مامان، من بابامم (۵ و پایانی)

1401/06/24

...قسمت قبل

شب دوم: حاملگیِ پشیمانی
با دیدن مامان دم در حموم میتونستم عطش شهوت رو تو وجودش درک کنم خبری از استرس و تپش قلب و فشار سنگین هیجانات نبود. وجود مامان بهم آرامش میداد البته خوردن قرصی که مامان بهم داده بود علت اصلی این حالم بود لبخندمون گره خورد بهم مامان دستشو از چهارچوب در برداشت و اومد داخل حموم گفت: نمیخوای با معشوقت دوش بگیری؟ من که قند تو دلم آب شده بود به مامان گفتم کیه که دلش نخواد تازه عروسش رو زیر دوش تو آغوش بگیره، مامان با عشوه های پر مهرش که هر دو حس همسری و مادری رو داشت جلوی چشمام شرتش رو از پاش درآورد تا مثل الهه زیبایی مثل یک فرشته بدون هیچ مانعی تمام تنش رو به من بده با همه محبتش اومد به سمتم منم دوش آب داغ رو باز کردمو زیر دوش تو بغلم گرفتمش و با همه توانم به خودم فشارش دادم تا طنین صدای آااااه عزیزم گفتنش گوشهامو نوازش کنه و با عطر تنش که از همه گل های دنیا بهتر بود مستم کنه و با لمس تن عریانش که لطیفتر و و نرمتر از هر گلبرگی بود عشق و شهوت وجودم رو در یک لحظه فرابگیره این همون معجزه ای بود که انتظارش رو داشتم
دوس داشتم این صحنه ها رو برای خودم خارج از کادر ثبت کنم تا هر لحظه از دیدنش لذت ببرم اما من داخل خود صحنه بودم و چی بهتر از شنیدن جملات عاشقانه از مامانم که کنار گوشم زمزمه میشد تا مجبورم کنه نتونم شرتم رو تحمل کنم و من هم کامل لخت بشم تا هیچ چیز بین منو مامانم نباشه. این بهترین حس دنیا بود که مامان داشت من رو غرق بوسه میکرد از سینه هام تا زیر گلوم و لبهام که از بوسیدن تبدیل شده بود به خوردن. انقدر عمیق لب میگرفتیم که صدای لب گرفتنمون کل فضای حموم رو پر کرده بود من زبونم رو داخل دهن مامان میکردم و اون هم زبون من رو میمکید. من احساس ترس ارضا شدن نداشتم اعتماد بنفسم هزاربرابر شده بود و اصلا به اینکه بتونم یا نتونم فکر نمیکردم من و مامان غرق در هم شده بودیم.
مامان کیر من رو توی دستش گرفته بود و منم دستم رو لای پاش برده بودم و کسش رو میمالیدم خیلی زود جریان آب حشر مامان رو روی انگشتام حس کردم اما خبری از اب حشر من نبود من فقط راست کرده بودم و دلم نمیخواست زمان بگذره. آروم آروم با ورود انگشتام به سوراخ کسش صدای ناله های شهوت انگیزش هم بلند شد من مدام انگشتم رو توی کسش میکردم و مامان هم داشت لذت میبرد و ازم لب میگرفت من هم سرخی سر گونه هاشو که همیشه آرزوم بود لیس میزدم ولی وقتی شروع کردم به مکیدن لپاش مامان گفت عزیزم لطفا آروم باش فردا آبروم سرکار میره جاش میمونه. من هم خم شدم تا مثل دوران طفولیتم نوک سینه هاشو که از شهوت زیاد سفت و متورم شده بود شروع کنم به مکیدن از عمق وجودم، مامان داشت کلافه میشد با دستش سرم رو گرفته بود و انگشتاش رو داخل موهام میکشید من هم در حال خوردن و با صورتم که میزدم زیر سینه هاش تند تند انگشتم رو تا آخر داخل کسش میکردم. مامان هم میگفت عزیزدلم توروخدا آرومتر ناخنت واژنم رو پاره کرد جان دلم نوک سینه هام کنده شد آروم بخدا من همینجام مال تو ام.

صدای مامان تو حموم میپیچید و همین من رو به وجد میاورد شهوت از چشمام داشت بیرون میزد تا با فشار بازوهام که دور بازوهاش پیچیدم اون رو کف حموم بنشونم. مامان یه جیغ آروم کشید و خندید و با حالت خاص سکسی گفت وای آروم باش عزیزم مگه میخوای شکارم کنی؟ منم بهش گفتم مامان تو انقدر خواستنی هستی که هم پایینو راست میکنی هم آدمو گرسنه میکنی تو قبلا فقط شکمنو سیر میکردی اما از این به بعد زیرشم سیر میکنی، مگه نه؟ مامان که با چشمای بیشتر از حد معمول باز شده تو جشام زل زده بود با لبخند پنهان گفت اوه اوه، گل پسرم گرگ شده و من آهو، خدا بدادم برسه بعد نتنوست جلو خندشو بگیره و خندید گفت که اینطور… من دیگه بهش فرصت ندادم چیزی بگه گفتم فدای خندیدنت بشم و آروم خوابوندمش کف حموم و رفتم لای پاهاش مامان اول خواست جلومو بگیره ولی موفق نشد من دهنم رسوندم به کسش و با ولع شروع کردم به خوردن تا دوباره آب شورمزه کسش رو زیر زبونم حس کنم اما اینبار آبش رو با بزاق دهنم قورت میدادم تا همه وجودم از عشقش پر کنم مامان سرمو گرفته بود و نوازش میکرد و پاهای چاق و چله سفیدشو و دور سرم بالا گرفته بود تا من حسابی کسشو لیس بزنمو بخورم، دستمم کشیده بودم تا روی سینش و داشتم سینه اش رو چنگ میزدم مثل خمیر سینه هاشو به نوبت توی دستام فشار میدادمو میمالیدم نمیدونم چه مدت گذشت تا مامان صدای آه و نالش بالا رفت و روناش که دور سرم بود شروع کرد به لرزیدن دیگه نتونست پاهاشو بالا نگه داره و پاهاشو رها کرد تا موجی از آب گرم و غلیظ تر کسش رو روی لب ودهنم حس کنم با نفس نفس زدن مامان منم نفس میزدم بعد ازچند لحظه تو همون حالت دیگه اجازه نداد زبونم رو تو سوراخش فرو کنم و کسشو از دم دهنم عقب کشید و با دستش سرمو کنار زد و به پهلو شد و زانوهاشو تو دلش جمع کرد، آب داغ دوش هم با تمام فشار داشت میریخت رو سر و صورتم و پاهای مامان، من بلند شدم دوش آب رو بستم و با کیر شق شده بالای سر مامان داشتم نگاهش میکردم مامان متوجه نگاهم شد و کف دو دستش رو گذاشت روی صورتش
مامان به شدت ارگاسم رسیده بود و شهوتش خالی شده بود، مامان حالا به خودش اومده بود و میشد شرم و حیا رو تو وجودش حس کرد مثل شب قبل که من این حس رو داشتم امیدوار بودم پشیمون نشه چون من تو حرارت شهوت داشتم میسوختم مامان رو به اسم صدا زدم ولی جوابی نداد رفتم کنارش نشستم و با اینکه مقاوت میکرد به زور دستاش رو از رو صورت زیبا و معصومش برداشتم چشمان درشتش پر از اشک بود و چهره اش بغض داشت من با دیدن این حالت مامان اون رو نشوندم و بغلش کردم و سینه هاشو به سینم چسبوندم و اون سرشو گذاشت رو شونم و شروا کرد به گریه کردن من شنیده بودم زنها بعد از ارگاسم احساساتی میشن و بعضیهاشون گریه میکنند ولی مطمین نبودم گریه مامان بخاطر این باشه به هر حال مامان دوره سختی از افسردگی رو گذرونده بود و حالا بعد از فوران جنون غریزه جنسیش، به حال معمولش برگشته بود که این هم انتظارش رو داشتم که عذاب وجدان و احساس شرم وجودش رو بگیره… با دستم کمرش رو نوازش میکردم و کنار سرش رو میبوسیدم و مامان همچنان گریه میکرد من بهش دلداری میدادم و میخواستم با حرفام آرومش کنم ولی بی فایده بود مامان هیچی نمیگفت و حاظز نبود تو صورتم نگاه کنه و سرشو به شونم گذاشته بود و اشک میریخت من اما کیرم همچنان راست بود و احساساتی نشدم فقط تلاش میکردم که گریه نکنه بهش میگفتم چیزی نشده مامان گریه نکن فدای اشکات بشم منوتو کار اشتباهی نکردیم چرا خودتو ناراحت میکنی، مامان میگفت بهش نگم مامان اون دیگه مامان من نیست همش میگفت اشتباه کردم نباید اینکارو میکردیم اخه چرا با پسر خودم …
مامان سخت پشیمون شده بود باورم نمیشد شخصیتش اینطور عوض بشه میخواست از حموم بره بیرون ولی وقتی دید من همچنان کیرم نخوابیده با دستش اشکاشو پاک کرد و منو بغلم کرد گفت لطفا منو از فکرت بیرون کن تو پسرمی من عقلم از دست دادم تو عاقل باش از دیشب این شهوت لعتتی دیوونم کرده اصلا خودم نبودم دستاشو گرفتم سرد بود سرمو گزاشتم به سرش گفتم چرا خودتو اذیت میکنی واقعا چه اشکالی داره خودتم میدونی هم تو عاشقمی هم من عاشقتم چرا بیخود خودتو سرزنش میکنی مامان با چشمای خیسش تو چشمام خیره شده بود و زیر لب میگفت نه اشتباهه من دوستت دارم ولی نباید اینطور دوستت داشته باشم من که میدونستم مامان الان به من احتیاج داره فقط بهش دل میدادم و بوسش میکردم به اسم صداش زدم و گفتم حستو میفهمم منم دیشب مثل تو بودم و الان مثل دیشب تو. من و تو بهم نیاز داریم خودتم خوب میدونی مامان چهار روز دیگه خودتم میدونی که بزنه بالا بهم فکر میکنی منم بدون تو نمیتونم دیگه حالا که اصلا نمیتونم، با دستام اشکای مامان رو پاک کردم و دوباره محکم اونو به آغوشم کشیدم و اوردمش زیر دوش تا آب داغ بریزه رو تنمون کیرم چسبیده بود کنار رون مامان و مامان هم سرشو گذاشته بود روی شونم و من پشت سرشو دست میکشیدم، تا حد زیادی آروم شده بود بهم میگفت حالم خوب نیست نمیخواد از بغلت برم من هم گفتم قربون گریه کردنت بشم همیشه جات ت‌ بغلمه پس گریه نکن تو زیبای منی چه اشکالی داره هم مامانم هستی هم همسرم چه اشکالی داره پسرت باشم و شوهرت… مامان فقط گوش میداد حالش که بهتر شد کل بدنشو لیف کشیدمو سرشو شامپو زدم و حوله صورتیشو تنش کردم آوردمش توی اتاقش نشست روی تخت و به در خیره شده بود بهش دستمال دادم تا صورتشو پاک کنه هنوز چهرش غم داشت مامان بهم نگاه کرد و گفت نمیدونم چرا حس خوبی ندارم خودم ازت خواستم خودم اومدم خودم بهت تن دادم ولی حالم خوب نیست من بهش گفتم خوب میشی فکر نکن تموم شده ولی اشاره کرد به کیرم گفت برای تو که تموم نشده، خندیدم گفتم ولش کن مهم این بود که شرمندت نشم مامان گفت ولی من چی من که الان شرمندم شهوتم رو مهار کرده بودم که فکر نکنه میخام سواستفاده کنم مغزم داغ کرده بود دلم میخواست همین الان باهاش بخوابم و کیرمو بکنم تو کس داغش ولی اون تازه ارگاسم شده بود. کنارش نشستم و گفتم یعنی دیگه نمیخوای کادویی که برات خریدم جلوم بپوشی؟ مامان دوباره بغض کرد گفت لطفا چیزی نگو عزیزم برو بیرون من تو رو میبینم یاد نوزادی میوفتم که بیست و چندسال پیش میزاشتمش زیر سینم شیر بخوره تا قبل از این تو رو بابات میدیدم منو بیشتر از این شرم زده نکن من که دیدم مامان حالش خرابه گفتم بسیار خب مامان لطفا خودتو ناراحت نکن من میرم بیرون لباستو بپوش باهم میریم بیرون و رفتم دسشویی و شروع کردم به خودارضایی ولی نه تنها آبم نیومد ضدحال بود بیخیال شدمو رفتم لباسمو بپوشم
گذشت و غروب تو پارکی بودیم که کل شهر پیدا بود آهنگ های مورد علاقه مامانم از شادمهر بود ازم خواست تا آهنگ (آغوشتو ازم نگیر آغوش تو مقدسه) رو براش بزارم اونم نگاهش به افق بود و باد موهاشو که از شالش بیرون اومده بود تو صورتش جدا میکرد زیبا بود تماشای چهره پر مهرش و بیاد آوردن لحظه ارگاسم شدنش و گریه هایی که کرد بخاطر اینکه با من شده… نقطه مشترکی بود میون منو مامانم که وقتی شهوت میزنه بالا نسبتمون رو فراموش کنیم خودش هم این رو میدونست ولی تفاوت من با اون اینه که من شهوت رو با وجود مامانم شناختم.
دوست نداشت حرفی بزنه با هم آهنگ میشنیدیم چندتا پسر اونجا رد شدن و متلک گفتن عجب مامان خوبی داری. درست میگفتن بهترین مامان دنیا رو دارم.
مامان بلاخره بعد از کلی وقت رو به سمتم کرد و لبخند زد منم جواب لبخندشو بالبخند دادم مامان گفت حق با توعه به حرفات خیلی فکر کردم چه اشکالی داره پسرم باشی وقتی وجودت بهم آرامش میده خب مرد منم هم هستی من بهت نیاز دارم تو هم که پسر دیوونه عاشقی نباید حالتو خراب میکردم و حال خودمو! با حرفای مامان سورپرایز شدم بخصوص وقتی گفت تجربه اولم بود با تو نتونستم خودمو کنترل کنم ببخشید حال تو رو هم خراب کردم… من که با اتفاقی که باورم نمیشد این حرفای دل مامان باشه ولی حرفاش منو ذوق زده کرد دستم رو انداختم دور کمرش و گفتم دوستت دارم مامان لازم نیست معذرت بخوای اتفاقی نیوفتاده بهش فکر نکن هر چی بوده طبیعی بوده تو حق داشتی درکت میکنم عشق چیز عجیبیه کدوم پسری از تماشای موهای مادرش که باد اونارو نوازش میکنه سیر نمیشه از تماشای مانتو شال آبی که انقدر زیبا به تنت نشسته نمیتونم نگاهت نکنم یعنی من هیچکسی رو جز تو نمیتونم تماشا کنم اگه این عشق نیست پس چیه؟ مامان به دقت به حرفای من گوش میداد بعد شروع کرد به توضیح دادن که تا قبل از ارگاسم شدن همه چیز لذت بخش بود حتی وقتی به اوج رسیده من رو مثل مرد خودش میدید اما بعد از اینکه ارضا شد نتونست تو چهرم نگاه کنه احساس گناه و حقارت کرده از خجالت گریط گرفته …من مدام بهش حق دادم و گفتم که طبیعی بوده خیلی با هم صحبت کردیم…
مامان حالش خوب شده بود چون دوباره صدای خنده هاش رو میشنیدم میگفت خیلی میخواستم تو رو هم ارضا کنم ولی حال روحیم خوب نبود وقتی دیدم تو اون شرایط مامان به فکر کیر راست من بوده احساساتی شدم و منم بغض کردم گفتم واقعا عاشقتم تو بخوای همخوابت میشم نخوای کنارت تا ابد میمونم تو رویا باهات همخواب میشم مامان آروم اشک کنار چشمم رو پاک کرد گفت پاشو بریم خونه میخوام برات کادویی که دوست داری بپوشم من با خنده گفتم عجله ای نیست میپوشی شام میخوام ببرمت بهترین پیتزا فروشی شهر مامانم قبول کرد و رفتیم شام.
دیروقت بعد از کلی دور دور اومدیم خونه و مامان خسته بود من داشتم میرفتم تو اتاقم ولی مامان گفت کاراتو کردی بیا بالا تو اتاق من لباسم عوض کردمو یه قرص ضد استرس و یه قرص ویاگرا که به دور از چشم مامان از داروخونه گرفتم خوردمو رفتم دسشویی مسواک زدمو رفتم تو اتاق پیش مامان که با همون لباسای بیرون افتاده بود روی تخت. به مامان گفتم چرا لباساتو عوض نکردی مامان گفت خیلی خستم لطفا زحمتشو بکش بعدشم بیا کنارم بخوابیم منم دکمه های مانتوشو باز کردم و از تنش دراوردم بعدشم شلوارشو دراوردم و با دیدن پاهای لخت و شرت تور سفیدش دوباره قلبم لرزید گفتم میخوای از کشو لباسات برات شلوار خواب بیارم؟ مامان گفت نمیخواد همین خوبه بعد شالشو از سرش برداشت و تاپ قرمزشو دراورد تا فقط سوتین و شرت سفید تنش باشه، بعد گفت چرا مثل یخ خشکت زده بیا بخواب وقتی رفتم روی تخت گفت خیلی خستم کادوت رو نتونستم بپوشم من که خندم گرفته بود گفتم همین الانشم بهم کادو دادی بعد به پهلو صورت تو صورت کنار هم خوابیدیم و مامان با صدای خیلی آروم و زمزمه مانند شروع کرد به صحبت کردن از شام گفت از دور دور و چیزایی که دیدیم از متلک پسرای توی پارک … آروم آروم حرفایی که اصولا مامانا به پسراشون نمیزنن از لباس زیر زیبا از کرم دورچشم و کرم مو بر که ژیلت موهای زیر بغل ‌و کسشو کامل نمیزنه و گفت و گفت تا من آروم آروم راست کنم. مامان خیلی خوب بلد بود چطور دلبری کنه دستم گزاشتم به پهلوش خندید گفت شکم و پهلوم یکم چربی اورده باید آبشون کنم منم بهش گفتم انقدر زیاد نیس که بهش فکر کنی مگه پورن استاری خندید گفت چی؟ گفتم بیخیال هیچی بعد دستمو اوردم روی شونش اونم دستش روی صورت من بود بهم گفت تو هم لباستو دربیار مگه قرار نشد مرد من باشی؟ من که منتظر بودم سریع شلوار تیشرتمو دراوردم و با شورت شدم مامان گفت از خدات بودا منم خندیدم گفتم بایدم از خدام باشه ولی راستش میترسم! مامان گفت از چی میترسی؟ میخواستم بگم از اینکه دوباره اتفاق توی حموم تکرار بشه ولی مامان متوجه شد گفت نترس حتی اگه گریه هم کردم تو کارو تموم کن طبیعیه.من گفتم اخه چطوری مگه من دلم میاد اشکتو ببینمو ادامه بدم… مامان گفت خب باشه حالا چرب زبونی نکن کی قراره گریه کنه حالا. ازش پرسیدم الان حشری هستی مگه؟ خندید گفت چقد پررویی نه نیستم خب مگه قرار نشد زنو شوهر باشیم؟ خب الان که پسرم نیستی؟ احساس میکردم مامان از صمیم قلبش نمیگه گفتم مامان مطمینی نمیخوای اتفاق بعد از ظهر جبران کنی مامان گفت چی میگی توهم زدی چقد حرف میزنی صبح باید برم سرکار من که اصلا یادم نبود مامان فردا قراره بره سرکار بد خورد تو ذوقم. گفتم خب مرخصی بگیر فردا نرو مامان گفت نه نمیشه کلی کار ریخته رو سرم گفتم مامان واقعا اگه ارگاسم شدی گریه کردی من ادامه بدم کارم تموم کنم؟ گفت اره حالا کی گفته قراره من قبل تو بشم عجب پسر پررویی دارم تو تخت من چه بلبل زبونیا میکنه گفتم تو که گفتی الان پسرت نیستم؟ بعد اومد بوسم کرد و دستشو گزاشت زیر سرشو چشمشو بست و گفت حریف زبون تو نمیشم منم زیر لب گفتم حریف پا وسطی که میشی و خندیدم بعد مامان با دستش زد رو دستم گفت امان از دست تو عاشقِ مجنون.
من اصلا خوابم نمیومد نور چراغ خواب انقدر زیاد نبود که بتونم بدن مامان رو واضح تماشا کنم برای همین لامپ اتاق رو روشن کردمو نشستم بالای سرش تا یه دل سیر تماشاش کنم، زیر چشمی نگام کرد گفت هیزی کردن تموم نشد آقا؟
وقتی دید مات و مبهوت چهارزانو زدم کنارش دستم زدم زیرچونم دارم نگاهش میکنم گفت ای خدا کی بشه تو از دیدن من سیر بشی بیا بیا بخوابیم بعد پشتش بهم کرد و گفت بخواب بعد خوابیدم کنارشو کیرمو چسبوندم به کونش اونم دستمو گرفت گذاشت روی سینش و کونش رو داد به سمتم با لمس سینه هاش انگار دوباره جریانی از شهوت تو وجودم به راه افتاد آروم و بسختی سوتینشو بالا زدمو دستم گذاشتم روی سینش و مامان متوجه راست شدن کیرم به پشتش شد ولی به روی خودش نمیاورد چند دقیقه که سینه هاشو مالیدم و نوکشون دوباره سفت شد با یه صدای حشری آروم و لرزون گفت حرارت نفساتو کنارگوشم دوست دارم، منم نفسهام از برانگیختن شهوت بلند شده بود، لاله گوش مامان رو بین لبام گرفتم اونم دستشو گزاشته بود روی دستم که داشتم سینشو میمالیدم و پشت دستمو نوازش میکرد ازم خواست تا سوتینشو از پشت باز کنم منم پشت گردن و بالای کمرشو چند تا بوس کردم و قلاب سوتینشو بسختی باز کردم مامان گفت عادت میکنی چندبار که پاره کردی یاد میگیری بعد برگشت سمتم و با هم خندیدیم بعد با کف دستاش کنار سینه هاشو مالش داد گفت آخیش راحت شدم چیه این سوتین. گفتم یه سایز بزرگتر بپوش خب گفت این از زمانیه که تو رو شیر میدادم به یاد قدیم بستم ولی سینه هام خیلی بزرگ شدن یکم نگاهش کردم و ازش لب گرفتم، چهره اش جدی شد با حالت خمارگونه نگاهم میکرد اولش زیاد تمایلی نداشت و لباش رو میدزدید ولی بعد یه مدت که من لباشو بوسیدم شروع کردم به خوردن لباش اونم مشارکت کرد. مامان هر از گاهی با نفس های بریده بریده یه عزییییزم کشیده میگفت که حالم رو جامیاورد با دستش موهاشو از صورتش کنار زد و یه نگاه به شرتم کرد که بالا اومده بود گفت چه زود راست کردی گفتم خیالت راحت دیر میخوابه اول معجزه کونته دوم معجزه سرخ و سفیدیه بدنته مامان گفت ای بی ادب. تو رنگ پوستت به بابات رفته گندمی هستی البته دم و دستگاهتم مثل بابات تیره تره و البته پر حرارت تر. شروع کردیم لب گرفتن منم سینه هاشو تو دستم له میکردم مامان گفت وای آروم چه خبره دردم میاد گفتم جوووون به وای گفتنت عاشق فشار دلدن سینه هاتم مامان گفت باشه منم عاشق تخماتم فشارشون بدم…؟! (تعجب من، قهقهه مامان)
مامان داشت شرتشو از پاش درمیاورد و منم در حال بوسیدن و لیسیدن صورتش بودم که شورتشو انداخت رو صورتم گفت صورتمو با اب دهنت شستی مرد من، بس نیس؟ شرتشو برداشتم از رو صورتم گفتم مامان به کست عطر میزنی یا بوی خودشه؟ گفت وای خاک عالم گفتم بخدا بوی شیر خشک و شامپو بچه میده گفت چی بگم به تو آمپرت زده بالا هزیون میگی گفتم نه اینکه تو بالا نزده شورتت خیسه!
بدون اینکه جوابی بده برگشت به پشت خوابید و یه آهی کشید گفت هیچوقت فکرشو نمیکردم کسی که به دنیا اوردم لای پامو خیس کنه… گفتم خب چه اشکالی داره مگه مامانا فقط باید شیر بدن به بچه هاشون چی میشه بزرگ بشن لای پاشونو بدن که بهتره. مامان دستش گذاشت روی کسش و مالید به پشت دستم گفت این چیه عشقه یا هوس؟ آبم دوباره راه افتاده… گفتم بیخیال مامان دوباره فاز نگیر
من خوشحال بودم از اینکه مامان آزادانه باهام صحبت میکنه خوشحال شدم که آب حشر مامان راه افتاده ولی مامان با اینکه حالش خوب بود گاهی تو خودش میرفت.
شرتم رو از پام درآوردم و انداختم کنار شرت مامان پایین تخت و مامان رو از پشت بغل کردم تا اون گرمای کیرم و من گرمای باسنش رو حس کنم. جلوی من کاملا با پشت مامان مماس شده بود. مطمین بودم مامان هم همون لذتی که من در لحظه اول تجربه کردم رو با تک تک سلولاش درک کرد لذتی فراتر از وصف… مامان یه نفس عمیق کشید انگار که توی دلش خالی بشه و خودش رو بیشتر تو بغلم جا داد و به عبارتی خودش رو تسلیم من کرد، آهی از لذت کشید و با دستش رون من رو نوازش میکرد و پام رو به پاش فشار میداد.منم که بوی عطر و لطافت پوست مامان عقل و هوش از سرم برده بود. مکیدن گردن مامان باعث میشد تا آتش لذت در هردو ما شعله بکشه و مامان دستشو به عقب اورد و موهامو از فرط شهوت چنگ میزد منم کیرمو به لای خط کون مامان فشار میدادم مامان که صدا و سرعت نفساش بالا رفته بود پای من رو از پشت رونم گرفتو روی پاش گذاشت، مثل مار به بدنش موج میداد تا من رو دیوونه کنه بلاخره طاقتم تموم شد و مامان رو از حالت پهلو به روی شکم هدایتش کردم و خودم رو کشیدم روش، مامان هم بدون هیچ مقاومتی با یه آه سکسی دمرو شد و خودش رودر اختیار من گذاشت و این برای من لذت بخش تر بود. من که اب حشرم بدجور سرازیر شده بود کیرم رو گزاشتم روی لبه های کس تپل و نرم مامان و روش دراز کشیدم ولی وزنم روی دستام بود و کنار کیرمو به پهنای کس تپلش فشار میدادم و مامان هم با عزیزم گفتنای سکسیش بهم حال میداد گفتم عشقم راحتی؟ حال میکنی؟ اونم که تو مستی حشر بود گفت اره خوبم عزیییزم بکن منو. احساس میکردم مامانم جندم شده این اولین بار بود که چنین فکری تو ذهنم داشتم، احساس میکردم کیرم زیاد تر از حد قد کشیده ولی احساس شب اول رو نداشتم که میخواد آبم بیاد. بلاخره بعد از کلی بازی کیرم و مالیدن اب کیرم به لبه های کس مامان دستم بردم لای پاش و کیرمو گذاشتم دم سوراخش تا مامان دیگه نخواد کیرمو با سوراخش چفت کنه حسابی کسش با اب کیرم و اب خودش خیس و لیز شده یود کیرم به محضی رسید دم سوراخش نوکشو فرو کردم تا مامان یه اوووف از ته دل بگه و من هم با لمس داخل واژنش جگرم حال بیاد وقتی کیرمو تا آخر کردم تو کسش مامان یه آیییییی غلیظ گفت و با دستش به حالت توقف بزاره به کمرم من کیرمو کشیدم بیرون و دوباره اینبار بدون توقف تا ته زدم رفت که مامان دوباره با صدای فوق حشرش یه آییییی گفت و بعدش گفت آرومتر عزیزم مال خودته مرد من. همین جمله اش منو ترغیب کرد تا دوباره کیرمو بکشم بیرون تا فقط سرش تو کسش باشه و دوباره محکم تر کردم تا تخمام بچسبه در کسش مامان که با ضربه من باسنش تکون خورد یه جیغ ریز کشید و با خنده حشری گفت آخ آخ چه خبره آروم باش کیرت میخوره تا زیر معدم درد میگیره فدات شم از قحطی اومدی؟ من که کیرم تا ته تو کسش فشار میدادم گفتم جوووون واقعا از قحطی اومدم مامان اگه بدونی چقدر تو کف کست بودم بهم حق میدادی. از فشار کیرم به ته کس مامان نفسش بند اومده بود به زور خودشو کشید از زیرم جلو و لغزید خودشو کشید بیرون و برکشت به سمتم با خنده گفت مامان پارم میکنی زندگیم بعد اشاره کرد به کسش که خیس بود آب حشرش ازش جاری بود گفت میخوای انتقام به دنیا اومدنتو ازش بگیری گناه داره مامان جان دردم میاد میخوره تا روده هام، ضربه هاتو آروم تر بزن فدات شم. من که کیرم آب حشر ازش آویزون شده بودو داشت مدام بالا میپرید و طلب سوراخ مامانو میکرد، داشتم لبه های کنار رفته و سوراخ کس کاملا باز مامانو میدیدم که باز و بسته میشد و اونم با آبی که ازش رفته بود تا نافشو خیس و براق کرده بود طلب کیر میکرد گفتم باشه مامان بیا دیگه دارم میمیرم آروم میکنم بیا قربون کست بشم. مامان با دیدن من که مثل کس مامان آب از لب و دهنم راه افتاده بود با همون خنده مهربونش گفت دیدی گفتم مثل گرک شدی خدا بهم رحم کنه امشب بغد یه لب ازم گرفتو دستاشو زمین گذاشت و حالت داگی گرفت گفت بیا رو زانو اینطور راحت تری من که واقعا مامان رو تو اون حالت با اون کس بیرون زده و اون کون محشرش مثل یه آهو میدیدم گفتم الحق که مثل آهو شدی خم شدم تا سوراخ کسشو بلیسم سعی کرد با دستش مانع شد گفتم چرا جلومو میگیری گفت اخه بابات هیچوقت کسمو نخورد برای همین موذب میشم خجالت میکشم بعدشم میترسم میکروبی چیزی وارد دلت بشه. گفتم ای من قربون خجالت و ترست بشم که تو سکسم حالت مامان بودنو داری اگه دختر مردم بود که به این چیزا فکر نمیکرد! نترس پاکه پاکه مفیدم هست من از همین کس ناز اومدم چرا آبشو نخورم هیچ شرابی گیرایی آب تورو نداره…
و شروع کردم از پایین به بالا کس مامان رو لیسیدن با زبونم آبش رو به دهن میکشیدم و با لذت آب حشر مامان رو میخوردم سوراخ کوچک کونشم بهم چشمک میزد ولی خودخواهی بود اگه امشب به جای لذت درد عقب رو بهش میدادم. برای همین سوراخ کونش رو نادیده گرفتم و به خوردن کسش ادامه دادم دهنم رو بردم لای کسش و چوچولش رو بین دندونام گرفتمو کشیدم تا مامان یه جیغ ظریف بکشه بعد زبونمو داخل سوراخ باز کسش کردم و میچرخوندم یادم افتادم که نباید بیشتر ادامه بدم چون ممکنه به ارگاسم برسه و من دوباره تو خماری بمونم پس اومدم روی زانوهام و کیرمو گزاشتم لای کسش و بدون فشار رفت تو کسش مامان با ناله های از ته دل خودشو عقب جلو میکرد و من دستامو گزاشته بودم رو کمرش، کسش دور کیرم فشار زیادی مثل شب قبل وارد نمیکرد و آب کس مامان هم خیلی زیاد بود حالا نوبت من بود تا کس مامان رو حال بیارم پس خم شدمو و دستامو دور کمرش بردم و روی شکمش مچمو گرفتم و قفل کردم شروع کردم سریع اما بدون ضربع و روان کمر زدن من توی ابرا بودم و مامان هم که صدای ناله های حشرش رو راحت رها میکرد بدون اینکه ترس شنیدن صداش رو از همسایه ها داشته باشه اون داشت لذت میبرد و کمر سفیدش حرارت زیاد قرمز و از شدت تعریق براق و لیز شده بود.موهای مامان رو از پشت گرفتم و کشیدم تا سرش بیاد عقب و تلمبه های محکمتری زدم تا آخ و اوخ مامان دربیاد چندتا ضربه به پام زد و تو همون حالت که کیرم داشت تو کسش به سرعت جابه جا میشد آروم آروم باز به روی شکم خوابید تا منم حالت قبلم بگیرم کیرم دراومد و من بدون دست با همون تلمبه زدن کیرم رو توی کسش جا دادم و بی وقفه میکردم تا دیگه از مامان صدای ناله های حشر نمیومد همینطور که روش دراز کشیده بودم و کیرم تو کسش بود بدون عشوه و خارج از حالت حشریت گفت نمیخواد آبت بیاد؟ چکار کردی چیزی خوردی؟ من با شنیدن صدای مامان دیگه به کردن ادامه ندادم گفتم میاد حالا تو خوبی؟ مامان ولی جوابی نداد احساس کردم بدنش ول کرده و سست شده دستم گزاشتم روی بازوهاش میلرزید گفتم مامان خسته شدی عوض کنیم حالتو میخوای برعکس شی ولی مامان بازم جواب نداد من به زور برگردوندمش و دیدم بله مامان جان دوباره صورتش پر اشک شده ودستاشو گرفت جلوی صورتش قهمیدم بللله مامان در حین تلمبه زدن من، و همون موقع که خوابید رو زمین تموم شده بود و من موندم دوباره تو خماری داشت اعصابم بهم میریخت گفتم مامان چیه چرا دوباره گریه؟ مگه حرف نزدیم اخه چرا گریه میکنی فدای تو بشم ولی مامان مثل توی حموم بلند بلند گریه میکرد میگفت دستامو از صورتم برندار نمیتونم تو صورتت نگاه کنم میدونستم شهوتش که فروکش میکنه بدجور عذاب وجدان میاد سراغش… (همیشه فیلمهای منیکا بلچی رو که میدیدم مامانم رو بجاش تصور میکردم شاید اشتباه میکنم ولی زیاد نه چون کلیت چهره و اندامش شباهت داشت بخصوص با آرایش حالا تو این موقعیت یاد یکی از فیلماش افتادم )
سعی کردم مامان رو بخندونم قلقلکش دادم ولی تاثیر نداشت مامان با گریه گفت چیزی نیست احساساتی شدم عزیزم مگه نگفتم ادامه بده فاصله ننداز عزیزم من که واقعا مست بودم کیرم دست خودم نبود پاهای مامان رو به کنار بار کردمو خودمم آروم اومدم روی مامان و کیرم گذاشتم توی کسش و شروع کردم آروم عقب جلو کردن ولی مامان دستاشو برنمیداشت سینه هاش بالا پایین میشد با تلمبه زدنای من ولی صدای گریش توی گوشم بود من همینطور که میکردم زیر گلوشو میبوسیدم و میگفتم گریه نکن توروخدا بزار لذت ببرم مامان صدای هق هق گریه هاش بیشتر شددستاشو به زور باز کردم با دو تا دستم بردم بالای سرش مچاشو گرفته بودم موهاشم دور سرش پخش بود چشماشو محکم بهم فشار میداد و گریه میکرد میگفت توروخدا ادامه بده من ازش یه لب گرفتمو لپمو گزاشتم به لپش که خیس اشکاش بود گفتم قربونت بشم مگه من آقاییت نیستم گریه نکن ببین کست داره خشک میشه ها خودت ارضا شدی باز میخوای دربری شیطون چیه اخه هر شب بخوای اینطور کنی دیگه نمیکنمتا باز باید جق بزنی و خندیدم
مامان چشماشو باز کرد و منم صورتمو جدا کردم ازش با چشمای خیسش و ابروهای غمگینش زل زده بود تو چشمام بعد آروم یه لبخند زد و شروع کرد بین اشک ریختناش خندیدن منم که کیرم تو کسش بود ولی تلمبه نمیزدم اشکاشو پاک کرذم گفتم افرین بخند دیگه ببین پسرت جگر گوشت مرد توی رخت خوابت شدم بزار کمبود خودمم پر کنم دیگه هم گریه میکرد هم میخندید منم شروع کردم به تلمبه زدن به حالتی که به سرعت فرو میکردم تا تخمام بچسبه بعد آروم بیرون میکشیدم دوباره… تلاشم میکردم به ته کسش ضربه نزنم ولی نمیشد مامان خنده شو خورد چهرش حالت درد گرفت گفت وای خدا دوباره آرومتر منم که تخمام از آب کس مامان خیس شده بود خودمم عرق کرده بودم آب از زیر کیرم و تخمام چکه میکرد مامان آروم اشک میریخت و شوخیا و اصرارای من فایده نداشت تا گریش متوقف کنه فقط میگفت تو ادامه بده جون دلم الهی من بمیمرم که پسرم باید داغ کسمو آروم کنه منم که از حرف مامان ناراحت شده بودم گفتم مامان خفه شو این من بودم که ازت خواستم تو چرا احساس گناه میکنی این همه لذت میبریم که آخرش این حرفارو بزنی … مامان وقتی دید من عصبی شدم دیگه چیزی نگفت و حتی جلوی گریشم گرفت کسش خشک شدن بود منم آب حشرم تموم شده بود و نتونستم ادامه بدم کیرم داشت میخوابید مامان فهمید و نشست و منم که کمرم دردگرفته بود خوابیدم تا برام ساک بزنه و دوباره راستش کنه مامانم اشکاشو صورتشو با دستمال پاک کردو بهم یه لبخند زد و گفت ببخشید من با پشت دست صورتشو نوازش کردم
گفتم تو هم ببخش عصبانی شدم از حرفت این حرفارو نزن مامان قلبم میشکنه من عاشقتم کاری نکن فکر کنم دلت به رحم اومده و عشقی بهم نداری مامان هم گفت اینطور نیست منم عاشقتم و کیرمو گرفت تو دستش و شروع کرد به خوردن گفت هیچوقت کیر باباتو بعد که از کسم درمیاورد نمیخوردم اما مال تورو میخورم احساس میکنم تو جزیی از وجودمی من با حرفای مامان و وقتی دیدم حالش بهتر شده دوباره داشتم راست میکردم مامان هم کیرمو حسابی با آب دهنش خیس کرده بود بعد تخمامو یکی یکی توی دهنش میکرد و میمکید که باعث میشد قلقلکم بشه و کمی هم درد داشت همینطور که بهم نگاه میکرد و لبخندشو داشت منم با دستم سینه هاشو که آویزون بودن میمالیدم و تشویقش میکردم که حسابی بخوره من دوباره راست کردم و مامان خوابید تا دوباره روش بخوابم و سینه به سینه همو بغل کردیم مامان دستاشو دور کمرم قفل کرده بودو پاهاشو تا جایی که تونسته بود بالا آورده بود بهم گفت تف بزن واژنم میسوزه با اینکه آب دهن مامان از کیرم چکه میکرد بازم یه تف زدم کف دستم مالیدم سر کیرم و دست و پاهای مامان هم دور کمرم قفل شده بود گفتم آماده ای با لبخند سرشو به نشانه تایید تکون داد گفم دیگه گریه کنی از کون میکنمت مامان گفت وای خاک عالم ننننه چشم گریه نمیکنم بکن جون دلم نوش جونت و خندید منم گذاشتم تو کسش و شروع کردم به کمر زدن مامان چون کسش خشک بود آخ و اوخش رفت هوا گفتم میخوای کرمی وازلین چیزی بزنم گفت نه حساسیت دارم واژنم میسوزه تو بکن خشک شد تف بزن هر ازگاهی از مامان تف میگرفتم خودمم تف میکردم کف دستمم میمالیدم کنار سوراخش و کیرم راحت با صدای ملچ مولوچ میرفت تو کسش دلم حال میومد میفهمیدم که مامان داره بهم لبخند میزنه ولی آروم از گوشه چشمش قطره اشکی میرفت به سمت گوشش میگقت چیزی نیس واژنم میسوزه میگفتم فدای تحمل دردت بشم که میزاری پسرت از کست لذت ببره تخمام چسبیده بود و از حرارت داشت منفجر میشد مامان از فشار کیرم به کسش متوجه شده بود میخواد آبم بیاد سرمو چسبوند به سینش گفتم جانم عزیزم بیا و با دست دیگش کمرمو ماساژ میداد منم با ناز کشیدنای مامان که جونم جونم میکرد میگفت خالی کن آبتو جووونم عزیزم ، کیرم تا ته کسش فشار دادم و با بهترین لذت داشت آبم خیلی بیشتر ازهر جق زدنی خالی میشد تو کس مامان و من هم با صدای بلند میگفتم مامان مرسی که هستی خیلی حال داد فدات بشم داره میاد آبم… تخمام کامل خالی شد تو کس مامان و چند لحظه بعد وزنم رو کامل انداختم روی مامان و هردومون خیس عرق بودیم تپش قلبم رو به سینه مامان حس میکردم مامان هم سرمو کمرو ماساژ میداد و با بغض تو صداش و اشک رو گونه هاش گفت از قردا شب همه این دوروز و دو شب رو به رویاهات بسپار…! من نمیتونم منم چشمامو بسته بودمو سرم رو سینه مامان مثل دوران بچگیم با حس مامان موافق بودم…
لعنت به لحظه ها که لحظه ها تصمیم میگیرند نه ما!
چند وقت بعد از اینکه هردو به تصمیم هم عمل کردیم و دیگه تو اتاق هم نرفتیم و حرفی از گذشته نزدیم متوجه شدیم مامان حامله است این بدترین چیزی بود که میشد اتفاق بیوفته مامان و من انقدر خسته بودیم که خوابمون برده بود فردا صبح هم مامان رفته بود سرکار و دیگه یادش رفت قرص اورژانسی بخوره و حالا مامان باردار بود با کلی مکافات تونستیم کسی پیدا کنیم که سقط کنه و پشیمانی در لحظه حامله کردن مامان ادامه پیدا کرد تا مامان با همکارش ازدواج کرد حالا از روی اجبار یا عاشقی نمیدونم؟ ولی همین امر باعث شد منم زندگی با مامانم رو ترک کنم اما هنوز هم که بهش سر میزنم تو چشماش خاطره دو شب عاشقانه رو میبینم
پایان.

نوشته: م.م


👍 36
👎 10
137401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

895317
2022-09-15 01:48:09 +0430 +0430

خیلی خوب بود تصویر سازیت عالیه هر چند دهنمون سرویس کردی با دیر منتشر کردن ولی با کیفیت بود هر پنج قسمت

3 ❤️

895321
2022-09-15 01:50:57 +0430 +0430

ما اگه حال داشتیم این همه بخونیم ک الان دکتر بودیم

آخه آدم با مامان خودش

حالا راست و دروغش بکنار

مادر مقدسه

0 ❤️

895357
2022-09-15 03:50:05 +0430 +0430

افرین خسته نباشی خوب بود از همه نظر .نگارش و جمله بندی و و و… فقط دفعه بعد بخوایی داستان بنویسی انقدر فاصله یندازی بین شون ننویس

2 ❤️

895373
2022-09-15 05:31:02 +0430 +0430

م.م عزیز کبرم دهنت قشنگ بود ولی محارم خط قرمزه دیس لایک دوم تو باسنت

1 ❤️

895398
2022-09-15 09:16:06 +0430 +0430

فقط اینکه قرص اورژانسی رو هرشب نمیخورن
یه بار که بخوری تا یک‌ماه حامله نمیشی
اینو تو داستان های بعدیت مدنظر بگیر
😅

0 ❤️

895406
2022-09-15 11:02:57 +0430 +0430

تخیلات یک جقی

0 ❤️

895410
2022-09-15 11:53:26 +0430 +0430

عالی نوشتی
سکس مادر و پسر لذتبخشترین حس دنیاست

2 ❤️

895416
2022-09-15 12:33:19 +0430 +0430

اون دوشب عاشقانه نبود اسمشو بذار دوشبی ک شهوت براتون تصمیم گرفت

0 ❤️

895432
2022-09-15 15:23:46 +0430 +0430

داش تو خیلی خری 😐😂

0 ❤️

895544
2022-09-16 03:29:09 +0430 +0430

shirazy33
این چرندیاتو از کجاتون در میارین؟ همه ی قرص های جلوگیری یه مدت محدود جلوگیری میکنن
اگه چندین ماه پست سر هم بخوری ممکنه تا چند هفته هم بعد از قطع مصرف جلوگیری بکنه (چون سیکل تخمدان ها بهم میریزه)
ولی با چند روز خوردنش حداکثر تاثیرش در حد یک روزه
همه ی این قرص ها دارای مقادیری هورمون زنانه هستند که باعث میشن تخمدان ها گول بخورن و تخمک گذاری نکنن یا تا حدودی جلوی لانه گزینی رو بگیرن
ولی مثلا اگه از قبل تخمک‌گذاری شده باشه که در زنانی که پریود منظم دارن روز چهاردهم بعد از شروع خونریزیه حتی با خوردن اورژانسی اچ دی هم احتمال بارداری زیاده
حتی در بقیه موارد هم خوردن یه دونه قرص میتونه کافی نباشه چه برسه به اینکه یدونه بخوری برای یه ماه باردار نشی مگه اون هورمون استروژن و پروژستین چند ساعت میتونه تو بدن بالا باقی بمونه؟

2 ❤️

895782
2022-09-17 13:17:19 +0430 +0430

خوشبحالت که تونستی مامانتو بکنی من مطمینم هنوزم مامانت دلش میخواد باهات بخوابه نباید ازدواج میکرد

1 ❤️

904195
2022-11-26 02:41:01 +0330 +0330

پسر این چی بود نوشتی؟ اولا احسن به مرام نویسندگیت که این همه نوشتی دوما احسن به داستانت که هیچی کم نداشت و به واقعیت نزدیک بود. شاید هم واقعی بود در کل بازم بنویس. تو…بازم بنویس.

1 ❤️

916953
2023-02-27 22:31:32 +0330 +0330

هرداستانی که قشنگ شروع میشه یبد تموم میشه.بقول بچه ها ما نفهمیدیم راست کنیم یایهوگریه کنیم.انقدر فازعوض کردی که فازتو فازشد🤐🤐🤐

0 ❤️

921052
2023-03-30 20:28:55 +0330 +0330

نفهمیدی بچه پسربود یادختر؟؟؟🤣🤣🤣🤣

0 ❤️

922675
2023-04-10 09:23:55 +0330 +0330

انصافا برخی توصیفاتت خیلی زیبا بود ولی پایان داستان زیبا نبود
اگر مادر و پسری عاشق هم شوند هیچ چیز نمی تواند آن رشته را پاره کند چون خون و گوشت و پوستشان یکی است .ایگ عاشقانه زمانی کامل می شد که سالها ادامه پیدا می کرد و پسر لیاقت پیدا می کرد تن زیبا و مقدس مامانش را برای همیشه مال خودش می کرد .

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها