دوبل دو طبقه (۳ و پایانی)

1402/06/15

...قسمت قبل

چند ماه بعد مژگان به بهانه محدودیتهای کرونا یک عروسی ساده کرد و رفت. منم با سهیلا خیلی راحت تر شده بودم و چون میدونستم اغلب تنهاست براش پیام هایی ریز و محترمانه میفرستادم که سرگرمش میکرد و خیلی خوشش میومد تا اینکه یه روز عصر توی راهرو دیدم پای چشمش سیاهه و سریع رفت بالا. باهاش تماس گرفتم
-چی شده سهیلا خانوم چرا صورتتون کبوده
-هیچی آقا سعید شاهکار آقامونه
-به چه حقی اینجور زده آخه
-کار همیشگیشه فقط به من تهمت میزنه که با کی بودی
-شما به این نجیبی و خوشگلی چطور دلش اومد
-ای بابا مگه ازین چیزا حالیشه مرتیکه نفهم
-خیلی بی شعوره. ببخشید اینجور راجع به همسرتون صحبت میکنما ولی نمیتونم کسی رو که رو زن دست بلند میکنه بهش بگم مرد.
-نه خواهش میکنم اون از مردی فقط کتک زدنو بلده و تهمت زدن. خودش که هیچ غلط دیگه ای نمیکنه و به هیچی توجه نداره
گفتم بهترین وقته که پیش برم ببینم چی میشه.
-مگه میشه کسی به زیبایی شما رو ببینه و توجه نداشته باشه
-شما لطف دارین که از من تعریف میکنیم
-نه بحث لطف و تعارف نیست واقعا" میگم و به عنوان یک مرد میگم که زن زیبا و خوش اندام و مهربونی هستین
-وای شما خودتون خوبین که خوبی ها رو میبینین
-حالا حالتون چطوره؟ جاش درد میکنه لابد
-آره دستش بشکنه صورتمو خراب کرده
-زیبایی شما اینقدر هست که هیچ چیزی از زیبایی شما کم نمیکنه
-ههههههه مثل مربی های فوتبال گفتین که هیچوقت ارزش هاشون کم نمیشه
-هههه خوشحالم که لبخند به لبتون آوردم
-بله ممنون حالم بهتر شد
-من یک کرم برای رفع زودتر کوفتگی دارم بیارم براتون
-نه کرم پودر میزنم نشون نده
-من برای نشون ندادن نگفتم که برای بهبودش گفتم. میارم براتون
-زحمت میشه
-نه زحمتی نیست
قطع کردم و سریع شلوار ورزشمو با یه تیشرت چسبون پوشیدم و اودکلنو روم خالی کردم و بالا رفتم.

دو تا ضربه آروم به در زدم. درو باز کرد و بدون اینکه تعارف کنه به پررویی زدم و رفتم تو گفتم براتون خودم بزنم. تقریبا" انتظار نداشت برم تو ولی در عمل انجام شده قرار گرفته بود و نتونست چیزی بگه. البته منم همون دم در واستادم گفتم همینجا براتون میزنم که گفت نه دیگه حالا که زحمت کشیدین تا اینجا اومدین دم در بده و تشریف بیارین تو و منم رفتم رو مبل نشوندمش و خودم روبروش ایستادم و کرم رو روی انگشتم ریختم و زیرچونشو با دست چپم گرفتم و آوردم بالا تا زیر چشمشو بهتر ببینم. دلم میخواست تو همون حالت لبشو ببوسم ولی تو چشاش نگاه کردم و اونم چشم تو چشمم نگاه کرد و میخ هم شدیم بعد از چند لحظه کرم رو آروم روی محل کبودی مالیدم و با انگشتم صورت لطیفشو ماساژ نرم میدادم. چشماشو بسته بود ولی من باز هم جلو خودمو گرفتم و لب تو لب نشدم و فقط پوست صورتشو لمس میکردم.
صدای نفساشو میشنیدم و فقط میمالیدم. گفتم مالش میدم تا کرم جذب بشه . اینقدر پوستتون لطیفه که میترسم صورتتو میمالم لک بیفته. چشماشو باز کرد و تو چشام خمار نگاه کرد و دستشو گذاشت رو دستم که رو صورتش بود و به صورتش فشار داد و نگه داشت. اون دستمم رو طرف دیگه لپاش گذاشتم و اونم با دست دیگش دستمو رو صورتش فشار داد. دیگه طاقت نیاوردمو لبمو رو لبش گذاشتم و با فشار تقریبا" دو سه دقیقه لب تو لب همو بوسیدیم.
کنارش نشستم و بغلش کردم و گفتم
-ببخش من اینقدر احساساتی شدم و امیدوارم ناراحت نشده باشی و معذرت میخوام
-نه خودمم دوست داشتم و معذرت خواهی لازم نیست
-من خیلی دوست دارم نمیخوام هیچ وقت ناراحتیتو ببینم
-منم دوستون دارم و هیچ چیزی جز حمایت از منو دخترم ازتون ندیدم و واقعا" کنارتون احساس آرامش میکنم
جمله آخرو با بغض گفت و اشکش دراومد. پرسیدم چی شد که گریه میکنی من کار بدی کردم؟ معذرت خواهی که کردم. با همون هق هق ریز گفت نه عزیزم تو کاری نکردی من یهو حالم بد شد و اگه اجازه بدی تنها باشم.
از جام بلند شدم و بازم عذرخواهی کردم و رفتم.
هنگ بودم که یهویی چی شد و به خودم لعنت گفتم که زیادی تند پیش رفتم و زود هول شدم و بوسیدنش اشتباه بود و نگران بودم که از دستش دادم.
شب پیام دادم بهش که اگه ناراحتین دیگه پیام ندم و مزاحمتون نشم. بلافاصله نوشت
-نه اصلا" از شما نیست و یهویی ازین حالم بد شد که شوهرم باید بیخودی منو کتک بزنه و اونوقت یک مرد غریبه بیاد با این لطافت و مهربونی منو درمان کنه و از بدبختی خودم اشکم ناخودآگاه دراومد
-حالا بعد این همه مدت ما غریبه شدیم دیگه
-نه به خودتون نگیرین منظوری نداشتم اتفاقا" گفتم که خیلی هم دوستون دارم و این مدتی که اومدین اینجا و شناختمتون همش غبطه میخوردم که چرا باید این مرتیکه گیر من بیفته.
-اغلب میبینم از وقتی مژگان جون رفته تنهایی و واقعا" دلم میخواست بیام و جفتمون از تنهایی در بیایم ولی فکر میکردم لابد با همسرتون هستین. امروز که صورتتو دیدم فهمیدم ماجرا اینا نیست
(از مژگان سیر تا پیازشونو میدونستم ولی گفتم خودمو به اون راه بزنم که نفهمه)
-چه همسری چه شوهری از بس پا بساط این کوفتیاست دیگه هیچ وظایفی رو برا خودش متصور نیست و نه پولی میاره خونه و تن لششو هم وقتی دیگه بو گند گرفت میاد حموم میکنه و میره
-وای خدا چقدر تو درد داشتی و من نمیدونستم و نتونستم کاری برات بکنم. دیگه طاقت ندارم عزیزم اینجور اذیت بشی و باید بیای حالتو خوب کنم
-چطوری آخه نمیشه که
-میشه فعلا" امشب بیا پایین با هم شام بخوریم تنها نباشی. فقط یه وقت همسرت نمیاد؟
-نه اون که با این کتک کاری امروز نمیاد دیگه ولی آخه …
نذاشتم مردد بشه و بهش زنگ زدم گفتم اصلا" امشب یک دقیقه هم حق نداری تنها باشی و حالت بدتر از اینا بشه زود بیا پایین تا شامو گرم میکنم و مخالفت کنی ناراحت میشم. گفت باشه بداخلاق یکم مهلت بده میام.
بعد نیم ساعت اومد با یه شلوار استرج چسبون که رونای پرش قلمبه زده بود بیرون و یه تیشرت یقه نیمه باز که پستوناش به زور توش جا گرفته بود. گفتم وای تو چه جیگری شدی . یه لبخند زد و دست دادیم و یه روبوسی ریز کردیم و نشوندمش سر میز شام.
-شراب که با شام میخوری
-آره بخصوص امشب خیلی نیاز دارم
با شام سه چهار پیک شراب زدیم و حسابی کله جفتمون گرم شد و همه میز شامو رها کردیم و نشوندمش رو مبل. تا کنارش نشستم زیر چونشو گرفتم و به سمت خودم چرخوندم و گفتم زیر چشمتو یبار دیگه ببینم که درجا دستشو انداخت پشت گردنمو لب تو لب شدیم.
بغلش کردم و لبشو میخوردم زبونمو تو دهنش میکردم و چجوری میک میزد. محکمتر بغلش کردم و دوباره لب تو لب شدیم و با دست چپم سینه راستشو شروع کردم به مالیدن. این بشر چقدر سینه های گنده و سفتی داشت. اصلا" نه انگار که یه بچه رو شیر داده و تو این سن حسابی سفت و سرحال مونده بود. اونقدر محکم لبمو گاز گرفت که یه آخ گفتم و از دهنش در آوردم. خندید و منم بدون معطلی تاپشو دادم بالا و سوتینشو دادم بالا و از زیرش جفت پستوناشو در آوردم و افتادم به جونشو دبخور. آه و نالش بلند شده بود و منم با لبام نوک سینشو میگرفتم و میکشیدم تا از بین لبام در بیاد. بلندش کردم و بلافاصله مبل تختخوابشو رو بازش کردم و دوباره انداختمش رو تخت و کنارش دراز کشیدم.
دست راستمو بردم توی شورتش خیس خیس بود. نگاش کردم لبخندی زد و لبشو گذاشت رو لبم. چوچولشو براش مالیدم آروم آهی گفت و لبمو گاز گرفت. یه خورده دیگه که مالیدم یهویی پاشو جمع کرد و دستمو گرفت و فشار داد رو کسش ثابت بمونه و لرزید. متوجه شدم ارضا شد. یکم شکمشو ماساژ دادم و گردنشو و لاله گوش راستشو میک زدم تا آروم شد. خودش تیشرتمو در آورد و شلوارکمو خودم در اوردم و اونم لخت مادرزاد کردم. اومد روم دراز کشید خیلی از وزنش که روم افتاده بود حال کردم و دستامو دورش حلقه کردم و شروع کردم به لب گرفتن و مالوندن بدن لطیف و تو پرش. کیرمو گرفت و خواست بذاره تو کسش که برش گردوندم و گفتم تا نخورم نمیشه. اول گفت نه آخه … حرفشو قطع کردم و گفتم آخه نداره دوست دارم بخورم
-یه دقیقه پس صبر کن.
-چیه چی شده
-ملافه هات کجان
-تو کمد اتاقه بیارم
رفتم که یکی بیارم دنبالم اومد و سه چهار تا برداشت و رو مبل پهن کرد
-اوکی سهیلا جون ولی چرا اینقدر ملافه
-حالا میفهمی سعیدم
بلافاصله یاد مژگان افتادم که میگفت خانوادگی حشرشون بالاست و مشغول لیس زدن به کس نازش شدم. با انکه یکمی مو داشت که معلوم بود دو سه روزه نزده ولی برام مهم نبود. آب کسش هیچ بویی نمیداد و منم با ولع هم میک میزدم و میخوردم و هم تند تند لیس میزدم. کمر وکونش مرتب بالا میاورد و معلوم بود حسابی داره لذت میبره، یهویی مثل فواره از کسش آب داغی پاشید بیرون و سر و صورت و موهای سینمو خیس خیس کرد.
-ببخشید سعید جون من گفتم نخور برام من اینجوری میشم. این بخدا ادرار نیست و آب …
-جوووون عشقم میدونم این چیه و اوج لذت شما زنا که برسه این آب ازتون میاد. من چه زنی تور زدم آرزوم بوده همیشه
-قربونت برم همش استرس داشتم ندونی چیه و بدت بیاد
-نه عزیزم راجع بهش خونده بودم ولی ندیده بودم( پیش خودم گفتم دخترتو دیدم آخه)
دوباره زبون زدن به چوچولشو ادامه دادم و چند بار دیگه فواره آب زد رو صورت و سینه هام تا بالاخره لرزش شدیدی کرد و پاهاشو منقبض کرد و کامل کامل ارضا شد و ول شد.
همه ملافه ها خیس خیس شده بودن که جمعشون کردم. گفت
-حالا نوبتی هم باشه نوبت منه
-دوست داری بخوری
-آره اونم کیر به این کلفتی رو مگه میشه نچشید
اول خایه هامو کرد تو دهنش و بعد با زبونش رگ کیرمو لیس زد تا رسید به نوکش. یک مک زد و قطره منی خوش آبمو مک زد و خورد و بعد یهویی همه کیرمو کرد تو دهنش. مرتب بالا پایین میکرد و خیلی حرفه ای بدون دندون زدن ساک میزد و گاهی میبرد ته حلقش که عوق میزد. کیرم حسابی گنده شده بود و کله کرده بود.
-بسه عشقم میخوام کستو فتح کنم
-آخ بیا که از خدامه میدونی چند ساله کیر توش نرفته فقط آروم برو خواهشا" تا عادت کنم
-من وزنت که روم میفته خیلی دوست دارم بیا بالا دستت بگیر و خودت هر قدر میخوای بذار توش
همین کارو کردیم و آروم کلشو برد تو کس خیس و لزجش. خیلی داغ بود و کیف میداد یکم یکم میداد تو و خودش آروم آروم بالا پایین میکرد و لبشو گاز میگرفت و معلوم بود درد میکشه. کسش واقعا" تنگ بود و عین کس مژگان تنگ تنگ بود و راست میگفت چند ساله کیر نرفته توش. همینجور که آروم می برد تو دستشو ول کرد و تا ته کیرم رفت تو کسش . گفت -همین بود
من-مگه دست خودت نبود و ندیدی تمومش رفته تو
-زود تموم شد آخه
-معلومه دستت برکت نداره
جفتمون زدیم زیر خنده و یه گاز از لپم گرفت و گفت
-کیر تو کوتاهه یا دست من بی برکت پررو خان
-والا تا تهشو کست قورت داده میگی کمه
-من کممه و میخوام به ته کسم بخوره حال کنم
-پس تو زیر بخواب نشونت بدم
کوسن گذاشتم زیر باسنش کمرش و کسش اومد بالا و اول کیرمو رو کسش مالیدم و بعد آروم آروم کردم توش. آهی بلند کشید که حسابی حال منو جا آورد و احساس غرور خوبی بهم دست داد با لحن التماس گفت چرا پس تا ته نمیزنی گفتم صبر کن.
روش خوابیدم که پستونای گندشو به سینه های پر مو خودم بمالم . خیلی حال میداد. نوکشو لای دندونام گرفتم و همزمان که گاز ظریفی گرفتم یهویی تا ته کیرمو کوبیدم تو کسش. آه بلندی کشید و میگفت همینو میخوام بکن جرم بده. چشمامو به نوک پستوناش میمالیدم و از اونطرفم هی می کوبیدم تا ته کسش. اونقدر تلمبه زدم که باز ارضا شد و منم داشت آبم میومد و گفتم . پاهاشو دور کمرم قلاب کرد و گفت بریز توش آب داغتو میخوام جون بگیرم. دستامو از پشت کتفش رد کردم و تنگ بدنشو به خودم چسبوندم. تموم وزنمو انداختم روش و با دوتا دستام از یک طرف شونه هاشو به سمت پایین فشار میدادم و از یک طرف هم کیرمو تا ته تو کسش فشار دادم و تموم آبمو تو کسش خالی کردم. با ماهیچه های کسش بازی میکرد و انگار کیرمو مِک میزد و تا آخرین قطره شیره جونمو کشید تو. حتی با مژگان دختر جوونش هم اینجور تخلیه نشده بودم. خیلی وارد بود توی سکس. واقعا" لذت بخش بود. مدتی روش خوابیدم تا کیرم کوچیک شد و از کسش در اومد و کنار هم خوابمون برد. خواب بعد از سکس خیلی لذت بخشه.
تا امروز هم دست کم هفته ای دو بار با هم سکس داریم و خوشبختانه نه مادر و نه دختر هیچکدوم هنوز از رابطه دیگری با خبر نشدن . منم بهترین پارتنر سکسمو پیدا کردم و امیدوارم حالا حالاها بمونیم با هم.
سعید

نوشته: سعید


👍 24
👎 3
43001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

946139
2023-09-07 01:40:50 +0330 +0330

احسسان هنوز پارتنر اهل حال گیرت نیومده ؟! شاید چون گرگی می‌ترسن ، همه چیو تموم کنی تو گور برن . 😛 😛 😛 😚 احسان

1 ❤️

946142
2023-09-07 01:50:10 +0330 +0330

خوب بود

0 ❤️

946150
2023-09-07 02:12:43 +0330 +0330

نمیتونم درمورد واقعی بودن و نبودن داستانت نظر بدم ، ولی قشنگ بود
تو قسمت قبل درمورد ازدواج مژگات چیزی نکفته بودی و یهو اون رابطه رو قطع کردی ، این ضعف داستانت بود

3 ❤️

946200
2023-09-07 11:57:26 +0330 +0330

دفعه بعدی شوهرشو میگایی

1 ❤️

946293
2023-09-08 09:21:21 +0330 +0330

فقط قسمت اول کمی جذابیت داشت

0 ❤️