سلام ،حتما این داستان رو بخونید ، هم طنزه ، هم هیجان انگیز مجیدم ۳۶سالمه ، دارای پدری به شدت سنتی ، گوش شکسته (پیشکسوت کشتی ) و به شدت با مرام ،مادری معلم ، و سه برادر کشتی گیر ، این داستان برای مجردیمه و خودم پشت کنکور بودم (۱۹ ساله) خونه ای داشتیم که هیچ وقت مکان نمیشد ، همیشه یکی از اعضای خانواده تو خونه بود ، یه دختری تو محلمون بود(بیزی) به اسم نگین ، حدودا ۲۵ ساله ، خیلی جذاب ، قد ۱۸۰ ، باسن خوش فرم ، سینه های گرد ، موهای طلایی تا بالای باسنش ، ، اینو همه بچه محلا باهاش سکس داشتند و تعریف کرده بودند از سکسش ،( اینقدر پدر و برادرانم تو محل آبرو داشتن که من روم نمیشد به رفیقام بگم منم با نگین خونه شما سکس کنم )، همچنین عاشق ساک زدن بود ، برای همین بهش به شوخی می گفتیم نگین ساکی ، نگین اخلاق خیلی خوبی داشت ، خیلی مهربون ، «««به همه هم میگفت عاشق منه »»»
من چون میدونستم خونمون خالی نمیشه ، یه روز رفتم پیشش گفتم نگین برنامه چیه ؟ گفت جا داری ؟ گفتم نه ، گفت شرمنده منم جا ندارم ، جا داشتی خبرم کن ، دیگه دیدم نمیتونم تحمل کنم، واقعا سکسی بود، چشمامو میبستم استایل سکسیش میومد جلو چشمم ، دل رو زدم به دریا و نقشه کشیدم که نگین رو ببرم خونه . رفتم خونه به مادرم گفتم یکی از دوستامو دارم میارم خونه واسه کنکور درس بخوانیم یکم هیزه اومد شما لطفا برین تو اتاقتون ما بریم تو اتاق خودم ، نمیدونین مادرم چقدر عشق کرد ، صداشو صاف کرد گفت بهت افتخار میکنم پسر با غیرت من ، نمیدونین چقدر تو کونم عروسی بود ، سریع رفتم پیش نگین گفتم یه نقشه کشیدم فردا خونمون اکی شد ، اونم نقشمو شنید گفت مجید هیجانشو دوست دارم ولی شر نشه گفتم کسخولی ؟ نه خیالت راحت ، فردا ۱۰ صبح دم خونه ما باش زنگ بزن میام پایین دنبالت ، وااای اون شب تا صبح به اندازه سه سال گذشت .صبح ساعت ۱۰ : زنگ زدم نگین گفتم کجایی . گفت نزدیکم ، اینقدر استرس داشتم حس میکردم قلبم داره از جاش کنده میشه ، رفتم پایین دنبالش خیلی عادی دست دادیم و اومدیم ، رسیدیم بالا گفتم یه لحظه واستا ، رفتم تو به مادرم گفتم بی زحمت برین اتاقتون ، همین که رفت ، کفشای نگینو زدم بغلم ، دوتایی رفتیم تو اتاقم ، وااای چقدر استرس سره یه کس ، خاره این سیستم و گاییدم . در رو که بستم جفتمون خندیدیم و پرید تو بغلم ، نگین گفت الان دیگه به هدفت میرسی ، شروع کردیم لب بازی و من با شهوت سینه هاشو میمالیدم ، چنگ میزدم به باسنش ، نگین گفت درش بیار این هیجان انگیز ترین کس دادنمه ،گفتم اول برام بخور ، سریع درش آوردم اونم بلافاصله نشست شروع کرد خوردن ، با زبونش دور کیرم حلقه می کشید وای داشتم دیوونه میشدم، ، ، اینقدر حشری بودم که در اتاقو قفل نکرده بودم ، تو اوج شهوت بودم که صدای در زدن اومد ، تا بگم جانم ، الان میام ، مادرم درو باز کرد ، با مانتو و روسری ، تو دستش یه ظرف میوه بود با دوتا پیش دستی ، اومد تو :
من : ایستاده لخت ،
نگین: نشسته لخت،
کیرم : سیخ دهن نگین ،
مادرم : ظرف میوه تو دستش
چند لحظه انگار همه چی متوقف شد ، ظرف میوه از دست مادرم افتاد ، سریع کلید پشت در رو برداشت رفت از اتاق بیرون در رو قفل کرد
نگین : وای گفتم نکن ببین کیر خر شد ، شروع کرد لباساشو پوشیدن
اینقدر حالم داغون بود که عقلم به هیچ جا قد نمیداد ، گوشام صوت میکشید ،
نگین دیدم داره با سیلی آروم میزنه تو صورتم مجید ، مجید ، سرمو تکون دادم گفتم آبروم رفت ، نگین گفت نگران نباش خودم درستش میکنم ، تو همین حرفا بودیم( حدود یک ساعت ) که در اتاق باز شد ، اوخ اوخ بابام . همین که اومد تو شروع کرد فحش دادن به من ، تا چشمش به نگین افتاد شروع کرد به اونم فحش دادن که چی ؟ خونه ی مرد آبرودار محل از این غلطا !!!. هیچی پدرم رو کرد به نگین با اخم گفت ، آدرس پدر مادرتو بده فردا میایم خواستگاریت !!! نگینم دیوس سریع گفت چشم پدر جان ، منم از ترس پدرم خایه نداشتم بگم بابا این بیزیه…
»»»»»»»، هشت سال بعد»»»»»
هیچی الان دوتا بچه داریم ، و در ضمن خیلی از سکس هم لذت میبریم و اینم بگم نگین از با من بودن احساس خوشبختی میکنه ، به من وفاداره ، امیدوارم لذت برده باشین
نوشته: مجید
هدف دخترها از رفتن مکان با یه پسر
فقط پیدا کردن شوهر😁😁😁
اینم عاقبت بدون اجازه وارد شدن به جایی هستش😂😂
خب تا نگفتن بفرمائید نرید تو😁
کسخل من خونه تنها هن باشم در رو باز ده بار چک میکنم قفل باشه به گا نرم😂
دمت گرم . اول صبح، کلی به این اتفاق و صحنه هاش خندیدیم.
فقط یه سوال: نگین چطوری میخواست درستش کنه؟😂
خوب پس بد نشده برای تو. دم پدرت گرم، نه خوشم آمد ازش. الان کم پیدا میشه همچین آدمی.
کاری ندارم اما معلومه مامانت هم خارش داشته و میخواسته بده، با این که تو گفتی رفیقم هیزه برین تو اتاق نبینتتون اما نتونسته خودشو نگه داره و گفته بیاد یک آماری به رفیقت بده بعداً سر فرصت یک حالی به کسش بده که دیده نه از این خبرا نیست اونم از سر کونسوزیش سریع فروختت.
حالا هم تو برای اینکه حال ننتو بگیری همیشه بهش بگو حال میکنی عروس کاسب گیرت اومده؟
اما از اینکه آخرش راضی هستی از ازدواجت و همدیگرو دوست دارین حال کردم.
از نظر یه پسر هر دختری یه سوژه واسه سکسه
از نظر یه دختر هر پسری یه سوژه واسه ازدواجه
این داستان: دری که قفل نشد باعث گردن گرفتن جنده محل شد
دمت گرم بااونکه تک طنز داشت ولی بیشتر درام بود
حاجی تا دسته رفته تو کونت تنها استراتژی منطقی ات همینه که لذت ببری😂
کس کش این همه برنامه ریختی یه در قفل نکردی مامانتم میخوارید اومد تو خوبه گفتی هیزه مثلا
حاجی دهنت😂😂👌