سلام . تا اونجا گفتم که ؛ما کیر آقا فرهاد رو گرفتیم دستمون و آقا فرهاد آبش که اومد . انگشتشو زد به آبش و زد به زبون هردو تا مون و یه آبنبات هم داد که خوردیم تا حالمون به هم نخوره . و گفت که … اگه از این آب کیرش بخوریم . دولمون اندازه کیر اون میشه .
ما اومدیم خونه هامون .
فکر وتمام خیالات من شب وروز و زمان بیکاری و حتی قبل از خواب …
همش حول محور کیر آقا فرهاد میگشت.
تا خابم ببره .
حتی توی خونه هم ساکت مینشستم و تو رویا بودم و تو خیالات خودم …
با کیر آقا فرهاد بازی میکردم. و یا تو این فکر بودم که دولم بزرگ شده و به حمید و دوستام پز میدم .
فردا صبح که رفتم بیرونو حمید رو صدا کردم که بریم بگردیم .
و رفتیم پارک سر کوچه و نشستیم . که حمید هم باز حرف آقا فرهاد رو انداخت و از حرفهاش معلوم بود . که اونم عین من ذهنش در گیره .
و تو پارک و خیابان هم . همش به جلوی مردا نگاه میکرد و در موردشون صحبت میکرد.
و تعریف کرد .که تو خونه که هست.
آقاش که دراز میکشه . زیر چشمی به جلوی آقاش نگاه میکنه . اما چیزی نمیبینه .
خلاصه . اومدیم خونه هامون . و کنجکاو شدم منم به جلوی آقام نگاه کنم.
و موقعی که آقام راه میرفت ویا دراز میکشید … به جلوش نگاه میکردم . که بتونم برجستگی کیرشو ببینم . اما چون آقام شلوار کردی میپوشید. هیچی معلوم نمیشد .
چند روزی از این قضیه گذشت . … و بعداظهر پنجشنبه بود .
من و حمید جلوی در کنار دیوار نشسته بودیم. که دیدیم . آقا فرهاد با خانومش سوار ماشین پیکانشون شدن و رفتن بیرون .
حمید گفت ؛ ناصر . خدا کنه شهین خانم نیاد و بریم به کیر آقا فرهاد دست بزنیم .
خلاصه داشتیم توپ بازی میکردیم . که آقا فرهاد اومد و ماشین رو پارک کرد . و شهین خانم باهاش نبود . رفتیم جلو و بهش سلام کردیم .
و اون با سر سنگینی ،جواب سلام ما رو داد . و رفت تو خونش .
من به حمید گفتم :فکر کنم دیگه نمیخاد محل مون بده .
حمید یه ضره پکر شد .
یه نیم ساعتی گذشت . که دیدیم آقا فرهاد پنجره طبقه دوم رو باز کرد و بیرون رو نگاه کرد . و کمی رفت عقب و به ما اشاره کرد . که بیاییم بالا .(خونه هامون جنوبی بود )
و منو حمید هم سریع رفتیم خونه هامون و رفتیم پشت بوم . و حمید پرید پشت بوم ما و با هم پریدیم پشت بوم آقا فرهادینا و
از در پشت بام رفتیم پایین .
آقا فرهادصدامون کرد و رفتیم تو اتاق . سلام کرد و حالمون رو پرسید و از یخچال آب خنک برداشت و برای خودش و منو حمید ریخت و خوردیم .
بعد گفت ؛خوب بچه ها دول تون چطوره . آیا میخاد زود بزرگ بشه و مرد بشین . گفتیم آره.
گفت :این بار آب بیشتری بهتون میدم . و برای اینکه حالتون بهم نخوره هم
یه فکری کردم .
بعد کمر بند شو باز کرد و شلوارشو در آورد. و پیرهنشم باز کرد و زیر پیرهنشم در آورد و با شرت تکیه داد به پشتی و یه بالش بزرگ هم گذاشت پشتش و به حالت تکیه ودراز کش بود .
و گفت . ناصر از تاقچه یه کرم سبز هست اون رو بده .)(کرم رو از تاقچه برداشتم . کرم خیار بود . که بوی خیار میداد)
دادم بهش
بعد شرتشو در آورد. و یکی مون نشست سمت چپش و یکی سمت راستش .
بعد در کرم رو باز کرد و کرم رو ریخت رو کیرش و خایش .
بعد دست حمید رو گرفت "و گذاشت رو کیرش و گفت بمال .
و حمید شروع کرد مالیدن .
چند دقیقه ای که مالید . کیرش شروع کرد به بزرگ شدن .
بعد به من گفت :ناصر بیا نوبت تو ؛
بعد به کف دست من کمی کرم زد و گفت بمال .
و منم شرو ع به مالیدن کردم . و حمید هم خایشو میمالید.
و کیرش بزرگ و کلفت و سفت شد و عین یه تیکه آهن سفت شده بود .
و آنقدر کیر و خایشو مالیدیم . که کل کرم رفت تو جون پوستش و هیچ اثری از سفیدی کرم نمونده بود رو پوستش . و بوی کرم خیار تو اتاق پیچیده بود .
بعد گفت :بچه ها میخوردید آب. که حمید گفت آره.
و از تاقچه یه بسته آدامس موزی برداشت .( الان هم از اون آدامس موزی ها تو روزنامه فروشی ها و بقالی ها میفروشن . هم خوشبو است و هم خیلی شیرین . شکل مسطتیل است و تخت و صاف ).
خلاصه:بسته رو باز کرد و یکی داد به حمید ویکی به من و گفت :باز کنید . و ما از زر ورقش در آوردیم.
و بعد کیرشو گرفت دستش و چشماشو بست و شرو ع کرد بالا پایین کردن دستش .
که یه دفعه پاشو سفت کرد و نفس بلند بلند میکشید .
و یه قطره آب از سر کیرش پرید بیرون .
که بعد سر کیرشو محکم گرفته بود و نزاشت بقیه آب کیرش بیاد بیرون .و کیرش داشت تکون میخورد.
بعد یکی دو دقیقه که آروم شد . چشمشو باز کرد و گفت :
حمید آدامس بده .
وادامسو از حمید گرفت ؛وگذاشتش جلوی کیرش . و دستشو شل کرد و آب از سر کیرش آروم اومد بیرون و ریخت رو آدامس و بعد دوباره سر کیرشو محکم گرفت .
و آدامسو گذاشت دهن حمید . حمید یه اوق زد .
که . آقا فرهاد گفت زود بجو . حالت بهم نمیخوره .
و حمید هم سریع شروع به جویدن کرد …
بعد به من گفت میخای .منم گفتم آره.
و آدامس منو ازم گرفت و گذاشت جلوی سر کیرش و دستشو شل کرد .
و کمی آب کیر ریخت رو ادمسم و بهم داد و منم شروع کردم به جویدن .
شیرینی آدامس و بوی خوب اون . نذاشت حالم بهم بخوره .
بعد دستمال کاغذی برداشت و بقیه آب کیرش رو از ته گرفت و کشید بیرون و با دستمال پاک کرد .
و به ما گفت ؛بچه ها تا زمانی که آدامس شیرینه بجویید . اینجوری به بو و مزش عادت میکنید .و بعد راحت میتونید بخورید .
و بعد کم کم کیر آقا فرهاد شل شود و کوچیک شد . و بعد شرتشو پوشید و زیر پیرهنشم پوشید و گفت :بچه ها پاشید برید . فقط حواستون باشه به کسی نگید .و اگه بازم خواستید ،بهتون آب کیر بدم . فردا ساعت ۱۲ بیاید پشت بوم .
چون شهین خانم امشب نمیاد و من فردا شب میرم دنبالش خونه باباش.
بعد ما هم خداحافظی کردیم و رفتیم پشت بام و رفتیم خونه هامون .،
خلاصه من رفتم خونه .آدامسو در آوردم و انداختم دور . چون دیگه شیرین نبود و نشستم. میکرو بازی کردم .
و شب شد و باز فکر وخیال آقا فرهاد اومد تو ذهنم .
تا خابم ببره .
صبح ساعت ۱۱ بود . بیدار شدم . که دیدم زنگ خونه رو زدن . و حمید بود . لباس پوشیدم و رفتم پایین . بعد دو تایی رفتیم بقالی و نوشابه با کیک خوردیم . و حمید گفت :
ناصر بریم یا نه . که من گفتم . هرچی توبگی . اونم گفت بریم.
بعد رفتیم خونه و رفتیم پشت بام و پریدیم پشت بام آقا فرهاد و رفتیم پایین
و در زدیم و آقا فرهاد با شرت و زیر پوش اومد جلوی در .
و رفتیم تو و آقا فرهاد داشت صبحانه میخورد و چایشو خورد و اومد پیش ما .
بعد گفت خوشمزه بود آب دیروز . گفتیم آره.
بعد زیر پیرهنشو در آورد و شورتشم در آورد.
و اومد پیش ما و کرم خیار رو هم آورد و داد به من وگفت :تو کرم بریز و منم یه دفعه فشار دادم و کلی کرم ریخت بیرون .
گفت ؛اینهمه کرم بمالی میدونی چقدر میشه . و بایدخیلی بمالی . یه کم زیاد ریختی .
و دستمو گذاشت رو کیرش و شروع کردم مالیدن . و کیرش داشت کم کم داشت بزرگ میشد و بعد دست حمید رو گزاشت روش و گفت دو تا یی بمالید و دو تا یی آنقدر مالیدیم . که کرم رفت تو جون پوستش و دیگه از سفیدی چیزی نموند .
بعد بلند شد و از یخچال مربای آلبالو آورد. و نفری یه قاشق داد بهمون و خوردیم . گفت :این مزه دهنتون رو شیرین میکنه .
بعد گفت آماده این .
بعد شروع کرد کیرشو مالیدن . و یه چند دقیقه که مالید و یه دفعه آه کشید و آب از سر کیرش پرید بیرون . و بعد سر کیرشو محکم گرفت .که آبش نیاد بیرون . بعد یکم که آروم شد .
به حمید گفت دهنتو باز کن و حمید دهنشو باز کرد و آقا فرهاد سر کیرشو برد جلوی دهن حمید و دستشو شل کرد و چند قطره آب ریخت دهن حمید . و گفت :سریع قورت بده و حمید هم خورد .
و بعد من دهنمو باز کردم و اونم کیرشو گرفت جلوی لبم و دستشو شل کرد و کمی هم آب ریخت دهن من . و منم قورت دادم و هیچ هم حالم بهم نخورد .
و بقعه آب کیرشو با دستمال پاک کرد و اون قطره ای که ریخته بود رو فرش رو هم با دستمال برداشت .
خلاصه . ؛کیر آقا فرهاد خابید و به ما گفت پاشید برید.
و ماهم از پشت بام رفتیم خونه هامون .
و این قضیه به امید بزرگ شدن دولمون تا آخر تابستان ادامه داشت و برای من و حمید هم یه جورایی تفریح شده بود و برامون هیجان داشت .
و هفته ای یک بار یا دو بار آقا فرهاد آب کیرش رو به من و حمید میداد. و ما هم دیگه بدون هیچ مزه ای میخوردیم و عادت کرده بودیم .به بو و طعمش.
تا مهر ماه شد و مدرسه ها باز شد . و تقریبا اوایل مدرسه بود که . خونه حمید اینا دعوا شد بین عمو ها ی حمید… و اقای حمید خونه رو فروخت و ارثیه خواهر برادرش رو داد .و حمید اینا هم رفتن از محل و رفتن یه جای ارزونتر
خونه خریدن و بعد از اون دیگه حمید رو هیچوقت ندیدم و آقا فرهاد هم یه بار اشاره بهم داد که بیام و دیگه بعد حمید دیگه پیش اون هم نرفتم و حتی تو کوچه هم میدیدم دیگه بهش سلام ندادم . و مشغول درس و مدرسه شدم و دیگه این قضیه از سرم افتاد و از ذهنم خارج شد .
امیدوارم از تعریف ماجرایی که برام پیش اومده خوشتون اومده باشه و برای وقتی که برای خوندش گذاشتید . ممنون هستم .
نوشته: ناصر
آدامس فروشم اقااااا آدامس کی بود آدامس میخواست با طعم اب کیر؟
ناصر وایسا توی صف شلوغ نکن حمید تو بیا جلو آدامس بدم بهت بعدش نوبته توعه ناصر
آقا فرهاد چقدر خوب اسکولتان کرده و طرف هم زود انزالی داشته
به هر حال ساک رایگان براش زدید
بروبابا باید خیلی کارها میکرد مگه نگفتم اب برای پشم درکون هم خوبه کد دادم بهت که
فرهاد من بودم، بقیه اش رو چرا نگفتی؟ برای گنده شدن کیرت بعد رفتن حمید هر روز ظهر میومدی یه سوسیس میذاشتم توی کونت
بچگی و نداشتن اطلاعات در این مورد و بی تقصیر بودن تو از حکایت داستان هس … ولی حکایتی واقعی هست که از جنس فرها د در این جامعه زیاد هست که مکافات کارشون بی صدا بجونش میافتد ولی خودش متوجه نمیشه 😎