تصمیمات سکسی (۱)

1401/11/13

همینطور که داشتم از پشت میمالیدمش گردنشو میک میزدم، صدای آهش داشت بلند میشد پس آروم در گوشش گفتم صداتو کم کن.چرخید سمت من ، از چهرش حشر میبارید ، لب پایینشو به آرومی گاز گرفت و گفت یکم کوصمو واسم بخور . با تعجب نگاهش کردم ، تو اون شرایط خیلی ریسک بود لخت بشیم ولی دلم واسش سوخت ، گفتم باشه ولی زیاد صدا در نیار که به گای عظمی میریم . گرفتمش بغلم و بلندش کردم گذاشتم روی یه کابینت قدیمی که توی انباری خونشون یکم گرد و خاک خورده بود.خودش دکمه شلوارش رو باز کرد و تا زانو داد پایین . رفتم لای پاهاش و شروع کردم به بازی با کوصش .زبونمو رو‌ کوصش میکشیدم و صدای نفساش رفته رفته بیشتر و سکسی تر میشد، همونجور که داشتم با زبونم با کوصش بازی میکردم جفت دستامو از رو لباس گذاشتم رو ممه هاش ،به صورتش نگاه کردم که ببینم چه حسی داره ولی چشماشو بسته بود و صورتش رو به بالا بود . کم کم دیگه داشتم خسته میشدم برای همین با همه وجود افتادم به کوصش که شاید ارضا بشه . با همه توان کوصشو میک زدم و باهاش بازی کردم . با زبونم لیسش زدم و اونم با جفت دستاش سر منو به کوصش فشار میداد . چند ثانیه بعد دیگه خسته شدم و واییسادم . تو چشاش نگاه کردم یه جور خاصی حشری و خسته بود . بهش گفتم شلوارتو بپوش بریم اون هم بدون هیچ حرفی با سرش علامت تائید داد و شلوارشو پوشید . خواستم کمکش کنم از کابینت بیاد پایین که خودش پرید و اول اون از انباری در اومد و بعد گفت کسی نیس من در اومدم . داشتیم از وسط حیاط به سمت خونه میرفتیم که متوجه گرد و خاک تو قسمت باسن شلوارش شدم . بهش نزدیک شدم و با دستم تا میتونستم هم کونشو مالیدم هم شلوارشو تمیز کردم . یه نگاه شیطنت آمیزی بهم کرد و با خنده گفت: برگردیم انباری؟
یه لبخند ریز زدم و چیزی نگفتم
برگشتیم داخل خونه و اصلا به خاطر شلوغی مهمونی کسی متوجه غیبتمون نشده بود .
بعد از ناهار خوردن آقایون فامیل رفتن حیاط و چند تا از دایی هام قلیون چاق میکردن . خانوما هم تو تراس نشسته بودن میوه میل میکردن و غیبتشون به راه بود. منو دختر داییم آیدا هی به هم‌ نگاه میکردیم و لبخند رد و بدل میکردیم تا اینکه داداش کوچیک ترش (سالار) اومد پیشم نشست و ازم خواست موبایلم رو بدم یکم باهاش بازی کنه . اون موقع موبایل های هوشمند هنوز نیومده بود و موبایل های لمسی با سیستم عامل جاوا پرچمدار های دنیای گوشی بودن. با اکراه موبایلمو بهش دادم و شروع کرد به بازی کردن . من ۱۹ سالم بود و آیدا ۲۰ از بچگی خیلی دکتر بازی میکردیم ، هیچکدوممون دکتر نشدیم ولی لامصب از دکتر بازی دست نکشیدیم 😂 . آیدا تنها دختر فامیل نبود که باهاش رابطه داشتم و اونم میدونست با دختر عمو هاش میپرم و منم خبر داشتم یه دوس پسر از دانشگاه داره ولی جفتمونم اوکی بودیم با این قضیه تنها چیزی که آیدا در موردش خبر نداشت این بود که بعضی وقتا داداش کوچیک ترش سالار واسم ساک میزنه ، کاری که آیدا زیاد میل به انجامش نداره و با هزار التماس انجامش میده .
اون روز گذشت و تا جمعه بعدش آیدا رو ندیدم چون فامیلای ما جمعه ها خونه یا باغ یکی از خانواده ها جمع میشدن .این جمعه هم که آیدا رو دیدم تو باغ خالم اینا بود و شرایط پیش نیومد زیاد تنها باشیم و مجبور شدم با یکم مالش و لب مخفیانه اون روز رو تموم کنم . بعد از اون روز دیگه نیازم خیلی بالا بود و با هیچکس نبودم اون چند وقت رو . منم مجبور شدم برم خونه آیدا اینا و سالار رو دعوت کنم بیاد خونمون ، خواهرش دانشگاه بود و مامان باباش سر کار . میدونستم اون هفته مدرسه سالار اینا شیفت بعد از ظهره و خونه تنهاس پس با وعده اینکه با کامپیوتر میخواهیم بازی کنیم راضیش کردم تا ظهر بیاد خونمون . وقتی رسیدیم خونه یکم پی اس 2009 بازی کردیم . بعد اینکه گذاشتم سالار ۲ دست منو ببره خودش برگشت گفت : حتما میخوای کیرتو بخورم نه ؟
با تعجب نگاش کردم
ادامه داد : هر موقع تو فوتبال میبازی‌ بعدش میگی کیرمو بخور .
با خنده نگاهش کردم و گفتم قربون بچه چیز فهم برم
یه خنده با عصبانیت کرد و منم شلوارمو کشیدم پایین . شروع کرد به ساک زدن چون رو صندلی نشسته بودم زیاد راحت نبودم و بهش گفتم پاشو بیا رو تخت . رفتم رو تخت دراز کشیدم و اونم چهار دست و پا نشست و شروع کرد خوردن کیرم ، میدونستم نمیخواد تو دهنش ارضا بشم برای همین مثل همیشه بهش گفتم یکم دیگه بخوری میاد تا آماده بشه که وقتی آبم اومد کیرمو از دهنش بکشم بیرون ولی وقتی اون حرفو گفتم ساک زدن و متوقف کرد و نشست بغل تخت . یه نگاه با حرص بهش کردم و گفتم چته. با یه چهره مظلوم برگشت سمتم و گفت : طاها میشه واسم دوس دختر پیدا کنی . با عصبانیت سرش داد زدم مادر جنده الان وقت این حرفا نیست . آبمو بیار بعدا در موردش حرف میزنیم .

  • نه اگه آبتو بیارم دیگه حرفمو گوش نمیدی تا دفعه بعد
    با دستم زدم رو پیشونیم و گفتم کوص کش همه دخترایی که من میشناسم حداقل ۳-۴ سال ازت بزرگترن با این سن بهت پا نمیدن
  • پس راضی کن فقط یبار بهم بدن
    گفتم کونی خان خب اگه میخوای با دختر سکس کنی میبرمت پیش جنده
    با ناراحتی از سر جاش پا شد و گفت نه اونا مریضی دارن میترسن .
    کم کم داشت حرصم میگرفت . گفتم سگ تو روحت ، من اگه الان دم دستم دختر بود که منت تورو نمیکشیدم .
  • طاها دروغ نگو دیگه میدونم یه عالمه دوس دختر داری
    با عصبانیت نگاهش کردم و گفتم باشه حالا بیا تا نخوابیده بخورش ، یه کاری میکنم.
    یه جوری با عصبانیت گفتم این حرفو که خودش فهمید دیگه جای چونه زدن نداره.
    دوباره چهار دست و پا شد و ایندفعه خیلی خوب میخورد
    با همه قدرتش میک میزد کیرمو . دستامو گذاشتم رو سرش و چند بار کیرمو تا جایی که بود کردم دهنش که اوق زد . دستامو کشیدم و گذاشتم خودش کارو تموم کنه
    آبم که داشت میومد یه دستمال کاغذی برداشتم و ریختم روش .
    شلوارمو پوشیدم و با لحن شوخی بهش گفتم لاشی وسط عملیات ازم باج گیری میکنی؟
    خندید و اومد بغلم کرد تا خودشو لوس کنه که یه لگد آروم به کونش زدم گفتم باشه حالا کونی بازی در نیار
    با ماشین بابام تا مدرسه رسوندمش و جلوی مدرسه هم یکم واییسادیم تا آقا پز بده . منم یکم مامان های بچه هارو دید میزدم
    تو راه برگشت به خونه داشتم فک میکردم که تپه نریده فقط کوص کشی مونده بود که اونم به امید خدا فتح کردیم ، تو همین فکر بودم که آیدا خانوم اس ام اس داد کلاسم تعطیل شده میشه بیای دانشگاه دنبالم . زنگ زدم و گفتم کلاس پیچوندی حداقل به من دروغ نگو و قرار گذاشتم جلوی دانشگاه برم دنبالش. بعد قطع کردن تلفن یه فکر خبیث به سرم زد که این خواهر برادر جفتشونم حشری و جنده ان ، چرا باهم نباشن پس، ولی اول باید با آیدا حرف میزدم و میدونستم چجوری راضیش کنم .
    رسیدم جلوی دانشگاه و آیدا با یه لشکر دختر واییساده بودن اونجا . تیپی که زده بود واسه اون موقع خیلی سکسی بود . بعد از سلام و احوال پرسی راه افتادم . خیلی جلو خودمو گرفتم باهاش ور نرم تو مسیر و بالاخره خودش پرسید چیزی شده. منم با یه صدای غمگین و ناراحت گفتم ولش روم نمیشه بهت بگم . کلی اصرار کرد و منم یه جای خلوت پارک کردم تا باهاش حرف بزنم .بهش گفتم در مورد داداشته.
    تا اینو گفتم چشاش چهارتا شد.
    ادامه دادم:
    سالار چند هفته پیش اومد پیشم و گفت میخواد کیرمو ببینه و بهش دست بزنه و این حرفا . منم خب قبول نکردم ولی اون گفت اگه من نزارم میره با همکلاسی هاش کون کونک بازی میکنه و منم برای خودش اجازه دادم. بعد از‌ اون سالار یبار اومد خونمون و واسم ساک زد و التماسم کرد کونش بزارم. منم بهش گفتم این کار خوبی نیست و مرد باید فقط با دختر باشه.
    آیدا کم مونده بود گریه کنه ، ناراحتی و خشم از چهرش معلوم بود
    دستشو گرفتم تو دستم و گفتم آیدا اگه میخوای داداشت کونی نشه باید یه دختر پیدا کنی باهاش سکس کنه.
    با تعجب نگاهم کرد و بالافاصله گفت از کجا؟ آخه کی ؟
  • نمیدونم دیگه . اونجاشو خودت باید پیدا کنی . واسه داداشت لازمه
    ادامه دادم :
    البته میتونی خودت باهاش باشی. اینجوری هم راحت تره واسش هم خودتم هر از گاهی کیر دم دستت هست
    صندلی ماشین رو خوابوند و چند ثانیه دراز کشید .معلوم بود داره فکر میکنه و مجادله خیر و شر تو ذهنشه .
    برای اینکه تو گرفتن تصمیم یه کمکی بهش کرده باشم شروع کردم باهاش ور رفتن
    دستمو آروم کشیدم روی رون پاش
    حتی تکونم نخورد و دراز کشیده وبه سقف ماشین زل زده بود
    دستمو کم کم بردم سمت کوصش . شلوارش خیلی تنگ بود و نتونستم به شورتش برسم پس از رو شلوار کوصشو مالیدم
    وسط ظهر بود و کوچه خلوت بود.
    یکم که با کوصش بازی کردم گفتم صندلیتو درست کن بریم ناهار بخوریم. آیدا همیشه با اینجور چیزا زود خر میشد ، کادو و رستوران و خرید واسه همه چی راضیش میکرد.
    رفتیم یه رستوران معمولی و جوجه کباب خوردیم بعدش دیگه داشت دیر میشد و گفت قبل اینکه بابام‌ بیاد منو برسون خونه. زنگ زدم به باباش و گفتم دایی من تو داشنگاه آیدا رو دیدم .کلاسا تموم شده داره میره خونه . میشه بریم بولینگ ( قبلا زیاد رفته بودیم) بعدش خودم برسونمش خونه. داییم هم بعد از یه شوخی بی مزه ی مدل شوهر عمه ای اوکی داد.
    رفتیم پاساژ و یه نیم ساعت بولینگ بازی کردیم بعدشم همونجا یه ادکلن واسش خریدم و رفتیم سوار ماشین تو پارکینگ شدیم. همونجا دوباره شروع کردم باهاش ور رفتن. لباشو شروع به بوسیدن کردم، از بچگی عاشق لب بازی بود . دو سه دقیقه لباشو خوردم تا قشنگ حشری بشه و کامل تسلیم شه. بعدش صندلیمو دادم عقب و شلوارمو یکم دادم پایین . پایین ترین طبقه پارکینگ بودیم ، نور کم و زرد رنگ چراغها یه جوری فضا رو رمانتیک کرده بود . یه آهنگ هم زدم پلی بشه . دستشو گرفتم و بردم سمت کیرم . کیرمو گرفت و شروع کرد باهاش بازی کردن. دوباره لب تو لب شدیم و همونجور که لبای همو میخوردیم داشت با کیرم بازی‌ میکرد . دست چپمو رسوندم به سینه هاش و شروع کردم مالیدنشون از رو لباس . بلافاصله عقب کشید و مانتوشو باز کرد . بلوزشو داد بالا و سینه های سفید و بی نقصش تو سوتین خودنمایی کردن . با دو دستم سینه هاشو از سوتین انداختم بیرون و شروع کردم خوردن سینه هاش. نوکشونو میگرفتم دهنم و میک میزدم .صدای آه کشیدنش باعث میشد بفهمم دارم کارمو خوب انجام میدم. اونقد سینه هاشو خوردم که با یه دستش شروع کرد مالیدن کوصش. فهمیدم دیگه داره از حشر میمیره و هر چی بگم نه نمیگه . به کیرم اشاره کردم و گفتم یکم واسم بخور
    هیچی نگفت و خم شد سر کیرمو گرفت دهنش . خوب میخورد ایندفعه و میک میزد . چون خم شده بود یکم از کمر شلوارش جا باز شده و بود دستمو کردم تو شورتش. انتظار داشتم بلند شه ولی به خوردن کیرم ادامه داد . اول دستمو از عقب رسوندم به کوصش . با انگشت وسطم شروع کردم با کوصش بازی کردن . خیس بود و راحت میرفت تو کوصش . حس خیلی خوبی داشتم کیرم دهنش بود و کوصش تو دستم . کیرمو تا ته داشت میخورد و با دستش تخمامو ماساژ میداد . بهش گفتم تند تر ساک بزنه که آبم بیاد . با سرعت سرش رو کیرم بالا پایین میکرد. آبم دیگه داشت میومد و دوتا انگشتمو کرده بودم تو کوصش . صدای نفسام بلند شد و فهمید آبم داره میاد و سر کیرمو با قدرت میک زد . تا قطره آخر آبمو تو دهنش‌ ریختم . بلند شد دهنشو باز کرد و آبمو که رو زبونش جمع کرده بود نشونم دادم و بعدش قورت داد. دستمال کاغذی برداشتیم و بعد از تمیز کردن خودمون استارت زدم که بریم .
    با یه قیافه مظلوم بهم گفت طاها چجوری و کجا قراره با داداشم سکس کنم آخه ؟
  • تو اگه راضی باشی بقیش با من …
    (ادامه دارد)

نوشته: Taha


👍 13
👎 4
23401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

913259
2023-02-02 01:39:23 +0330 +0330

تابو مینویسید در حد تابو بنویسید جنده پولی میخاست کص بده چونه زدنش بیشتر از راضی شدن سکس این با داداشش طول میکشید

0 ❤️

913283
2023-02-02 02:57:51 +0330 +0330

ادامه بده

0 ❤️

913341
2023-02-02 11:48:37 +0330 +0330

داستانش که تابلو بود من در آوردی هست ولی قشنگ نوشتی به عنوان یه داستان از آنجا ای هم که اولش طول و تفسیر نکردی راسته و چنانه من خوشم آمد ولی داستان پردازی ات تقویت کن به قول دوستمان جنده پولی اینقدر راحت وا نمیده

1 ❤️

913412
2023-02-03 00:04:52 +0330 +0330

خوشحالم که از داستانم خوشتون اومده ، میشه گفت اولین بار بود داستان نوشتم ، لطفا هر انتقاد یا پیشنهادی هم دارید از من دریغ نکنید تا بتونم قسمت بعدی رو بهتر بنویسم‌ . با سپاس . طاها

0 ❤️

913415
2023-02-03 00:35:55 +0330 +0330

دیگه خیلی سوپر بود این

0 ❤️

918200
2023-03-09 21:01:04 +0330 +0330

قشنگه ادامه بده

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها