جوری که سینه هام بیفته تو دهنش. اونم نوکشونو میبوسه و میک میزنه. منم آبم میاد و ی چنتا جیغ کوتاه و بلند میکشم و کلی میرم فضا. دومین سکسمون حدود بیس دقیقه طول میکشه و اینبار فقط اون ارضا میشه. بعد که آروم گرفت و خستگیش در رفت با دست کلیتوریسمو میماله و منم برای بار دوم ابم میاد و بیجون تو بغلش آروم میگیرم…

نوشته: اسنووایت


👍 11
👎 1
11998 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

648166
2017-08-28 21:00:46 +0430 +0430
NA

خوش غیرت بیکاری همه داستانارو میخونی؟ زیر همه داستانا کامنتت هست

3 ❤️

648167
2017-08-28 21:02:10 +0430 +0430
NA

کصشر را به کمال رسوندی بچه ی بدبختت میره قران میخونه تو جنده بازی در میاری

0 ❤️

648169
2017-08-28 21:04:21 +0430 +0430
NA

Xeusناموسا کامنتت حرف نداشت ده دیقه خندیدم???

0 ❤️

648251
2017-08-29 00:23:36 +0430 +0430

ما انقلاب کردیم که شما به همسرانتان خیانت کنید؟ جاکشها؟خانوم محترم سایز باسن مبارکه را از کجایت دراوردی؟آلت و واژن را کدامین مرد که از عقب اسباب لذت دیگر مردان را فراهم میکند بر دهانتان انداخت ای کلیتوریس مغز و ای واژن کله

2 ❤️

648319
2017-08-29 07:49:24 +0430 +0430

بیشتر خیانت کن بیشتر خیانت کن تا عقب و جلوت یکی شه

0 ❤️

648405
2017-08-29 14:20:26 +0430 +0430

Dadagol خیلی باحالی اینهمه آدم این خوش غیرت گناه کرده خخخخخ

0 ❤️

648417
2017-08-29 15:01:13 +0430 +0430

کیری بودننویس…
خیانت نکن کوس کش دیگه ننویس…
شاشیدم توکونت.ننویس…

0 ❤️

648437
2017-08-29 18:44:00 +0430 +0430

خیانت از گوشه و کنار کشتی نوح شروع شد
وگرنه ما “شترمرغ” و “خرمگس” نداشتیم که :/

0 ❤️

648455
2017-08-29 20:26:59 +0430 +0430

خیانت در امانت اسم داستانت بود؟زمان ما زنا با تاپ و شلوارک نبودند
بودند؟!

0 ❤️

648604
2017-08-30 10:55:45 +0430 +0430

ای جان شربت خنک . ماشالله . لذت بردن از شربت خنک یکی از بالاترین لذت هاس . تا میتوانید شربت خنک بنوشید ک در جهنم شربت هایی حاوی اسپرم خر ب شما داده میشود.

0 ❤️

664627
2017-12-07 09:40:34 +0330 +0330

****بعدچندوقت یک داستان باحال خوندم ایول

0 ❤️




آخرین بازدیدها