فمدام سیتی (۴)

1399/12/16

...قسمت قبل

خیلی معذرت میخوام که اینهمه دیر شد!کاری پیش اومد!
اگه یادتون رفته قسمت های قبلو میتونین دوباره بخونین و لذت دوباره ای نصیبتون بشه!
و مثل همیشه اگه فمدام رو دوست ندارین لایک کنین و بای!
اون شب‌ در حالی که میسترس های معروف شهر داشتن اسلیو آزیتا رو میخوردن! من از فرط خستگی و گشنگی ضعف میکردم!
از اونجایی که مادرم چند لحظه پیش با دیلدو تو کونم تونل واکرده بود حسابی هم درد داشتم!
همونجا گوشه راه پله در حالی که مثل همیشه لخت بودم کز کردم و سعی میکردم به جای تحقیر شدن هام به بوسه خواهرم فکر کنم اصلا چرا خواهرم خودشو با بوسیدنم،کثیف کرد؟!
با اون قیافه ناز و مهربونش آروم آروم به خواب رفتم!
سرما بدن عریانم رو شلاق میزد ولی چهره اون دلمو گدم نگه میداشت!

تو خواب خوش بودم که یهو یه چکمه تخمامو له کرد!
یه فریاد بلند کشیدم…
آزیتا:چی شده؟برده کوچولو!تخمات درد گرفت؟
من:بله میسترس!م…مرسی می…میسترس!
آزیتا:چرا کیرت راست شده؟دوست داشتی تخمات له شه؟
یهو مامان با قدم های سنگین وارد شد.
مامان:نه،برده ها وقتی از خواب پا میشن،کیرشون راست میشه.
مامان:دست از لودگی ات هم بردار!باید بریم جلو چهار تا پیرزن خودمونو کوچیک کنیم!
آریتا:ولی فقط دارم یه برده رو تحقیر میکنم!این قانون دختراست!
مامان(با عصبانیت):جر و بحث کافیه!خودت که میدونی اوضاع کمپانی چیه؟داریم ورشکست میشیم!یعنی شدیم!به لطف کار های خلاقانه ت رو برده ها !حالا برو لب استخر به مهمونا خوش آمد بگو!
بعد اینکه آزیتا با عصبانیت رفت،مامان یه لبخند کذایی زد و گفت:بیا ! چون پسر خوبی بودی به جای غذای پسرا،غذای سگ بهت میدم!آفرین چه پسر گلی!..غذاتو بخور!هر وقت صدای زنگ شنیدی بیا پایین لب استخر باشه؟
من،:بله میسترس!
سریع لبخند از رو صورتش محو شد و با قدمای سنگین رفت طبقه پایین.

بعد چند دقیقه…یه صدای زنگ شنیدم ، سریع دویدم تو حیاط.
دیدم چنتا میسترس شصت ساله با بیکینی روی تخت آفتاب گرفتن و مادرم و آزیتا با دامن و بیکینی وایسادن!
مامان:این اسلیو خیلی به درد سلایق جنسی شما میخوره!هر بلایی که خواستین میتونین سرش بیارین،خیلی هم جوون و فرمانبره!
یکی از اون میسترس ها عینک آفتابی اش رو داد پایین و یه نگاهی به من انداخت،لب پایین اش رو گاز گرفت و خیره به من موند!
مامان:کسی مبلغ پیشنهدی داره؟!
سکوت عجیبی حاکم شد!
مامان(با استرس):خب !خب! وقتشه یه بازی کنیم!
آزیتا دو تا جورات بردشت و یکی رو کیرم و اون یکی هم رو تخمام کشید!
مامان:اگه اون آب داغ و چسبناکت رو بریزی تو جورابام، بدجوری تنبیه ات میکنم!
جورابا انقد نرم بود که نزدیک بود آبم بیاد!
مامان منو رو جلو میسترس ها رو زمین خوابوند!
مامان:کسی نمیخواد رو گوشتی که بین پاهاشه، پا بذاره؟!اون گوشت نرم و زشتش!نگاه کنین انقد شق کرده که همین الان آبش داره میاد ولی کور خونده!خودم تخماشو باربیکیو میکنم اگه بریزه!
آزیتا با دستاش تخمامو گرفت و محکم فشار داد!
مامان:حالا وقتشه منو ارضا کنی!
مامان دامنشو زد بالا و رو صورتم نشست! کص نرم و پفکی اش رو گذاشت رو دهنم!
سریع زبونم رو در آوردم شروع کردم به لیسیدن!
مامان:آهههه!اسلیو آشغال منو بپرست! سگ نجس!آزیتا، نذار لذت ببره!تخماشو له کن!
آزیتا پنجه پاشو گذاشت رو تخمام و فشار محکم داد!
َمامان:احساس میکنم داره تو کصم جیغ میکشه!تحقیرش کن!تخماشو بترکون!
آزیتا:تخماش ورم کرده! عجب چیز بزرگ و مسخره ای شده!
مامان:آه!آه! دارم ارضا میشم! آه!
مامان از رو صورتم بلند شد و آب کصشو ریخت رو صورتم!
مامان؛هیچوقت نمیذارم برده ای مثل تو لذت ببره!همه لذت ها مال میسترس هاست!
همه میسترس ها شروع کردن به خنده و کصشونو می مالیدن!
مامان(باذوق):خواهش میکنم! از خودتون پذیرایی کنین از ویسکی های روی میز بردارین!
آزیتا:منم میخوام!منم ارضا میخوام!
مامان:چطوره کص آزیتا رو بکنی؟چطوره برده؟!
من:دوست د…دارم.!
برق شادی تو چشام موج میزد!اولین پسری که یه دختر رو میکنه!
آزیتا یه کش انداخت دور تخمام و سفت بستش!جوراب رو از رو کیرم برداشت و از اینکه انقد تحریک شده بود،ذوق زده شد!
آزیتا:وای به حالت اگه آبت بیاد!آلتتو میبرم!
کص سفید و کوچکشو آروم آورد جلو کیرم که مثل سنگ سفت شده بود!
با دستش کیرمو گرفت و وارد کصش کرد!
آزیتا:آه!آه!چه بزرگه! آه!کیر بزرگ و کثیفت!آه!
من از ترس اینکه آبم بیاد به زمین چنگ میزدم و دندون هام جفت شده بود!
آزیتا دستاشو گذاشت رو ممه هام و شروع کرد فشار دادن!
نوک ممه هام رو میکشید!
من بیشتر تحریک میشدم و زبونم رو گاز گرفتم تا آبم نیاد!
آزیتا:جنده!آه!جنده!
آزیتا آبش اومد!
خیلاام راحت شد و عضلاتم رو شل کردم!
یه میسترس دستشو برد بالا :خونه شرق فمدام سیتی رو با این برده تاخت میزنم!
مامان خیالش راحت شد:فروخته شد!
میسترس جدیدم، یه پیرزن چاق بود!یه اشاره بهم کرد!
+چی شده؟با دیدنم تحریک شدی؟(بدنش حال هر موجود زنده ای رو بهم میزد)
بیا کصم مال تو !جنده خودمی!
با گوشه چشم مامان سریع پاشدم و کیرم رو بردم دم کصش!
+نمیخوای اول خیسش کنی؟بعد به حالت چندش آوری خندید!
زبونم رو بردم دم کصش!کلی موی وزوزی و کثیف داشت!زبونم رو کشیدم روش و فهمیدم عرق هم کرده بود!
کیرم رو آروم کردم تو کصش!
اونم الکی ناز و عشوه میومد!
تا تلمبه دوم رو زدم!دیدم داره کف میکنه!گفتم شاید زیادی دردش اومده ولی دیدم همه میسترس ها همینن!
مامان و آزیتا با تعجب نگاه میکردن!میسترس ها یکی یکی کف و خون بالا می آوردن و میفتادن!چنتاشون افتادن تو استخر!
مامان و آزیتا بیشتر از نگاه کردن، از دستشون بر نمی اومد!
من فرصت رو غنیمت شمردم و سریع تو کصش تلمبه زدم و‌ چند لحظه بعد از اینکه مرد،آبم اومد!اولین پسری که آبشو ریخت تو کص یه میسترس!
آزیتا و مامان بعد از اینکه بالا آوردن و مردن میسترس ها رو دیدن ،متوجه یه چیزی شدن،ویسکی ها!حتما یکی مسمومشون کرده بود! کی؟ کِی؟ برای چی؟ نمی دونستن و فقط تو حیاط جیغ میکشیدن و به معامله ای که اینهمه فیلم براش بازی کردن،ولی الان نابود شده،فکر میکردن!

لایک کنین! کامنت بذارین!

نوشته: A.m


👍 25
👎 6
18501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

795451
2021-03-06 01:17:35 +0330 +0330

کص نگو در کل

0 ❤️

795453
2021-03-06 01:19:49 +0330 +0330

لایک کردم ولی نمی‌دونم چی بگم مخم گوزید😂😂😂

0 ❤️

846683
2021-12-07 00:46:48 +0330 +0330

در کل چهار قسمت من بدم نیومد 😎

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها