فاطمه منو تا مرز بیغیرتی برد

1400/08/21

سلام دوستان
متاسفانه تو خاطره قبلی با عنوان نازنین چون اولین بارم بود که مینوشتم یه جا به جای " سکس چت " نوشتم که " همیشه سکس میکردیم " و از بابت عذر میخوام این خاطره کمی طولانیه و در ۳ قسمت مینویسم این قسمت اواخرش سکس میشه . این خاطره برمیگرده به سال ۹۰ اونموقع مجرد بودم و به خاطر یسری مشکلات مالی مجبور شدم خونه خودمو بفروشم و از تو سایت همخونه یه خونه پیداکردم و با مهیار و مرتضی که هر دو بچه شمال بودن همخونه شدم البته ناگفته نمونه که چه ماجرا سر همین خونه پیداکردن پیش نیومد که اگر یه زمان وقت شد براتون میگم چون بعضیاشون تو حوصله خواننده های هست . من از ۱۷سالگی چون تنها بودم هم کار میکردم هم درس میخوندم و از سال ۸۷ یه کاریو شروع کردم و بازده خیلی خوبی داشت اما از سال ۸۹ اوضاع رفته رفته بخاطر دلار خراب شد جوری که کلا سال ۹۰ ورشکست شدم و زمانی که رفتم تو اون خونه وضعیت روحی بدی داشتم ، مرجان دوست دختر چند سالم بخاطر بی پول شدنم ترکم کرده بود و از طرفی هم خودم به زندگی خوب عادت کرده بودم و میخواستم زودتر خودمو جمع کنم برای همین از صبح زود میرفتم سرکار و شب برمیگرشتم ، نه تفریحی و نه بازیگوشی ؛ گاهی شبا با بچه ها فیلم میدیدیم و چند باری هم مشروب خوردیم تا اینکه نوروز ۹۱ از راه رسید ، بچه ها رفتن شهرشون و من تنها موندم و چون طبق معمول کاری تو خونه نداشتم و دوستامم هرکدوم برنامه خودشونو داشتن با خودم قرار گذاشتم که ۲،۳ روز استراحت کنم و بعدش دوباره برم سر کار اون زمان هم پیمانکاری برق میگرفتم ، از ۲۸ اسفند تا ۲ فروردین اصلا از خونه بیرون نیومدم همش تو رخت خواب بودم و عرق میخوردم و میخوابیدم ۲ فروردین تو اینستا چرخ میزدم که تو یکی از پیجهای حمایت از حیوانات دیدم که نوشتن یه دختر تو ظفر داره چنتا سگو آزار میده که بعدا به " ابلیس ظفر " معروف شد خلاصه منم چون یه کوچولو از این کارا میکردم و دیدم بیکارم پاشدم رفتم و بعد از حدود ۳۶ ساعت که کلی ادم جمع شده بودن و خونه رو محاصره کرده بودیم تونستیم سگارو نجات بدیم و منم خسته و کوفته برگشتم خونه مثل جنازه افتادم ، فرداش حدود ساعت ۱۰ برای خرید رفتم بیرون میخواستم کمی مواد غذایی بخرم و صبحانه بخورم و برم سرکار که تو راهرو یه خانم حدودا ۳۶ ۳۷ ساله رو دیدم با یه سگ و خب چون سگارو دوست داشتم یکم باهاش بازی کردم و اون خانم از من پرسید که شما هم نرفتید خونه ؟ (( ساختمون مجردی طوری بود ۱۰ واحد که ۸ تاشون مجرد بودن )) منم گفتم نه ، دوستام رفتن ولی من تنهام ، خلاصه یکم تو راهرو صحبت کردیم و من گفتم واحدم کدومه و اگر اجازه بده تو این تعطیلات گاهی هپی (اسم سگش) ببرم پیش خودم و اونم گفت باشه و هرکدوم رفتیم دنبال کار خودمون ، شبش دیدم همون خانم در زد و گفت که پودر سوخاری داریم ؟ که منم بهش دادم و بعد از تشکر گفت گفت که الان bbc فارسی فیلمتو نشون داده که منم تعجب کردم و تعریف کرد که یه نفر از تجمع فیلم گرفته و منم تو اون فیلم بودم بعدش دیدم گفت که اگر بیکاری بیا پایین باهم شام بخوریم و منم استقبال کردم و قرار شد ۱ ساعت دبگه برم ، رفتم حموم و بعدش رفتم یه جعبه شکلات خریدم و رفتم پایین ،اینجا یکم از فاطمه براتون بگم :
قد متوسط یکم توپول ۳۸ ساله مجرد پوست سفید موهای بلوند سینه ۹۰ و کارمند یه اداره دولتی که چند سالی بود مستقل زندگی میکرد
فاطمه اونشب یه بلیز شلوار معمولی ولی خوشگل پوشیده بود و شامم کتلت درست کرده بود ، شامو کنار هم خوردیم و منم یکم هپی بازی کردمو بعدش نشستیم صحبت کردن از خودمون و حدودای ساعت ۱۱ شب من ازش تشکر کردم و گفتم اگر دوست داره فردا باهم بریم قدم بزنیم و هپی رو ببریم بیرون و شام هم من درست میکنم که فاطمه هم از این پیشنهاد استقبال کرد ، فردا حدود ساعت ۵ب ع رفتم دنبال فاطمه باهم رفتیم بیرون و قبل از برگشتن یکم خرید کردم واسه شام و برگشتیم و قرار شد من غذایی که پخته بودم بیارم پایین و فاطمه هم یه فیلم اوکی کنه که ببینیم ، بعد از شام یه فیلم دیدیم که الان اسمش خاطرم نیست ولی یه فیلم رومانتیک بود و منو فاطمه که اول کنار هم نشسته بودیم اخر فیلم همو بوسیدیم و من برعکس همیشه که خیلی پررو هستم پیش خودم فکر کردم که سریع کاری نکنم تا یه وقت ناراحت نشه پس بعد از اون بوسه خداحافظی کردم و رفتم بالا و یکم بعد فاطی بهم اس داد که ایکاش نمیرفتی اونجا بود که فهمیدم گند زدم بهش گفتم چرا رفتم و الان میام پایین که دیدم گفت دیگه نمیخواد ، خلاصه اوشب گذشت و فردا ساعت ۱۱ رفتم یه دسته گل کوچیک، یه دستبند نقره و یه شیشه شراب خریرم و رفتم جلو واحد فاطی و وقتی درو باز کرد معذرت خواهی کردم و فاطی خیلی خوشحال شد و وقتی اونارو ازم گرفت و من رفتم تو شروع کردیم بوسیدن هم و اونجا بود که فهمیدم این زن خدای حشریته ، اصلا یادم نمباد چجوری لخت شدیم و رو تخت رفتیم تنها چیزی که از سکس اولمون یادمه تلمبه های سنگین من ، فریاد های فاطی و عرقی که هردوتامونو کاملا خیس کرده بود بحدی شهوت بهم غلبه کرده بودکه برای اول و اخرین بار در عمرم زمانی که ارضا شدم به فاصله شاید ۳۰ ثانیه بعدش دوباره ادامه دادم و فاطی چند دقیقه بعد با یه جیغ وحشتناک و منقبض شدن تمام عضلاتش ارضا شد و تا چند ثانیه ادامه داشت جوری که منم تو کسش ارضا شدم و هردوتا تقریبا غش کردیم و بیهوش شدیم حدود ساعت ۴ با بوسه های فاطی بیدار شدم و با هم رفتیم حموم و از اون شب من خونه فاطی ساکن شدم طوری که بعد از تعطیلات که بچه ها برگشتن من خونه رو بهشون تحویل دادم و با فاطی زندگی کردم وما هر روز سکس های پر شوری داشتیم اما از چند روز بعد از سکس اول یواش یواش یه چیزایی تغییر کرد مثلا تو یکی از سکسهامون فاطی گفت بنظرت بابام اگر ببینه که زیرت خوابیدم چی میگه و همون موقع با یه چیغ شدید ارضا شد ولی وقتی من خواستم بهش کمی زمان بدم گفت " کسکش ادامه بده ، مادرجنده پارم کن بزار بابام ببینه چه جنده ای ساخته " و منم مست از اینهمه شهوت ادامه دادم و حتی از اینکه باباش که کسی پروزش داده گفتم تو اون سکس فاطی ۳ بار ارضا شد ، یا هربار شدت فریاداش بیشتر میشد و وقتی یکبار گفتم فاطی دیگه کم کم همسایه ها دارن میان گفت بدرک بزار بشنون داری جنده تو پاره میکنی ، و بعد از یک ماه من و فاطی صیغه کردیم اونم با کلی پول به محضر و امضا فاطی که اقرار کرده بود باکره نیست ، صیغه هم بخاطر این بود که چنتا از همکارای فاطی تو همون کوچه بودن و میگفت اگر مشکلی با حراست برام پیش بیاد اینجوری رفع میشه ، اما بعد از صیغه بازم رفتارای فاطی تغییر کرد اما من متوجه نمیشدم چون به حدی برام خوب بود شهوت زا که اصلا توجه نمیکردم ، مثلا کم کم باهم فیلم پورن میدیدیم ولی پورن ها به اول به سمت ۳ نفره و بعد ۴ نفره میرفتن و یواش یواش فاطی تو حین سکس از دوست پسرای قبلیش میگفت یا اینکه چجوری پردشو زدن و میگفت بخاطر اینکه پرده نداشتم برات ، میخوام یکی ازدوستامو بیارم بکنی ، یا یه روز تو حمام ازم خواست تو پاش جیش کنم و با این کار ارضا شد و سکس های ما جوری شده بود که همیشه تو صحبتامون یا من یه کیر براش اورده بودم یا اون یه کس برای من اما همه اینا فقط حین سکس بود ، تا اینکه فاطی یه دوستی داشت به اسم مریم ، و با من موفق شدم که با مرتضی که قبلا همخونه بودم دوستش کنم اما از اون به بعد فاطی تو سکس همه اش میگفت ایکاش مریم و مرتضی الان اینجا بودن ، ولی یه روز که داشتیم یه سکس عالی باهم انجام میدادیم و فاطی داشت از رفتن کیر مرتضی تو کسش و کس لیسی من صحبت میکرد من گفتم تو همیشه میگی ولی تاحالا که حتی مریمو نیاوردی تو تخت که دیدم فاطی گفت راست میگی ؟میخوایش ؟ منم گفتم میخوام ببینم باهم لز میکنید و فاطی هم گفت باشه ، یه هفته بعد از سرکار که اومدم فاطی و مریم خونه بودن و زمانی که رفتم دوش بگیرم دیدم فاطی گفت اومدی بیرون سوپرایز دارم برات ، و وقتی اومدم بیرون با صحنه عشقبازی اونا مواجه شدم که وقتی منو دیدن مریم گفت : آراد خودتو خشک کن بیا که کارت دارم ، منم سریع خودمو خشک کردم و رفتم تو تخت بغل فاطی که فاطی گفت امشب برات جنده اوردم اینقدر بکنش که هردوبیهوش بشید ، مریم قدش ۱۸۰ وزن ۸۶ سینه ۸۰ و یشدت سکسی بود ، همینکه منو مریم داشتیم لب میگرفتیم فاطی اومد جلو برای اولین بار برام ساک زد و بعدش مریم داگی شد و فاطی خوش کیرمو فرستاد سمت کس مریم و ا یه چشمک گفت کونشم آزاده ، و رفت جلو مریم و کسشو گذاشت تو دهنش ، منم شروع کردم تلمبه زدن که دیدم مریم همراه ناله میگفت بگو کس من بهتره یا فاطی بگو بیغیرت بگو ، فردا قراره مرتضی هم نظر بده ، منم که نمیخواستم فاطیو ناراحت کنم گفتم مثل هم هستید اما چون تو کون میدی میخوام کونتو ابیاری کنم ، ولی اون موقع اصلا به فکر این نبودم که فاطی واقعا میخواد به مرتضا بده ، یعنی غرق شهوت بودم ، و از طرف هم فاطی میگفت دیدی چه شوهری گیر اوردم؟ میخوام باهاش به همه کس بدم ، و من خرم همه اش میگفتم اره خودم برات کیر میارم ، و تو کس مریم تلمبه میزدم ،تا مریم ارضا شد و فاطی اومد گفت حالا کونشه و منم خوشحال مشغول کونش شدم انصافا هم کون خوبی داشت جوری که با کمتر از ۲۰ تا تلمبه ابم اومد ،و اون شب ۲ دیگه باهم سکس کردیم و اخر شب موقع خواب من سرم تو کس فاطی بود ، و مریرم سرش رو کیرم که خوابیدیم
دوستان خیلی طولانی شد و ترجیه میدم بقیه اشو تو قسمت بعدی بنویسم ببخشید اگر اشتباه املایی داشتم

ادامه...

نوشته: آراد


👍 50
👎 8
146001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

842138
2021-11-12 01:21:41 +0330 +0330

بله عرض کنم حال نکردم.

1 ❤️

842140
2021-11-12 01:26:23 +0330 +0330

تو دیگه سلطان جق ایرانی بیناموس🤣🤣🤣🤣سرمون درد گرفت
وقتشه بیای پایین و کصشعر نگی

3 ❤️

842152
2021-11-12 01:43:06 +0330 +0330

بچه بیا پایین کم جق بزن

0 ❤️

842159
2021-11-12 02:52:38 +0330 +0330

اولش خوندم دیگه نخوندم… کسشعر نگو لطفاً
ادامه هم نده

0 ❤️

842202
2021-11-12 10:06:35 +0330 +0330

خیلیم خوب بود. اینجا یه سری کس مشنگ داریم که ویکتور هوگو و داستایوفسکی هم براشون بنویسه میگن کس نگو ادامه نده!

3 ❤️

842204
2021-11-12 10:17:56 +0330 +0330

این داستان تا اونجایی که گفتی فاطی همسایه ما بود و یه سگ هم داشت واقعیت بود، بقیه اش تخیلات خودت

1 ❤️

842233
2021-11-12 13:53:12 +0330 +0330

تعصب برای رابطه با خانمی که با یک جمله عربی حلال و حرام میشه غیرت نیست خریته

0 ❤️

842272
2021-11-12 20:36:42 +0330 +0330

یدونه واقعی بیاد اشنا بشیم .

0 ❤️

842291
2021-11-12 23:30:50 +0330 +0330

ترازو هم با خودت بردی که فهمیدی دقیقا ۸۶ کیلو وزن داره؟؟ خیلی دقیق وزن کشی کردی

2 ❤️

842435
2021-11-13 18:34:22 +0330 +0330

این بیغیرتی بود ؟؟؟

0 ❤️

842593
2021-11-14 17:53:40 +0330 +0330

با اینکه مشخصه واقعی نیست اما من یکی که حشری شدم
اون دوستمون هم ک گفت(( ترازو بردی با خودت دختره رو کشیدی؟)) خیلی حق میگه:)

0 ❤️

842648
2021-11-15 08:45:37 +0330 +0330

دوستی گفته داستان تا اونجا واقعیت داشت که فاطی همسایه اراد بود و سگ هم داشته اتفاقا دروغ داستان از همینجا شروع میشه چطوری بوده که اراد چندین ماه تو یه ساختمان همسایه فاطی بوده ولی صدای سگشو نشنیده و ندیده و بعد از ازاد کردن اون سگها باهم دوست شدن؟ ما یه همسایه داشتیم از این سگهای مو فرفری داشت خیلی هم خوشگل بود ولی همش سر صدا میکرد اونوقت کسی سگ دوست داره صدای سگ را تو ساختمانی که زندگی میکنه نشنیده. بعدشم زرتی با دختره صیغه کرده یه موقع گناه نکنند !!!

0 ❤️

842961
2021-11-16 20:43:05 +0330 +0330

یاد اون شعر طنز افتادم که میگه:
یه حاجی بود یه گربه داشت ، گربه شو خیلی دوس میداشت . . .

0 ❤️

843039
2021-11-17 03:55:19 +0330 +0330

خدا بده… شفا بده

0 ❤️

843668
2021-11-20 21:51:43 +0330 +0330

سال ۹۱ چطوری رفتی توی اینستا وقتی که تازه توی آمریکا راه اندازی شده بود؟؟؟؟!!!+

0 ❤️

859338
2022-02-15 16:39:36 +0330 +0330

این داستان خیلی عجیبه اونم سال 91.اگه چند سال پیش بود باز خوب بود
اینستا هم تازه سال 91 اومده بود ولی کسی اسفاده نمیکرد

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها