زن حشری و باوقار دوستم (۱)

1396/01/12

سلام جریانی که میخوام براتون تعریف کنم واسه چهار سال پیشه،وقتی حمید دوستم برای برداشت محصول به شهر خودشون رفته بود آخه اونا دوسال میشد اومده بودن که تو شهر ما زندگی کنن،من به خونه شون خیلی رفت آمدداشتم ،و میدونستم عطیه خیلی حشری،حتی یه روز من با حمید تو اتاق بودیم داشتیم تخته بازی میکردیم که عطی از تو حموم صداش کرد حمید گفت حتما اب سرد شده ولی وقتی اومد دیدم همجاش خیسه و حال بازی نداره.خلاصه بعد اینکه حمید دوچهار روزی بود رفته بود من تلفنی همش باهاش در ارتباط بودم،به عطی اس دادم چیزی لازم ندارین،سحر چیزی نمیخواد ( دختر سه سالشون) جواب داد حوصله اش سر رفته خوشحال میشه شما رو ببینه، زودی رفتم اونجا،از عطی خواستم لباس عوض کنن بریم بیرون،رفت تو اتاقشون بعد سحر پشت سر،در یه خورده باز شد،دامنشو دار آورده بود داشت شلوار میپوشید پشتش به من بود رونای سفید برفش کیرمو راست کرده بود،رفتم بیرون برگشتیم اینم بگم برا اولین بار تو ماشینم جلو نشست،یه چند باری هم دستم به رونش خورد.سحر دوباره اصرار کردن رفتم تو،بچه بعد چند دقیقه خوابش برد رفت جاشو درست کنه بغل کردم که بزارمش تو بغلش دستام خورد به سینه هاش نرم بود،خیلی. میخواستم برم گفت بمون چایی گذاشتم، چای اورد نشست رو زمین کنارم،در ادامه صحبتامون که تو ماشین کرده بودیم بحث به سمت حمید رفت که خیلی خونسردو ریلکسه…حالا دستاش تو دستم بود و دستام عرق کرده بود قلبم سریعتر میزدخواستم صورتمو نزدیک کنم که سرش برد عقب نخواستم تا اینجارو که پیش رفتم خرابش کنم چاییمو خوردمو خداحافظی کردم… از در که اومدم بیرون دیدم اس داد تشکر وبا یه لحن خفنتر شب بخیر گفت جواب دادم و اخرش نوشتم خوابم نمیبره دوست داشتم بمونم حرف بزنیم اما روم نشد جواب داد منم الان نمیخوابم دوست داری برگرد،برگشتم،یه لباس راحتی پوشیده بود ولی چادرو انداخته بود روتنش،میوه اورد خودش پوست کرد،اینبار سرمو نزدیک کردم عقب نبرد،لپوشو بوسیدم،بعد لباشو،تو بغلم بود سینه هاشو میمالیدم دستمو از زیر لباسو سوتین داخل بردم خیلی طول نکشید که اوناروهم میخوردم،دامنش بالا بود کسش معلوم بود پف کرده نفهمیدم کی شورتشو در اوردم یه خورده انگشت انداختم خیسه خیس هن ،هنش حال برداشته بود کیر دراورم فرو کردم توکسش راحت میرفت یه خورده گشاد بود ولی خیلی زودتر از اونکه فکر کنید آبم اومد شاید یه بار عقب جلو کردم،در تمام این مدت چشماش بسته بود با انگشتی که کرده بودم احمید شده بود رفتم دستشویی،اومدم بوسیدمشو درگوشش گفتم ممنون واسه همه چی،بعد رفتم دستاش روصورتش بود چیزی نگفت،نتونستم بمونم ،زدم بیرون ولی فکر داشت دیونم میکرد…

ادامه…

نوشته: مهدی


👍 2
👎 20
117104 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

587026
2017-04-01 20:22:23 +0430 +0430

کامل نخوندم ولی صابون گلنار جوان تو بازار هس از اون استفاده کون…

0 ❤️

587029
2017-04-01 20:28:41 +0430 +0430

نمردیم معنی باوقارفهمیدیم

1 ❤️

587030
2017-04-01 20:29:47 +0430 +0430
NA

ﻗﺸﻨﮓ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮﺩ ﻭﺳﻂ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺳﻴﺪﻱ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺧﻴﺲ ﻛﺮﺩﻱ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺍﺳﺘﻲ ﺗﻤﻮﻣﺶ ﻛﻨﻲ ﭼﻨﺪﺑﺎﺭ ﺑﮕﻢ ﻗﺒﻠﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻳﻪ ﺗﺮﺍ ﺑﻨﺪﺍﺯ ﺑﺎﻻ ﺑﺎ ﻛﻤﺮﻱ ﺳﻔﺖ ﺑﺸﻴﻦ ﭘﺎﻳﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﻨﻮﻳﺲ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺍﻭﻧﻴﻜﻲ ﺩﺳﺘﺖ ﺑﺎ ﺷﻮﻣﺒﻮﻟﺖ ﻭﺭ ﺑﺮﻭ

0 ❤️

587039
2017-04-01 20:47:31 +0430 +0430

آخه مرتیکه زالو صفت تو اس ام اس از کجا فهمیدی با لحن خفن شب بخیر گفته بهت

1 ❤️

587048
2017-04-01 21:19:02 +0430 +0430

اولش که پارادوکس اسم داستانت کشتم!
بعدش هم دوستت که ‘دوچهار’ روزی رفت سفر…
بقیه اش رو نخوندم…
نخونده دیسسلایک

1 ❤️

587051
2017-04-01 21:23:24 +0430 +0430

ميوه را پوست ميكَنند،
“ميوه را پوست كَرد”، غلطه ابله جان، بايد بگي: “ميوه را پوست كَند”.
آنقدر حق زدي كه ميوه خوردن هم يادت رفته

0 ❤️

587062
2017-04-01 22:00:54 +0430 +0430

ملت چه راحت کس میدن و میستونن. بنظرم بجا گلنار با نمک بزن این دفعه

0 ❤️

587065
2017-04-01 22:09:28 +0430 +0430

هن هنش حال برداشته بود؟
ما چه فکری داشته باشیم راجع آب تو؟مگه خودمون کم فکر داریم؟
با انگشت احمید شده بود؟آقای حداد عادل ترجمه لطفا.

0 ❤️

587080
2017-04-01 23:32:28 +0430 +0430

اقا MinoO چطوره .بالاخره ش_ا_ر_ژ داد کسی بهت 🙄
یا بقیه هم فهمیدن پسری و دختر نما و کونت سوخت.

2 ❤️

587104
2017-04-02 05:34:13 +0430 +0430

البته تو بعضی لهجه ها میگن میوه رو پوست کرد وغلط نیست البته مام میگیم پوست کند. اینا مهم نیست.
اسم داستانت یه کم ضد و نقیضه.
حالا ننوشتی هم ننوشتی اصراری نیستا!!

0 ❤️

587134
2017-04-02 11:54:12 +0430 +0430

همسرمتاهل دوست داری من دوست شوهرت بش

1 ❤️

587173
2017-04-02 19:49:09 +0430 +0430

🙄
In veqaresh kojash bud daqiqan?
Age in baveqare bi veqar chetori mishe?
Haji dastan benevis vali toro b namus nadashtat sardargom nakon maro

1 ❤️

587293
2017-04-03 07:32:45 +0430 +0430

به یک زن باوقار نیازمندیم!!

0 ❤️

587325
2017-04-03 11:17:14 +0430 +0430

بیشتر احتمال میدم که راست باشه…مخصوصاً اگه داستانش رو کامل ننوشته باشه…

بهتر بود روی نحوه آشناییت بیشتر مانور میدادی که متهم نشی به دروغ! البته اگه راست میگی

0 ❤️

587551
2017-04-04 16:04:08 +0430 +0430
NA

معلوم شد داستان رو از یه جای دیگه کپی کردی و اسم رضا رو کردی حمید. اونوقت «ارضا شده بود» هم شده «احمید شده بود»
در مجموع خیلی کسخلی!

0 ❤️

587749
2017-04-05 16:50:24 +0430 +0430

من نمیدونم چرا آخر داستانا انگار ملت دارن با کیبورد بازی میکنن:|چووووووونی

0 ❤️

745436
2019-02-02 19:22:31 +0330 +0330

کم کوس بگو،من خودم بازن دوستم خیلی سکس کردم ،هنوزم میکنم،ولی نکه اینطوری بخواد یهو بیاد بکنیش که،جقی گوزو

0 ❤️