خانواده جنده من

1402/03/22

سلام من نویدم. ۲۲ سالمه. من صاحب جنده ترین خانواده ی دنیام. به جرات میتونم بگم کاری نبوده که مامان و آبجی های من نکرده باشن. الان که این داستانو مینویسم مامان و بابام از هم طلاق گرفتن و‌دوتا خواهرامم هرکدوم واسه خودشون ‌شوهر دارن و منم واسه خودم تنها زندگی میکنم، ولی قبلا همه باهم زندگی میکردیم و میخوام داستانای اون موقع زندگیمونو براتون تعریف کنم. خانواده ما خیلی خانواده راحت و امروزی بود، مخصوصا مامانم که با ما سه تا خیلی راحت بود. بابام بهش میگفت چرا و اعتراض میکرد ولی چون همش پای بساط بود و خیلی هم پول درنمیاورد کسی جدیش نمیگرفت. بابام اسمش حمید بود. یه مرد لاغر قد کوتاه با یه سیبیل نازک. هر روز میرفت یه کارخونه بیرون شهر سر کار. البته کار که چه عرض کنم، یه دوست پولدار داشت که هر روز میرفت پیشش تریاک میکشید و هر کاری داشت واسش انجام میداد. یه جورایی شغلش خایه مالی بود. مامانمم اسمش افسانه بود. یه زن خوشگل بود با چشمای سبز و پوست سفید و هیکل خیلی سکسی ای هم داشت. کاپ سینه هاش F بود و سایز ۹۰ میپوشید. دوتا سینه هندونه ای بزرگ داشت که نرم بودن اما شل و ول نبودن و سفت وایمیستادن. معمولا هم لباسای راحت می پوشید که پستوناشو خفه میکردن و کیر هر مرد و پسری رو شق میکرد. از کونش که نگم براتون. اونقدر به کونش می رسید و هوای کونش رو داشت که نگو. امکان نداشت کسی تو خیابون از کنارش رد بشه و به سینه های قلمبش و کون نرم و زنونش نگاه نکنه. کلا خیلی به خودش میرسید و به خواهرامم میگفت به خودشون برسن و باهاشون عین یه دوست راجب همه چی حرف میزد. شاید تاثیر خانوادش بود که از درباریای زمان شاه بودن، شایدم تاثیر ارضا نشدن توسط بابام. هرچی بود مامانم یکی از داغ ترین و حشری ترین زن هایی بود که تو کل زندگیم دیدم.
اولین خاطره سکسی ای که از مامانم دارم مربوط به نه سالگیه. اینقد عجیب بود و تحریک شدم که همشو با جزئیات و دقت یادم مونده. اون روز مدرسه تعطیل بود. صبح که از خواب پاشدم اومدم بیرون و دیدم انگار هیشکی خونه نیست. یه چرخی تو راهرو و هال خونه زدم و وقتی داشتم با خوشحالی از این که میتونم تا وقتی مامانم برمیگرده کامپیوتر بازی کنم میرفتم تو آشپزخونه یه چیزی بخورم، نزدیک پذیرایی خونه که شدم دیدم صدای آه و اوه مامانم میاد. دیدم مامانم با شورت و‌ سوتین رو مبل پذیراییمون خوابیده بود و همونطور که پاهاشو کامل باز کرده بود، یه دستشو کرده بود تو شرتش با اون یکی دستش سینه هاشو از رو سوتین میمالید و از شدت لذت بردن به خودش میپیچید. من همینطور خشکم زده بود. هیکل گوشتی و سفید مامانم با اون سینه های هندونه ای و اون رونای بلوری لخت جلوم بود و داشت خودارضایی میکرد. میدونستم نباید منو ببینه، به همین خاطر سریع پشت ستون قایم شدم. مامانم جفت سینه های بزرگشو بدون این که سوتینشو در بیاره انداخت بیرون و شروع کرد با نوک قهوه ای و پهنشون بازی کردن. بعد شرتشو گرفت شکل یه نوار کرد و گذاشت لای کسش و شروع کرد با انگشت روش مالیدن و اه کشیدن. بعد انگار دید حال نمیده و کس و کونشو داد بالا و با دو دستاش شرتشو دراورد و کسشو لخت لخت کرد. اولین باری بود که کس می دیدم و از شانس من کس مامانم بود. تجربه عجیبی بود. کس تپلی و قشنگی داشت. من اون بار های اول یه جورایی از شکل کس چندشم میشد ولی بعد درست شد. فک کنم دلیل علاقه شدیدم به دیدن سکسای مامانم همین باشه که هیکل زنونه و سکسو با مامانم شناختم و تو ذهنم واسه همیشه اون شد زن ایده آل. البته ناگفته نماند که هیکل مامانم از اکثر پورن استارای فیلما بهتر بود. مامانم رو مبل رفت بالاتر. شروع کرد همونطور که رو یکی از کوسنای مبل بالا پایین میرفت و عین جنده ها پیج و تاب میخورد، کسشو میمالید و آه میکشید. زیر لب میگفت “منو بکن اقا رضا، منو با کیر گندت جر بده” اون موقع نمیدونستم آقا رضا کیه که مامانم داشت با تصور دادن بهش خودارضایی میکرد (هرچند خیلی زود فهمیدم.) ولی حتی همون موقع هم معلوم بود هربار بابا و مامانم سکس میکنن مامانم چشماشو میبنده و تصور میکنه اون اقا رضا روش خوابیده. ازدواجشون اصلا خوب نبود. مامانم یه زن سکسی و هات بود و بابام تقریبا به دردنخور بود. الان که فک میکنم حق داشت بده چون هرکی جفتشونو از دور میدید میگفت حیف این کس که زیر این باشه. خلاصه مامانم انگار کلافه شده بود که ارضا نمیشه رفت یکی از این موز پلاستیکی های دراز که تو ظرف میوه خوری تزئینی بودو برداشت و آورد. همونطور که میمالید رو سینه هاش و چشاشو بسته بود کسشو میمالید. گذاشتش وسط دوتا سینه هاش و کردش تو دهنش و شروع کرد ساک زدن براش. موزه رو جوری مک میزد و سرش و کناراشو لیس میزد انگار کیریه که چند سال منتظرش بوده. یکم بعد کردش تو کسش. همونطور که چشماشو بسته بود تو کسش جلو عقب میکرد و آه میکشید. یکم که تو کسش کرد و درآورد انگار دید حال نمیده و برداشت گذاشتش بین شکاف مبل و قمبل کرد جلوش و شروع کرد جلو عقب کردن کونش و دادن بهش. جوری دستشو میبرد عقب دور خیاره رو میگرفت و موقع دادن بهش سوراخ کونشو میمالید و اه میکشید که خیال میکردی کیر واقعیه. هی زیر لب میگفت رضا رضا رضا و خودشو جلو عقب میکرد تا این که یهو طاق باز خوابید رو زمین و موزو با دست برداشت و شروع کرد خیلی وحشیانه و با سرعت جلو عقب کرد تا به خودش لرزید و افتاد همونجا وسط هال. اون اولین باری بود که من ارضا شدن یه زنو دیدم و هنوزم به نظرم قشنگ ترین اتفاقیه که میشه به چشم ببینی. ولی چیزی که باعث شد فکم بچسبه به زمین، روزی بود که چند ماه بعدش از مدرسه زود برگشتم و دیدم یه جفت کفش مردونه جلو در خونمونه. مامانمو صدا زدم و جوابی نشنیدم. وقتی جلوتر رفتم دیدم یه سیگار وینستون و یه فندک هم رو اپن آشپزخانه. عجیب بود چون بابای من اصلا سیگار نمیکشید. یکم بعد دیدم مامانم و شوهر خاله محبوبه با سر و وضع به هم ریخته از اتاق اومدن بیرون. تازه دوزاریم افتاد اون اقا رضا کدوم اقا رضا بوده. آقا رضا شوهر خاله محبوبه دوست صمیمی مامانم بود که تو کار ساخت و ساز بود و وضع خوبی داشت و یه ماشین شاسی بلندم داشت. مامانم گفت “ااا اومدی خونه نوید؟ آقا رضا اومده بود وان خونه رو درست کنه” رضا هم بم گفت “چطوری مرد؟ در وانو حسابی خراب کرده بودیا” و دوتایی خندیدن. سعی میکردن هی خوش اخلاق باشن و بخندن ولی خیلی مصنوعی رفتار میکردن و دستپاچه بودن. باورم نمیشد مامانم داره با شوهر دوست صمیمیش سکس میکنه. آقا رضا چند دقیقه بیشتر نموند و گفت باید بره ولی من دیگه قشنگ فهمیدم بکن مامانمه. از اون به بعد شدیدا حواسم به مامانم بود و منتظر بودم سوتی بده و یه موقعیتی پیش بیاد و با آقا رضا سکس کنن من یه جا دزدکی سکسشونو ببینم. جلوی من خیلی مواظب بود ولی بازم فکر میکرد من بچم و منو دست کم گرفته بود.
اخرش یه روز که خیلی عادی بهم گفت “نوید من میخوام برم با خاله محبوبه تو پارک یکم قدم بزنیم. تو با دوستات میری بیرون؟” من شک کردم. وقتی بهم گفت همراه خودش برم بیرون که مطمئن شه درا رو درست قفل میکنم دیگه شکم به یقین تبدیل شد. یه نقشه ای به ذهنم رسید که بتونم سکسشونو ببینم. خیلی ریسکی بود ولی خب تصمیم گرفتم امتحانش کنم. گفتم وقتی مامانم داره حاضر میشه وانمود میکنم که دارم زودتر از مامان از خونه میرم بیرون و درو میزنم به هم و وایمیستم تو راهروی کوچیکی که تو خونه جلو در بود. بعدش میرم تو دستشویی ای که تو همون راهروئه و درشو از قبل باز گذاشتم و اونجا تو تاریکی قایم میشم و سعی میکنم بی سر و صدا درشو ببندم. مامانم هیچوقت از اون دستشویی استفاده نمی کرد و دلیلی نداشت اگر برق و هواکشش روشن نباشه درشو باز کنه. نقشه خوبی بود ولی بازم بار اولم بود یه همچین کاری میکردم و خیلی میترسیدم. آخرش همین کارو کردم و همه چی طبق نقشه ام پیش رفت. همونطور که تو تاریکی تو دستشویی وایساده بودم و سعی میکردم تا جایی که میشه اروم نفس بکشم صدای تلفن حرف زدن مامانمو شنیدم "نه بابا نوید رفت، حمیدم که تا شب نمیاد. دیگه خودت پاشو مستقیم بیا اینجا. بدو رضا خیلی حشری ام!!! رضا که اومد در زد سریع اومد به استقبالش و درو باز کرد. صدای ماچ و بوسه و احوالپرسی شون میومد. مامانم گفت “بریم؟” رضا گفت "بابا بذار من یه دستشویی برم#34; که من وحشت کردم. اگه رضا میومد تو همون دستشویی که من بودم ابروم میرفت. داشتم تو ذهنم مرور میکردم که خودمو بندازم کف دستشویی و وقتی پیدام کردن بگم از حال رفتم که مامانم گفت "بیا دیگه بعد سکس برو، من دلم شور میزنه این باز دوباره بیاد#34; رضا خندید و گفت “حسابی حشری هستیا” مامانم گفت “معلومه. فک کردی اون کسخل منو میکنه؟” رضا انگار یه بوس از لپش کرد و گفت “غصه نخور خودم اینقدر میکنمت که دیگه هوس کیر نکنی” و رفتن اون طرف خونه. من یکم منتظر موندم و گوشامو تیز کردم و وقتی دیگه هیچ صدایی به گوشم نمیرسید جرات پیدا کردم و به آروم ترین حالت ممکن دسته درو اوردم پایین و درو باز کردم. خدا رو شکر اون طرف بودن. انگار تو اشپزخونه بودن. من اروم اروم رفتم جلو و خم شدم و با دقت تمام از پشت ا‌پن نگاهشون کردم. وای خدا چی میدیدم. تا همین امروزم بهترین خاطره سکسی زندگیمه: مامانم با یه تاپ تنگ که نصف سینه هاش از بالاش افتاده بود بیرون و یه آرایش غلیظ روی کابینتا خم شده بود و یه پاشو گذاشته بود بالا رو صندلی. جلوش خم شده بود و رضا از پشت کیرشو کرده بود و تو کسش و دستشو گذاشته بود پشت گردنش. مامانم میگفت “جون رضا عجب کیری داری. بکن منو خیلی خوبه. عاشقتم… کسمو دوست داری؟ از مال محبوبه بهتره؟” رضا همونطور که با صلابت و محکم تو کسش تلمبه میزد گفت "اوففف از زمین تا اسمون مامانم فقط آه میکشید و خدا خدا میکرد و با حرفاش کیر جفتمونو به راست ترین حالت ممکنش میرسوند. یکم بعد گفت بذار لباسامو دربیارم ولی رضا نشوندش رو زمین جلوش و کیرشو داد دهنش. کیرش معمولی بود. البته اون موقع تو اون سن از مال من خیلی بزرگتر بود و فک میکردم بزرگه ولی بعدا که سکس مامانم و خواهرام با ادمای مختلفو دیدم فهمیدم معمولی بوده. مامانم ولی واسه همون کیر معمولیش جوری جنده بازی در میاورد که ادم باورش نمیشد که یه زن خانه دار ایرانیه و ده ساله تو امریکا پورن بازی نمیکنه. همونطور که کیرشو مک میزد و میلیسید و با دست میمالید، بعضی وقتا هم خایه هاشو میذاشت تو دهنش و میخوردشون. بار آخر همونطور که خایه های رضا تو دهنش بود شبیه جنده ها تو چشاش نگاه کرد و کیرشو دراورد با دست گرفت و گفت “موهامو واسه تو کوتاه کردم، خوشگل شده؟” رضا گفت عالیه عزیزم و بلندش کرد لباساشو دونه دونه درآورد. دیدن بدن سکسی و سفید مامانم که یکی یکی لباساش از روش کم میشدن کیرمو به مرز انفجار رسونده بود. اینقد دوست نداشتم حالم تموم شه که مالوندن کیرمو متوقف کردم تا یه وقت ابم نیاد. رضا داشت سوتین قرمز مامانمو در می آورد که بزرگترین مشکل پیش اومد و به جای این که ابم بیاد کیرم از ترس خوابید. رضا زد در کون مامانم و انداختش جلو و بهش فهموند بیاد تو هال. من سریع رفتم پشت مبل و تا جایی که میشد خودمو مچاله کردم. شکر خدا رفتن دقیقا روبروی من و اینقد گرم سکس بودن که اصلا حواسشون نبود. رضا از پشت چسبید به مامانم و شروع کرد مالوندن سینه های لخت بزرگش. من خزیدم رفتم زیر میزمون و خدا خدا میکردم منو نبینن. رضا مامانمو انداخت رو مبل و دوتا پاهاشو با دستاش داد هوا و شروع کرد تلمبه زدن تو کسش. با تمام توانش و خیلی منظم کس مامانمو میکرد و مامانم دیگه نتونست خودشو کنترل کنه. از فرط لذت جیغ زد و با ناخنای بلند پشت کمر رضا رو چنگ زد و چسبوندش به خودش. این اولین باری بود که ارضا شدن یه زنو زیر کیر از نزدیک میدیدم، خیلی حس خوبی داشت.
رضا خوابید رو مامانم و ازش لب گرفت و بهش یکم زمان داد تا اروم شه. بعد برش گردوند رو مبل قمبلش کرد و شروع کرد داگی استایل کسشو کردن. مامانم میگفت “جون رضا بزن در کونم” رضا هم محکم کونشو اسپنک میکرد. میگفت “جوون… کس من بهتر از محبوبست اره؟ جون… من و تو زن و شوهر واقعی همیم. تو صاحب منی رضا میخوام مال تو باشم. کونمو بگیر مال خودته” رضا فقط با لذت آه و ناله میکرد و محکم تلمبه میزد. اینقدر تند و محکم میزد که مامانم رفته رفته سر خورد و قشنگ خوابید رو مبل. رضا افتاده بود روش و فقط صورت و گردنشو بوس میکرد. وقتی نشست رو مبل و مامانمو برگردوند نشوند رو کیرش تازه کون مامانمو دیدم. چیکار کرده بود باهاش. روی کون سفید مامانم همش سرخ شده بود و جای دست و ضربه بود. رضای وحشی خودشو صاحب مامانم میدونست و اون کون بزرگ و گرد و سفید مامانمو به اون روز انداخته بود. یکم دیگه همونطور تو کس تلمبه زد و کونشو با دستاش رو کیرش بالا پایین کرد تا ارضا شد و یه دادی زد. کیرشو بیرون نکشید. اون موقع نمیدونستم ولی الان میدونم که کل ابشو تو کس مامانم خالی کرد. نمیدونم مامانم قرص میخورد یا براش مهم نبود بچه یه مرد دیگه به جز بابامو به دنیا بیاره. حتما میگفت این حمید که کسخله میندازم گردنش. حالا به هر حال حسابی دوتایی سکس کردن و بعدشم لش کردن. من هی بیشتر رفتم زیر میز تا منو یه وقت نبینن. اخر رضا وقتی میخواست بره پاشد یه دسته پول گذاشت رو اپن و گفت “اینو داشته باش تا بار بعد بیشتر بهت میدم. خرج خونه یا اون کسخل نکنیا، همشو واسه خودت خرید کن خانومی” و همو بوس کردن و رفت. مامانمم گوشیشو برداشت و رفت سمت اتاق. من بالاخره تونستم یه نفس راحت بکشم و اومدم بیرون و در خونه رو زدم به هم که مثلا تازه اومدم. مامانم حتی به استقبالمم نیومد. فقط وقتی نزدیک اتاقش شدم گفت “کار دارم نوید نیا تو” و منم گفتم باشه و رفتم تو اتاقم. خلاصه اون روز من رفتم تو اتاق و اصلا مامانم متوجه نشد، ولی زندگی من دیگه عوض شد. بعد از اون دیگه حتی روم نمیشد تو چشاش نگاه کنم. اصلا هنوز بالغ نشده بودم ولی بارها به یاد بدن لخت و سکسی مامانم و خودارضاییش جق زدم و تو حالتای مختلف تصورش کردم. دیگه از اون به بعد همیشه حواسم به مامان بود به امید این که بتونم یه بار دیگه موقع خودارضایی یا سکس ببینمش. هر وقت میخواست بره بیرون تیپای سکسی و تابلو میزد. الکی میگفت میره خونه خالم با دوستاش ولی من که باورم نمیشد. تا این که یه بار گفت داره میره خرید و من بهش گفتم اگه میشه منم بیام چون تنها تو خونه حوصلم سر میره. اول قبول نکرد ولی بعد کلی اصرار قبول کرد. یادمه اون روز یه شلوار استرچ یا ساپورت مشکی پوشیده بود که یه وجب بالای کفشش بود که قشنگ پابند طلایی سکسی ای که انداخته بود و نشون میداد و به پسرا و مردا داد میزد بیایید منو بکنید. به خاطر کفش پاشنه ده سانتی ای که پوشیده بودم کون تاقچه اش خیلی ناجور افتاده بود عقب. کلا هر وقت با اون هیکل شبیه ساعت شنیش تو کوچه یا خیابون راه میرفت تمام مردا خیره میشدن به کونش که از زیر مانتو بدجوری خودنمایی میکرد و این ور اونور می شد، حالا که دیگه این همه هم تیپ زده بود و آرایش کرده بود. شاید شما واستون عجیب باشه ولی باید درک کنید. وقتی مامانت اونطوری تو شلوار استرچ کونشو جلو مردای محلتون میلرزونه نمیتونی بیغیرت نشی. تو راه که داشتیم پیاده میرفتیم مغازه یه موتوریه تو پیاده رو از کنارمون رد شد و داد زد “اون کون مرمریتو بکنم با کیرم خانومی” مامانم هیچی نگفت ولی من از شدت لذت به خودم لرزیدم. حس بدی داشت ولی از تصور کون لخت مامانم زیر یه مرد دیگه خیلی حال کردم. فکرم خیلی مشغول شد. وقتی رفتیم تو لباس فروشی دوتا فروشنده بودن که رفتارشون با مامی زیادی دوستانه بود. مثلا مامانم وسطای خریدمون به یکیشون که خیلی هم خوشتیپ و ورزشکار بود گفت “یه چیزی بده که وقتی ورزش میکنم سینه هام اینقد بالا پایین نپره” فروشنده هم گفت “چشم، ماشالا سینه های شما خیلی بزرگن افسانه جون” مامانم با لحن شاکی گفت “ما که از بزرگیشون خیری ندیدیم. فقط کمردرد و نگاهای مردای هیز بهمون رسیده” و دوتایی خندیدن. بوی عطر تند و سکسی مامانم تو مغازه پیچیده بود و مطمئن بودم جفت فروشنده ها مث من مست عطرش و دیدن هیکل سکسی مامانم شده بودن. یکم بعد به مامانم گفت “افسانه جون سوتین نمیخوای واسه خودت؟ چیزای خوبی اوردیما” مامانم گفت “چرا اگه چیز خوب داری که میخوام… مثلا چی؟” پسره یه سوتین آورد پهن کرد رو شیشه جلوش و گفت “بفرمایید… نرم ترین و لطیف ترین سوتینیه که تا حالا تو بارامون داشتیم، مخصوص خودت نگه داشتم. یه تن بزن اگه میخوای” مامانم گفت “وای حتما” و رفت تو اتاق پرو. من تو کل اون مدت از خجالت روم نمیشد تو چشای فروشنده نگاه کنم و اونم احتمالا فکر میکرد من یه بچه اسکلم و حالیم نیست و کار خودشو میکرد. مامان وقتی پرو کرد درو باز کرد و دستشو از لای در اورد بیرون. سوتینشو همونطور گرفته بود تو دستش و معلوم بود لخت لخته. بهش گفت “حسام جون این اندازه نیست” فروشنده سوتینو از دستش گرفت و گفت “چجوریه؟ واسه سینه هات کوچیکه؟” مامانم گفت “اره یه سایز بزرگتر بهم بده” پسره گفت “کش زیرش که سینه هاتونو اذیت نمیکنه؟” مامانم گفت "نه همون بزرگتر شه درست میشه"وای خدا داشتم دیوونه میشدم از این راحت حرف زدنشون. حسامه این بار یه شرتم بهش داد و گفت “بیا افسانه جون این هم از همون ست است با هم بپوش ببینم” وای خدا یعنی واقعا میخواست مامانمو تو شرت و سوتینش ببینه؟ خیلی طول نکشید که جوابمو گرفتم. بله اونم چه جور. مامانم وقتی پرو کرد در اتاق پرو رو وا کرد و صداش کرد. انگار داشت شرتشو پایین بالا میکرد و میگفت “ببین این گیر میکنه وقتی میپوشیش و درش میاری” فروشنده اب دهنشو قورت داد و گفت “خب تو باسنت بزرگه مشکل از این نیست که. بذار من کمکت کنم” و سرش و دستاشو برد تو اتاق پرو. اولین بار بود یه مرد غریبه کون مامانمو در حضور من میمالید. حس خیلی عجیبی بود. هم لذت داشت هم حسادت. حسام بهش گفت “افسانه جون شلوار جین خوبم دارم، نمیخوای یه تن بزنی؟” مامانم گفت “نه عزیزم، کونم از محدود شدن تو شلوار جین تنگ زیاد خوشش نمیاد” حسامم پررو گفت “با این کونی که شما داری نبایدم خوشش بیاد”
مامانم انگار فهمید دیگه خیلی دارن راحت و صمیمی میشن و فضا سکسی شده همونطوری یه شال انداخت رو سینه هاش و اومد بیرون و به من گفت “عزیزم مامانی لباس خریدنش طول میکشه. علی اقا دوست عمو حسام شما رو با موتورش میبره خونه تا من خریدم تموم میشه شما اذیت نشی” من که غیرتی شده بودم و حس بدی پیدا کرده بودم و هم این که میخواستم ببینم چی میشه گفتم “نه اذیت نمیشم میمونم” که مامانم دستشو زد به پهلوش و با اخم گفت “همینی که گفتم، شما الان میری خونه. عمو تو راه واست بستنی هم میخره” من که دیگه چاره ای نداشتم همراه پسره که بهم پوزخند میزد رفتم و‌ مامانمو در حالی که فقط یه شرت و سوتین پوشیده بود تو مغازه با حسام تنها گذاشتم. اون پسره علی تو راه همش از مامانم میپرسید و منم جوابای پرت و پلا میدادم. گفتم بستنی نمیخوام تا زودتر منو برسونه خونه. وقتی رسیدم خونه سریع پریدم تو اتاقم خودارضایی کردم. این اولین باری بود که با تصور دادن مامانم به یه مرد دیگه ارضا شدم. فکر هیکل لخت مامانم که با حسام تو اون اتاق پرو تنگ همو میمالیدن خیلی حشریم کرد. نمیدونم به حسام کامل می داد یا نه، ولی اونقدر موقع بیرون رفتن به خودش میرسید و همیشه گوشیش دستش بود و میرفت تو اتاق طولانی با تلفن حرف میزد که فک کنم حتما میداد دیگه. فقط هم به این تنها نمیداد فک کنم. چندوقت بعد یه بار که با دوستم داشتیم از مدرسه برمیگشتیم مامانمو تو ماشین یه مرد غریبه دیدم که داشتن باهم میخندیدن و لاس میزدن ولی چون با دوستم بودم و نمیخواستم آبرومون بره هیچی نگفتم.

این شروع یه زندگی مهیج طولانی واسه من بود. به همین راحتی فهمیدم مامانم به بابام خیانت میکنه و خیلی هم حشریه و از همون اول یاد گرفتم از جنده بودن مادرم و‌ خواهرام لذت ببرم. تو قسمتای بعد همه چی رو واستون تعریف میکنم.

نوشته: نوید


👍 23
👎 15
208901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

932786
2023-06-13 00:18:16 +0330 +0330

طرف اسم داستانش خانواده جنده منه
الان تو به همین فحش بده یه عده روشن فکر نما میان میگن چرا توهین میکنی 😂😂 به همین سوی چراغ قسم


932802
2023-06-13 01:27:45 +0330 +0330

این داستان توی سایت لوتی دو سال پیش منتشر شده به اسم بی آبرو ترین خانواده دنیا و سی قسمت هست

کمتر کصشر بگو و از دیگران کپی نکن


932812
2023-06-13 01:55:44 +0330 +0330

خوب بود تا اونجا که لخت شال آنداخت روی سری آمد بیرون ! کاش میگفتی مانتو رو کرد تنش آمد بیرون اونی گفتی اصلا واقعی نبود و خرابش کردی

0 ❤️

932813
2023-06-13 02:00:28 +0330 +0330

کیرم تو ناموس جنده ات تو ۹سالت بود کص رو برای اولین بار میدیدی به بلوغ هم نرسیده بودی بعد میترسیدی آبت بیاد ؟
عصای عیسی تو کونت جقی حرومزاده

1 ❤️

932814
2023-06-13 02:03:58 +0330 +0330

کیرم تو ناموس جنده ات تو ۹سالت بود کص رو برای اولین بار میدیدی به بلوغ هم نرسیده بودی بعد میترسیدی آبت بیاد ؟
عصای عیسی تو کونت جقی حرومزاده

0 ❤️

932815
2023-06-13 02:15:33 +0330 +0330

مامانت از دربار نبوده . حاصل حرم سرای این ملاهاست . نطفت عمامه ای هستش واسه همون کصشعر تلاوت کردی .

1 ❤️

932819
2023-06-13 02:29:40 +0330 +0330

کلمه ای که بتونه میزان کسشر بودن داستان رو توصیف کنه وجود نداره 💩

0 ❤️

932841
2023-06-13 04:08:37 +0330 +0330

مامانت موز کرد توی کو نش بعد دستشو میبرد عقب دور خیاره ؟؟؟!

شعبده بازی هم میکرد حین خود ارضایی؟
موز رو تبدیل به خیار کرد؟
همون موز خیاری تو ما تحتت

3 ❤️

932848
2023-06-13 05:52:12 +0330 +0330

تکراری تکراری

0 ❤️

932861
2023-06-13 08:16:07 +0330 +0330

موز یهو شد خیار
ننویس

0 ❤️

932869
2023-06-13 09:47:30 +0330 +0330

ابجیات چی شد.پس بیار شون با مامانت بکنیم

0 ❤️

932870
2023-06-13 09:49:12 +0330 +0330

جالب بود
اگر تخیلی هم باشه خوب سر هم کردی
منتظر بقیه داستانت هستم
با خواهر مادرت اینقدر فانتزی داشتی ببین با زنت چیکارا میکنی البته من هیچ حسی به خواهر مادرم نمیتونم داشته باشم ولی خیلی ها هم هستن که بیغیرتی روی زن خودت براشون قابل هضم نیست و نمیتونن لذتی که امثال من از این فانتزی میبریم درک کنن پس بنظرم مشکلی نداره یکی از سکس چند تا زن و تماشا و تصورش لذت ببره هر چند مادر و خواهرش باشه مضاف بر اینکه خوشگل و سکسی هم باشن

1 ❤️

932884
2023-06-13 12:52:37 +0330 +0330

ببین نمی خوام تو ذوقت بزنم ولی مامانت فوقش یکی از زن های جنده توی کوچتون باشه… خانواده ی جنده ندیدی که به خونواده خودت میگی جنده ترین تو دنیا😂
مامانت انقدر خجالتیه که حتی حاضر نبود جلوی تو کاری بکنه

1 ❤️

932894
2023-06-13 14:26:11 +0330 +0330

طرف بد سوتی دادی بالاخره موز تو کوس مادرت بود یا خیار؟؟

0 ❤️

932924
2023-06-13 20:06:37 +0330 +0330

داستان کپی میذاری رو سایت کوسخول
در مورد مخاطبینت چی فکر کردی تو

0 ❤️

932925
2023-06-13 20:29:52 +0330 +0330

تکراری بود .ولی خاک بر سرت.دیگ اسم غیرت نیار از دست ننتم چیزی نخور.واقعا نمیدونم چی بگم

0 ❤️

932938
2023-06-13 23:24:30 +0330 +0330

شما دیگه به سنی رسیده بودی که خود ارضایی میکردی ، اونوقت مامانت بهت میگفت : گلی جونم خوشمل مامان با عمویی برو موتور سواری تا برات بستنی هم بخره ؟

این داستان به طرز ناشیانه ایی از چند تا از داستانهای قبلی همین سایت گرفته شده بود، و بهتر بگم یک چکیده از چند داستان بود که خیلی آماتوری گرداوری شده بود

دیس

0 ❤️

932946
2023-06-14 00:42:33 +0330 +0330

خونواده منم‌ به نظرم جنده ترین خونواده هستن. مامانم که جوونیاش تو فامیل کسی نموند تو‌کوسش نکنه. زنمو هم که دوستام میکنن. تازگی دخمل کوچولوم هم شده کونیه دوس پسراش. از ابحیمم نگم که زنم حورش کرد برا داداشش اومد تو خونه خودمون کاییذش

0 ❤️

932972
2023-06-14 03:32:36 +0330 +0330

کصکش این که تکراریه

0 ❤️

933024
2023-06-14 14:33:43 +0330 +0330

اقا رضا
رضا جان
اقاااا رضا
رضاااا بیدار شو
رضاااااااااا

0 ❤️

933082
2023-06-14 22:12:11 +0330 +0330

احتمالا موز نارس بود به رنگ خیار تو هم نتونستن تشخیص بدی شایدم خیار خیلی رسیده بود شده بود رنگ موز در کل الان بخاطر نارس بودن و نبودن فحش بارت میکنن

0 ❤️

937905
2023-07-16 03:32:52 +0330 +0330

آفرین که سایز کاپ سینه رو درست نوشتی، به خاطر همینم لایک 👍

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها