برده زندایی (۲)

1402/01/24

...قسمت قبل

سلام مجدد…خب بریم ادامه ماجرا
کتونی های زنداییم رو در اوردم و رفتیم بالا زنداییم نشست روی مبل یخورده حال احوال کردیم من رفتم واس زنداییم چای اوردم ب بهانه سینه چایی نشستم جلو زنداییم رو زمین سینی چایو گذاشتم کنار پاهاش دیگه همونجا نشستم تو سرم اشوب بود ک ب چ بهانه بتونم بهش خدمت کنم یهو زد ب سرم گفتم زندایی میخوای جوراباتو در بیارم اگه برات سخته گفت ن بابا حالا خودم چایی خوردم در میارم اینو ک گفت دلو زدم ب دریا گفتم ن بابا این چ حرفیه شما راحت باش در میارم خودم اونم گفت مرسی لطف میکنی گفتم لطف نیس وظیفس خندید گفت افرین(انگار دنیارو بهم دادن وقتی گفت افرین) رفتم‌جلو پاهاش خواست پاشو بلند کنه گفتم زندایی سختته شما راحت باش بزار پاتو زمین در میارم خودم گفت سختت میشه ها گفتم مهم راحتی زنداییمه خندید بازم گفت افرین چ پسری ب بهانه اینکه جورابو در بیارم با دوتا دستم ی پاشو گرفتم و بلند کردم تقریبا انگشتاش چند سانت با صورتم فاصله داشت یعنی داشتم میمردم فقط میخواسم ببوسم اون پاهارو ولی خب نمیشد جورابشو ک در اوردم ی دست کلی کشیدم کف پاش گفت عه چی بود گفتم هیچی تمیزش کردم گفتم شاید خاکی چیزی باشه گفت ن بابا تمیزه نترس گفتم ترس چرا منظور بدی نداشتم بخدا اونم خندید گفت میدونم ی جرقه تو سرم خورد اون یکی پاشو بلند کردم و جورابشو در اوردم ب محض اینکه در اوردم با کلی ترس سریع کف پاشو بوسیدم جا خورد و پاشو کشید گفت عه این چ کاری بود کردی (من قشنگ تو ابرا بودم یعنی ب بزرگترین ارزوم رسیده بودم که اونم بوسیدن کف پایی سرورم لیلا بود)گفتم دیدی زندایی ترسی نداشتم بوسیدم ک فک نکنی منظورم این بود پاهات گثیفه گفت نباید اینکارو میکردی من میدونستم منظورت این نیس الکی بوسیدی گفتم چرا الکی پاهای خوشگل زندایمو بوسیدم حرفی نزد گفت از دست تو ک اینقد حاظر جوابی گفتم ن بخدا واقعیتو گفتم گفتم میخوای باز ببوسم اصا گفت ن بابا گثیفه این چ کاریه گفتم چی کی گفته گثیفه پریدم رو پاهاش چندتا بوس کردم اونم میگفت عه بچه این چ کاریه اخه خلاصه ی چند دیقه با خنده شوخی گذشت چاییو دادم ب زنداییم خواسم چاییمو بردارم زنداییم گفت برو دستتو بشور ب پام دس زدی دهنتم اب بکش گفتم وای این چ حرفیه اخه شما مث اینکه حرفمو بد برداشت کردی بخدا منظوری نداشتم اصا میدونی چیه بزار سریع جورابشو برداشتم ک مچاله کرده بودم تو هم انداختم تو چاییم ی قند انداختم دهنم خوردم زنداییم با داد گف وایی مگه دیوانه ای این چ کاری بود برو بریز بیرون ک من قورت بعدیم خوردم زنداییم گفت بابا حالمونو بد کردی این چ کاری بود گفتم خیلیم عالی بود دیگه نگی پای خوشگل زنداییم گثیفه ها گفت خب بابا تو چ گیر ب پای من دادی واس خودت الان برو جورابو بشور با این کار کردنت جورابمو خیس کردی وایی انگار دنیارو ب من دادن بلند شدم گفتم چشم چرا نشورم شما فقط دستور بده خندید گفت باشه پس برو بشور جورابمو بیار بزار خشک شه من رو اسمونا بودم رفتم تو روشویی اول جورابارو کردم دهنم ب خیال عرق پایی زنداییم مکیدم کلی (برعکس خیلیا من هنوز نمیدونسم شهوت چیه واس همین ن کیرم سیخ شد ن جقی زدم تو اوایل ۱۳ سالگیم) بعد جورابو شستم رفتم رو رخت اویز پهن کردم ک مامانم امده بود داشتن با زنداییم صحبت میکردن من اعصابم خرد شد رفتم پیششون ک زندایم گفت اقا پسرت خیلی اذیتم کرد نبودی مامانم گفت واقعا خندید گفت ن تازه جورابمو برد شست خیلی لطف کرد من خندیدم مامانم گفت تو جوراب خودتو بشور از مدرسه میای اینور اونور ننداز واس بقیه پیشکش گفتم جوراب زندایی فرق داره دیگه با خنده شوخی گذشت زنداییم داییم اول شب امد دنبالش رفت چندروز گذشت دیدم گوشیم زنگ میخوره (اون موقع من ی موتورالاه تری A کتابی داشتم بعضیا نگن خالی نبند گوشیت کجا بود)دیدم زندایمه جواب دادم گفتم بله زندایی گفت میتونی سریع بیای تا خونمون گفتم اره الان میام با دوچرخه یه ۱۰ دیقه راه بود سریع رفتم خونه داییم اینا گفتم چیشده زندایی گفت میتونی ی کمک بهم بکنی خونه رو تمیز کنم امشب قراره رفیق داییت با خانومش بیاد گفتم چشم شما فقط دستور بده خندید گفت افرین حالا برو اون پشتیارو بردار بزار کنار ی جارو بزنم گفتم شما چرا سریع جارورو گرفتم رفتم جارو زدم براش پشتیارو گذاشتم سرجاش گفتم شما بفرما بشین تکیه بده فقط دستور بده استراحت کن گفت واقعا چقد خوبه اینجور یعنی ضربان قلبم رفت رو هزار گفتم من درخدمت شمام از این ب بعد نوکر شخصی شمامم گفته عه این چ حرفیه شما تاج سری شوخی کردم‌من گفتم ن زندایی لطفا فعلا تعارفو بزار کنار با خنده گفتم خدایی ۵۰هزار تومن ارزش نوکری کردن داره خندیید گفت نمیخوام بابا اصا غلط کردم (اون موقع ۵۰هزارتومن حکم چند میلیون الانو داشت)گفتم حالا پولونمیخوام ولی نوکرتم دربست خندید گفتم قبوله گفت باش نوکر کوچولو اونروز کلی بهش خدمت کردم نذاشتم تکون بخوره کم کم داشت عادی میشد براش ک نوکرشم کار تموم شد دیگه میخواسم میخمو محکم بکوبم هزارتا بالا پایین کردم گفتم ارباب بفرما تموم شد راضی هستین گفت افرین نوکرکوچولو وقتی بدون تعارف و واکنش نسبت ب حرف ارباب جواب داد فهمیدم ک بعله ب ارزوم رسیدم گفتم خب امری ندارید برم گفت مرسی عزیزم ی بوس کرد رو سرمو تو سرم گفتم عه کاش میگفتی برا تشکر اینکه گذاشتم بهم خدمت کنی پامو ببوس و برو ولی خب نگفت.گفتم یادت نره ها نوکرت اماده ب خدمته گفت حتما اماده ب خدمت بمون و من با ی خداخفظی رفتم و بطور رسمی نوکریم واس سرورم لیلا شروع شد…(ادامه پارت های بعداگه خواستید

ادامه...

نوشته: سام


👍 22
👎 8
66201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

923087
2023-04-13 01:03:34 +0330 +0330

https://shahvani.com/profile/Ahmad913 فقط بلدی بری زیر داستانا زر بزنیا دقیقا مشخصه تو ۴۳ سال عمرت جز زر زدن تو مجازی هیچ غلطی نکردی

2 ❤️

923094
2023-04-13 01:14:49 +0330 +0330

عالی زودتر ادامش بزار.

1 ❤️

923129
2023-04-13 02:48:23 +0330 +0330

عالیه فقط حجم قسمتارو بیشتر کن و زودتر بزار منتظریم
کمه

1 ❤️

923182
2023-04-13 10:53:46 +0330 +0330

عاللللللللی بود پسسسر ادامه بده…قسمت بعدیو زودتر بزارر

1 ❤️

923191
2023-04-13 11:53:13 +0330 +0330

اتفاقا خیلی هم خوب بود مرسی ک تعریف میکنی
زودتر بگو ببینیم پاهاشو خوردی یا ن؟
با زبونت ماساژ دادی به پاهاش یا ن؟

1 ❤️

923381
2023-04-14 14:42:14 +0330 +0330

حاجی داستانت خیلی خوبه حتما ادامش بده

1 ❤️

923431
2023-04-14 23:13:40 +0330 +0330

عالیی بود
کاش منم می تونستم با زن دایی‌ام اینطوری باشم و بردگی کنم

1 ❤️

923669
2023-04-16 11:27:32 +0330 +0330

اره خوب بود بنویس منتظریم …

فقط یکم طولانی ترش کنی بهتر میشه

0 ❤️

924511
2023-04-22 05:29:56 +0330 +0330

اصلاً به حرفای hate توجه نکن ادامه بده
اونی که foot fetish نباشه درکی ازین مسائل نداره
ادامه بده

0 ❤️

925673
2023-04-30 00:38:28 +0330 +0330

کسشعر محضه…نمیدونم واقعیه یا نه ولی تناقضات داستانت خیلی زیاده و اصلا باهم جور در نمیاد حرفات
من خودم طرفدار داستانای فوت فتیشم اما این دیگه خیلی تخیلیه

0 ❤️