مامان با شکلات حشری شد

1402/01/07

داستان واقعیه و فقط یک بار و نه بیشتر اتفاق افتاده
من اهل بندرعباس هستم و با مامانم و بابام زندگی میکنم مامانم اسمش مرجان و بابام حسین هست بابام خیلی دیر به دیر خونه میومد به خاطر کارش کار اون روی کشتی های بار بری اسکله بود و کلا خیلی وقتا منو مامان تنها بودیم مامانم زن جَوُن و خوشگلیه اون ۳۰ سالشه یکم قدش متوسطه اون ایرانیه و مشهدی ولی یکم چشماش مثل کره ای ها تنگه و لحجه مشهدی نداره
کلا از وقتی یادم میاد تا الان مامانم یه ذره هم از لحاظ ظاهری تغییر خاصی نکرده من اینو یادم رفت بگم که مامانم واقعا مامانم نیست و نامادریمه و بابام همین چن سال پیش تعریف کرده بود که مرجان مادر واقعیم نیست وقتی هم کوچیک تر بودم باهاش ازدواج کرده
ولی من اصلا این احساس رو نداشتم که اون مادر واقعیم نیس
چون که اون همیشه باهام مثل بچه خودش رفتار می‌کردو از وقتی یادم میاد بهش میگفتم مامان
مثل رفیقم باهام رفتار میکردو هیچ وقت هم من بهش بی احترامی نکردم البته تاجایی که یادم میاد. اون عاشق لباس های محلی ایرانی بودو وقتی اونا رو می‌پوشید اول از همه نظر منو می‌پرسید یه بار یادمه که لباس بندری پوشیده بودو گفت : نظرت (چیه رفیق بهم میاد) منم با ذوق زده پریدم تو بقلشو لپشو بوسیدم

اون روزی که این اتفاق افتاد من تازه ۱۳ سالم شده بودو یه هفته از تولدم می‌گذشت بابام یه روز بعد از تولدم دوباره برگشته بود اسکله آخر هفته بودو منم که دیوونه فوتبال بودمو حتی کلاس هم میرفتم (البته الانم میرم) وقتی تمرین تموم شد یکی از دوستام یه شیرینی بهم تعارف کرد من اول ردش کردم ردش کردم چون هم عکسای سکسیو عجیبو از این چیزا داشت هم از شکلات کاراملی خوشم نمیومد واسه اینکه دلشو نشکنم ازش گرفتمو گذاشتم توی کیفم وقتی رسیدم خونه مامانم ناهارو گذاشته بود و خودش پشت در واسه اینکه باهام شوخی کنه وایساده بود تا اومدم داخلو درو بستم اون پرید پشت کارمو من افتادم البته حالت عادیم نبودم خیلی خسته بودم واسه همین افتادم وقتی افتادم مامانم هنوز دستش دور گردنم بودو نشسته بود داشت می‌خندید
منم خندیدمو سرمو گذاشتم رو پاش

بم با خنده گفت : بچه مگه تو باشگاه نمیری چطوری انقد شلی نمیتونی مادر پیرتو کول کنی

من بهش گفتم : نمیتونم خب هم خستم هم گرسنه توهم اگه پیر بودی انقد جنبش نداشتی والا بعد خندیدیمو بلند شدیم

مامان : من کیفتو میبرم تو برو دستاتو بشور
من : اوکی
اون شکلاتی که دوستم داده بود رو جای تابلویی گذاشته بودم ولی مرجان مامانم زنی نبود که از این چیزای سکسی اینا سر دربیاره واسه همین زیاد نگرانش نبودم ولی اصلا حتی فکرشم نمیکردم که اون شکلاتو بخوره نمیدونم چطوری بهش توجه کردو منم اونجا نبودم ولی خوردش اولش موقع رخ دادن این
اتفاقا حتی نمیدونستم که اون شکلات شکلات جنسیه و واسه تحریک به سکس بین زنو مرد مصرف میشه
وقتی ناهارو خوردم به مامانم گفتم ای روباه مکار شکلات منو میخوری اونم خندیدو گفت توی رونالدو فیک شکلات کاراملی دوس نداری که
من پوز خند زدمو رفتم کنارش لپشو بوسیدمو رفتم تو اتاق اونم رفت توی اتاق خودشو بابا تا لباسای جدیدش که انگار لباس محلی بندر بود رو امتحان میکرد
اون صدام کردو با شوخی گفت: (میشه یه بیاین آقای گارسون) منم خندیدمو رفتم وقتی رفتم یه لباس بندری پوشیده بود شلوار بندریش زرد بود پیرهنش هم سبز یه نقابم روی صورتش بود که فک کنم بهش میگن برقه با یه چادر بندری سبز بعد گفت نظر بده آقای کارشناس منم گفتم اگه نظر کارشناسی بخوای که تو انقد خوشگلی که لنگه نداری پوز خند زد گفت خودم میدونستم
یه چن دقیقه نشستم روی تختو دراز کشیدم بعد پنج تا ده دقیقه بعد دیدم داره عجیب رفتار میکنه زیر چشمی دیدمش که داشت سینه هاش رو فشار میداد ولی يواشو پشتش به من بود وقتی فهمید دارم نگاه میکنم تمومش کرد وقتی صورتشو دیدم انگار قرمز شده بودو همش استرس داشت بم گفت عزیزم میشه بری اتاقت لحنش اصلا مثل همیشه نبود
منم با خودم گفتم شاید مریض شده بعد رفتم تو اتاقمو یه چن ساعت خوابیدم من هر وقت که از خواب بیدار میشم انگار یه جوری دلم برا مامانم تنگ میشه واسه همین عادت دارم بقلش کنم بعد از خواب از اتاقم اومدم بیرونو رفتم توی حال ولی ندیدمش وقتی برگشتم دیدم از اتاقش اومد بیرون من تا دیدمش رفتم بقلش ولی مثل همیشه نبود بدنش داغ بود انگار اونم بقلم کرد گفتم چرا یه جوری شدی مثل همیشه نیستی اون انگار بی اختیار دستمو گرفتو گفت عزیزم من کاملا خوبم مشکلی نیست بعدش انگار یه دفعه دستمو يواشکی مالش میداد بعد خیلی ریز لبش رو می لیسید من کلا گیج شده بودم نمیدونستم چه قصدی داره و داره چکار میکنه فکرشم اون خواب بدیده دلش برام تنگ شده منم دستشو فشار دادمو لپشو بوسیدم بعد رفتم نشستم رو مبلو تلویزیون رو روشن کردم یه دفعه اونم اومدو نشست کنارم دستشو انداخت دور گردنم منم سرمو گذاشتم رو کتفش اون بدون اینکه بفهمم خیلی آروم دستشو گذاشت روی سرم بعد سرمو گذاشت روی سینه هاش انگار سوتین نپوشیده بودو نوک سینه هاش از لباس زده بود بیرون من خیلی توجه نکردم اونم هر لحظه بیشتر بهم میچسبید
خیلی يواشکی دستشو بدون اینکه بفهمم گذاشته بود رو کیرم بعد سعی می‌کرد بگیرنش من دستشو دیدمو از تعجب چشمام در اومد میخواستم بدون اینکه دلشو بشکونمو داد بزنم بلندشمو برم يواش میخوستم سرمو از روی سینش بردارم دیدم سرمو محکم فشار میداد رو سینه هاشو دستشم کامل دور کیرم من عصبی شدم سرمو محکم کشیدمو بلند شدم بعد یه سیلی زدم تو گوشش ولی انگار که نه انگار مثل چی حشری شده بود حتی گریه هم نکرد اون خیلی سریع اومد لبمو بوسیدو منو محکم گرفته بود من میخواستم دوباره خودمو خلاص کنم ولی انگار یه جورایی خوشم اومد من دیگه مقاومت نکردمو بوسیدمش بعد همون موقع بوسیدن منو برد سمت اتاقش محکم پرتم کرد روی تخت بعد لباسشو سریع در آوردو شلوارشو نصفه کشید پایین بعد دوباره شروع کرد لب گرفتن بعد لبمو ول کردو شلوارمو کشید پایین کیرم خیلی وقته که شق بود بعد شروع کرد ساک زدن منم یه حرکتی کردمو وقتی داشت ساک میزد انداختمش کنارو کیرمو مالیدم به کصشو سینه هاشو فشار دادم خیلی عصبانی بودمو با هر چی زور داشتم سینه هاشو فشار میدادم آبم داشت میومد میخواستم همشو بریزم تو دهنش تا حرصمو خالی کنم ولی نکردم چون بیشتر از مامان واقعیم واسم مادری کرده ولش کردمو همه آبمو ریختم روی دستمال کاغذی اون بیهوش شد منم یکم بعد خودمو جمع و جور کردمو
لباسامو پوشیدم دیدم مامان خوابه واسه همین خودم لباساش رو تنش کردم بعد توی اتاق خوابوندمش خودمم رفتم توی تختمو تا صبح فکر میکردمو
هر دقیقه هم به مامانم سر میزدم صبح با صدای گریه مامانم از خواب بیدار شدم از پشت در اتاقش صدای گریش میومد میخواستم برم توی اتاقش ولی نرفتم برگشتمو خوابیدم وقتی بیدار شدم طرفای ۲ ظهر بود رفتم دوباره به مامانم سر بزنم دیدم ناراحت روی مبل نشسته جوری که هیچی نشده گفتم اَه صبحونه هم نخوردیما اصلا تو چشام نگاه نمی‌کرد انگار بعد بغضش گرفت
من رفتم کنارشو بغلش کردم

نوشته: امیر


👍 8
👎 32
184001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

920391
2023-03-27 00:33:31 +0330 +0330

از تخیلات جغی فارغ نشدی هنوز ادعا داری بالغ شدی فقط بندشلوارتو دوتا گره زیاد بزن زود از تنت درنیاد جوجو

6 ❤️

920400
2023-03-27 01:00:49 +0330 +0330

برای یک زن انگشت خودش جذاب تر از دودول یه پسر سیزده ساله ست 🤦 (صرفا جهت اطلاع)


920402
2023-03-27 01:04:18 +0330 +0330

از تخیلات جغی فارغ نشدی هنوز ادعا داری بالغ شدی فقط بندشلوارتو دوتا گره زیاد بزن زود از تنت درنیاد جوجو ۲

2 ❤️

920421
2023-03-27 02:02:43 +0330 +0330

شهوت آنی هم قشنگه

0 ❤️

920435
2023-03-27 02:41:09 +0330 +0330

۱۳ سالگی عمو جانی بودی ابت اومد اه عصبانی بودی ؟

3 ❤️

920445
2023-03-27 03:44:10 +0330 +0330

آخی! آرزو داری عزیزم! خب بگو این داستان آرزوهامه ، نگو اتفاق افتاده!
قشنگ مشخصه آرزوی خیلی چیزها رو داری! اما انصافا به خاطر یه کوس مادرتو از زندگی بیرون نکن!!! ضمناً مادرت مقصر نیست اگه تو دلت می‌خواد مامانت خوشگل و سکسی و اهل حال باشه!
به جای این فکرها ، برو درستو بخون تا بعدها صدتا از این زن‌هایی که آرزوشونو داری ، بتونی بکنی!
برو درست رو بخون عزیزم.

4 ❤️

920457
2023-03-27 04:49:40 +0330 +0330

یه نگاه به شناسنامه بی صاحبت تااون موقع ننداخته بودی؟چون اسم مادرت قطعا توش چیز دیگه بوده وبااسم نامادریت فرق داشته.
درضمن خاطرات کودکی ننویسید بابا میگی ۱۳ سالم بود بالغ که نشده بودی هیچ حالا واسه ما از خالی کردن ابت هم گفتی دراون سن ابی نیست واسه اومدن.من خودم پسرهم سن تودارم خدایی هنوز شهوت نیومده سراغش چه برسه بقیه چیزا.
این مدل داستانابیشتر توهین به خواننده هست.حداقل برای اینکه بتونیم باورپذیرتر بخونیم سن رو میکردی ۱۵ دقت نکردن به این نکات خراب میکنه.یاحداقل از سن حرف نزنید کلی بگید مثلا دوره نوجوانی بودم و…همین چیزای کوچیک شایدکلی ازمیزان انتقادها کمترمیکرد.
نوشتن داستان فقط سوارکردن متن نیست که بعدازنوشتن باید یه دورخونده بشه ویرایش بشه.اگرهم سن پایین دارین که کلانیازی به نوشتن نیست واین فضامناسب شمانیست.
قبل هر کاری اول باید اصول ابتدایی واولیه اش رعایت بشه اونوقت یک داستان حتی تخیلی اما مخاطب پسندمیشه وکم هم نیستن ازاین داستان ها ونویسنده های خوب.
کسی که قراره بنویسه باید قدرت انتقال داشته باشه بتونه باکلمات بازی کنه.که اکثرا اینجا اینطورنیستن وحتی خاطره واقعیشون رو جوری درنوشتن گندمیزنن که لایک که هیچ هزارتا فحش هم میخورن چون نوشتن بلدنیستن.امیدوارم روزی این موارد رو همه رعایت کنن تا اینقد رو مخاطبین این سایت چپ وراست راه نرن و یک داستان بخونیم نه متن مبتدی پر از ایراد فنی واملایی

2 ❤️

920459
2023-03-27 05:03:34 +0330 +0330

این چی بود الان؟؟؟۱۳سال؟؟کیرر؟؟؟؟؟؟آب

2 ❤️

920473
2023-03-27 07:09:13 +0330 +0330

امیر! اول اینو بخور بعد بمیر، کسمغز، این کسشعرها چطوری به مغز معیوبت رسیده؟ واقعا فکر می کتی شکلات جنسی اینقدر تاثیر داره که تو جلقی کس ندیده داستان براش ساختی؟

0 ❤️

920483
2023-03-27 08:04:53 +0330 +0330

کاش یه شکلات میدادی به من میدونستم بدمش به کی

0 ❤️

920494
2023-03-27 10:43:57 +0330 +0330

بازم میگم سایت شهوانی دیگه به آخرش رسیده مجبوره هرچی گیرش میاد و بزاره رو سایت انشالله بازم یه روزی این سایت با داستان های قوی بترکونه

2 ❤️

920502
2023-03-27 11:39:08 +0330 +0330

نامادری میلفتو گاییدم ، خَلَّص و تَمَّت.

1 ❤️

920505
2023-03-27 11:44:49 +0330 +0330

فیلم جوردی دیدی ؟

0 ❤️

920532
2023-03-27 16:22:24 +0330 +0330

این همه توهم از ذهن آدمای شیشه ای هم دوره
ساقی تو عوض کن بچه جون

0 ❤️

920551
2023-03-27 21:56:06 +0330 +0330

اصلا نمیخوام ایراد فنی بگیرم،فقط از ۴خط اول فهمیدم که نویسنده بین۱۰تا ۱۲سالشه

0 ❤️

920648
2023-03-28 09:24:47 +0330 +0330

بابا دمت گرم خدایی خیلی خنده دار بود بازم با نامادریت جوک بساز بفرست برامون🤣🤣🤣🤣

0 ❤️

920724
2023-03-28 20:28:34 +0330 +0330

اینارو ببرین نشون بدین بگین با این کصخلا تو یه کشور زندگی میکنین بهتون پناهندگی میدن

1 ❤️

920728
2023-03-28 22:22:24 +0330 +0330

اقا اول اینکه فک میکردم پسرا ۱۴ سالگی بلوغ میشن
دوم یا من مستم درست کصشراتو نفهمیدم یا کصشرات زیادی کصشرن
بعدشم تو ۱۳ سالگی شاشت کف کرده بود که اب داشته باشی ؟

0 ❤️

921038
2023-03-30 15:58:55 +0330 +0330

کونی بچه سیزده ساله باشگاه؟؟؟؟

0 ❤️

924411
2023-04-21 18:05:42 +0330 +0330

ریدم دهنت با اون نوشتنت با ۱۳ سال سن آبت اومد
من الان با ۲۰ سال سن آبم قطره ای میاد 😂 😂 😂 😂 😂

0 ❤️

939468
2023-07-26 09:23:28 +0330 +0330

کس نوشتی که بچه

0 ❤️