اولین و آخرین سکس حمید

1393/05/31

سلام،اصولا چون اینجا خیال بافی زیاده عادت شده همه آخرش فحش بدن ولی خب من بعد از سه سال اتفاقی که برام افتاد رو مینویسم دیگه بستگی به خودتون داره که فحش بدید یا نه !!! اسم من حمید 23 سالمه، این ماجرا بر میگرده به 18 سالگیم، تو دوران دبیرستان خیلی رفیق باز بودم و با دوستام که صمیمی ترینشون حسین بود خوش میگذروندم،با این که پسر با جذبه و خوشتیپی بودم اصلا به دختر ها محل نمیذاشتم و فقط شاهد مخ زدن دختر ها توسط حسین بودم و یجورایی مشاورش بودم تا نوبت به یه دختر 17_18 ساله شد که از روستاهای شهرمون بود به اسم مهسا. حسین خیلی باهاش صمیمی شده بود نسبت به دخترای دیگه چون واقعا دختر خوشگلی بود و مثلا حسین میخواست بکندش ولی هیچ وقت بعد از این همه لاس زدن با دختر ها یکیشون هم نکرد.

چند ماهی گذشت و تو این رابطه متوجه شدم مهسا،عمه ای تقریبا هم سن و سال خودش داره به اسم صبا که 20 سالش بود و برعکس دختر داداشش قیافه تخمی ولی بدن فوق العاده ای داشت. یه روز جمعه که موقع کس چرخ تو شهر بود و قرار مدار هم صبا و هم مهسا رو دیدیم و از اونجایی من اون زمان گوشیم گوشتکوب بود برا گوش دادن اهنگ تو پارک و خیابون زیاد گوشی حسین رو دستم میگرفتم که یه شماره غریبه زنگ زد و دادم به حسین وقتی جواب داد دیدم مهساست و فهمیدم شماره عمش صباه و شارژ خودش تموم شده. بعد از مکالمه شماره صبا رو یواشکی برداشتم و از شبش شرو به اس ام اس دادن کردم این رو بگم که هنوز هم حسین بعد از پنج سال از این ماجرا بی خبره. چند روز گذشت و دیدم صبا خیلی دختر راحتیه و شب ها وقتی زنگ میزنه بالافاصله صحبت سکسی میکنه. من با اینکه با دخترا رابطه نداشتم ولی پتانسیلش رو داشتم که با دختر باشم بعد از تقریبا بیست رو سکس با تلفن و اس ام اس دیدم واقعا خریت کردم اگه این دختر حشری رو نکنم و کات کنم. چند بار پیشنهاد دادم که بیا خونمون یا من بیام خونتون که هربار تفره میرفت و باز میرفت سراغ حرف های سکسی، یه شب تصمیم گرفتم حسابی حشریش کنم و تا لب چشمه ببرمش و تشنه برشگردونم تا همین روزا بکنمش. ولی باز هم میترسیدم چون اولین بارم بود و حس کردن فقط وقتی میومد سراغم که حشری بودم. شبش سکس تل رو کردیم و بهش گفتم من خونمون تنهام و فردا بابا مامانم از مسافرت میاند بیا خونمون تا یه حالی باهم بکنیم گفت ببینم چی میشه ولی فک نکنم بیام. صبح ساعت هشت با ذوق و شوق بیدار شدم و زنگ زدم گفتم کجایی گفت خوشحالت کنم که تو راهم دارم میام" چون از روستا میومد نیم ساعت تو راه بود" خوشحاال که بالاخره کیرمون طعم حداقل کون رو میچشه. زنگ به بابام ببینم کجاند از بد شانسی گفت تو راهیم و نیم ساعت یک ساعت دیگه میرسیم. حالم گرفته شد و نمیخواستم موقعیت رو از دست بدم. ما یه خونه دو طبقه داریم و دو تا خونه بالاتر خونه پدر بزرگمه که خونه ی بزرگی داره که ته حیاط که سرپوشیدست یه انباری دارند که حیاط پشتیشون حساب میشه و ما هم کلید اونجا رو داشتیم، چون میدونستم نمیشه بیارمش خونه خودمون تصمیم گرفتم ببرمش تو انباری خونه پدربزرگم. خلاصه بعد از کلی معطل کردن بابام اینا اومدن ولی صبا هنوز نیومده بود، زنگ زدم کجایی؟ گفت نزدیک خونتونم، سریع راه افتادم به سمت خونه پدربزرگم واز قبل کلید هارو گذاشته بودم تو جیبم. تو حیاط خلوت منتظرش بودم که زنگ بزنه،میدونید که تو هر محله ای فضول زیاده برا همین قلبم داشت میومد تو دهنم و از طرفی شهوت حال عجبی بهم داده بود از استرس حیاط و متر میکردم که بالاخره زنگ زد و یه مسیر خلوت بهش گفتم که کسی نبیندش و در و باز گذاشتم. اومد تو حیاط من پشت در بودم تا من و دید سلام کرد و من حالت پچ پچ گفتم سلااام چه عجب؟ خندید گفت چرا اروم حرف میزنی گفتم هیس اینجا خونه بابا بزرگمه و صدامون و بشنوند کار تمومه گفت چرا نرفتیم خونه خودتون؟ گفتم صبح بابام اینا اومدن، اینقد شهوتم بالا بود که نفهمیدم چی شد که صبا اومده تو بغلم و پایین تنمون رو چسبوندیم بهم و دارم این حرفا بهش میزنم بهش گفتم تو بغل من چکار میکنی؟ خندید گفت دوست دارم منم با نیش خند جوابش و دادم گفت حالا میخوای تو حیاط چکار کنی؟ گفتم فقط اروم حرف بزن دنبالم بیا. رفتیم سمت انباری که یه اتاقک چوبی که از فیبر بود و تو حیاط تعبیه شده بود و در و بستم از ترس و شهوت صدای پچ پچ هردومون میلرزید… در و رو خودمون قفل کردم از قبل یه زیر انداز اماده کرده بودم، چادرش رو برداشتم یه شال سبز لجنی با یه مانتو سرمه ای که نه دکمه داشت ونه زیپ، سریع همدیگه رو بغل کردیم چون تازه کار بودم پایین تنم رو چسبوندم بهش و شرو کردم به مالوندن و هم زمان لب هاشو میخوردم، کیرم کامل بلند شده بود و از شلوار پارچه ای که تنش بود کامل بین پاش رو حس میکردم. یک دقیقه لب گرفتنمون طول نکشید که منو کشید کنار گفت از لب دادن بدم میاد شرو کرد پیرهنم و باز کردن منم شالش رو باز کردم تا چشمم به گوشش افتاد لبم و گذاشتم رو لاله گوشش و زبونم و کردم تو گوشش و نفس نفس میزدم که تا داغیه زبونم و صدای نفسم رو شنید دیگه نتونست پیرهنم رو باز کنه و یه آه از ته دل کشید. داشتم گردنش رو مک میزدم و هم زمان مانتوش رو کشیدم بالا و از سرش در اوردم با اینکه فکر میکردم مایکن باشه ولی بازم شکم داشت… یه سوتین مشکی تنش بود که با خال رو سینش ست شده بود، جا تنگ بود عرق گرما و شهوت از هر دومون سرازیر شده بود، اونقد استرس داشتم و از طرفی بلد نبودم سوتین باز کنم که فقط یکی از سینه هاش که یه خال مشکی روش بود رو در اوردم و شرو کردم به خوردنش صبا هم دستشو گذاشته بود رو سرم و خودشو فشار میداد بهم زیاد طول نکشید که نا خواسته شرو کردم به باز کردن دکمه و زیپ شلوارش وقتی فهمید سری استقبال کرد و خودشم کمکم کرد، تکیه دادمش به چندتا گونی برنج که اونجا بود و حالت سکو مانند داشت، نشست رو برنج ها و من هم خوابیدم روش،پیرهن من دکمه هاش باز بود و هنوز شلوارم پام بود و اون شلوارش تا ساق پاش پایین و فقط سوتین تنش بود،شکممون بهم چسبیده بود و گرمای تنمون همدیگمون رو دیوونه کرده بود، کاملا ناشیانه کیرم.رو از روی شلوار به کس لختش میمالیدم و لب هاشو میخوردم، لب هاشو جدا کرد گفت شلوارت و بکن. اینقد عجله داشتم که منم همین که کیرم بیرون اومد دیگه چسبیدم بهش و کیرم رو گذاشتم بین پاهاش جوری که کسش که کامل خیس و لزج بود حس ختصی و بهم داد. شرو کردم به عقب جلو کردن… چشم هاش نیمه باز بود لب هاش و گاز میگرفت هرچی میگذشت کیرم بیشتر از اب کسش خیس میشد، گاهی صدای آه و نالش بلند میشد که با هیس من مواجه میشد و میگفت ببخشید ولی خیلی با ولع داری تلمبه میزنی… راست میگفت از شهوت بالا داشتم فقط بین پاهاش کیرم رو عقب جلو میکردم، شکه شده بودم که منی که فقط تو رویاهام این فکر ها رو میکردم ولی الان رو یه کس خوابیدم تو همین فکر ها بودم که گفت حمید از پشت نمیخوای بکنی با سر رضایتم و نشون دادم. چرخید و پشتشو کرد به من و رو گونی های برنج کامل خوابید، اروم میگفت خیسش کن منم گوش دادم سوراخ کونش و نمیدیدم بین کونش رو خودش باز کرده بود تا کیرم و گذاشتم بین کونش گفت واسا دیدم بازم خودش با یه تف سوراخش رو خیس کرد و کیرم و گذاشت رو سوراخش… فشار دادم بدون هیچ ممانعتی کیرم رفت تو و فقط گرما حس میکردم… دقیق سه بار تلمبه زدم که دیدم داره اخ و اوخ میکنه دستم و گذاشتم جلو دهنش دیدم ساکت شد و من داشتم عقب جلو میکردم دیدم دیگه از گرما خبری نیست نگا کردم که بعله کیرم در اومده خودم نفهمیدم گفت اینکه در اومده گفت ندیدی من ارومم؟ دوباره کردم تو فقط با سه تلمبه دیدم داره ابم میاد اه و ناله من شرو شد گفتم جووون داره میاد تا اومدم کیرم و در بیارم ابم ریخت تو کونش گفتم ریختم تو. کیرم و در اوردم و شروع کرد لباساشو پوشیدن که مثلا بدم اومد ریختی توم هردو ساکت بودیم و داشتم لباسامونو میپوشیدیم که وقتی چادرش و سرش کرد لبامو بوسید گفت مرسی من فقط میخواستم زودتر بفرستمش بره تا کسی نفهمیده. راهیش کردم رفت که بعد ده دقیقه حسین زنگ زد گفت کس کش صبا رو تو کوچتون دیدم… خودمو زدم کوچه علی چپ گفتم اااا کی؟ گفت ده دقیقه پیش گفتم من خونه عموم اینام گفت برووووووو من تو رو میشناسم،،، کردیش دیوووس؟ گفتم برو بابا… و خدافظی کردم بالافاصله صبا زنگ زد… حس بدی داشتم شبیه عذاب وجدان چون دیگه اون حس شهوت وجود نداشت و از خودم بدم میومد… گفت حمید کصافط کونم درد میکنه و همینطور داره ازش اب میاد گفتم اشکال نداره ولی خیلی کونت گشاد بود وقتی در اومده بود اصلا نفهمیدم… یه جوور غیر مستقیم بهش گفته بودم که زیاد دادی… کلی ناراحت شد و قطع کرد تا یه هفته اس میداد که ازت ناراحتم و تو منو خرد کردی و … منم دیگه از اونوقت پشت دستمو داغ کردم که به لذتی که فقط چند دقیقست خودمو خراب نکنم. امیدوارم شما از داستانم لذت نبرده باشید چون فقط خواستم حس پشیمونیم رو بهتون بگم… درسته وقتی شهوتم میزنه بالا میام تو این سایت و سرم رو گرم میکنم ولی خب هیچ وقت دوست ندارم دیگه غیر قانونی به دختری دست درازی کنم موفق باشید

نوشته: حمید


👍 0
👎 0
20439 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

432442
2014-08-22 17:00:12 +0430 +0430
NA

آفرین، کار خوبی می کنی که دیگه دنبال دختر نیستی. ولی این درست نیست وقتی که با شهوت رفتی کردیش، دیگه طلبکارم باشی و بهش بگی تو زیاد دادی، اسب پیش کشی و دندوناش و که نمیشمارن.

0 ❤️

432443
2014-08-22 17:47:55 +0430 +0430
NA

"دوست ندارم دیگه غیر قانونی به دختری دست درازی کنم ">>>> بابا غیرقانونی :))
واقعی بود بنظر هرچند کیفیت نداشت
بقول جناب بالاسری >>>حالتو کردی بعد بهش تیکه میندازی نکبت :|

0 ❤️

432444
2014-08-22 18:15:41 +0430 +0430
NA

من نمیدونم چه اصراری دارین که اول داستان مینویسین فحش ندین؟!
خب اگر کسی بخواد فحش بده مگه به این چیزا توجه میکنه…
ارزش داستان خودتون رو با اینطور شروع کردن پایین نیارین!
این دومین داستان خوب امشب بود ک خوندم…
آفرین

0 ❤️

432445
2014-08-22 18:39:07 +0430 +0430
NA

در کل خوب بود ولی یکم تخمی تخیلی شروع کردی

0 ❤️

432446
2014-08-23 01:12:39 +0430 +0430
NA

سلام چرا از راه شرعی صیغه محرمیت نخوندی خودت که دچارگناه نشی دوست خوب دین اسلا م خیلی دین کامل وبرای همه چیز ان راه وروش تعیین کرده خودت صیغه محرمیت میخوندی که دچارعذاب وگناه نشی الانم توبه حقیقی کن اگر بااین گناه ازدنیابری خیلی عذاب میبینی

0 ❤️

432447
2014-08-23 04:32:11 +0430 +0430
NA

از سادگی وصداقتت خوشم اومد وقتی هردو راضی بودین وشوهرهم نداشته عذاب وجدان واسه چی داری بچه؟!حالتو بکن به این اراجیف وخرافاتم گوش نکن اما بالاغیرتا یک جای مناسب نه روگونی برنج good

0 ❤️

432448
2014-08-23 05:12:19 +0430 +0430
NA

دین کامل؟باید رید تو دینی که ترویج فاحشگی میکنه

0 ❤️

432449
2014-08-23 06:32:08 +0430 +0430

واي خدا چقد خنديدم…واقعي.؟از واقعي بالاتر بود…الان يه حسي داري انگار تو دادي نه اون…مگه نه؟؟؟

0 ❤️

432450
2014-08-23 08:00:14 +0430 +0430
NA

عالی و بجا گفتی

0 ❤️

432451
2014-08-23 09:39:18 +0430 +0430
NA

ی پراید مدل 84 کسی نمیخره؟

0 ❤️

432452
2014-08-23 11:02:43 +0430 +0430

داستان واقعی به نظر میرسید پس من نمیگم خیلی واقعی بود
و همین واقعی نوشتنش باعث شده بود از جذابیتش کاسته بشه و خوب نوشته نشه
ولی عزیز جون خوب نی یه پسر زیاد از خودش تعریف کنه
در کل عزیزانم سعی کنین از رو شهوت با کسی سکس نکنین و احساساتشو جریحه دار نکنین
بعضیا مثل این گل پسر هروقت دولشون بلند میشه و حشرشون میزنه بالا فقط میخوان طرفو به فاک بدن و بعدش میخوان یه جور بپیچوننش
شرط لازم واس سکس با کسی که جنده نی، عشق هستش و اگه دیدی خیلی دوستش داری و اونم همینطور بعد میتونی یه رابطه عاشقانه با هم داشته باشین
در کل معذرت زیاد ور زدم

0 ❤️

432453
2014-08-24 11:50:11 +0430 +0430
NA

مرسی از نظرت… give_rose

0 ❤️

432454
2014-08-24 11:54:47 +0430 +0430
NA

مرسی از نظرت عزیزم give_rose

0 ❤️

432455
2014-08-24 11:55:21 +0430 +0430
NA

در کل مرسی از همه give_rose

0 ❤️

432456
2014-08-24 11:59:17 +0430 +0430
NA

خیلی خوب بود افرین clapping

0 ❤️

432457
2014-08-24 12:10:43 +0430 +0430
NA

مرسی سینا جان give_rose

0 ❤️

432458
2014-08-24 15:51:30 +0430 +0430
NA

به نظر من واقعی بود تشکر از داستانت

0 ❤️