دبیرِ شیمیل (۲)

1401/08/17

...قسمت قبل

توجه: همانطور که در پارت اول اعلام شد این داستان واقعی نیست و حاصل تراوشات ذهنیست.

…بعد از اینکه داخل کونم و سوراخم رو لیز کرد، با قلاده ای که با جوراباش واسم درست کرده بود منو میکشوند سمت اتاق و منم چهار دست و پا دنبالش میرفتم. از پشت به پاهای سفید و خوش فرمش نگاه میکردم. نگاهم رو هم زمان با چهار دست و پا حرکت کردنم، بالا بردم و کون درشتش تو دیدم بود.
سحر هیچی کم نداشت. آرزوی هر پسری بود باهاش باشه. البته قبل از اینکه بفهمه شیمیله. دوباره چشام برگشت سمت پاهاش. دلم خواست پاهاش و بو کنم و لیس بزنم. کیر کوچولم داشت از شدت حشری بودن کل مسیر رو آب ترشح میکرد.نمیدونستم اگه کاری کنم بد میشه یا نه. اصلا عقلم درست کار نمیکرد. تنها چیزی که حس میکردم شهوت بیش از حد بود.با خودم کلنجار رفتم ولی نتونستم در مقابل اون پاهای قشنگ و سفیدش مقاومت کنم. یکم سرعتمو بیشتر کردم تا رسیدم به پشتش؛ جوری که نفسام میخورد به ساق پاش. نفس گرمم رو حس کرد. برگشت و با حالت شیطنت آمیزی گفت:
+“از پاهام خوشت اومده توله؟ دوس داری بلیسیشون؟”
-" اوهوومممفففپ"
یادم رفته بود هنوز جورابای خوش بوش تو دهنم ان پس سرمو مظلومانه بالا پایین کردم و از پایین با چشمایی که التماس توشون موج میزه نگاش کردم.
خم شد و صورتم و رو به صورتش بود. یه بوس ریز از نوک بینیم کرد و با لحن نازی گفت:
+“اوخییی. توله ی منو نگااا. باشه میزارم پاهامو بلیسی. ولی امروز باهات مهربونم فک نکن که قراره همیشه اینطوری باشم. چون یه جنده ی خوشگل پیدا کردم خوشحالم و نمی خوام خرابش کنم واسه خودم.”
بلند شد و قلادم و گرفت و منو کشوند تو اتاق. خودش نشست روی تخت.
+“توله سگ…بیا کنار تخت.”
رفتم جلوتر و کنار تخت. اومد جلو تر و چسب دهنم رو باز کرد. جورابایی که گذاشته بود تو دهنم رو هم درآورد و بو کشید.
+“اوممم…دهنت بوی توت فرهنگی میده چرا؟ جورابامم بوی توت فرنگی گرفتن.”
منم که چهار دست و پا زیر پاهاش کنار تخت به حالت سجده در اومده بودم سرم رو بالا گرفتم آروم و نگاش کردم.
-“احتمالا…بخا…طرر…خمیردندونه”
+“اوهومم…خوبه…پس دهنتم خوشمزست. به هر حال؛ بیا زیر پاهام و واسم لیسشون بزن. میدونم داری له له پاهامو میزنی.”
خیلی دلم میخواست پاهاشو بکنم دهنم و لیس بزنم. بدون هیچ معطلیی رفتم زیر پاهاش. روی زانو هم نشستم و سحر هم پاهاشو گذاشت رو صورتم. وای خدا بوی پاهاش داشت دیوونم میکرد. مگه میشد اصلا اینقدر خوب باشه. پوست پاش نرم بود و مثل ماه برق میزد. لاک مشکیی زده بود و جذابیت پاهاش رو صد برابر میکرد. هوش از سرم برده بود. اینقدر تحریک شده بودم که موکت زیرم با آب لزجم خیس شده بود.
اول از کف پاهای سحر شروع کردم. سر و تهش و بوس میکردم. قلقلکش میومد و خنده های با نمکی میکرد. بعدش رسیدم به بوسیدن انگشتاش. تو دلم میترسیدم که اگه بکنمش تو دهنم خیلی زود میشه یا نه که ظاهرا سحر ذهنم رو خوند و انگشت شصتش رو کرد تو دهنم.
+“میک بزن توله…”
انگشتش تو دهنم بود و واسش میک میزدم و میخوردم. دونه دونه انگشتاش رو همینکارو کردم. لای انگشتاش رو هم لیس زدم. یکم بخاطر عرقی که کرده بود تو کفشاش شور بود ولی من عاشقش بودم.
زیر چشی سحر رو نگاه میکردم. خیلی خوشش اومده بود و یکم سیخ کرده بود. آب لزجش از کیر گنده سفید با نوک صورتیش، داشت میچکید و کش میومد.
کف پاهاش هم نزاشتم از لیس زدنم در امان بمونن و مثل یه سگ خوب با زبونم از خجالت پاهاش دراومدم. با قلادم سرم رو کنترل میکرد. یکم که گذشت گفت:
+"واااو… چه سگ خوبی پیدا کردم من. از این به بعد اول میدم پاهام رو مثل امروز لیس بزنی و تمیز کنی. "
منم دلم واسه اینکه قراره بازم پاهای خوشگلش رو لیس بزنم قنج رفت.
بهم اشاره کرد که بسه.زد رو تخت(مثل وقتی که واسه سگ یا گربه میزنی رو تخت به معنای اینکه “بیا اینجا”.)
چهار دست و پا رفتم رو تخت. قلاده رو از دور گردنم کند. گره هاش رو هم باز کرد و شد همون دوتا جوراب ذخیم قبلی.
+“رو پشتت بخواب تو چشام نگاه کن.”
اینکارو کردم.
شکمم و کیرم و همه چیزم تو دیدش بود
+“حالا هر دستتو ببر سمت پاهات.”
هرکاری گفت انجام دادم. دست راستم رو بردم سمت پای راستم و تو هوا نگه داشتم. واسه دست و پای چپ هم همینکارو کردم.
“خب حالا تکون نخور تا پاهات و به دستات ببندم.”
پاهای سفید و بی موم رو به دستایی با پوست صافم با جوراباش که از هم باز کرده بود، گره زد.
پوزیشین عجیبی بود ولی چند برابر بیشتر حشریم میکرد.
کیر و کونم قلبمه افتاده بود جلوش و منم دیگه عملا هیچکاری از دستم بر نمیومد.
“اووف…سوراخت چقدر خوش رنگه توله سگ. چقدرم قشنگ داره باز و بسته میشه. انگاری دلش میخواد یه چیز سفت و دراز رو قورت بده. میفهمی که چی میگم”
و یه چشمک زد بهم و لبای سرخ و خوشگلش رو با دندوناش گاز گرفت.
“…ولی حالا حالا ها کار دارم باهات.”
خنده ی شیطنت آمیزی کرد. تو چشماش شهوت موج میزد. چشمای خمارش. موهای خرمایی موج دار بلندش که ریخته بود رو سینه ها گنده و سفیدش. گردن کشیده ی خوشفرمش پشت موهاش خودشو قایم کرده بود. تار موهای روی صورتش با هر نفس داغش جا به جا میشدن.
یکم بهم هم زل زدیم. تا اینکه یهو بلند شد.
لبخند خوشگلی زد. دلم میخواست ببوسمش.دلم میخواست اون سینه های گنده ی خوش فرمش رو فشار بدم. موهاش رو بگیرم تو دستم. گردنش رو ببوسم. تو ذهن خودم بودم که دیدم یهو با کونش نشست رو صورتم. با دستاش پاها و دستام که بهم گره خورده بودن رو گرفت و خودش و روی صورتم عقب جلو میکرد.
سوراخ کونش تو دهنم بود. و برخلاف تصورم اصلا مزه ی بدی نمیداد. فک کنم به کونش هم از همون لوسیونی که واسه کیرش استفاده کرده بود، زده بود. خیلی خوش بو بود.داشتم بوی سوراخ خوشگلش رو نفس میکشیدم. رنگ سوراخش گلبهی بود و طعمش داشت دیوونم میکرد.
“زبونتو بکن توش جنده. خوب واسم لیس بزن. میدونم دوس داری. کیر کوچولوت از بس شق شده فک کنم الاناست که بشکنه. خیس خیس شده سرش شیطون.”
اینارو گفت و در حقیقت، اینکه نمیتونستم جز گوش کردن به حرفاش کاری کنم، خیلی بیشتر باعث شد حشری شم.
زبونم بخاطر تنگ بودن کونش نمیرفت داخل ولی به اندازه کافی که باهاش ور رفتم و خیسش کرد، تونستم یهو بکنم توش. یه آه کش داری کشید و به پاهام توی دستش با ناخوناش چنگی کشید.
هرچقدر بیشتر میلیسدم و بیشتر زبون میکردم تو کونش آه و ناله هاش سریع تر میشد.
بعد یه مدت آب از سوراخ خوشمزش داشت میچکید.از رو صورتم کمی بلند شد و کیرش و روی دهنم تنظیم کرد. بهم گفت دهنم و باز کنم. هرچی میگفت انجام میدادم. دهنم و باز کردم و کیرش و کامل کرد تو دهنم.
“آخخخ…دهنت چه داغ و نرمه توله. دلم میخواد تا صب همینجا تو دهنت تلمبه بزنم.”
دوباره تو حالت نشسته قرار گرفت ولی این دفعه طوری که بتونه تو دهنم تلمبه بزنه. پاهامو که تو هوا بودن با دوتا دستاش گرفت و بالا پایین میشد. هردفعه کیر داغ و کلفتش تا حلقم میرفت و عوق میزدم. چشام داشت سیاهی میرفت کم کم و نمیتونستم نفس بکشم.دهنم لیز و داغ شده بود. آه ناله های سحر کل اتاق رو برداشته بود. هردفعه که میکرد تو حلقم، سنگینی کون خوشفرمش روی صورتم کاملا حس میشد. کیرش تو دهنم گنده و گنده تر میشد و بینیم همش میرفت تو سوراخ کونش. یه مدتی تو دهنم تندتر و تندتر تلمبه زد. نفس عمیق از دلش با تمام شهوتی که داشت کشید.کیرش تو دهنم بزرگ تر شد مثل پمپ آبشو تو حلقم خالی کرد. با اینکه دومین بار بود که داشت ارضا میشد ولی غلیظ تر از قبل بود. حس میکردم اینقدر آبش و خورده بودم معدم پر شده بود.
بی حال شد و افتاد روم. یه جورایی تو حالت 69 طور بودیم. سرش افتاده بود بغل کیر شق شده ی من و نفسای داغش میخورد بهش.
ولی هنوز کیر خودش تو دهنم بود.
با صدای ضعیف و خیلی بی حالی گفت:
+“میک…شش…بزننن”
واسش میک زدم و هرچی آب توی کیرش باقی مونده بود رو خوردم. کیرش رو لیس زدم و تمیزش کردم.
از روم بلند شد. دست و پاهام رو از هم باز کرد. من کیرم هنوز سیخ بود و داشت منفجر میشد. با خنده ای کج و شیطون، با چشای خمار تر از همیشش که خستگی توش مشخص بود و با موهای ریخته شده رو صورتش به کیر سیخ شدم نگاه میکرد.
+“خب به نظرت حالا این کوچولو رو چیکارش کنیم؟ ولت میکردم همینطوری ولی دلم نمیاد. امروز خیلی دختر خوب بودی.”
نمیدونم چرا ولی وقتی بهم گفت “دختر خوبی بودی” خیلی بهم حس عجیب ولی خوبی داد. انگار دلم میخواست بهم بگه دختر.
+“پاشو توله. پاشو بیا بریم دسشویی کارت دارم. فقط یادت نره. چهار دست و پا بیا دنبالم! تو که نمیخوای از من کتک بخوری میخوای؟”
صورتش مهربون تر شده بود. که نشانه از ارضا شدن بینظیرش تو دهنم بود.
سرمو به نشانه “نه” آروم چپ و راست کردم.
+“آفرین دختر خوب.”
دنبالش چهار دست و پا راه افتادم به سمت دسشویی. بهم گفت رو به روی سینک وایسم و کونم و بدم عقب. دستامم تکیه بدم به دیوار جلوم.
همینکارو کردم. رو به روم یه آینه بود که خودمو توش میدیدم. واقعا شبیه دخترا شده بودم. لبای نسبتا سرخم باد کرده بود. صورتم قرمز شده بود. چشام مظلوم و خمار بود و موهای یکم بلندمم یه قسمتی از صورتم رو پشونده بود.
تو این حین که داشتم خودمو تو آینه نگاه میکردم حواسم نبود که داره چیکار میکنه. تو فکر خودم بودم که دیدم یه چیزی داره فشار میاره رو سوراخم.
انگشت فاکش و آروم داشت میکرد تو کونم تا اینکه فشارش داد و کامل کردش داخل. آهی کشیدم. دوباره حس عجیب انگشت شدن اومد سراغم. با انگشتش شروع کرد یه نقطه ای رو ماساژ دادن که باورم نمیشد اینقدر داره خوشم میاد.(بعدا فهمیدم پروستاته)
آه و ناله هام داشت شدت میگرفت که از پشت خودشو با بدن داغش چسبوند بهم. انگشتش هنوز توم بود و داشت ماساژ میداد. نوک سینه های بزرگش رو بالای کمرم داشت کشیده میشد و هرچی لذت داشتم میبردم رو چندین برابر کرد.
بیشتر بهم چسبید و سینه هاش قشنگ فشرده میشد رو پوستم. داشت دیوونم میکرد. همزمان اون یکی دستشو آورد و گلومو گرفت. فشار داد. دستاش داغ بود و لطافت بی نظیری داشت. ناخونای نسبتا بلندش داشت پوست گلوم رو قرمز میکرد. آه و ناله هام ناخودآگاه با همه ی این کاراش غلیظ تر شده بود. تند تر و تند تر داشت انگشتم میکرد که حس کردم یه انگشت دیگه کرد داخل سوراخم. یکم درد داشت ولی خیلی بیشتر از دردش بهم لذت میداد. بعد یه مدت دوتا انگشتشو کرد سه تا و دیگه داشتم دیوونه میشدم. عقل از سرم پریده بود . بدن های داغمون به هم میخورد. سرشو آورد جلو تر و گردنم و بوس کرد. حس کردن نفس داغش روی گردنم هر لحظه منو به ارضا شدن نزدیک تر میکرد. موهای موج دارش رو میتونستم یکم رو شونه هام حس کنم. سرشو آورد دم گوشم و با صدای نفس گونش گفت:
+“از این به بعد هرکاری دلم بخواد باهات میکنم توله. این کون رو جر میدم. چون کونت واسه منه. از این به بعد تو جنده کوچولوی خودمی.فهمیدی؟ تو مال منی.”
حرفاش منو بیشتر تحریک کرد. حرکت انگشتاش و توی کونم خیلی سریع تر کرد. داشتم از هوش میرفتم که یهو با تمام فشار از کونم ارضا شدم و کیرم هرچی آب داشت پاشید تو سینک.
باورم نمیشد از کونم ارضا شدم. ولی حس بی نهایت لذت بخشی بود. پاهامو نمیتونستم حس کنم. بدنم سِر شده بود و نمیتونستم رو پاهام وایسم. شل شدم و کم مونده بود بیوفتم که سحر فهمیدم و سریع منو گرفت.
کیرمو با آب شست و بلندم کرد و برد اتاق انداخت رو تخت. یه چن دقیقه ای بی حال افتاده بودم رو تخت. سحر رو به روم روی صندلی نشسته بود و با فیس شیطنت آمیزی منو نگاه میکرد.
+“پاشو لباساتو بپوش توله. منم کم کم باید بپوشم. الاناست که مامانت بیاد. قبلش برو دوش بگیر و دسشویی رو تمیز کن. یالا پاشو وگرنه کتکت میزنم.”
به هزار زور و زحمت بلند شدم و رفتم سینک دسشویی رو تمیز کردم . بعدش رفتم دوش گرفتم و خودمو شستم.
لباسامو پوشیدم و برگشتم توی اتاق. دیدم سحر هم لباساشو پوشیده و سکسی تر از همیشه نشسته رو تخت.
زد رو تخت و گفت:
+“بیا اینجا بشین. بدو دختر خوب.”
_“سحر، چرا…”
+“عا عا…سحر چی؟ نشنیدم!”
-“سحر خانم…”
+“بهتر شد ولی هروقت تنها بودیم و خواستی صدام بزنی میسترس سحر صدام میکنی فهمیدی توله؟”
-“بله…میسترس سحر…چرا من؟”
+“چی چرا تو؟”
-“چرا منو انتخاب کردین که اینکارارو بکنین باهام؟
+“اولا چون خیلی دختر حرف گوش کنی هستی. دوما بدنت عالیه و خیلی شبیه دخترایی. سوما، مگه تو خوشت نیومده؟ ها؟”
نمیدونستم چی جوابشو بدم. راست میگفت. خوشم اومده بود. دوست داشتم واقعا جندش باشم.
+“جواب منو بده! زود باش. میگم مگه خوشت نیومده؟”
با صدای ضعیف و بی گناهی گفتم:
-“چرا…خوشم اومده”
+“پس تو دیگه جنده ی منی. تکرار کن.”
-“من…جنده ی …شم.اام.”
+“واضح تر. باید خوب بشنوم”
-" من جنده ی شمام”
+“آفرین دختر خوب.”

دستشو گذاشت لای پام و یکم رانم و مالید. دوباره کیرم داشت بلند میشد ولی بس کرد. میخواست اذیتم کنه.
چیزی نگذشت که صدای کلید انداختن مامانم اومد . سحر چادرش رو سرش کرد و نشست رو صندلی. چن ثانیه بعد مامانم در اتاقمو زد و باز کرد.
سلام و احوال پرسی کرد و از سحر بابت تاخیرش عذرخواهی کرد.
+“نه خانم ملکی این چه حرفیه. رضا خیلی پسر خوبیه. حرف گوش کنه. درساشم خوب خونده بود.”
نگاهی بازیگوش بهم انداخت و بلند شد از جاش. خدافظی کرد از ما و رفت و من موندم و یه عالمه حس و حال جدید.
اون روز گذشت و جلسه ی بعدی از راه رسید. غروب شده بود و زنگ خونه به صدا دراومد. سحر مثل همیشه با مامانم حال و احوال کرد و بعد از ده دقیقه تدریس رو شروع کرد. دیگه زیاد نمیتونستیم مثل اون روز باهم کاری کنیم. چون مامانم دیگه خیلی کمتر از خونه بیرون میرفت. سحر وارد اتاق شد و لبخندی بهم زد. انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاده. اومد نشست رو صندلی، رو به میز. منم نشستم رو صندلی بقلش و تدریس رو شروع کرد. یه یک ربعی داشت بهم تدریس میکرد. ولی من اصلا حواسم نبود. همش تو فکر این بودم که ینی چی اینکارا که جوری تظاهر میکنه که هیچ اتفاقی نیوفتاده. رشته افکارم با فشرده شدن یکی از لپای کونم با دستای گرم سحر پاره شد. فهمیدم پس یادش نرفته. بهم نگاه نمیکردم و داشت تدریس میکرد ولی من داشتم تحریک میشدم. کونم و از رو شلوار میمالید و فشار میداد. یه آهه ضعیفی از دهنم بیرون اومد. یهو سرش رو برگردوند منو نگاه کرد. با اون یکی دستش دو طرف صورتم و تو دستاش گرفت و لبامو غنچه کرد. یه بوس نسبتا طولانی از رو لبام کرد. لپام گل انداخت و تعجب کردم.
سحر با صدای خیلی آروم و مهربون گفت:
+“توله کونتو تمیز کردی قبل کلاس؟”
سرمو به نشانه ی تایید آروم بالا پایین کردم
دستش و که باهاش داشت از روی شلوار کونم و میمالید کرد تو شلوارم از پشت. دست گرم و نرمش روی پوستم خیلی حس خوبی بهم میداد. دستشو درآورد. از کیفش یه کِرِم آورد بیرون و سرش و باز کرد. عطر رز. بوی خیلی خوبی داشت. انگشت اشاره و انگشت وسطش(انگشت فاک) رو بهم چسبوند و مقدار نسبتا زیادی کرم برداشت.
با دستاش یکم شلوارم رو از کونم فاصله داد تا با اون یکی دستش که کرمی بود بتونه سوراخمو پیدا کنه. وقتی دستش خورد به سوراخم، دوباره یه آهه کوچولو از دهنم دراومد.دستام رو گرفتم جلو دهنم و فشار دادم تا صدام بیرون نیاد. بازم شیطون شده بود و خنده ی ریزی کرد.
دیگه دستش تو شلوارم بود و سوراخم و پیدا کرده بود. یه فشار داد و انگشتای لیزش رو داخل کونم کرد.
کم کم شروع کرد با کونم ور رفتن و هی سرعت انگشتاشو کم و زیاد میکرد. نفسام تندتر شده بودن.
حواسم پرت انگشت شدنم بود که دیدم دست دیگش رو کرد داخل تیشرتم. از زیر دستشو آورد بالاتر و نوک سینه ی سمت چپمو فشار داد. جلو دهنم با دستام گرفته بودم تا داد نزنم. برخلاف بقیه پسرا که فقط نیپلاشون دکوره، واسه من وقتی تحریک میشم مثل دخترا سیخ میشه.
سحر برای اینکه صدامون بیرون نره با لحن آرومی گفت:
+“جوون…نیپلات هم که سفت شدن. تو واقعا یه دختر همه چیز تمومی.”
با حرفاش داشت روحمم تحریک میکرد.
از بغل بیشتر بهم چسبید طوری که ممه های گندش به دستم فشار میاورد. نفسام به شماره افتاده بود.
سرم رو به عقب خم کردم طوری که روی پشتی صندلی قرار گرفت.خودمو شل کرده بودم. موهام بهم ریخته شده بود و پیشونیم یکم عرق کرده و ضربان قلبم رو دور تند بود. چشمام سیاهی میرفت و داشتم از لذتی که میبردم بیحال میشدم و دهنم رو همچنان با دستام گرفته بودم
سحر دکمه ی شلوارش رو باز کرد و زیپشو یکم داد پایین.
+“توله… دست نرمتو بکن تو شلوارم. زود باش”
از اون حالتی که بودم سرمو یکم بلند کردم و از گوشه ی چشم با نگاهی خیس شهوت نگاش کردم. نگاش جدی بود.
نمیتونستم به حرفش گوش ندم. جذبه ی خاصی داشت و منم ته دلم دوس داشتم بهم زور بگه. دست راستمو از روی دهنم برداشتم و با دست چپم کل دهن و بینیم رو گرفتم. شهوت دو چشای هردوتامون موج میزد.
دستمو کردم تو شلوارش. کیر گنده ی سفیدش سفت سفت شده بود.
+“حالا از همون زیر واسم بمال و جق بزن. تا آبمو نیاری نمیزارم آبت بیاد”
با صدای ضعیف و دخترونه جوابش و دادم.
-“ولی آخه شلوارتون خیس میشه ضایع میشه”
صدام بیشتر تحریکش کرد. لبش رو آروم گاز گرفت به صورتم زل کوتاهی زد.
+“دستتو ببر داخل تر. کاندوم کشیدم روش توله. زود باش جق بزن واسم”
دستمو داخل تر بردم و سر کیرشو حس کردم. لیزی کاندوم هم حس میشد. انگشتاشو تو کونم سریع تر تکون میداد که باعث شد منم واسش بمالم و سریع تر جق بزنم.
ده دقیقه ای داشتم واسش میمالیدم که حس کردم نفساش داره تندتر و تندتر میشه. منم چیزی نمونده بود آبم بپاشه. حواسم نبود من چیزی نکشیدم رو کیرم و قراره شلوارم بگای سگ بره. هی تندتر و تندتر شد. نفسامون تو هم بود. مردمک چشاش بالا رفت و چشاش به سمت سفیدی رفت و نفس عمیق گرمی کشید. منم داشتم بیحال میشدم.سرشو گذاشت رو گردنم. مغنعش یکم عقب رفته بود. موهاش خورد به گردم و داغی صورتشو روی پوستم میتونستم حس کنم. چیزی نگذشت که هردوتامون با آهه عمیق ولی آرومی آبمون پاشید.
یکی دو دقیقه بعد نفسامون اومد سر جاش. دستم هنوز تو شلوار سحر بود. خواستم دربیارم دستمو از شلوارش که کاندوم پر از آب خامه ای سحر رو حس کردم. باورم نمیشد اینقدر آب ازش اومده باشه.
دستمو بردم زیر کاندوم و تو دستم گرفتم. وزنش خیلی بیشتر از اون چیزی که انتظار میرفت بود.
سحر به خودش اومد یکم و سرشو چرخوند سمتم.
+"چیکار داری میکنی؟
لحنش خشن تر بود.
-“چقد…زیاده…ینی چقدر سنگین شده.آبتون خیلی…زیا…”
+“آره میدونم. همیشه همینطوره. از حد معمول بیشتره.”
حواسم نبود هنوز انگشتای سحر تو کونمه. از جاش بلند شد تا بره سرویس خودش رو تمیز کنه و همراهش انگشتای جادوییش از سوراخم دراومدن. یه نگاه به شلوارم انداختم و متوجه شدم کامل خیس شده. باید منتظر می موندم تا سحر از سرویس برگرده تا من برم. چند دقیقه ای منتظر موندم تا سحر برگشت تو اتاق. مقنعش و لباساش رو مرتب و ظاهرا با آب سرد سرخی لپاش رو محو کرده بود.
اومد جلوتر و گفت:
+“حوله داری؟ میخوام خشک کنم خودمو.”
نمیتونستم بلند شم از جام. به کمد اشاره کردم.
+“کمد رو باز کنید، داخلش یه دونه هست”
کمد رو باز کرد و حوله ی نرمی رو برداشت. ولی بعدش فهمیدم که فقط واسه صورتش نمیخواست. صورتش رو پاک کرد. بعد کردش تو شلوارش و باهاش کیرش رو خشک کرد.
“آخخ…چقدر نرمه.”
سرشو گرفت بالا و چشاش رو بست و واسه چن ثانیه از نرمی حوله لذت برد.
“پاشو برو خودتو تمیز کن. شلوارتم باید عوض کنی. بگا دادیش.”
به هزار زور و زحمت از جام بلند شدم و رفتم سمت کمد لباسام. یه شلوار دیگه برداشتم و رفتم سرویس. خودم رو تمیز کردم و برگشتنی تو اتاق همراه مامانم چای و میوه آوردم. اون روز به پایان رسید ولی ماجرای من و سحر تازه شروع شده بود.

از اونجایی که داستان رو خیلی دوس داشتین پارت 2 هم تقدیم شما. این داستان بخاطر اینکه همزمان در دست نوشتن هست یکم دیر به دیر از این به بعد آپدیت میشه ولی سعی میشه با کیفیت بهتری منتشر بشه. از تمام حمایت هاتون ممنونم. امیدوارم از پارت 2 هم خوشتون بیاد و لذت ببرین. اگه پارت 3 هم دوس دارین حتما تو کامنتا واسم بنویسین و اگر انتقادی یا پیشنهادی داشتین خوشحال میشم درمیون بزارین.

ادامه...

نوشته: RoseKiss


👍 122
👎 7
118301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

901973
2022-11-08 01:52:03 +0330 +0330

ادم یه شاگرد مثل تو داشته باشه دیگه به هیچ دختری عمرا اگه نگاه کنه

5 ❤️

901974
2022-11-08 01:52:36 +0330 +0330

داداش ، آبجی
هرکی هستی
اول داستان گفتی حاصل تراوشات ذهنیت هست داستان
یه فکری به حال این تراوشات بکن ،داره کم کم تبدیل میشه به ترشحات مقعدی

6 ❤️

901994
2022-11-08 03:30:35 +0330 +0330

عالی ادامه بده منتظر پارت سوم هستیم.راستی سحر هنوز نکردت منتظریم

2 ❤️

901995
2022-11-08 03:37:46 +0330 +0330

ببین نشد دیگ خراب کنی کارو یکم زیاد طول میکشه یعنی چقدر ؟
الان همینی که گذاشتی خیلی طول کشید چه برسه به باقیش
طبق روال عادی داستان باید یه روز درمیون آپلود بشه تموم بشه بره نه اینکه هفته ای یه قسمت . اینکه گذضت ولی برای داستان نای بعدیت بهتره اول قسمت هاتو بنویسی اماده کنی هنگام انتشارشون یه ادیت بکنی تا سر وقت اپلود بشه

1 ❤️

902026
2022-11-08 09:53:32 +0330 +0330

کاش این خانم سحر واقعی بود منم. میرفتم پیشش درس میخوندم

2 ❤️

902038
2022-11-08 11:50:12 +0330 +0330

من بیشتر نویسندرو دوس دارم🌚❤️‍🩹

1 ❤️

902049
2022-11-08 13:59:40 +0330 +0330

Cheshm_abi2640
شما کلا عادت داری بری زیر داستانا نویسنده رو تخریب کنی و مسخره‌ش کنی ؟ در واقع داری شخصیت خودت رو نشون میدی … اگه خوشت اومد که خب تشویق کن ؛ اگر هم خوشت نیومد نقاط ضعفش رو بگو که تو قسمت های بعدی یا داستان های بعدی برطرف کنه … دیگه واقعا نمیفهمم مسخره کردن واسه چیه

2 ❤️

902074
2022-11-08 18:40:24 +0330 +0330

وااای وااای وااااای میخواااامممم

1 ❤️

902079
2022-11-08 19:19:20 +0330 +0330

عالی مینویسی یکم رو جمله های شهوتی درگوشی ها و حس تحقیر و. نحوه گویش اربابی سحر و خشن تر شدنش.
بیشتر باید کارکنی تو قسمت بعدی

تصویر سازی و قلمت روان و درکل خوب بود داستان تو ژانر خودش

که با کمی کارکردن رو چیزایی که گفتم قسمت بعد داستان میتونه برترین داستان هفته بشه
افرین وخسته نباشی

1 ❤️

902081
2022-11-08 19:30:49 +0330 +0330

عالی بود!
بیشتر بنویس

1 ❤️

902095
2022-11-08 23:22:58 +0330 +0330

منم یکی از این معلما میخوام اگه هس بیاد

2 ❤️

902107
2022-11-09 01:12:50 +0330 +0330

قلمت فوق العادس😍 بالاخره تو سایت یه نویسنده درست و حسابی بعد از شیوا پیدا شد🔥

1 ❤️

902109
2022-11-09 01:21:25 +0330 +0330

منتظر پارت ۳
فقط چون گفتی ترشحات ذهنته اگه دوست داشتی ببین میتونی تو داستان یه کاری کنی که بیرون جلو بقیه انگشتت کنه ولی کسی نفهمه

1 ❤️

902132
2022-11-09 02:20:50 +0330 +0330

ادامه بده حتما

1 ❤️

902158
2022-11-09 04:27:02 +0330 +0330

👍بی صبرانه منتظر پارت 3 هستیم.

2 ❤️

902179
2022-11-09 08:25:25 +0330 +0330

خیلی خوب و زیبا نوشتی دوس داشتم حتی باعث شدی برا اولین بار کامنت بذارم❤️

1 ❤️

902203
2022-11-09 11:25:05 +0330 +0330

مثل قسمت قبل زیبا. ادامه بده حتما و به چرت و پرت های دیگران هم کاری نداشته باش

1 ❤️

902221
2022-11-09 15:39:16 +0330 +0330

همین که قبول داره دروغه ،جای شکرش هست

1 ❤️

902312
2022-11-10 07:39:34 +0330 +0330

ادامشو بزار
خیلی قشنگ می نویسی

1 ❤️

902328
2022-11-10 12:35:10 +0330 +0330

قلمت رو دوس دارم با این که داستان تخیلیه ولی قلمت قویه ادامه بده 🤘🥂🥂

1 ❤️

902360
2022-11-10 20:57:44 +0330 +0330

لیسیدن👅ازجلو💦وعقب👄فروڪردن زبان👅داخل واژن و باسن مڪیدن چوچول💦برای بانوان لاکچری👸داغ👙مدلینگ #حضوری #تهران #کرج
لطفاتلگراممو ببینید

https://t.me/Amirkoslis2021

0 ❤️

902435
2022-11-11 17:25:30 +0330 +0330

منتظر قسمت های بعدی هستیم❤

1 ❤️

902506
2022-11-12 03:14:00 +0330 +0330

عکسای بیغیرتی
https://t.me/bigheyratha0

0 ❤️

903166
2022-11-17 08:32:08 +0330 +0330

Part 3 key miad???

1 ❤️

903209
2022-11-17 20:00:19 +0330 +0330

عالی
ادامه بده
مامانشم بیار توکار

1 ❤️

903337
2022-11-18 20:16:10 +0330 +0330

عاااااااااااااااالی

1 ❤️

903670
2022-11-21 16:30:44 +0330 +0330

عالی بود لطفا ادامه اش رو بنویس

1 ❤️

904124
2022-11-25 13:39:51 +0330 +0330

چرا ادامه نمیدی؟

1 ❤️

905392
2022-12-04 19:48:50 +0330 +0330

وای خدا یاد سکسم افتادم دیوونه شدم چند وقت پیشا یه شیمیل باهاش رابطه ریختم واسه بار اول نمیدونستم شیمیله رفتیم کافه که درباره کار و شرکت بیمه صحبت کنیم که دیدم داره بهم نگاه میکنه ولی نگاهاش عادی نبود بهش گفتم چرا زل زدی گفت هیچی وقتی رفتیم خونه من برای امضا و …
دیدم اومد و بهم چسبید تک تک این رفتار های این داستان عین خود داستان منه بدجوری ارباب بازی درمیارد وای خیس کردم
فوق العاده بود بازم بنویس

1 ❤️