جنده تمام عیار (۳ و پایانی)

1401/09/18

...قسمت قبل

یک هفته تماسها زیاد بود وعلی هرشب تو این ۱ساعت روی من بود وبا هم حال میکردیم .تازه میفهمیدم زن تو بلند مدت چقدر میتونه با شدت وتعداد بیشتری حال بیاد .دفعه های بعدی ارضای من ،طولانیتر وبالذت بیشتری بود .طوریکه وقتی علی قصد تموم کردنش رو داشت دنبالش تو حموم میرفتم وبا مالیدن سینه هام به پشت دستش یا با عشوه وگفتن اینکه ازش کیر میخام ،وادارش میکردم بام سکس کنه .دیدن کیرای دیگه وحرفای سکسی علی من رو بدجور تو فاز سکس وکس دادن میبرد.
چهارشنبه شد ودوباره علی رفت ومن برای بار اول شب اول ودوم رو خودارضایی نکردم .انقدر خسته بودم از سکسها که ترجیح دادم با خوردن یه آبدوغ خیار،ضعف کنم و تا لنگ ظهر بخوابم .شب اخر که نصف شبش علی میومد ،دوباره وسوسه شدم تا با دیلدوها وباتها یه حالی بکنم .بااینکه به علی قول داده بودم وازم خواسته بود که دیگه باخودم کاری نکنم ولی توجیهم این بود که آماده تر میشم وبرای سکس با علی مشتاق تر وحاضرترم .لباسی که قرار بود برای علی بپوشم رو پوشیدم ودیلدو رو زدم به دیوار ودرحالیکه از پشت با ویبره میکروفونی ،کونم رو تحریک وماساژ میدادم،کسم رو روی دیلدو حرکت میدادم یا داخلش میکردم .خوب که پاهام خسته شدند روی تخت رفتم ودوباره با ۲تا دیلدو اول همزمان وبعد یکی در میون توی کس وکونم دیلدوها رو حرکت دادم .لذتب عجیبی داشت وبعد از حدود ۵دقیقه ،بدنم شروع به لرزش کرد .کسم خیس شد ومنقبض شد طوریکه دیلدو رو بیرون انداخت وبدنم آروم گرفت .بعد از خوردن یه هات چاکلت رفتم حمام واماده شدم برای اومدن علی .
علی اونشب با بی حوصلگی وسردرد اومد خونه .براش کیک درست کرده بودم که گف میل نداره ومیخاد بخابه .وقتی خودم رو تو بغلش جا دادم ودستش رو روی سینه هام گذاشتم با درآوردن کیرش ازم خواست که بخورم براش .بدون هیچ معاشقه یا تماسی با بدن من ،کیرش رو تا آخر فرستاد تو وبه درخواست من برای صبر کردن وآرومتر کردنش ،گوش نداد.همیشه وقتی ژل تاخیری نزده بود بینش مکث میکرد وکیرش رو در میورد تا ارضا نشه وبتونه منو به اوج برسونه ولی اون شب حتی باخواهشای من که ارومتر بکنه وصبر کنه وبزاره یکم لوبریکانت بزنم گوش نداد وآبش رو روی شکمم ریخت .پشت بمن خوابید ومن همه اینها رو بحساب سردردش گذاشتم .روز جمعه با اینکه همیشه باهم سکس داشتیم ببهانه درس ورفتن بخونه مادرش از سکس امتناع کرد .فردا شب باز ببهانه سردرد پشت بمن خوابید .داشتم دیوونه میشدم .تنم به سکس با علی عادت کرده بود .علی برای من نه تنها جنبه ارضا شدن وخالی شدن رو داشت ،،به بغل کردناش ،بوسیدناش ،محکم فشاردادناش ،نوازشاش ،وابسته شده بودم .انگار اونطوری حس زن بودنم ،خواستنی بودنم ،معشوقه بودنم بیدار میشد . ۱شنبه تماس گرف که دم روباهی رو با پیرهن مشکی بپوشم ،خوشحال از اینکه علی مثل سابق شده حموم رفتم وارایش کردم ولی وقتی اومد باز سریع بعد از یه آغوش کوتاه که اونم خودم به اجبار ازش گرفتم ،گف داگی بشم و خوب رو کونم ضربه زد وبعد از اینکه کیرش بخاطر تماس با لای پام ،شق شده بود .چند تا تلمبه محکم تو کسم زد وبعد بااحتیاط وآروم آروم شروع به حرکت کیرش توی کونم کرد .بار سوم حرکتش بود که ارضا شد وبحمام رفت .حتی فکر اینکه بخوام دنبالش برم آزارم میداد .اون از وقت گذروندن با من چه تو سکس چه معاشقه وحتی حالت عادی ،امتناع میکرد .دو جا امتحان برای استخدام داده بودم با تمام مخالفتهاش .باخودم فکر کردم شاید بخاطر اونه .شاید خودش با خودش مشکل داره مثلا کارش یا درسش یا با دوستش .تصمیم گرفتم شام رو آماده کنم .قبلنا سر میز شام مرتب دستمالی یا انگولکم میکرد .کف پاش را روی پام یا زانوم میمالید اگه پیرهن پوشیده بودم چون شورت پام نمیکردم نوک انگشت پاش رو لای کسم میمالید یا نوک سینه هام میچلوند …ولی این بار مثل دو تا غریبه نشستیم سر میز وشام خوردیم .ساعت ۹وربع گوشی رو روشن کرد ولی اون شب فقط ۲تا تماس داشت .فرداشب از اول که اومد خونه رفت اتاق کار وفقط شام با هم بودیم .وسطای شام بش گفتم : علی جان طوری شده مشکلی پیش اومده ؟
-نه همه چی خوبه . چطور مگه ؟
-میبینم حوصله منو نداری مثل قبل نیسی بام .
-نه وقت ندارم تو هم بد عادت شدی باید یاد بگیری با سکس اورژانسی هم حال بیای نمیشه که من همیشه کلی وقت برات بزارم .
-علی جون بحث سکس نیس قدیما
-این هفته رو با من راه بیا .باید پیش نویس بدم استاد .از جمعه خبرای خوب دارم برات .
اون شب رو تا ۳شنبه فقط در حد یه بغل ساده یا فشار دادن نوک سینه هام گذروند ومن داشتم کلافه میشدم .تازه میفهمیدم چقدر به علی وابسته ام .سه شنبه ظهر براش اس دادم
علی جان .۲روز نیسی ومن دل تنگت میشم .این هفته حتی ۱بار هم نتونسیم مثل قبل با هم باشیم .من شب منتظرتم .برام تاخیری بزن .بت احتیاج دارم .عاشقت آ رزو
اون شب یه نیم تنه مشکی با شورت چند بندی پوشیدم .موهام رو بیگودی کردم واز عصر کلی ارایش کردم .تماس گرفت که برو رو شکمت رو تخت بخواب تا من بیام .دلم میخاست از دم در برم تو بغلش وتا اتاق خواب رو تو بغلش بیام ولی دوست داشت تو سکس بحرفش گوش بدم پس رفتم وخوابیدم .انقدر از سر شب تو فکر سکس بودم وبه مدلای مختلف فکر کرده بودم که کسم خیس شده بود .علی اومد کامل لخت شد ومرتب میگف که امشب ماشین شرکت زودتر میاد دنبالش ووقت نداره ومیدونه باید منو ارضا کنه ولی اگه نشد ببخشم وتلافی همه اینها رو جمعه از دلم در میاره .در حالیکه لخت رو پام نشست وکیرش به رونهام میخورد بند شورتهام رو کشید وبا برگشتن کشها روی کسم ،حالم بدتر شد دیگه کسم داشت نبض میزد .شروع ببوسیدن وگاز گرفتن کونم کرد .اسپنک میزد وکیرش سفت تر میشد .
-جنده من کیر میخاد جنده من مثل قبلنا میخاد بم کس بده
دو تا لمبرای کونم رو تو دستاش میگرفت ومیمالید .میدونس کونم حساس نیس بش گفته بودم که سینه هام وکسم خیلی حساستره ولی حالا چرا اینطوری میکرد ،خودمم نمیفهمیدم .دستم رو با فشار گرفت وبرگردوند روی کونم .کف دستم ژل زد وکیرش رو روش مالید .بیا عشقم اینم ژل که میخاسی گف شکمم رو بلند کنم وزیرش دو تا بالش گذاشت .وهمونطور که با کونم بازی میکرد واسپنک میزد نوک کیرش رو بکسم رسوند وداخلش کرد .دستام رو به سینه هام رسوندم وشروع بمالیدنشون کردم .هر وقت همچین کاری میکردم خودش طوری عوض میکرد پوزیشن رو که خودش اینکارو انجام بده ولی اونشب اینکارونکرد .از کاراش سر در نمیوردم .یه جورایی داشت عذابم میداد.یا شاید تشنه ترم میکرد برای جمعه .تازه ناله هام بلند شده بود ونفسام تندتر .فکر نکنم ژلی که به دستم زده بود،تاخیری بود چون با چند تاتلمبه یهو کیرش رو کشید بیرون وابش رو روی قاچ کونم خالی کرد .هنگ بودم علی تو این ۱هفته مخصوصا سعی میکرد من ارضا نشم .در حالیکه لای کونم ،کیرش رو حرکت میداد گف : ببخشید هر شب که نباشه زود آبم میاد. دختر خوب تو هم دیشب میگفتی که وقت داشته باشم نه امشب که تو راهم .سرش رو پایین اورد ویه لب چند ثانیه ای گرفت واز روم بلند شد .
-آرزو شیطنت نمیکنیا جمعه چنان برات سنگ تموم بزارم که بالش رو گاز بگیری تا ۵بار ارضا نشی نمیزارم بخابی .
در حالیکه دستش زیر کیرش بود به سمت حموم رفت وبعد من وقت خروج به زور ازش یه بوس وبغل گرفتم که ببهانه اینکه ماشین منتظره ،رهام کرد ورفت ومن موندم یه عالمه سوال وکس خیسی که هنوز نبض میزد وکیر میخاست .گفته بود شامش رو ساندویچی براش بزارم .پس رفتم تا براش آماده کنم .دم در وقت خروج دوباره بم گف که جمعه برام سورپرایز داره وبهترین شب سکسی عمرم تا الان میشه .
ظهر ۴شنبه زنگ زد .میدونستم سرکارش انقدر شلوغه که حتی تماسهای مادرش رو هم جواب نمیده وبمن گفته بود تا میشه زنگ نزنم .وقتی با اضطراب گوشی رو برداشتم از چیزی که میشنیدم متعجب شدم .
-ارزو سریع برو تلگرام چند تا عکسه برات میفرستم اگه اوکی هسی فردا شب که دارم میام بیارمش اصفهان
-علی بعد ۲روز میخام فقط باخودت باشم
-وقت ندارم ارزو سریع خبر بده
تا اومدم بهانه بیارم با یه خدافظی سریع گوشی قطع شد .
اونروز سر کار جلسه بود وبحث . نتونسم برم تلگرام البته شوقی هم نداشتم که ۲ساعت بعد علی اس داد فردا شب باش میام خونه عکسهامون رو از دیوارها بردار طلاهاتم بزار گاوصندوق اینم رمزش
هنگ هنگ بودم ۴روز دیگه پریود میشدم خوب بود پریود شدن رو بهانه کنم پیام دادم
-علی جان شاید من پریود شم مشکلی ندارم بیاریش خونه وباش باشی من خودت رو میخام .ببودن با یکی دیگه حتی فکر هم نمیکنم .از من اینکاررو نخاد .
شب موقع خواب زنگ زد وگف که میدونه پریودم ۴روز دیگس وبهانه میکنم وچرا نرفتم تو تلگرام عکساش رو ببینم ودوست داره منم تو رابطشون باشم و ۱ساعت با پسره حرف زده واز فانتزیاش گفته وباهم هماهنگ شدند واین یه احترامیه که من دارم به خواسته علی میزارم …التماسای من برای منصرف شدنش فایده نداشت وباشروع به گریه کردنم باحالت قهر گوشی رو قطع کرد .
برام اس فرستاد که فردا شب باید اونچیزی بشه که اون میخاد نه اون که من میگم گف بهترین سکس تا الان میشه برامون گف مواظبمه ومطمین باشم خیلی بم خوش میگذره
روی مبل نشسته بودم وبحال وروز خودم زار میزدم .اخه چطور میشه یه مرد بخاد زنش رو با کسی تقسیم کنه ؟ من چیزای مهم ودوست داشتنی زندگیم رو به کسی نمیدادم نگاهی به طلاهام انداختم مثلا اینها رو به کسی نمیدم حتی برای ۱لحظه ولی بلوز تنم رو چرا .اصلا میدم برای خودش .یا شاید وقتی دیدم پوشید وتو تنش دیدم ودیدم یکی دیگه داره استفاده میکنه ، دیگه از خیرش میگذرم .همینه .علی میخاد از من بگذره .خیلی وقتا از رفتار وبی محلیهای پدرم گلایه میکرد.
علی ذاتا گی هست ورابطه با مردا رو بیشتر میپسنده الان که زن گرفته ومن رو به دست آورده دیگه براش بی ارزش شدم .بدش نمیاد هم از دست من راحت بشه و هم یه بی آبرویی بپدرم بده .سربحث مراسم عروسی که با پدرم دعواش شد وبابام یه پا روی حرفش ایستاد ،بم گف که حیف دوستم داره ونمیتونه ازم بگذره اگر نه اصلا عروسی نمیکرد وعقد نگهم میداشت تا حال پدرم جا بیاد .حرفاش تو گوشم میپیچید بابات از عشق من مطمینه که اینطوری با من کل کل میکنه منم گیر افتادم بین تو وبابات اگر نه هر پسر دیگه ای بود طلاقت میداد میگف برو خوش اومدی …
گریه ام بند اومده بود .من دارم تو چاهی میرم که علی برام کنده ودرست واصولی هم کنده .مهریه من زیاد بود مخصوصا پدرم بالا گرفت تا علی بیخیال من بشه ،که نشد .این تنها راهی بود که علی میتونس من رو طلاق بده بی هزینه وبا آبروریزی .وقتی یادم میومد که اون شب علی با چه حال زار ونزاری در اتاق رو باز کرد وحالش چقدر بد بود از فکر کردن در مورد اینکه ممکنه من با یه مرد دیگه باشم وبعد بم گف چرا حرف میزدی با خودت؟ یه لحظه ترسیدم برای همیشه از دستت بدم …
تمام تکه های پازل درست کنار هم چیده شده بود .علی دیگه من رو نمیخاست از معاشقه اش هم معلوم بود .با من مثل جنده ها رفتار میکرد .بااینکه چند بار ازش بغل وبوس میخاستم بااکراه برام میکرد .یه زن خیلی زود میفهمه مردش دوستش نداره .خیلی خیلی زودتر از یه مرد .من وعلی سر موضوعهای مختلف باهم مشکل داشتیم که عشق نمیتونست حلش کنه .از مخالفتش با ادامه تحصیل وکار کردن من گرفته تا تفاوت فکری وفرهنگی ما ومن همیشه به زور والتماس کار خودم رو انجام دادم وبقول خودش اون رو هیچی خودم حساب نکردم . زندگی همش سکس وروی هم خوابیدن ودلبری نبود .بعد از عروسی واومدن زیر یه سقف ،جلوه های زشت وناخواسته اش رو به رخ می کشید .کنار همه اینها وقتی اختلافش ولجبازیهای پدرم رو مقابل علی میدیدم به علی با اون اخلاق گنده دماغش حق میدادم که بخاد یه حال اساسی بمن وخونوادم بده . تا قبلش کلی ذوق وشوق داشت تا منو به دست بیاره ولی وقتی به دست آورد و بقیه آقای دکتر آقای دکتر بستند بنافش ،من از چشمش افتادم .دو حالت داشت یا تصمیم گرفته من رو کامل از زندگیش بیرون کنه وطلاقم بده یا میخاد یه برگ برنده از من داشته باشه تا بتونه هر طور دلش خواست بازیم بده یا من رو جلوی خانوادم بزاره .چون همیشه شاکی بود که چرا در مقابل خانوادم طرف اون نیستم ودرجواب من که میگفتم اونها خانوادمند من از رگ وریشه اونهام میگفت پس من کی ام؟…
بخودم نگاه کردم از خودم بدم میومد ،از اینکه تونسه بودم چنان نقطه ضعفی نشون علی بدم که بتونه از من سواستفاده کنه .وقتی یادم اومد با تمام نداریهای مراسم عروسی رفت ماشین عروس رو شیشه دودی کرد یا وقتی تو باغ برای مراسم فیلمبرداری به فیلمبردار اعتراض کرد که چرا همزمان چند تا عروس وداماد رو پذیرش کردند ومگه کم پول گرفتند ،تمام شک هام به یقین تبدیل شد که این فقط یه بازیه .بازی که من آخرش حتما بازنده ام .با خودم فکر کردم برای علی پیام بدم وبگم من اهلش نیستم واگه بخاد اجبارم کنه طلاق میگیرم حتی گوشی رو برداشتم که براش بنویسم ولی ۱لحظه باخودم گفتم وقتی اون تصمیم گرفته من رو بزاره کنار ،وقتی دیگه دوستم نداره ،وقتی دنبال راهی برای خلاصی از منه ،چرا باید آویزونش بشم ؟ چرا باید بمونم ؟ این بار نشد ۱بار دیگه .با حیله نشد به زور یا ترفند دیگه .یاد جمله پدرم افتاد که میگفت همیشه ۱کاری کنید سرتون بالا باشه .ایندفعه رو بتونم فرار کنم ازتصمیمش ،دفعه دیگه رو چکار کنم .اصلا چرا باید کسی رو بخام که اون بفکر خلاص شدن از منه ؟ مگه غیر از این بود که چون منو میخاست منم عاشقش شدم ؟ الان که نمیخاد من باید عاشق بمونم؟
فکر اینکه هیچ پشتیبانی ندارم تنم رو لرزوند ولی جمله پدرم که میگف میدونم دیر یا زود مهمون خودمی ،عزمم رو جزم کرد تا برم .
قهوه گذاشتم این آخرین قهوه ای بود که تو خونه خودم میخوردم از فردا با هزار جور سر کوفت وشماتت باید سرم رو پایین مینداختم ولی خیلی بهتر از این بود که بخام فردا شب تو بغل دوتا مرد روانی، عروسک خیمه شب بازیشون بشم .من دوس داشتم تو خلوت علی باشم که دیگه اون منو نمیخاد منم بش حسی ندارم… نه دوسش دارم …ولی دیگه نباید داشته باشم .
با تموم این فکرا قهوه ام رو خوردم .خیلی کار داشتم .رفتم پایین واز انباری چمدونم رو آوردم .از اتاق کار کتابها ولب تاپ ووسایل کارم رو برداشتم اینها خودش یه چمدون بود پس دوباره رفتم انباری ویه چمدون دیگم اوردم .رفتم تو اتاق خواب وباباز کردن کشوم ودیدن لباسهای خوابم که هنوز خیلیاش رو برای علی نپوشیده بودم به گریه افتادم .از کمد ،لباسهام رو واز کشوی تخت، دیلدوها رو برداشتم .اونایی که مال خودم بود رو وسط یه پیرهنام گذاشتم وکاملا مستورش کردم .تو حال داشتم چمدونها رو مرتب میکردم وجا برای چند تا کیفم که بش نیاز داشتم ،بازمیکردم که تلفنم زنگ خورد علی بود .حوصلش رو نداشتم وجواب ندادم وبه دوباره مرتب کردن چمدون ادامه دادم وسایلم زیاد بود وچمدونام کم .تلفن خونه زنگ خورد علی پشت خط بود دیگه مجبور بودم جواب بدم .

-بله
-سلام عزیزم خوبی عشقم
-اگه بزاری اره نمیگی با خودت من خوابم من نمیرم خونه بابام که مجبور نباشم تا ۱۲شب بیدار بمونم بعد امشب تو نمیزاری من بخابم
-مگه خواب بودی ؟
-اره علی وبا کشیدن یه خمیازه گفتم لطفا بزار بخابم ممنونم عزیزم بای
دوباره برگشتم سر چمدونا .تازه یادم اومد کفش کار وحوله هم برنداشتم .تو ساک ورزشی دنبال حوله استخر بودم که علی دوباره زنگ زد .
-آرزو علی عاشقته ها ببخشید گوشی رو روت قطع کردم نمیدونستم انقدر ناراحت میشی
-علی عاشقم بود ولی دیگه نیس ،از گوشی هم ناراحت نیسم خسته ای حق داری
-فردا شام نپز باهم بریم بیرون خیلی وقته میگفتی دلت کباب ترکی میخاد
-نه نمیخاد فردا شب کار واجب تر داری بزار یه وقت دیگه
-نه نمیارمش زنگ زدم کنسل کردم وقتی دیدم تو حتی نمیری عکسش رو ببینی پشیمون شدم .من دوست داشتم تو لذت ببری .تو بخای که خوب نمیخای منم پس نمیخام
-علی هر کاری دوست داری بکن من بعلایقت احترام میزارم مگه نگفتی اینم یه روش ابراز عشقه ؟ میام وبراتون یه جنده تمام عیار میشم مگه همین رو نمیخاسی ؟
-نه دوس ندارم بخاطر من کاری که بر خلاف میلته رو بکنی
-دوس دارم علی فکر میکنی من کیم ؟ عاشق اینم وسط دو تا مرد له بشم مگه نمیگفتی من از ترسم پا روی خواسته هام گذاشتم؟ مگه نگفتی من یه جندم که همونطور که تو فکر وتو خلوتم با ۲تا دیلدو حال میکنم آخر یه روز تو واقعیت ،امتحانش میکنم .در حالیکه بغض کرده بودم گفتم ممنونم ازت که فردا شب به آرزوم میرسم .من یه جنده تمام عیارم وگوشی رو قطع کردم .چون گریه امونم نمیداد .ونمیخاستم علی بفهمه که من ناراحتم .دلم میخاست بیاد وجای خالیم رو ببینه البته خوشحال میشد که چه راحت از دستم راحت شد .تازه یادم اومد باید عکسهامم بردارم .بودنش اینجا دیگه درست نبود .در حالیکه بینیم رو با آستینم پاک میکردم به اتاق رفتم واول عکسای رو دیوار ومیز ارایشی رو روی تخت انداختم وبعد صندلی گذاشتم تا برم بالا واز بالای کمد آلبوممون رو بردارم ،که دوباره صدای زنگ تلفن اومد.
نشستم روی تخت وبا صفحه زدن هر برگ آلبوم گریه کردم .گوشیم زنگ میخورد سر در نمیوردم .هر موقع ما بحثمون میشد ،حتی وقتی علی مقصر بود من باید برای آشتی پیش قدم میشدم علی انقدر مغرور وقد بود که همیشه حق بجانب بود ودر جواب اعتراضهام میگف من مردم اگه تو قبول داشته باشی واین مرد بودنش باعث میشد از خیلی چیزها دوری کنه ولی الان چش شده بود که مرتب زنگ میزد .تو البوم به عکس غمگین پدرم کنار من ومادرم کنار علی رسیدم وبا دیدنشون انگار تازه گریه ام شروع شد .با چه رویی برم چه دلیلی بیارم .کاش یکی مجبور نشه به جایی که رفته وبا دلخوری رفته ،برگرده .چی بشون بگم .
تلفن خونه وگوشیم هر دو با هم زنگ میخورد .عکسها وآلبومها رو روی لباسهای تو چمدون انداختم و عصبانی بسمت گوشیم رفتم
-چی شده علی چرا نمیزاری
-چرا گریه کردی عشقم
-گریه نکردم خواب بودم تو هم هی منو بپرون از خواب
-معذرت میخام عزیزم من نباید بات اونجوری حرف میزدم منو ببخش
-باشه شب خوش خوب بخابی
اومدم سر چمدون انقدر ذهنم مشغول بود که اصلا فکر نمیکردم چرا علی انقدر داره تگزنگ میزنه ومعذرت خواهی میکنه .انقدر عجله داشتم که تا قبل از ساعت ۱۲ خودم رو بخونه پدرم برسونم که نمیتونستم درست فکر کنم ونتیجه بگیرم .با خودم فکر کردم فردا که علی نیس خوبه امشب برم هر چی کم داشتم وفردا بذهنم رسید دوباره با چمدونهای خالی بیام وبقیش رو ببرم .چند تا مانتو اوردم وروی لباسها گذاشتم وبا فشار دادن در چمدون ،تونستم دوتاش روببندم . رفتم جلوی اینه ومشغول پوشیدن لباسهام شدم تازه یادم اومد لوازم ارایشی برنداشتم یه کیف بزرگتر برداشتم ودرحال ریختن لوازم تو کیفم بودم که دوباره گوشی زنگ خورد دیگه عصبی شدم
-چیه علی امشب چرا انقدر زنگ میزنی
-آرزو من غلط کردم من قصدم امتحانت بود .من ترسیدم اون شب که پشت در اومدم وبعددیدم فقط خودتی یه لحظه با خودم گفتم
-حالا اینا رو میگی که چی ؟ حق با تویه ‌.من اشتباه کردم تو
-آرزو من هیچ وقت تو رو با کسی سهیم نمیشم میخام مال خودم باشی یه عمر مال خودم باشی .ارزو من تو رو راحت به دست نیوردم که بزارم راحت بری
-تو رو خدا علی بزار بخابم فردا با هم صحبت میکنیم
گوشی رو قطع کردم .یه لحظه اومد تو ذهنم علی از کجا میدونه من دارم میرم چرا انقدر پیله شده که دوباره زنگ زد
ایندفعه بر خلاف قبلا ،زود جواب دادم بله علی
-ارزو من بت میگم بمون ونرو ولی اگه رفتی من نمیام منت بابات رو
-تو از کجا میگی چرا فکر میکنی من دارم میرم .
صدایی نمیومد
-الو علی
چند ثانیه ای گذشت وعلی گف چون دلم بم میگه میدونم
-علی خونه دوربین گذاشتی ؟ داری منو میبینی انقدر بمن بی اعتماد شدی ؟
-نه مگه واقعا داری میری ؟
گوشی رو قطع کردم .چقدر یه مرد میتونه بزنش بدبین باشه که دوربین بزاره . من باعثش شدم که بخاد من رو چک کنه دیگه مطمین شدم که ۱ لحظه موندنم هم اشتباهه
داشتم بقیه لوازمم رو میریختم تو کیفم که باز زنگ زد با التماس گف : آرزو جون علی جون دوتاییمون نرو .من دوستت دارم .بی تو نمیتونم من نابود میشم بی تو .نکن با من .بمون تو رو خدا بمون
-زندگی ما دیگه فایده ندرره تو انقدر بمن بدبینی که منو میپایی .من نمیتونم با یه همچین مردی
-خودتو یه لحظه جای من بزار .تو زنی تو الان رو میبینی من مردم من چند سال اینده رو میبینم .اگه قرار باشه از تو بچه داشته باشم یه عمر پای تو بمونم باید بدونم چه جور زنی هستی ؟ باید بدونم چقدر قابل اعتمادی .باید مطمین بشم چی میخای .تو خودت باعث شدی. وقتی پنهانی از من رفتی دیلدو خریدی .وقتی من برات کم بودم .ارزو تو میفهمی با من چکار کردی
؟وقتی بمن نگفتی مگه قرار نبود هیچی بین ما راز نباشه مگه خودت نگفتی قبلا هر کاری کردی ولش ولی بقیش رو هر چیزی بمن مربوطه ،من دوس دارم بدونم دوس دارم از لب خودت بشنوم تا بقیه .وقتی خودت پنهون کاری کردی چه توقعی داری ؟ فکر کن من میرفتم یه کس مصنوعی میخریدم تو باخودت چه فکری میکردی هان ؟اره اره من ترسیدم. از همونشب ترسیدم .فکر اینکه اگه جز تو ،یه مرددیگم اونشب تو خونم بود چه بلایی سر من تو یا اون میومد ترسیدم .
-علی اگه همچین فکری در مورد من داری فاتحه این زندگی خوندس من نمیخام
-قبلا داشتم الان ندارم .الان میدونم مال خودمی عاشق خودمی ومنم مال توام ما زن وشوهریم .تو رو خدا دشمن شادمون نکن .آرزو فکر نکن بری خونه بابات پا میشم وبا گل میام دنبالت نه مطمین باش سر مسایل عروسی باخودم عهد بستم دیگه با بابات همکلام هم نشم .اگه میخای بری خوب فکرات رو بکن من میگم نرو پس نرو من دوستت دارم تو برام عزیزی
حرفاش رو دیگه نمیشنیدم .باور نمیکردم واقعا دوربین گذاشته ومنو هر روز چک میکرده

-علی جان بگذار امشب رو بخابیم فرداشب با هم صحبت میکنیم .وبا خدافظ گفتن گوشی رو قطع کردم .
صبح با بوسه های علی ودستی که داشت سینه هام رو میمالید از خواب بیدار شدم تو گوشم نجوا شد
-دیگه نمیرم تهران .میخام هر شب تو بغل عشقم باشم وبه کس وکونش کیر بدم .

پایان

نوشته: آرزو


👍 5
👎 5
27101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

906003
2022-12-09 02:10:52 +0330 +0330

اخرش یکم نامیزون شد ، ولی جالب بود داستان

0 ❤️

906034
2022-12-09 07:11:31 +0330 +0330

سلام
سالهاست اینجام و به تجربه میگم خدمتتون
احمق کسیه که در این سایت از تجربه سکس دیگران که داستان ساختن میاد میخونه( حالا راست یا دوروغ)
احمق تر کسی هست که باورشون میکنه
خیلی احمق کسیه که میاد بابت باور ناپذیر بودنشون فحش میده
یا باور پذیر بودنشون را تحسین میکنه!!!
خیلی خیلی احمق تر کسیه که دوباره میاد داستانها را میخونه…
قضاوت درباره اون کسی که داستان میگه با خود شما!!!

0 ❤️

906042
2022-12-09 08:10:15 +0330 +0330

سلام متاهلم از شرق تهران پیروزی خانمی محترم که تمایل به آشنایی داره از شرق تهران لطفا دایرکت پیام بدن ممنون میشم

0 ❤️

906054
2022-12-09 11:35:51 +0330 +0330

واقعا مسخره بود 🤮 🤮 🤮 🤮

0 ❤️

906092
2022-12-09 21:21:41 +0330 +0330

کاربر @basr2009 تو که خودتو توپیدی 😂 😂

0 ❤️

906097
2022-12-09 22:40:15 +0330 +0330

دو ساعت زر زدی که از جنده بودنت و شوهر کس کش‌ت دفاع کنی

0 ❤️