زنم عاشق بیغیرتی هایم است (۲)

1401/09/07

...قسمت قبل

یکی دو هفته بعدداشتیم برای رفتن به یک فروشگاه زنجیره ای آماده میشدیم که متوجه شدم حمیرا خیلی آرایش کرده است ،دستم را روی باسنش گذاشتم و گفتم  شما که انقدر خوشگل آرایش کردی یه مانتو ساپورت خوشگلم بپوش دیگه. که همه رو دیوونه کنی زنم با ترس گفت وای ببخشید. آره فکر کنم زیاد آرایش کردم. الان میرم پاک میکنم ، من با خنده گفتم نه خوشگلم من دوست دارم ،
دوست دارم زنم خوشگل و خوردنی باشه ، حمیرا هم باخیال راحت گفت قربونت برم که آنقدر مهربونی و من برایش گفتم  حاال اون ساپورت مشکی رو که تو مهمونیا میپوشی بپوش با یه مانتوی کوتاه. میخوام عادت کنی به مانتو ساپورت که زنم گفت آخه حمید اون ساپورت خیلی نازکه من گفتم همینش خوبه دیگه
حمیرا گفت یعنی واقعا مشکلی ندار ی اونو بپوشم؟
گفتم  نه عشقم چه مشکلی. میخوام قشنگ دل همه مردا رو ببری،،،،،حمیرا گفت  واقعا؟ دوست دار ی اینو؟خیلی واسم عجیبه حمید…ومن گفتم  آره عشقم خیلی دوست دارم…حمیرا دوباره پرسید چی دوست دار ی دقیقا؟…من هم بهش توضیح دادم دوست دارم زن سکسیم دل همه مردا رو ببره. اما هیچ کسی نتونه بهش دست بزنه.بااندام زیبایت دل همه را ببری و
همه بهم حسودی کنند. حسودی کنن که من همچین دافی دارم.زنم گفت چه باحال درست مثل فانتزی های تو رختخواب مون و فکرمیکردم  که با این حرفهایم  در دل زنم آشوبی برپا شده اما بروی خودش نمیاورداما نمیدونستم چی نقشه ای در دلش واسم کشیده فکر میکردم دوستداره مثل هر زن دیگری که دوست دارد، مردهای دیگر را تحریک کند.اما نمیفهمیدم که حمیرا ازین حرفهاگذشته .بلاخره حمیراخودش را راضی نشون داد که آن ساپورت را تن کند. یک ساپورت خیلی نازک مشکی. اما تیپ اوهنوز من  را راضی نمیکرد. و دوست داشتم حمیرا مانتوی کوتاهتر ی را تن کند. پس به او پیشنهاد دادم حمیرا عزیزم یه مانتو کوتاهتر ندار ی؟ آخه حمید این مانتو به اندازه کافی کوتاهه. با این ساپورت مانتوی کوتاهتر نمیشه پوشید باجدیت گفتم: چرا نمیشه؟ زنم گفت حمید من روم نمیشه تو چطوری روت میشه زنت  با همچین تیپی بیاد بیرون؟من گفتم : حمیراجایی نمیریم که توی راه که تو ماشین هستیم. یک ساعت همه خریدا رو میکنیم وبر میگردیم،،،زنم گفت چی فرقی دارهتو فروشگاه خیلی شلوغه. من روم نمیشه. میفهمی صدایش کمی عصبی شده بود. برای همین من  که کمی ترسیده بودم  از حرفم  منصرف شدم وگفتم: باشه عشقم. هر طور که راحت تر ی. من بی خود اصرار کردم حمیرا که احساس کرد ناراحت شده ام. با مهربانی گفت حمید من اصال درک نمیکنم منظورت از این کارا چیه.چرا دوست دار ی من اینطوری بگردم.راستش من از اینکه آزاد باشم لذت میبرم. اما دوست ندارم انقدر همسرم بی غیرت باشه وفکر هم نمیکنم که تو باشی. حس میکنم میخوای منو امتحان کنی،،اون فانتزی های توی رختخواب حقیقی نیست عزیزم ،،حالا این حقیقت زندگیه یعنی تو واقعا بیغیرتی؟ من بامهربانی برایش گفتم نه حمیرا من نمیخوام امتحانت کنم. اما راستش. شاید برات عجیب باشه. اما معنی غیرت رو نمیفهمم. من دوست دارم زنم زیباترین باشه و به کسی هم اجازه نمیدم کسی بهش دست بزنه. اجازه ندادنم به خاطر غیرتم نیست. چون نمیدونم غیرت چیه! اجازه نمیدم چون زنم
خودش دوست نداره،،،،زنم که خیلی تعجب کرده بود بمن گفت: یعنی اگه خودم دوست داشتم میذاشتی بهم دست بزنن؟!؟ من با اممم امم گفتم :  راستش… نمیدونم. تا حاال تو موقعیتش نبودم. ولی فکر کنم میذاشتم. من دوست دارم بهت خوش بگذره. هر طور که خودت خوشت بیاد منم خوشم میادحمیرا  انگار از بحث کردن به همین زودی خسته شده بود. آهی کشید و گفت: من که نمیفهمم تو چی میگی! اما هیچ وقت فکر نمیکردم این طور باشی…من که ناراحتیش را دیدم به او نزدیک شدم وبغلش کردم و گفتم : تو عشق منی. با هیچی تو دنیا عوضت نمیکنم. درسته که معنی غیرتو نمیفهمم اما معنی عشقو میدونم. حمیرا با عشق نگاهم کرد وگفت: دوستت دارم. منم دوست دارم بهت خوش بگذره… امیدوارم این حرفات به خاطر خسته شدن از من نباشه
لبهایش را به لبهایم چسباند. بعد از یک بوسه نسبتا طولانی حمیرا  به اتاقش رفت و به من گفت همانجا منتظر بمانم حدود پنج دقیقه بعد از اتاق بیرون آمد. او یک  کوتاهترین مانتوی خود را پوشیده بود… یک مانتوی زرشکی که تقریبا تا زیر باسنش بود.روی کمرش یک کمربند پارچهای رنگارنگ بود که گره خورده بود. آستینهای مانتو هم گشاد شده بود و بخشی از دست حمیرا پیدا بود. از همه جذابتریقه  لباس بود که کمی باز بود اما حمیراحتی تاپ هم نپوشیده بود. من وقتی زنم  را در آن مانتو دیدم کاملا تحریک شدم و احساس کردم آلتم بلند شده است و ناخودآگاه زیر لب طور ی که حمیرا هم شنید گفتم جوووووووووون،،،،،،،حمیرا با لبخندی گفت حمید اگه تو وقتی منو تو این لباس میبینی میگی جون، مردای دیگه چی میکنند و آرام آهی کشید من هم منتظرش نگذاشتم و گفتم بریم سکسی من،،،،،،،،،،،
حدود ۱۵ دقیقه بعد به فروشگاه رسیدیم . وقتی از ماشین پیاده شدیم به حمیرا گفتم: امروز با این مانتوی کوتاه و این ساپورت خیلی سکسی شدی. فک کنم مردا امروز بخورنت. حمیرا خندید و گفت ای بیشعور چقدر بی غیرت بودی و من نمیدونستم ، من دوست داشتم تو فروشگاه ها دور بزنیم تا مردها اندام زنم را دید بزنند و من حال کنم اما خبر نداشتم که اینکارهایم همه بیهودست و حمیرانقشه های دیگر ی را قبلا طراحی کرده وقتی داخل فروشگاه شدیم زنم مستقیم رفت نزدفروشنده و چیزی پرسید و او با اشاره دست ما را به طبقه دوم رهنمایی کرد ،در طبقه دوم وارد اطاق ریس فروشگاه شدیم که اطاق بزرگی بود و در گوشه آن درب دیگری بود که ظاهرا اطاق خواب بود به زنم گفتم اینجا که کسی نیست، باخنده گفت شوهر بیغیرت اینجا محل کار عارف پسر عموم است تاچند دقیقه بعد میاد و بااو ردیف کردم تا جلو چشات کسم را جرر بده تا تو هم ببینی وحال کنی باشرم گفتم اون حرفها همش فانتزی بود ،،،،باخنده گفت کسکش ساکت باش خوب میدونم تو چه حسی داری فقط هر چه عارف گفت اطاعت میکنی و باهم حال میکنیم،،، دیدم این کسش داره میخاره و بااستفاده ازین فرصت میخاد به آرزوی دیرینه اش برسه تو همین افکار بودم که دروازه باز شد  و عارف با یک دسته گل در حالیکه یک کت و شلوار و کروات فوق العاده تنش بود وارد شد به محض ورودحمیرا بدون هیچ اعتنایی بمن خودش را در بغل او انداخت. عارف هم درحالیکه  با دستهایش باسن زنم را لمس میکرد دسته گل را برایش دادو حمیرا را بخودش فشار میداد و گونه هایش را میبوسید
به من سلام کرد. بعد با من دست داد و جعبه عطری را بمن کادو دادو چشمکی زد . و ،،،من دران لحظه حس خوبی داشتم بطرفش لبخندی زدم.و منتظر بودم عاقبت کار بودم که زنم باعارف قبلانقشه کشیده بودند عارف بمن گفت: میخوام با زنت هم آغوشی کنم ،گفتم خوبه بعد گفت. میخوام ببوسمش.لبهایش رابخورم،،گفتم عالیست بعد گفت  میخوام عشق باز ی کنم باهاش.و بلاخره میخوام بکنمش. تو راضی هستی؟
من با صدای آهسته : آره من دوست دارم  اما حمیراشاید خوشش نیاد.باید از زنم بپرسم زنم گل را روی میز گذاشت. به سمت عارف برگشت. عارف بدون معطلی او را بغل کرد و لبانش را به لبان
زنم چسباند…بی آنکه بمن اهمیتی بدهند عارف درحالیکه زنم را تو بغلش محکم فشار میداد وبا  دستهایش  از رو ساپورت کون زنم را میمالید  به زنم گفت جنده کوچولوی من… تو خوشت نمیاد؟
حمیرا: مگه میشه خوشم نیاد. چند روزه دارم آتیش میگیرم… دلم میخواد بغلم کنی. محکم منو بگیری. بشی سرپناهم. یه مرد واقعی. بچلونیم. بکنیم.عارف در حالیکه بمن نیگاه میکرد: مگه شوهرت نمیکندت؟حمیرا: نه. این مگه کیر داره. این یه پسربچه کونیه. میخوایم یه دیلدو بخریم که وقتی تو منو
میکنی من بکنم تو کونش من ازین طرز صحبت زنم شوکه شدم ،و درانوقت از بیغیرتی لذت میبرم عارف: وای چقدر خنده دار. یعنی انقدر دیوث و بی ناموسه؟ من گفتم فحش نده آره دیوث ،بیغیرت هستم زنمو بکن. من ارضاش نمیکنم. زنم جنده ست.
عارف: تو زر نزن. …ودر حالیکه عصبانی شده بود به حمیرا گفت ،تو که بمن گفتی بیناموسه دیوثه من اجازه دادم بیاریش حالا این حرومزاده بزرگتر از دهنش حرف میزنه چرا باید مزاحم سکس ما بشه؟ حمیرا: گناه داره. بذار فقط یه بار سکسمونو ببینه. اون منو برات آماده کرده از دادن زنش حال میکنه،،،، عارف باقهر بمن گفت اگر حرف چیزی زدی میندازمت بیرون من هم ساکت شدم گفتم قبوله آقا شما به دل نگیرین،،،،،،،،،،،بعد عارف رو به زنم کرد وگفت:جوووون عجب کسی هم شدی. باشه. ببین کسکش. فقط باید التماس کنی. التماس کن بذارم وقتی زنتو میکنم نگاه کنی من: چشم. التماس میکنم بکنش. زنمو جر بده. و بذار نگاه کنم و عارف با صدای بلند بمن گفت : بیا. زن جنده تو لخت کن … من روی مبل نشستم و حمیرا باعارف ایستاده بودند. زنم با مانتو  سکسی که شرح داده شد جلوی عارف ایستاده بود و من میخواستم رابطه جنسی او وعشقش راببینم عارف به حمیرا نزدیک شد ،سرش را به سینه زنم  نزدیک کرد و بعد با زبانش ناحیه میان سینه هارالیسید.لباس حمیراطور ی بود که این امکان را به عارف میداد که بدون دست زدن به لباس بین سینه ها را بلیسد.
عارف وقتی این کار را میکرد . حمیرا دکمه های مانتو را باز کرد وقتی مانتو از روی شونه هاش پایین لغزید عارف بادیدن بدن لخ زنم آهی کشید  ااوووففففف حمیرا هم  آهی از سر شهوت سر داد عارف هر دو دستش را به پشت حمیرا رساند و کمرش را مالش داد. بعد آرام دستشرا پایین تر برد و آرام دو قسمت باسن زنم را که فقط ساپورت تنش بود از آن باز کرد. این کار را زیاد طولانی  انجام ندادیکی از دستهایش را از کش زیر ناف زنم وارد ساپورتش کرد  و دستش را به شرت او رساند که حاال خیس خیس شده بود. عارف لبهایش را به لبهای زنم نزدیک کرد اول بوسید وبعد شروع به خوردن آن کرد. من فقط نشسته بود و از این صحنه ها لذت میبرد. عارف انگشت وسطش رو دقیقا وسط کس حمیرا گذاشت و از روی شرت آن را فشار داد. انگشت عارف خیس شده بود. برای لحظه
ای  دست خود را از لباس حمیرا بیرون کشید و به من اشاره کرد که بایستم و به آنهانزدیک شوم. من هم اطاعت کردم عارف انگشتش را که با آب کس زنم خیس شده بود به دهانم نزدیک کرد من که به شدت تحریک شده بودم شروع کردم  به خوردن و لیسیدن انگشت عارف،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
درانموقع بمن گفت: بخورش. آب کس زنته. دستتو بیار
عارف دستم را گرفت و از زیر ساپورت دستم را روی کس حمیرا گذاشت. وای چه حسیبود.  هرگز در عمرم ندیده بودم کس حمیرا این قدر آب ترشح کندو به حمیرا گفتم :چقدر خیس شدی تاحال هیچوقت اینقدر خیس نشده بود کستوقتی این حرف را زدم لبهایم را به لبهایش  نزدیک کردم و شروع به خوردن لبهای او کردم. دران لحظه به حمیرا گفتم:عزیزم دهنت بوی یه مرد دیگه رو میده…آه کشید. در همین حین عارف دستش را روی باسنم  گذاشت و فشار داد و آهسته در گوشم گفت: مواظب باش زیاده روی نکنی. زنت حالا مال منه.  بعد از سکس بامن مطمئن نباش که بازم باهات بخوابه وقتی این جمله را شنیدم در چشمهای سابقا معصوم حمیرا نگاه کردم. چشمهایی که امروز زیاد معصوم نبودند. زنم  با چشمهایش میخندید. آرامش خاصی داشت و درین لحظه عارف من راکنار زد و دقیقا روبروی حمیرا ایستاد. زنم  بدنش را به جلو راند و کسش را از روی ساپورت  به کیر عارف  چسباند. بعد دستهایش را حلقه کرد و در گردن او انداخت. لبهایش راهم  به لبهایش چسباند و عارف بمن اشاره کرد تازنم را خودم لخت کنم  به پشت سارا رفتم و زیر پیراهنی نازکش را آروم از تنش کشیدم و به عارف گفتم : دارم زنمو برات لخت میکنم. ببین چه سینه هایی داره. چه هیکلی داره. باسنشو ببین.عارف گفت آفرین بیناموس زنت را لخت کن الان حمیرا زن منه این بدن زیبا امروز کیر کلفت تجربه میکند و مطمئنم مشتری میشین و هر هفته میاریش گفتم آره این همون بدنیه که همه تو کفش هستنامروزلذت کس و اندام زنم مال شما آقا عارف …حال فقط یک ساپورت با یک  شورت نازک تنش بود و سینه های بزرگش با کون سفیدش و کس تنگش همه در اختیار آقا عارف بود و من فقط از دیدنشون لذت میبردم  با دیدن  سینه های نسبتا بزرگ زنم  عارف هم حشری شده بود و لبانش را روی پستان راست زنم گذاشت و شروع به مکیدن کرد.حمیرا: وای حمید زود باش. لختم کن.میخوام کیرشو بکنه تو کسم. میخوام جندهش بشم.من  ساپورتش  را هم با کمک خود حمیرادر آوردم بخاطر بزرگی کون حمیرا ساپورت  انقدر تنگ بود که به سختی توانستم آن را ازتنش دربیارم ، حال حمیراتنها با یک شورت جلوی عارف بود. عارف کمربندش را باز کرد و شلوارش را در آورد. سپس پیراهن و زیرپوشش را هم از تنش خارج کرد. کیر ش نسبتا بزرگ و کلفت بود و کاملا سیخ شده بود. عارف  کیرش را از روی شرت به کس زنم چسباند. زنم خودش را روی کیر عارف تاب میداد باحشری ترین صدای ممکن گفت: میخوام بخورمش،،،،عارف میخام کیرت را بخورم ،،،،،حمیرا قبلا هرگز کیرم  را نخورده بود. من هم هرگز از زن با کلاسی مثل او نخواسته بودم  تابرایم ساک بزند یا از پشت به من بدهد.با تعجب نگاه میکردم که حمیرا بمن گفت: حمید میشه کیرشو آماده کنی بمن؟ قشنگ تمیزش کن برام. من هم بدون اراده جلوی عارف  زانو زدم و شروع کردم  به لیس زدن کیر او. چون تا بحال برای کسی ساک نزده بودم برای همین دندان هایم گاهی به قسمت های کنار ی کیر عارف  میخورد و او هم میگفت کسکش درست ساک بزن تمیزش کن برای کس زنت آمادش کن. من هم سعی میکردم با آب دهانم تمام کیر عارف را تمیز کنم بعد از یکی دو دقیقه حمیرا من را کنار کشید و خودش جلوی عارف زانو زو وشروع بخوردن کیرش کردعارف: خوبه. زنت خیلی خوب ساک میزنه. معلومه خوب یادش دادی کیرتو بخوره من سرم راپایین انداختم و با صدای آهسته گفتم : حمیراتا حال کیر منو نخورده عارف بلند خندید و گفت: پس چرا انقدر حرفه ای ساک میزنی؟حمیرا به صورت عارف نگاه کرد. عارف بالابود و زنم جلویش زانو زده بود و برای گفتن جوابتردید داشت…راستش من قبل از حمید توی دانشگاه با یه پسر ی دوست بودم. حمید اینو نمیدونست.میخواستم بدونه من از این حرف بیشتر حشر ی شدم  تا عصبانی. لعنت به این حس بیغیرتی که من دارم از روابط هر کس بازنم خبر میشدم حس بیغیرتی ام بیشتر میشد و بیشتر حشری میشدم…عارف کیرش را کامل داخل دهان حمیرا کرد طور ی که زنم اوق زد. عارف  این کار را بارها تکرارکرد و هر بار نزدیک بود حمیرا خفه شود.
بعد از آن عارف  حمیرا را در دستهایش بغل گرفت و سمت اتاقی که حدس میزدم اتاق خواب باشدبرد. وقتی من زنم را در دستهای یک مرد غریبه دیدم، در حالی که موهایش آویزان شده و
پاهای سکسی اش هر بیننده ای را جذب میکرد، با کوچکترین مالشی ارضا شدم.عارف زنم را روی تخت انداخت. من  با دستمالی منی خود را پاک کرده بود و پشت سرشان به اتاق واردشدم.،،عارف گفت زود باش کس زنت را لخت کن بیناموس من هم به حالت وحشیانه شورت حمیرا را پاره کردم و گفتم بفرمایید آقا عارف بعد بمن گفت :: حمید زانو بزن روی زمین و کرده شدن زنتو نگاه کن.
زنم که خیلی راضی به نظر میرسید واز این کارم واقعا خوشش آمده بود منتظر کیر کلفت عارف بود تاجرش بدهد من مایع لوبریکانت را برداشتم و با اشاره عارف کیرش را چرب کردم.و عارف شروع به گاییدن زنم کردکیر عارف به سختی داخل کس زنم میرفت و حمیرا دیوانه وار جیغ میکشید،،،عارف درحالیکه تلمبه میزد به زنم گفت : تو که عین دخترای باکره ای.اینقدر کس تنگ تاحال ندیده بودم، معلوم نیست شوهرت دودول داره یا کیر؟حمیرا: اونو ولش کن. کیرت جرم داد. عارف من زن توام. تورو خدا هر شب بیا خونمون میخوام هر شب بهت کس بدم وقتی کیر عارف  کامل داشت تو کس زنم جامیشدو سریع تلمبه میزد حمیرا با شدت حرکات  ورود و خروج در حالیکه ناله هایش تبدیل بفریاد شده بود ارضا شد. و عارف  تازه شروع به تلمبه زدن کرد. بدن سکسی زنم واقعا او را تحریک کرده بود اما به زور جلوی ارضا شدن خود را گرفت بعد کیرش را از کس زنم بیرون کرد کیر من اونموقع   در سیخترین حالت خود بود. عارف  به من اشاره کرد،: نمیخوای زنتو بکنی؟کس زنت کامل از هم باز شده . من هم  روی تخت رفتم و سر کیرم را روی کس حمیراگذاشتم.وقتی کیرم را فشار دادم به آسانی وارد کس زنم  شد. حمیرا  خنده اش گرفت.و بمن گفت : قربون دودولت بشم شوهر قشنگم. تلمبه بزن.
کیرم اصطکاک کمی با کس زنم داشت همین باعث شد نتواند ارضا شود و حدود سی ثانیه بعد نیز از شدت شرمندگی مقدار ی از حس جنسی ام کم شد. بنابراین بلند شدم.حمیرا: عارف بیا عزیزم این دیوث بیغیرت الان نمیتونه کسم کنه ، و اوهم حمیرا را بشکل داگی در آورد و کیرش را از عقب تو کس تنگش گذاشت و بمن گفت با صدای بلند بگم که زنم را جر بده درحالیکه کیرم را میمالیدم باصدای بلند میگفتم آقا عارف کس زنم را جر بده ،کس زنم مال تست گشادش کن ،جرررش بده صدای من با صدای تلمبه های برخورد کیر کلفتش تو کس زنم ونعره های عارف و ناله های حمیرا قاطی شده بود و از همه بیشتر من لذت میبردم ،زنم با فریاد گفت محکم عارف جوونم محکم تر وبالرزشی برای بار دوم ارضا شدو عارف هم که  کمر زنم محکم تو دستهایش بود حرکتش را متوقف کرد وتمام آبش را تو کس زنم خالی کرد وآب کیر من هم رو زمین خالی شد بعد عارف کیرش را جلوی صورت من و حمیرا آورد و گفت از کیرم تشکری کن لاشی  ما هم  هر دو کیرش  را بوسیدیم . و تشکری کردیم ،  نگاهی به ما کرد و گفت::دفعه بعد هر دو تون رو میکنم زنم که خیلی راضی به نظر میرسید بمن گفت آقا عارف را باید شب جمعه دعوت کنی ومن هم بااشتیاق قبول کردم و بعد از پوشیدن لباس هامون مغازه را ترک کردیم…

ادامه دارد…

نوشته: حمید


👍 21
👎 14
81701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

904477
2022-11-28 01:29:31 +0330 +0330

من و زنم بعد ۱۰ سال از شروع زندگیمون اینقدر که توی یه داستان با هم حرف زدین حرف نزدیم

3 ❤️

904486
2022-11-28 01:43:04 +0330 +0330

لاشی قرمساق کیرم به کوس اول و اخرت افغانی دیوث‌ننویس اینجا

5 ❤️

904491
2022-11-28 02:17:59 +0330 +0330

وااای عاالی بود ادامشو زود بزار

0 ❤️

904492
2022-11-28 02:20:15 +0330 +0330

عمو جان فک‌نمیکنی اینا که داری تعریف میکنی بیشتر از حد کسشعره؟ عزیزانم در کس گفتن صرفه جویی کنید تا مجبور نشدیم کس گفتن رو سهمیه بندی کنیم

2 ❤️

904519
2022-11-28 08:47:23 +0330 +0330

جوون ادامه بده

0 ❤️

904521
2022-11-28 08:49:32 +0330 +0330

بسیار عالی فدای زنت

0 ❤️

904522
2022-11-28 08:52:45 +0330 +0330

کیر من هم تو کس حمیرا

0 ❤️

904530
2022-11-28 10:02:38 +0330 +0330

این چه مدل نگارشیه اخه ؟مگه میخوهی کلاس ادبیات و نگارش درس بدی ؟نمیشه راحت خوند انگار حس کردم باید اینارو بخونم برم امتحان بدم 😂 😂 😂

1 ❤️

904560
2022-11-28 18:35:18 +0330 +0330

خانم هایی که این مدل فانتزی رو دوست دارن خصوصی پیام بدن چت کنیم

1 ❤️

904561
2022-11-28 18:41:01 +0330 +0330

mohammad16224اسم مامانش حمیرا است این داستان مامانش است

1 ❤️

904758
2022-11-30 06:12:42 +0330 +0330

کصکش شاهنامه نوشتی مگه کیرم تو خودتو زنتو اون عارف کصکش

0 ❤️

904828
2022-11-30 15:11:06 +0330 +0330

جوون عزیزم فدای زنت ادامه بده

0 ❤️

905153
2022-12-03 05:41:58 +0330 +0330

کوسخولی چیزی هستی ؟؟؟ یه جا که زنت یهو از حمیرا تبدیل شد به سارا ، بعدشم مشتی شما وارد فروشگاه شدید ولی موقع خروج از مغازه زدید بیرون؟؟؟ جنابعالی کلا تو باغ نیستی بزار زنت کوسشو بده تو هم خواب این مدل سکسهارو ببین

0 ❤️

905843
2022-12-08 00:58:50 +0330 +0330

این داستان بیشتر شبیه نوشته یک بچه تازه بالغ که احتمالا کونی هم باشه آخه کصکش دیوث ریدم تو اون داستانت زن و شوهر که چند سال زندگی کردن و زن معصوم به قول توی ابله یکشبه مرد و زن از این رو به اون رو نمیشن هر چیزی اگرم گیرم که مرده بی‌غیرت باشه یکشبه نمیتونه بگه برو بده زنه ام نرسیده بگه و قرار و مدار و ساک و کون دادن و …
آخه تمام دیوث های شهوانی همه ته حقارت و بدبختی و فلاکت هستن
جالب هم این که طرف آخر مردی می‌دونه حقارت و غیرت هم کشک و دادن زنش هم بی‌غیرتی نیست پس چی هست لطفاً ؟!
ابله گیر دادن الکی بله غیرت نیست ولی تو کشورهای آزادم جندگی زن کار نا متعارف هست هیچ شریک جنسی چه زن چه مرد راضی نیست شریکش بهش خیانت کنه یا با کسی در ارتباط باشه در هر صورتی مگر بیمار روانی
مشکل شهوانی این که یک عده بچه مدرسه ای بیخبر شدن نویسنده والا هر خری می‌دونه با یک فیلم هیچ کس یکشبه اونم هر دو طرف اوبی و جنده نمیشن 💩 💩 💩 👎 👎 👎

0 ❤️