اتفاق ناگوار برای سوسن

1401/10/23

سلام دوستان من سوسن وکیل طلاق در لوس آنجلس هستم و شوهرم سامان پزشک متخصص و جراح قلب است.
41 سال دارم و این اتفاق ناگوار بد جوری زندگی من را تحت تاثیر قرار داد .

۲۳ جولای ۲۰۲۱ - ساعت ۱۴:۱۳

بعد از روزی آشفته و سخت با خرید جزئی که کردم به خانه برگشتم و از طریق در پشتی که وارد آشپزخانه می شدم که رمز در را زدم و در باز شد (خانه ما یک ویلا است و تک واحد است) بشدت به داخل پرتاب شدم بسته خرید پخش زمین شد و من سرم خورد به لبه میز و به زمین افتادم در حالی که گیج و منگ بودم صدای بسته شدن در را شنیدم و دستی موهایم را از پشت بصورت وحشیانه ای گرفت و من را از زمین بلند کرد و به سمت سالن کشید تقلا میکردم و فریاد میکشیدم که خودم را آزاد کنم و نمیشد…

رسیدیم کنار میز ناهارخوری موهایم را برای یک لحظه رها کرد برگشتم مرد همسایه ویلای روبرویی بود. اسمش را حتی نمی دانستم فقط میدانستم که ایرانی هستند و سه سال پیش با زن وخواهر زنش به این محل آمدند. هیچ آشنائی با هم نداشتیم و نمیدانست که ایرانی هستم. اصلا نمیدانم که چرا به انگلیسی فریاد زدم شاید از روی عادت سیلی محکمی زد توی گوشم که از شدت آن روی میز افتادم دامنم را زد بالا و شرتم را با خشونت زیاد پاره کرد.

بدنم زخم شد سعی کردم بلند بشوم دستش را گذاشت روی کمرم و مجبورم کرد در همان حالت بمانم او یک مرد میان قد بود با ریش بلند حدودا ۲۵ ساله پیراهن و کرستم را پاره کرد و شانه و زیر بغلم را با این کار حسابی جر داد. با وحشیگری تمام کیرش را در کسم فرو کرد و شروع به تلمبه زدن کرد.

دوباره سعی کردم خودم را از دستش خلاص کنم ولی دستهایم را به پشت کمرم برگرداند و با یک دست آنهارا گرفت. کیرش را درآورد و با یک ضربه و تا آخر وارد کونم کرد. درد شدیدی تا مغز استخوانم مرا در بر گرفت .(این لحظات آنقدر برایم وحشتناک بود که تا به حال پس از قریب به یک سال گذشت زمان ، هنوز نوشتنش برایم بسیار سخت است.)چند دقیقه تلمبه زد و دوباره در آورد و فرو کرد تو کصم آبش را آنجا ریخت و ولم کرد دیگر قدرتی در من نبود همانجا روی زمین افتادم و گریه میکردم انگار که از حال رفتم صدا هائی میشنیدم شکسته شدن چیزی، یک داد بلند، افتادن یک شیء سنگین، کشیده شدن چیزی روی زمین. صدای سامان را شنیدم که چیزی از من میپرسه، روی دستاش بلندم میکنه میذاره روی مبل و بعد هیچ…

فلش های زیادی بیاد دارم که مردک روی زمین نشسته و به سامان التماس میکنه روبروی سامان کنار میز نشسته و صحبت میکنند مردک و سامان دوستانه دست هم را می فشارند آمبولانس ولی سامان نیست بیمارستان بدون سامان، ترس، درد، بیهوشی، سردرد، نگرانی، ترس ترس ترس…
خدای من ، چه اتفاقی دارد می افتد؟!! سامان کجاست؟!!
بعد از ۴۷ ساعت چشم باز کردم و سامان آنجا بود.
پنج روز بستری بودم سوال جوابهای زیاد با پلیس آزمایشهای گوناگون هرچه از سامان میپرسیدم که چه شد طفره می رفت و فقط میگفت: استراحت کن عزیزم، وقت زیاده همه چیز را تعریف میکنم ولی نه حالا…

سلامتیت از همه چیز مهمتره فقط خدا را شکر میکردم که بچه ها او دور و اطراف نبودند. جاناتان دانشگاه و آنیتا از کالج رفته بود به گردش…

از بیمارستان مرخص شدم بعد از سه روز که سامان حتی لحظه ای مرا تنها نمی گذاشت حاضر شد که جریان را برایم شرح دهد.
از اینجا داستان را از زبان سامان تعریف میکنم:
وقتی وارد خانه شدم این مردک که اسمش جواد بود به طرف من یورش آورد من هم جا خالی دادم و مردک به آینه پاگرد خرد و آیینه شکست برگشت و یه مشت به طرفم حواله کرد. دستش را گرفتم و با کنار دست ضربه ای به گلوش زدم نفسش گرفت و من هم از فرصت استفاده کردم و یک لگد جانانه حواله تخماش کردم افتاد و به خودش میپیچید ولش کردم و دویدم ببینم تو کجایی وتو را در آن حال دیدم یک معاینه سریع ازت کردم و روی مبل گذاشتمت و برگشتم سراغش تا میخورد زدمش و زانوم را گذاشتم روی گلوش و تا دم مرگ بردمش به التماس و گریه افتاده بود میگفت که مریض هست و دست خودش نیست یک دفعه اینطوری میشه اصلا یادش نمیاد چکار کرده هرچقدر پول بخواد میدم من هم قیافه به خود گرفتم و انگار که دلم به حالش میسوزد و گفتم که این مرض علاج داره و خرجش فقط ۲۰ هزار دلاره یک غده در بدن انسان هست به اسم "gonad “گوناد” که بعضی مواقع درست کار نمی کند و با یک عمل کوچک درست میشود بیا این عمل را انجام بده و من هم از خونت میگذرم خیلی خوشحال شد و پول را حساب به حساب کرد من هم آمبولانس را خبر کردم…
بردمش توی دفتر کارم و یک آمپول بیهوش کننده بدون اینکه متوجه شود بهش زدم تا بخوابد و بعد بتوانم باهاش صحبت کنم…

آمبولانس آمد و تو را برد شیرین زن جواد که آمبولانس را دیده بود آمد پرسجو من هم دعوت به ورودش کردم ولی گفت که شوهرش اجازه نمیدهد به زور انگلیسی حرف میزد به فارسی گفتم که اشکال نداره جواد هم اینجاست وارد شدیم و یک راست بردمش به دفتر کار وقتی جواد را دید با تعجب گفت: این چشه…
+فقط خوابه کار بدی کرده و من باید تنبیهش کنم بیا تا برات بگم بردمش به سالن و تمام وقایع را براش تعریف کردم زد توی سرش و شروع کرد به گریه که بسش نبود هر روز به من و خواهرم تجاوز میکنه؟!!

  • گفتم که ۲۰ هزار دلار به من داده تا خایه هایش را اخته کنم ولی بجز این میخوام که غرورش را پایمال کنم و به کمک شما نیاز دارم.
    -چه کمکی ؟
    +وقتی به هوش آمد من براش توضیح خواهم داد که چه بلایی سرش میارم حتما شروع به گریه و زاری و التماس میکند من هم به یک شرط حاضر میشم که از سرش بگذرم وآن اینه که با شما و البته با رضایت کامل روبروی چشمان جواد با شما همبستر بشوم.
    -نه نه نه به هیچ عنوان برای این آشغال هیچ وقت همچین کاری نمیکنم.

+درسته من هم همین را از شما میخوام که به هیچ عنوان قبول نکنید یعنی اصلا جائی برای قبول کردن نیست.

-یعنی فکر میکنید که از من این را خواهد خواست ؟!!
+نمیدونم شما اون را بهتر می شناسید در ضمن به او نگید که من ایرانی هستم میخواهم که خودش باشد.
-خب باشه، ببینیم تا کجا نامرده…
با کمک شیرین روی تخت یک نایلون کشیدیم و جواد را از دفتر کارم آوردیم آنجا لخت مادرزادش کردیم سه تا شال از لباسهای تو برداشتم و دستهایش را از بالا به نرده های تخت بستم و پاهایش را جداگانه به نرده های پایین تخت بستم.

  • حاضری که بیدارش کنیم؟ یادت باشه با من فارسی حرف نزنی و نقشت را خوب بازی کن داد، فریاد، گریه، فحش و ناسزا هرچه لازم دیدی…
    -خب الله کریم، امیدوارم که مایه دردسر نشه برای شما…
    +یک چیز دیگه حتما پلیس از شما سوالاتی خواهد کرد یادتون باشه شما اصلا اینجا نبودید نه نه، اینجا بودید چونکه با هم نشستیم تو سالن و دوربینهای امنیتی این موضوع را ضبط کرده اند. پس شما وقتی آمبولانس را دیدید آمدید اینجا و پس از اینکه شرح حال را فهمیدید گریه کنان رفتید خانه و حتی جواد را ندیدید همین…

هیچ چیز دیگری اتفاق نیفتاده که شما از آن خبر داشته باشید. نمیخوام که پای شما هم گیر باشد. فهمیدید؟!!

  • بله البته ولی خب یعنی که من باید با یه خواجه اخته شده زندگی کنم؟
  • نه عزیزم ، این مردک برای زمان زیادی میره آب خنک بخوره و شما هم طلاق خود را خواهید گرفت. آزاد میشوید ببینم گفتید که شما و خواهرتان هم مورد تجاوز قرار گرفته اید؟!!
  • نه فقط تجاوز، تحقیر و کتک همانند یک برده جنسی اجازه خارج شدن از خانه را نداریم.

من۲۳ سالمه و خواهرم شادی ۱۹ سالشه پنج ساله که در آمریکا هستیم وزیر یوغ این نامرد و هنوز انگلیسی حرف زدن بلد نیستیم.

  • نگران نباش عزیزم از حالا به بعد تغییرات اساسی در زندگی شما اتفاق خواهد افتاد تغییرات خوب قول میدهم.
    جواد را بهوش آوردم و جلوی چشمان متحیر او وسائل عمل جراحی را آماده کردم دستکش لاتکس را دستم کردم و شروع به معاینه خایه هاش کردم.
    +چه غده های “گوناد” بزرگی داری!!!
    =غده گوناد چیه اینا خایه های منه چیکار میخواهی بکنی…!!!
    +هیچی پول دادی امضا دادی که این غده ها را در بیارم یک عمل سادست، ساده تر از ختنه کردنه نگران نباش یه ساعت دیگه که به هوش اومدی میتونی پاشی بری زندان ولی بدون تخمات اونهارا می اندازم توی توالت و سیفون را میکشم تخمات رو تو زندان لازم نداری آنجا از کونت خیلی استفاده خواهی کرد. لذت بخش خواهد بود فکرش را بکن ده ها مرد تنومند هرشب کونت بگذارن…
    =چی چی داری میگی اگه حتی دست به من بزنی دادگاهیت میکنم بدبختت میکنم… !!!
  • تو نگران من نباش همه چیز را به جون میخرم تنها چیزی که ممکن من را زیر سوال ببرد اینه که چرا عمل جراحی را در خانه انجام دادم تازه تو با رضایت خودت اینجا هستی فیلمش هست که خواهش میکنی از من به من پول پرداختی حتی وقتی حساب به حساب کردی نوشتی برای عمل جراحی و برداشتن غده گوناد یادت رفته؟!! تازه خودت با میل خودت روی این تخت خوابیدی چرا با شال دست و پایت را بستم؟!! که جاش روی مچ دستت و پاهات نمونه…!!!
    شروع کرد به لابه و التماس کردن و دائم ضجه زدن، فحش دادن و تقلا کردن…
    +میدونی چیه ؟ اگر همین حالا همین جا رضایت بدی و شیرین را راضی کنی که با من جلوی چشم تو همبستر شود از سرت گناهت میگذرم و این به اون در…
    -چی میگید آقای دکتر (با انگلیسی خیلی شکسته) اگر گردنش را به جای خایه هاش ببرید عمرا که من قبول کنم.
    +خب پس سرنگ بیهوشی را برداشتم.
    =نه نه صبر کن آخه تو چه جور مردی هستی که از یک زن همچین چیزی را میخواهی.
    +قربون ننت بری تو که چقدر مردی !!!
    و با سرنگ رفتم سراغ رگ دستش.
    =صبر کن صبر کن بزار باهاش حرف بزنم خواهش میکنم شیرین جان باهاش صحبت کن ازش رضایت بگیر.

دکتر پولش را میدم هر چقدر بخواهی ملیون دلار آره میلیون دلار میدم…
+الحق که خیلی نامردی یعنی مردانگی تو یک میلیون دلار میارزه؟!! میدونی وقتی من این دوتا رو ببرم چه اتفاقی برات می افته؟!! دیگه میل جنسی نداری کیرت شق نمیشه و آب منی ازت نمیآید یواش یواش پشمات میریزه و سینه هات بزرگ میشن و صدات نازک میشه و تقریبا بعد از یک سال کلا شکل یک دختر بچه میشی عمرا اگر ۱۰ میلیون هم بدی از سرت بگذرم!
شروع کرد فارسی حرف زدن با شیرین و به شیرین التماس میکرد که رضایت بده تا با من همبستر بشه و بهش وعده میداد هر چه پول بخواهی بهت میدم… و بعد از این خوب باهات رفتار میکنمو و از این قبیل حرفا و شیرین که در این مدت کناری ایستاده بود و حرفی نمیزد آمد جلو و گفت:
-یعنی من میتونم بدون حجاب باشم اینطوری؟!!
شروع به کندن مقنعه و مانتوی خود کرد وای چه زن زیبائی موهای سیاه و بلند صورت زیبا اندام متناسب… زیر مانتو یه تیشرت بدون سینه بند پوشیده بود که سر سینه هاش قشنگ معلوم بود و یک شلوار “تائیس” که هیکل قشنگش را چند برابر زیباتر می کرد.
=آره میتونی عزیزم…
-میتونم برم دریا؟!! میزاری دانشگاه درس بخونم؟!! برم سر کار؟!! میتونم برم باشگاه ورزش کنم؟!! یا با دوستام برم کافی شاپ؟!! خودم میتونم تنها برم لباس بخرم؟!! میزاری انگلیسی یاد بگیرم؟!!
=البته، هر چیزی که بخواهی روی چشمم!!!
-چشمت کور دندت نرم من حاضر نیستم همچین کاری بکنم.
جواد شروع به لابه و التماس کرد قسم خورد، قسم داد، فحش و دهن لقی کرد. من هم که به نتیجه مطلوب رسیده بودم، سوزن را وارد رگش کردم و…
+حالت خوبه شیرین خانوم…
-خیلی ممنون دلم خنک شد…

  • خب حالا برو خانه و منتظر پلیس باش و چیزی به خواهرت شادی هم نگو برو عزیزم بسلامت.
    -آقای دکتر این چیزهائی که گفتید واقعا براش اتفاق میفته؟!!
    +نه همه اش فقط سه مورد اول میل جنسیش کم میشه و به سختی شق میکنه و آب منی ازش نمیاد.
    بعد از اینکه شیرین رفت دست بکار شدم و عمل جراحی را انجام دادم و سیفون را کشیدم بخیه ها را با چسب مایع زدم که خون ریزی نداشته باشد به پلیس و عمو جان زنگ زدم…

تمامی وقایع را شرح دادم دوتا کپی از فایلهای دوربین های امنیتی برداشتم یکی برای پلیس یکی برای عمویت…

۲۴ ساعت زیر بازجوئی پلیس بودم خب البته حرفی نزدم تا عموت با یک وکیل جنائی (یکی از بهترینها) آمد و باز پرسی را اداره کرد و من را با وثیقه آزاد کرد و این فعلا تمام چیزیست که اتفاق افتاده عزیزم اجازه بدی برم یه چایی نبات برات بیارم.
تا اینجا تعریف های سامان از وقایع بود.
در فکر همین وقایع بودم که زنگ در بصدا در آمد و بعد از چندی سامان با دوتا دختر زیبا وارد سالن شد.
-دو تا عیادت کننده زیبا داری شیرین خانوم و شادی جان خواهرش.
این دفعه اول بود که شیرین را بدون حجاب و از نزدیک میدیدم. شادی را هیچ وقت ندیده بودم. دو دختر زیبا و جذاب که طهارت از صورتهای قشنگشون میبارید. با زبان فارسی و لهجه لری خیلی شیرین شروع به دلجوئی از من کردند یادم میآید که از نحوه لباس پوشیدن آنها کمی جا خوردم و پیش خود گفتم:تازه به دوران رسیده ها…
در آن موقعیت اصلا حال وحوصله مردم داری را نداشتم سامان که حال من را درک می کرد خیلی زود آنها را روانه کرد…
سرتان را با مراحل دادگاه به درد نمی آورم. این دادخواست پنج ماه طول کشید و از سه پرونده تشکیل شده پرونده تجاوز های جواد شکایت جواد علیه سامان و پرونده طلاق شیرین.
پرونده طلاق را یکی از بهترین وکلای دفتر ما در دست داشت و به خاطر موقعیت جواد خیلی سریع پیش رفت ویلای جواد را به شیرین دادند با دویست هزار دلار پول نقد.
دادستان به خاطر موقعیت مالی جواد خواستار بازداشت وی گردید و همچنین خواستار رسانه ای کردن عکس و هویت او دادگاه با این درخواستها موافقت کرد.
پس از انتشار هویت و عکس جواد چهار مورد دیگر به این پرونده تجاوز افزوده شد و چون این افراد از ایالات دیگر بودند پای پلیس فدرال هم به این پرونده باز شد یعنی تمامی هستی جواد زیر سوال رفت!
دادستان این موضوع را اهرم فشار قرار داد و با جواد سر میز توافق نشست و این بود خلاصه توافق آنها : ۱۵ سال زندان به جای ۲۵ سال به خاطر تصمیم خود جواد و پرداخت هزینه عمل جراحی خود به او تخفیف داده شد پرداخت دو میلیون دلار غرامت که بین ما هفت نفر تقسیم شد.
جواد توافق کرد و پرونده شکایت جواد علیه سامان هم بسته شد.
البته به این سادگی ها نبود پنج ماه دوندگی و بازجویی نشست و برخاست های متعدد و فشار روحی خیلی زیاد و از همه مهم تر تهدید های متعدد از طرف آدم های ناشناس به طوری که دو ماشین پلیس ۲۴/۷ (۲۴ ساعت در ۷ روز هفته)در عرض این پنج ماه در خانه ما و خانه شیرین جهت محافظت قراول میرفتند.
ادامه بازجویی افتاد دست پلیس فدرال و بعدها عمویم در یک ایمیل برایم نوشت که جواد در واقع یک آقازاده و پول شوی جمهوری اسلامی بوده و بالغ بر صد میلیون دلار و پنج شرکت از او ضبط کرده اند . وبعد از ۱۵ سال زندان باید ۲۰ سال دیگر را هم در زندان گذراند جمعا ۳۵ سال زندان
بدبخت خواجه جواد بیچاره که با درایت سامان به فنا رفت… 🤣🤣🤣
آفرین بر تو سامان خوب من …

نوشته: سوسن


👍 4
👎 5
32701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

910426
2023-01-13 02:33:12 +0330 +0330

بله با سوسن بودیم از لوس آنجلس

3 ❤️

910472
2023-01-13 09:05:50 +0330 +0330

کسخل اگه واقعیه توی واشنگتن پست بنویسش نه توی جقوانی

1 ❤️

910552
2023-01-13 22:52:32 +0330 +0330

اصلا خودتم جنده فهمیدی چی نوشتی و چرت گفتی ؟!
دوربینا فقط هرچی تو و شوهرت دوست داشتن ضبط کردن ؟!

0 ❤️

910553
2023-01-13 23:12:04 +0330 +0330

فقط همین یه قلم رو کم داشتیم که خداروشکر جنسمون جور شد ،سوسن خانم وکیل دادگستری از لوس‌انجلس.سوسن خانم میشه ۲ کیلو پیاز برامون بفرستی اخه شنیدم پیاز اونجا ارزونه
ادمین کسخل ما رو باش که هر کسشعری بفرستن براش اپلود میکنه

1 ❤️