آفتاب من (۱)

1402/07/16

قسمت اول
سلام دوستان این یه نیمچه رمانه امیدوارم که خوشتون بیاد داستانش درباره یه رابطه گی هست پس اگه خوشتون نمیاد از الان نخونید که بعدا بی احترامی نکنید💋💖 لایک کنید و حتما نظراتتون رو توی کامنت بنویسید✨❤️
هوووف یه روز کوفتی دیگه
با انگشت زدم روی صفحه گوشیم تا آلارمش خاموش شه چرخیدم سمت راستو خواستم دوباره بخوابم که یهو یادم اومد امروز مصاحبه کاری دارم صفحه گوشی نگاه کردم ساعت ۶ بود تا ۷:۳۰ وقت داشتم سریع پریدم تو حموم یه دوش سریع گرفتم صورتمو شیو کردم تر تمیز به به گل در اومد از حموم سنبل در اومد از حموم
خب بذارین خودمو معرفی کنم سام هستم ولی دوستام بهم میگن سامی ۲۳ سالمه پوستم سفیده و قدم ۱۸۰ بدنمم چون ورزش میکنم اندامی و رو فرمه موهامم تقریبا خرماییه و چشمام قهوه ای روشن که تو آفتاب بیشتر روشن میشه
بسه دیگه خیلی خودمو تحویل گرفتم و واسه خودم نوشابه باز کردم
موهامو خشک کردم و یه حالت خوشگل و رسمی دادم بهش پیراهن سبز پررنگ مو پوشیدم (معمولا لباس های آزاد و لش میپوشم اما نه خیلی لش در حد معمولی) با یه شلوار مام استایل مشکی ساعت و دستبندمو انداختم با ادکلن یه دور دوش گرفتم یه کیف دوشی کوچیکم داشتم اونم برداشتم و مدارک رو گذاشتم توش😂، وقت صبحانه خوردن نداشتم،اصلا نمیشد ریسک کرد اگه یکم دیر میکردم این کارم میپرید
همینجوری واسه همه چی دیر میکنم دیگه حداقل اینو دیر نکنم،دکمه آسانسور رو زدم یک سال طول کشید تا بیاد بالا خاک تو سرم که همیشه باید استرس داشته باشم واسه همه چی دوییدم بیرون یه اسنپ اکو پلاس گرفتمو رفتم تو سوپر مارکت یه شیر و کیک برداشتمو منتظر اسنپ موندم یه ۲۰۶ سفید قبول کرد من(😐)
اخه ۲۰۶؟ ۲۰۶ کی اومد تو اسنپ
خلاصه گفتم بذار برم پیام هامو جواب بدم حداقل بیکار نباشم همینجوری که سرم تو گوشی بود یه ۲۰۶ سفید دقیقا لب خیابون وایساد من خنگم بدون این که پلاکشو نگاه کنم رفتم نشستم تو ماشین وای چه بوی خوبی میومد حتما پنج ستاره میدم
ا پس چرا حرکت نمیکنه دیرم شد نگاه کردم دیدم دوتا جفت چشم مشکی و درشت داره از تو اینه جلو منو نگاه میکنه
گفتم:ببخشید آقا من عجله دارم اگه میشه سریع تر بریم
گفت:فکر کنم یه اشتباهی شده…
من نذاشتم حرفشو کامل تموم کنه گفتم: نه آقا چه اشتباهی لوکیشن زدم دیگه شرکت آفتاب بریم تورو خدا من مصاحبه دارم دیرم میشه خیلی این کار واسم مهمه
دیگه بدون این که چیزی بگه راه افتاد منم تو اینستا داشتم میگشتم یهو نوتیف اسنپ اومد دیدم نوشته راننده به مقصد رسید😐 وا خب خب سوار شدم این تازه الان زده رسید بعد یهو یه شماره ناشناس زنگ زد ج دادم گفتم بله بفرماید
تلفن:سلام اقا من رسیدم کجایین شما؟
من:سلام وا آقا من سوار شدم
تلفن:ا حتما اشتباهی شده خداحافظ
خداحافظی کردم رفتم تو اسنپ دیدم کلا نوشته اسنپ لغو شده یه لحظه از ترس اپیلاسیون شدم گفتم نکنه ببره خفتم کنه من که شانس ندارممم
رفتم تو برنامه نشان شرکت آفتابو زدم دیدم نه بنده خدا داره درست میره حتما برنامه هنگ کرده خیالم راحت شد دیگه چیزی نگفتم فقط هی ریز ریز به خودم فحش میدادم که آخرم دیر میرسم بعد بیست دقیقه اینا رسیدیم چون نزدیک بود به خونمون شرکته
ترمز کرد درو باز کردم گفتم دستتون درد نکنه خودش خودکار پرداخت میشه ولی طرف هیچی نگفت😐
اییخ چقدر بیشعور شدن مردم تشکر کردم جوابمو نداد
بدو بدو دوییدم دم در شرکت
ماشالا ماشالا چقد بزرگه اینجا اخه منو واسه چی باید استخدام کنن اینجا من کجا اینجا کجا
رفتم تو آسانسور طبقه ۵ رو زدم داشتم تو آینه موهامو درست میکردم که در بسته شد قبل از این که حرکت کنه دوباره باز شد یه نفر اومد تو من از کفشاش شروع کردم دید زدن یه کفش حالت چرم مشکی با یه شلوار پارچه ای سرمه ای یکم رفتم بالا تر یه پیرهن خوشرنگ کرم پوشیده بود چه بدنی داشت لامصب خدا نگه داره واسه صاحبش ولی چقد بوی ادکلنش آشنا بود یهو صورتشو که دیدم یه بار دیگ اپیلاسیون شدم کلا رنگم عوض شد ا این که همون یارو اسنپیه وای خاک تو سرم این اومده چیکار کنه چقدر خوشگلو خوش بدن بود و من ندیده بودم قدش بلند چشم ابرو مشکی صورت کشیده و ته ریش بهش میومد ۲۶ ۲۷ سالش باشه
یهو باهم چشم تو چشم شدیم گفتم ببخشید چیزی شده دنبالم اومدید یه لبخند کج زدو رو به رو رو نگاه کرد
وا😐کسخله طرف؟
گفتم:هوییی با شمام خلی چیزی هستی دنبالم راه افتادی؟(حالا انگار چه عنی هستم که مردم دنبالم راه بیفتن)!
قبل از این که جواب بده آسانسور طبقه پنجم وایساد و یه نگاه بهش کردم و صورتمو کج کردم و یواش گفتم دیوونه اما فک کنم شنید سریع رفتم بیرون یه خانومه پشت میز نشسته بود رفتم پیشش

من:سلام خسته نباشید واسه آگهی استخدام گرافیست اومدم
خانم:سلام بله همین مستقیم برین اونجا بشینید تا اسمتون رو صدا کنیم
برگه هامو گرفت و منم رفتم نشستم
دو سه نفر دیگه هم نشسته بودن همه هم تیپ زده بودن حسابی انگار اومده بودن خانه مد پاریس
یک ساعت گذشت ولی هنوزم نوبت من نشده بود سرم تو گوشی و با دوستم سینا چت میکردم که یهو گفتن سام حامدی از جام بلند شدم گفتن تشریف ببرید تو اتاق رو به رو
در زدم و رفتم تو یه مرد ۳۴ ۳۵ ساله با موهای جو گندمی پشت میز نشسته بود و داشت رزومه من رو چک میکرد
من:سلام خسته نباشید
آقای جلالی:سلام بفرمایید
آقای جلالی:خب روزمه کاریت که خیلی عالیه به درد اینجا میخوره.
یه لبخند اومد رو لبم یکم که صحبت کردیم دیگ طرف انگار پسند کردو گفت برید طبقه ۶ اونجا هم با آقای نجفی صحبت کنید ایشالا که قبول کنن و از فردا بیایین سر کار
تشکر کردم دست دادم و اومدم بیرون
سوار آسانسور شدم و رفتم طبقه ۶
چه دکوراسیون شیکی داشت تقریبا همه چی سفید طوسی بود و با گلدون های سفید و گل های سبز توش تزیین شده بود
کلا یه میز منشی داشت و یه اتاق ولی خب خیلی بزرگ بود
خانومی که اونجا بود گفت برم داخل
در زدم و درو که باز کردم خشکم زد هم من هم کسی که پشت میز نشسته بود
باورم نمیشد که نجفی همون اسنپیه صبح باهاش اومدم
اتفاق هارو که کنار هم گذاشتم فهمیدم که من خنگول چه گندی زدم کلا سوار یه ماشین اشتباه شدم
همینجوری دم در وایساده بودم
گفت:چرا دم در وایسادی بیا داخل صبح که خوب بدون اجازه سوار ماشین شدی و یه لبخند زد
اینو که گفت کلا از خجالت آب شدم انگار یه سطل آب یخ روی سرم خالی کردن انقد که حالم بد شد
گفتم الان میرم برگه رو میکوبه تو سرم میگه برو گمشو بیرون
تازه اگه کتکم نزنه خیلی خوبه با اون حرفایی که من تو اسانسور زدم بهش🤦‍♂️
بدنم داشت میلرزید رفتم رو کاناپه ای که رو به روی میزش بود نشستم
با لرزش توی صدام گفتم: اممم چیزه ببخشید من صبح اون حرفا…
نذاشت حرفمو تموم کنم گفت:اصلا واسم مهم نیست من به این حرفای بی ارزش هیچ اهمیتی نمیدم صبحم چون دیدم مسیرمون یکی و خیلی این کار واست مهمه آوردمت.
از پشت میزش بلند شد و اومد سمتم منم از جام بلند شدم
اومد دو وجبی صورتم وایساد فک کنم قدش ۱۹۰ اینا بود چون من یکم باید سرمو میگرفتم بالا و نگاهش میکردم
صورتشو اورد نزدیک صورتم نفس داغش به صورتم خورد حالم یه جوری شد انگار بدنم بی حس شد
نزدیک شد و گفت:…

پایان قسمت اول

نوشته: پیونی


👍 7
👎 2
7901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

951891
2023-10-09 01:12:21 +0330 +0330

خیلییی خوب بود منتظر قسمت دوم هستم لطفا زود تر بذارش💖😍

0 ❤️

951896
2023-10-09 01:19:11 +0330 +0330

واااااای خیلی خوب بود ادامشم بذار😍😍😍😍

1 ❤️

955496
2023-10-31 10:51:30 +0330 +0330

بالاخره یه داستان باحال😍

0 ❤️