تجربه نفر سوم بودن

1401/03/24

این داستان تخیلی تقدیم میشه به همه مردان گونه "بکن پنبه ای"سایت و اگر براتون سواله که بکن پنبه دیگه چه اصطلاح یا اسید یا کوفتیه بدنیست تاپیک من با عنوان دنیای فانتزی تخیلی بکن پنبه ها رو بخونین
https://shahvani.com/forum/topic/دنیای-فانتزی-تخیلی-34-بکن-پنبه-ها-34-
و اما بریم سر داستان


یکی دو ماهی میشد که با سایت شهوانی آشنا شده بودم و داستان و خاطرات ملت رو می خوندم. و بیشتر از همه،این داستان کاکولدی و نفر سوم بود که منو حشری میکرد. راستش خودم دوس دختر داشتم و اتفاقن خیلی هم دوس داشتم ازدواج کنم اما بعد 28 سال زندگی هنوز امکانش برام فراهم نبود. بعد از فارق التحصیلی از دانشگاه و دو سه سال بیکاری تازه توی یه شرکت دولتی مشغول بکار شده بودم اما هم حقوقش پایین بود و هم بعد فوت بابا، مادرم تنها بود و من به عنوان تنها فرزند خونواده دلم راضی نمیشد تنهاش بزارم و بهمین دلایل خیلی موقعیت ازدواج برام فراهم نبود و فعلن با همون رابطه گاه گاهی با زیدم سر میکردم. اما توی این دو ماهه خوندن خاطرات کسایی که سابقه نفر سوم شدن داشتن بدجوری هواییم کرده بود و دیگه یه سکس ساده ارضام نمیکرد .خیلی دوس داشتم بشم نفر سوم برای یه زوج و یه زن خوشگل رو جلوی چشم شوهره یه دل سیر بکنم و اگه پا بده و بشه شوهره رو هم جلوی زنش بکنم که دیگه اوووف!!! حتی فکرشم منو روانی میکرد.
قبلن در مورد اینکه بیشتر مردای ایرانی زودانزالی دارن یا سکس بلد نیستن و زناشون اکثرن ارضا شدن رو تجربه نکردن شنیده بودم یا اینکه خیلی از شوهرا کیرشون کوچیکه و زناشون تو کف کیرای بزرگن ولی با خوندن خاطرات دوستان، پشمام ریخته بود که واقعن اوضاع اینقد خرابه و اینهمه موقعیت وجود داره و اینهمه زوج هستن که تو کف یه مرد حسابی با یه کیر کلفتن؟
البته پای اکثر این داستانا بودن کسایی که نویسنده رو مسخره کرده بودن و برده بودنش زیر سوال اما طرف استدلالای جالبی آورده بود مثلن اینکه زن و شوهره عاشق هم بودن و مرده بخاطر اینکه عاشق زنش بوده و دوس داشته زنش ارضا شدن رو بچشه حاضر شده اینکار رو بکنه و بعلاوه خیلی ها هم پای خاطره یا داستان طرف کامنت گذاشته بودن که از این موارد توی ایران فراوونه اونا هم خودشون این کار رو تجربه کردن و حتی با کسی آشنا شدم که بیشتر از سی زوج رو توی تهران و اصفهان و خیلی شهرای دیگه تجربه کرده بود.
خوندن این مطالب بد جوری هواییم کرده بود. یه نگاه به خودم کردم و گفتم من هم جوونم هم هیکلم بد نیست قدم هم بلنده، کیرمم بدک نیست. البته تا اون موقه غیر از کیرای توی فیلمای پورن که به طرز غیر طبیعی بزرگن کیر کس دیگه ای رو ندیده بودم ولی حسم این بود که کیر خودم هم کلفته هم بزرگ، از لحاظ سکس و کمر هم دوس دخترم که راضی بود البته دست اول آبم زود میومد ولی بعد یه استراحت میتونستم با دست دوم جبران کنم. با این تفاسیر بخودم گفتم چرا که نه، مگه من از این یارو که سی تا زوج رو رونده چیم کمتره و به این نتیجه رسیدم که خدایی هیچیم کمتر نیست!
خلاصه اینجوری شد که توی شهوانی یه اکانت درست کردم و در حالی که کیرم تو دستم بود شروع کردم به گشتن دنبال اون زوج درمونده ای که باید با کیر کلفتم کارشون رو راه مینداختم! هرجامیرسیدم پیام میزاشتم که نفر سوم هستم و کارم ارضا کردنه و مردایی که نمیتونن زنشونو ارضا کنن من در خدمتم و از رازداری و قابل اعتماد بودن و بقیه صفات برجستم داد سخن میدادم و منتظر بودم که بزودی سیل درخواست زوجها بیاد سمتم اما تنها چیزی که نصیبم میشد مسخره کردن و اهانت و فحش بود! ولی من در جواب مسخره کردنهاشون واسه اینکه کم نیارم لاف میومدم که تا الان سه چهار بار این کار رو کردم و یه زوج هستن که اصلن هر آخر هفته مهمون خونشونم و چه لافها که نمیومدم و در جواب باز هم فحش و توهین میشنیدم و کارمون اکثرن به فحش و فضاحت میرسید، مثلن یه روز یه اکانت مسخره ای به اسم "پسر آقا مرتضی کیر تیز "مسخرم کرد و کار به توهین کشید منم بعد چنتا فحش چارواداری بهش گفتم آخه کیر کلفتم پس کله همون آقا مرتضای کیری که تخمتو کاشته این دیگه چه اکانت مسخره ایه و کلی مسخرش کردم و اینجوری دل خودم رو حداقل خنک کردم.
بعد تقریبن دو هفته ای فحش و توهین دیگه داشتم از پیدا کردن زوج تشنه کیر و داشتن اون تجربه ناب، ناامید میشدم که یه پیام برام اومد:
میخوای نفر سوم ما بشی؟بیا تلگرام! و اکانت تلگرامش رو گذاشته بود
رفتم تلگرام و کلی باهاش چت کردم . یه مرد سی ساله بود و زنش 26 ساله، میگفت کیرش کوچیکه و زنش ناراضیه و حاضره من زنش رو ارضا کنم. عکس زنش رو برام فرستاد و واقعن آب از لب و لوچم راه افتاد. گفتم خوب کی بیام؟ گفت یه مقدار هزینه برات داره. تعجب کردم و پرسیدم
_هزینه واسه چی؟
_یعنی فک کردی قراره بیای خونه من بخوری و بچری و بنوشی و بکنی و … دستم تو جیب مبارکت نکنی؟سکس پارتی که دعوت نشدی
فکرشو کردم دیدم حرفش منطقیه یکم باهاش چونه زدم و دیدم نه اصن راه نداره راستش خودمم بد کف کرده بودم مخصوصن با دیدن عکس زنش
_چقدی باید بسلفم؟
_دو ملیون
مغزم سوت کشید
_شوخی میکنی؟
_شوخی چیه مرد حسابی تو الان یه شب بری هتل فقط تا صب بخوابی بدون هیچ امکاناتی بین پونصد هزار تا یه ملیون باید بدی بعد اینجا همه چی از شام و مشروب و مزه و کاندوم برات مهیاس به علاوه یه شب تا صب سکس بازم میگی دو ملیون زیاده؟
نمیدونستم چی بگم سکوت برقرار شد و بعد چند دیقه گفت
_بابا تو اصن اینکاره نیستی وقت منو فقط گرفتی مرتیکه فیک
_نه بخدا فیک نیستم ولی مبلغ زیاده والا
_چیش زیاده الان یکی از همین جنده های هزارساله کنار خیابون که روزی زیر ده نفر با کاندوم و بی کاندوم می خوابن و با کوس گشادشون هزارتا مرض بهت منتقل میکنن و حال درستم بهت نمیدن تو بگو میخوام شب تا صب باهات باشم ببین زیر یه ملیون نرخ میدن بهت بعد من میخوام زن جوون و سالم و خوشگلم رو … بگذریم پایه هستی یا نه؟
بعد کلی چک و چونه به یک و دویست رسوندیم قیمت رو بعد تازه اصرار داشت که همون موقع بزنم به کارتش ولی گفتم شبی که اومدم بهت میدم.
_مگه من خونم کارتخون گذاشتم که بیای اینجا کارت بکشی بابا تو واقعن اوتی انگار
باز کلی بالا پایین کردیم و قرار شد پنجشنبه عصر توی یکی از ایستگاههای اتوبوس همدیگه رو ببینیم و من کارت هدیه یک و دویستی رو با خودم ببرم و اونم با ماشین بیاد من رو سوار کنه بریم خونش
بالاخره روز موعود رسید و رفتم توی ایستگاه و منتظرش بودم. توی چتهامون عکس فیسم رو هم براش فرستاده بودم و بالاخره اومد. نشستیم کنار هم و گفت آوردی گفتم آره خواست ببینه که نشونش دادم و گفتم خوب بریم
_باید امتحانش کنم و ببینم حتمن توش مبلغ هست
_بابا چقد تو شکاکی، هست دیگه
_باید امتحانش کنم .
روبروی ایستگاه یه عابر بانک بود نشونم داد و گفت میرم مبلغش رو چک می کنم و میام دنبالت
_پس منم باهات میام
_شک داری بهم؟یعنی میترسی فرار کنم
_نه ولی خوب باهم بریم دیگه
_ببین داری تابلو بازی در میاری آبرومونو میبری بگیر کارتت رو اصلن نخواستم انگار من گدای این پولام
کارت رو انداخت سمتم و پاشد بره
_صبر کن بابا من که چیزی نگفتم بیا بگیر کارتو
_آخه وقتی بمن اینقد اعتماد نداری چه انتظاری داری؟انتظار داری دستتو بگیرم ببرم خونه و آبرو و زنم رو بدم دستت ؟ ببین من اصلن به پولت احتیاج ندارم فقط میخواستم تستت کنم ببینم چقد قابل اعتمادی و تو چقد بمن اعتماد می کنی بیا حالام کارتتو بگیر برو دنبال زندگیت بدرد ما نمی خوری
منکه دو سه روز بخودم کلی وعده وعید داده بودم با دیدن اینکه واقعن داره میره حالم بد بهم ریخته شده بود سریع پاشدم پریدم جلوش و بزور کارت رو دادم دستش و گفتم
_بابا من بهت اعتماد دارم اصن حق با توئه اصل این کار بر اعتماده
بعد اینکه یکم قهر بازی در آورد بالاخره کارت رو گرفت و گفت بشین الان میام
نشستم و اونم رفت اونور خیابون سمت عابر بانک ولی وقتی رسید اونور خیابون یهو یه ماشین با سرعت اومد و جلوش ترمز زد و جلوی چشمای از حدقه بیرون زده من پرید توی ماشین و یه بیلاخ جانانه با یه نیش باز تحویلم داد و رفت!!!

بعد این کیر کلفتی که خورده بودم دیگه واقعن حوصله شهوانی و اکانتمو نداشتم ولی بعد یه هفته که به اکانتم سری زدم دیدم یه پیام برام اومده
اینبار با کلی شک و تردید رفتم و با طرف چت کردم. اسمش مجید بود و میگفت تازه داماده و عروس خانم اسمش مهنازه، خودش بیست و یک ساله و مهناز 18 سالشه میگفت عاشق زنشه و حاضره هر کاری واسش بکنه و به هیچ قیمتی نمیخاد از دست بدتش ولی مشکل زود انزالی داره و تا الان هیچ جوره نتونسته ارضاش کنه و میترسه زنش ولش کنه یا بهش خیانت کنه و ترجیح میده خودش برا زنش بکن جور کنه تا اینکه بهش خیانت بشه! بعدم عکس خودش رو در حالی که دستش دور یه دختر کم سن و سال ظریف و خوشگل حلقه شده بود برام فرستاد. با دیدن عکس مهناز تمام حس و حالای قبلی با قدرت برگشتن. فکر اینکه اون دختر ناز و کوچولو رو بگیرم تو بغلم و ازش لب بگیرم و بعد بفرستمش پایین سراغ کیرم که ساک بزنه در حالی که شوهرش روبرومون نشسته باشه و لذت بردن زنش از کیر کلفت منو ببینه دیوونم کرد. با اینهمه، تجربه قبلی شک انداخته بود بجونم و بهش گفتم من پولی نمیدم بهتونا!گفته باشم
_یعنی چی؟ تو چی پیش خودت فکر کردی؟ منظورت اینه من زنم جنده پولیه یا من محتاج پول توام؟بای
_بابا چرا قاط میزنی خواستم ببینم تیغ زنین یا نه
_اصلن ازین حرفت خوشم نیومو دیگه هم نمیخام ازین حرفا بشنوم
بعد کلی عذرخواهی بهم گفت وضع مالیش خیلی خوبه و نیازی به پول کسی نداره تازه اگه از من خوششون بیاد اونان که منو ساپورت میکنن! بعد ازم خواست عکس کیرمو براش بفرستم منم یه عکس از کیر سیخ شده و شیوم فرستادم
_اوووف عجب گرزی داری لعنتی!مهناز عاشقش میشه
_انگار خودتم خوشت اومده ها
_کیه که ازین سالار بدش بیاد!
_یعنی خودتم آره؟
_راستش خودمم بدم نمیاد
دیگه توی کونم بزن و بکوبی بود. این همون زوجی بود که من تو آسمونا دنبالشون بودم. جوون، خوشگل و هر دو تشنه کیر! خیلی گرم و صمیمی بنظر میرسید و از چت و حرف زدن باهاش حس خوبی میگرفتم. بعد برام توضیح داد که مهناز هنوز قبول نکرده که نفر سوم بیارن واسه همینه خودش توی چتا حاضر نیست و واسه همینه عکس کیرمو گرفته که بهش نشون بده. گفت داره روی مخش کار می کنه و راضیش میکنه. بعد کلی حرف زدیم و قرار گذاشتیم که وقتی که زنش راضی شد باید برم و جوری بهش حال بدم که معتاد کیرم بشه و مجیدم خودش کم کم که زنه رام شد میاد داخل بازی و اونم از کیرم مستفیظ میشه! حتی رویا بافیهامون تا اونجا رفت که بعد اینکه مچ شدیم هر شب جمعه تا صب مهمون خونشونم و دوتاشون میشن زنم و خودشم زنونه میپوشه و آرایش میکنه و … حتی قرار شد با هم سفر ماه عسل بریم کیش یا شمال
بعد دو سه روز پیام داد که بالاخره مهنازجون راضی شده البته خیلی کم رو و معذبه و باید خودمم سنگ تموم بزارم و … منم گفتم نترس راضیش میکنم و کلی لاف اومدم از تجربیات نفر سوم بودنای قبلیم! قرار بر این شد برای اینکه راحت باشیم و یخ زنش بهتر باز بشه فردا بعد از ظهر قرارمون توی باغشون توی کردان باشه.
فردا صبح با دل شاد و خوشحال رفتم حموم و تر تمیز کردم و تیپ زدم و حسابی بخودم رسیدم و در تمام مدت مخم پر از شهوت بود. انواع فکر و خیالا تو ذهنم وول میخوردن مث اینکه شوهره کیرمو ساک میزنه و برا زنش راستش میکنه. اینکه دوتایی جلو کیرم زانو میزنن و نوبتی میخورنش و بعد دوتایی داگ استایل میگیرن و هر کدوم با کون قمبل کرده منتظرن که نوبتشون بشه و … یا فکر اینکه قراره چند روز سه نفری بریم کیش و یه ماه عسل توپ و شیطون بلا با این دوتا جیگر داشته باشم و چپ وراست ترتیبشونو بدم من رو برده بود به آسمونا! اونقد شنگول بودم که وسط راه واسه اینکه کون همه اونایی که این مدت مسخره کرده بودن رو بسوزونم یه تاپیک گذاشتم و نوشتم که دارم میرم که یه زوج تازه ازدواج کرده رو از کیرم سیراب کنم و لذت با یه مرد واقعی بودن رو به جفتشون بچشونم!

مجید در رو برام باز کرد. سلام احوال پرسی کردیم و رفتم داخل باغ و بعد رفتیم توی ساختمان، سراغ مهناز رو گرفتم و گفت هنوز خجالت میکشه توی اتاق خوابه و روش نمیشه باهات رودر رو بشه. یه لیوان شربت بهم داد خوردم و بعد راهنماییم کرد سمت یکی از اتاق خوابها و گفت مهناز داخله خودت برو داخل یکم ناز و نوازشش کن راضیش کن منم وسط کار میام!
در رو باز کردم و رفتم داخل و در رو بستم پرده ها کشیده بود و نور خیلی کم بود. یه تخت دو نفره توی اتاق بود و یه آدم ریز جسه اونور تخت نشسته بود و پشتش بهم بود و یه کلاه نقاب دار سرش بود که برعکس پوشیده شده بود و نقابش روی گردن و پشت سر بود. داغ شدن کیرم و بالا رفتن ضربان قلبم رو حس کردم. چند قدم رفتم جلو و گفتم سلام مهناز خانوم! از جاش بلند شد و گفت خوش اومدین آقا امیر! جا خوردم صداش یه جوری بود و تو همین حین پشت سرم در باز شد و نور بیشتری اومد داخل و من چهره شو دیدم. یه چهره پسرونه با تعجبم گفتم مجید جان اینجا چخبره و سرمو بسمت در برگردوندم که یدفه یه چیزی محکم کوبیده شد توی صورتم و از حال رفتم.
با یه سوزش بد فرم توی کونم بهوش اومدم نمیدونم از شدت ضربه بود یا توی شربت هم چیزی ریخته بودن که کلن گیج و ویج بودم. به خودم که اومدم دیدم لخت روی تخت درازکشم و یه نفر دیگه افتاده روم و انگشتش توی سوراخ کونم داره ور میره داد زدم اینجا چخبره؟ انگشتشو کشید بیرون و افتاد روم، سنگینیش نفسمو بند آورده بود بیخ گوشم زمزمه کرد میدونی من کیم؟
_من چمیدونم پاشو بینم
_من پسره آقا مرتضی کیرتیزم!
با اون گیجی که داشتم چند ثانیه طول کشید تا فهمیدم طرف کیه! یادم نمیومد فحش خار و مادرم بهش داده بودم یا نه ولی میدونستم که کونم پارس! خواستم یه تکونی بخودم بدم ولی دستش رو گذاشت پشت گردنم و سرم رو محکم فرو کرد توی تشک و گفت بیخود تقلا نکن که کارت سخت بشه میخواستم خشک خشک بتپونم کونت ولی دلم برات سوخت چربت کردم پس مجبورم نکن وحشی بازی در بیارم. از زور دستش معلوم بود خیلی قوی و ورزیدس و اونجور که افتاده روم شانسی نداشتم. توی همون وضعیت یه چیز سفت و دراز رو لای پاهام حس کردم و فهمیدم کیرش سیخ شده و توی دلم خالی شد. وقتی دید مسلط شده و منم میدونم راه فرار ندارم دستش رو از پشت گردنم برداشت پاهاش دو طرف پاهام باز کرد ساعد یکی از دستاشو گذاشت پشت شونه هام و چسبوندم به تخت و با اونیکی دستش سر کیرشو دم سوراخم تنظیم کرد. منکه فهمیده بودم چخبره باز یکم تقلا کردم و گفتم تورو خدا!
_زر نزن! یه گوهی خوردی اینم تاوانشه
با یه فشار سرشو تپوند توی کونم و افتاد روم . حس کردم کونم آتیش گرفت یه جیغ زدم و اینبارخودم سرمو هل دادم توی تشک و اشک اومد توی چشمام! افتاد رومو و کیرش رو تا ته فشار داد و یه آه عمیق و از ته دل کشید و گفت اوووف چه کون داغیم داری کوسکش! آخه تو با این کون داغت باید کمک زنا بدی نه اینکه کمک شوهرا بکنی! بعد شروع کرد تلمبه های نرم زدن و کم کم که چرب بودن سوراخ و رفت و آمد کیرش، کار رو براش راحتتر کرد شروع کرد به تلمبه های محکمتر زدن و آخ و اوووخش رفت بهوا و تو همون حین به من بد و بیراه میگفت
_بمن فوش میدی کونی عوضی؟با این کون زنونه و تپلت میخاستی نفر سوم بشی؟ هااان؟ خوبه؟ حال میکنی؟ نفر سوم بودن چطوره؟
من عملن داشتم زیر کیرش نفس نفس میزدم و التماس میکردم و غلط کردم گوه خوردم از دهنم نمیوفتاد. یه لحظه با یه نعره کیرشو کشید بیرون و اومد بالای سرم با یه دست محکم موهامو گرفت و باز سرمو هل داد پایین و گفت
_ که گفتی کیرت پس کله آقا مرتضی هان؟ و آب کیرش رو توی موها و پشت گردنم خالی کرد و گفت حال کیر کی پس کله کیه؟
بعد اینکه کیرشو حسابی خالی کرد بلند شد و شلوارش رو پوشید و بمن گفت از جات تکون نمیخوری همینجور مث بچه آدم میخوابی فهمیدی؟ زیر چشمی نگاش کرد هم قد و قواره خودم بود ولی بدنش خیلی رو فرم و قوی بود و چند سالی از من جوونتر احتمالن همسن مجید بود.
از اتاق رفت بیرون و بلافاصله مجید اومد داخل و شروع کرد به لخت شدن خوابید روم و همینجور که کیرش رو میمالید لای باسنم و بلند شدنش رو حس میکردم بیخ گوشم گفت خوب اومده بودی مهناز جون رو بکنی؟ تازه آقا میخواست منم بکنه و زد زیر خنده گفتم آقا مجید بگم گوه خوردم ولم میکنی؟ باز زد زیر خنده و گفت نه! وقتی یه گوهی میخوری باید تا تهش رو بخوری و کیرش که سیخ شده بود رو تپوند و با آخ من یه جووون از ته دل گفت و شروع به تلمبه زدن کرد. کیر کلفت قبلی حسابی گشادم کرده بود ولی تلمبه های رگباریش نفسم رو بریده بود وسط کار در باز شد و با یه خسته نباشید، دو نفر اومدن داخل و مجید گفت سلامت باشین آقا جواد! تازه اونموقه بود که فهمیدم پسر آقا مرتضی اسمش جواده و نفر سوم هم همون پسر ریز اندامی بود که قبلا توی اتاق خواب نقش مهناز رو بازی کرده بود. همینطور که مجید تلمبه میزد و من ناله میکردم اون دوتا هم دست به کمر وایساده بودن و نگاه میکردن و جواد رو به نفر سومی گفت این همونیه که به بابا فحش میداد قراره درس عبرت بشه براش بعد دولا شد و بیخ گوشم گفت ایشونم آقا رحیم هستن پسر کوچیکه آقا مرتضی تازه بسن تکلیف رسیده و قراره با کون تو جشن تکلیفش رو بگیریم و امروز روز دامادیه کیرشه و هر سه زدن زیر خنده! بالاخره مجید کشید بیرون و خودشو توی دستمال کاغذی خالی کرد و گفت آخی اومده بودی نفر سوم بشی ولی شدی نفر چهارم البته با یکم تغییرات!
مجید هم لباس پوشید و با جواد از اتاق رفتن بیرون ولی دم در که رسیدن جواد به رحیم گفت یجوری بکنش که بفهمه آفا مرتضی کیر تیز احترامش واجبه
رحیم هم لخت شد افتاد به جون من و وقتی فرو کرد با تعجب فهمیدم که علیرغم سن کمش و با وجود کوتاهتر بودن کیرش ولی از دوتای قبلی کلفتتره و واقعن به ناله و التماسم انداخت تا آبش اومد. وقتی بلند شد دوباره در باز شد و جواد اومد داخل و دیدم باز شلوارش رو در میاره دیگه رسمن اشکم درومد و گفتم آقا جواد تورو خدا بسمه دیگه خودم فهمیدم چه گوهی خوردم شمام که کردی دیگه بزار برم ولی منو چسبوند به تخت و باز افتاد رومو و گفت نه هنوز بس نشده و دوباره تلمبه هاش شروع شد ولی اینبار آبش نمیومد. اونقد تلمبه زده بود کونم ییحس شده بود. آخرش درآورد و گفت اینجوری حال نمیده و دس انداخ شکمم رو کشید بالا و مجبورم کرد داگ استایل بگیرم. پهلوهامو محکم گرفت و وحشیانه تقه میزد و من دیگه جر خورده بودم. بعد چنتا تقه محکم یه نعره کشید و با چنتا لرزش بدنش ارضا شد و افتاد روم و برای چند ثانیه از حال رفت. ته کیرش رو گرفت و حسابی مالیدش که تا قطره آخر رو توی کونم خالی کنه و آخرم آروم کشیدش بیرون و همزمان چنتا برگ دستمال کاغدی رو مچاله کرد و بزور چپوند در سوراخم و گفت اینم چوپ پنبه سر بطری کونت !نمیخوام آب کیرم از کونت بریزه بیرون فهمیدی؟ من فقط با بیحالی نگاش میکردم ولی باز زل توی چشمام و با غیظ گفت یه قطره از آبم بریزه بیرون دوباره میکنمت تا کونت پر آب بشه فهمیدی جنده لاشی؟ بعد شرتمو داد دستم و من یجوری پوشیدمش که بچسبه به دستمال کاغذیا یا بقول جواد چوب پنبه و بعد شلوار و لباسمم پوشیدم و خواستم از اتاق بیام بیرون که جواد دست انداخت لای چاک کونم و گفت عروس خانم رو باید تا دم در بدرقه کنم آخه بی ادبیه و یه چشمک بهم زد. وقتی اومدیم توی هال ، رحیم و مجید که روی مبل لم داده بودن پاشدن و شروع کردن به دست زدن و کل کشیدن و مسخره بازی در آوردن. من فقط میخواستم هرچه زودتر به در حیاط برسم و از اون باغ لعنتی بزنم بیرون ولی ولکن نبودن و همچنان دنبالم بودن. مجید گفت مبارکه عروس خانم، رحیم گفت ایشالا سال دیگه بچه بغل و جواد گفت آره آقا مرتضی منتظر نوه شه!
به در حیاط که رسیدم جواد خودشو بهم رسوند و در حالی که در رو باز میکرد گفت اگه لذت بردی بازم بیا پیشمون شاید دفه بعد خود آقا مرتضی هم باشه! یکم سنش رفته بالا ولی هنوزم بعید میدونم از کون سفید و تپلی مث این بگذره. بعد وقتی از کنارش رد شدم که برسم به در دست انداخت لای کونم و پرتم کرد توی کوچه و در رو بست و از داخل باغ صدای خنده بلند شد.
تمام طول مسیر برگشت مخم هنگ بود و انگار هنوز توی شوک بودم. به خودم میگفتم لعنتی مثلا رفته بودی تازه عروس هیجده ساله بکنی ولی یه پسر پونزده ساله کونت رو شخم زد! رفته بودی آقا داماد رو بکنی که سه نفری تو رو جنده خودشون کردن و تا جا داشتی تلمبه زدن توی کونت! بدجوری غرورم رو زیر کیرهاشون له کرده بودن و هیچ جور نمیتونستم خودم رو جمع و جور کنم. تازه وقتی رسیدم داخل ساختمانمون فهمیدم آب جواد توی مو و گردنم خشک شده و بوی آب کیر میدم و وقتی رفتم دسشویی تازه یادم اومد که هنوز دستمالا سوراخمو بسته و همه این مدت کونم پره آب کیرش بوده.
وقتی از دسشویی اومدم بیرون مامانم صدام زد که برم برای شام ولی گفتم با دوستام بیرون بودم و یه چیزایی خوردم و خستم و مستقیم رفتم توی اتاقم و در رو بستم و روی تخت دراز کشیدم. نمیتونستم از فکر و خیال اونچه اتفاق افتاده خلاص بشم و توی همین حین یادم به تاپیکی که قبل رفتن زده بودم افتاد و هم از سر کنجکاوی هم اینکه یکم فکر و خیال اتفاقات اونروز از سرم بره بیرون رفتم سراغ اکانتم کلی کامنت نوشته بودن یکی گفته بود خوش بحالت منم خیلی دوس دارم ولی تا حالا جور نشده یکی گفته بود نوش جونت منم قبلن تجربش کردم هیچی لذت بخش تر از این نیست که یه زن رو جلو شوهرش بکنی چند نفرم گفته بودن برو و بیا برامون تعریف کن خیلی دوس داریم بدونیم چیکار کردی و طبق معمول بین نظردهنده ها اختلاف افتاده بود یه عده حرفشون این بود که بابا این چرت میگه زوج محتاج نفر سوم کجا بود و … و یه عده دیگه دفاع میکردن که چرا فک می کنین دروغ میگه از این موردا فراوونه و خودشون چند بار تجربش کردن و … به خودم گفتم حالا چیکار باید بکنم؟ یاد حکایت سعدی افتادم که طرف ورشکست شده بود به پسرش میگفت بکسی نگی ورشکست شدیم چون دردمون دوتا میشه یکی درد ورشکستگی و دومی خوشحال شدن دشمنانمون! منم حس می کردم اگه چیزی ننویسم علاوه بر درد کون پارگی همه اونایی که این چند هفته مسخرم کردن و فحش و توهینشون نصیبم شده میگن ببینین یارو لاف اومده بود رفت و غیب شد و … باز همون حس لجبازی و کم نیاوردن که از بچگی همرام بود اومد سراغم و تصمیم گرفتم بنویسم. پس یه تاپیک جدید رو شروع کردم ولی خیلی زود فهمیدم که این تاپیک قراره طولانی بشه و نوشتن با گوشی سخته پس پاشدم و نشستم پشت سیستم و شروع به تایپ کردم و کلی لاف اومدم و آب و تاب دادم که رفتم توی ویلاشون و اول مشروب زدیم و یخامون باز شد و بعد مهناز رفت آرایش کنه وتا برگرده مجید زانو زد جلو کیرم و برا زنش سیخش کرد و بعد مهناز جون با آرایش کامل و یه لباس لختی سکسی اومد و چه ها که نکردم و هیجده بار ارضاش کردم و بعد افتادم بجون و کون مجید و …خلاصه از چرت گویی کم نزاشتم. و عجیب اینکه بعد این حرفای مفتی که زده بودم حتی حس بهتری بهم دست داد و یه مقدار بار روانی تحقیرهای اونروز از روی ذهنم برداشته شد.
نصفه شب بود و واقعن خسته بودم ولی کنجکاوی ولکن نبود. میخواستم نظرات مردم رو بدونم و هر چند دیقه رفرش می کردم. مث همیشه نظرات متفاوت بود یکی نوشته بود پسره جقی باز توهم زدی یکی نوشته بود دستت رو از شرتت بیار بیرون و تایپ کن یکی میگفت چقد بگم از موتوری جنس نگیرید یکی میگفت ساقی هستم اینم نمونه کار و البته بعضیها هم کامنتای باب دل من میزاشتن و میگفتن خوشبحالت کاش ما هم جور بشه یه حال اینجوری بکنیم یه عده باز میگفتن ما هم تجربش کردیم عالیه و …من در جواب همه یه چیزی می نوشتم. بعد یکساعت که بخودم اومدم دیدم در مقابل مسخره کننده ها چنان جبهه هایی میگیرم و در جواب تعریف کننده ها چنان جوابهایی میدم که انگار راستی راستی خودمم باورم شده بود که همچین اتفاقایی افتاده و من نفر سوم شدم! وسط همین نظر خوندنها و جواب رد و بدل کردنها چشمهام سنیگن شدن و همونجا پشت میز کامپیوتر خوابم برد.

نمیدونم چقد طول کشید ولی با صدا و تکون تکون های مادرم از خواب پریدم
_امیر، امیر پاشو ببینم
با چشمایی که بزور باز میشدن نگاش کردم و خیلی کش دار گفتم چیه مامان؟
_پاشو ببینم این چرت و پرتا چیه نوشتی؟
یهو هرچه خواب بود از سرم پرید. انگاری یه سطل آب یخ رو روم خالی کرده باشن. سرمو برگدوندم سمت کامپیوتر و بعد مادرم رو نگاه کردم که چشماش گرد شده بود.
_چرا لال شدی میگم اینا چیه نوشتی؟ واسه همین بود که اینقد خسته بودی و شامم نخوردی؟
یه لحظه توی ذهنم آنالیز کردم که اگه بگم نه اینا دروغه بعد باید یه دروغ دیگه بسازم که پس کجا بودم و چرا خستم و میل به غذا نداشتم. پس ترجیح دادم همون دروغ اول رو ادامه بدم.
_آره مامان
_یعنی میگی امروز بعد از ظهر رفتی خونه مردم و با زن مردم سکس داشتی؟
_آخه مامان تو که نمیدونی چی به چیه
_خو تو بهم بگو
_بابا یارو مشکل داشت نمیتونست کار زنشو راه بندازه از اونورم زنش رو خیلی دوس داشت
_پس چون نمیتونست تو رفتی زنشو …؟ آره؟
_مامان من، خوب خودشون ازم خواستن بعنوان یه کمک
_کمک؟
_آره خوب واسه اینکه زندگیشون از هم نپاشه من فقط کمک کردم بهشون
حس کردم بدجوری مخش هنگ کرده نشست لب تخت و گفت عجب پس که اینطور
_آره مامان بخدا از این موردا اینقد زیاده
_یعنی چی اینقد زیاده؟
_ببین آخه همه مردا که مث باباخدا بیامرز نیستن که، خیلی از مردا توانشون کمه یا مشکلاتی دارن خوب زنه هم نیاز داره پس چیکار کنن همه برن خیانت کنن یا طلاق؟
_اونوقت از نظر تو این قضیه مشکلی نداره؟
_نه مامان چه مشکلی بالاخره هر کسی مشکلش رو یجوری حل میکنه اینم یه راه حله
_یعنی اگه خودتم همین مشکل رو داشتی زنت رو میدادی یکی دیگه بکنه؟
_مامان ،من که مشکلی ندارم
_گفتم اگر…یعنی اگه واقعن از نظرت این یه راه حله خودتم حاضر بودی اینکار رو بکنی؟
واسه اینکه ولم کنه گفتم اگه واقعن زنمو دوس داشتم و عاشقش بودم واسه خوشحالیش هر کاری می کردم. یکم مرموز نگام کرد و گفت یعنی جووونای این دوره واقعن اینقد فکرشون بازه؟
_آره مامان زمونه عوض شده
خیلی متفکر گفت عجب! بعد بلند شد و همینجور که معلوم بود توی ذهنش پره فکره رفت سمت در بعد باز برگشت و نگام کرد. از قیافش معلوم بود بدجوری هنگ کرده پس گفتم چیه مامان چرا اینقد درگیری؟
_راستش یه چیزی هست و فکر می کردم هیچوقت قرار نیست بهت بگم… یعنی الانم راستش نمیدونم بگم یا…
_راحت باش مامان گفتم که زمونه عوض شده الان فکر ما جووونا خیلی فرق داره با قدیمیا
با من من شروع کرد و گفت باشه… خوب راستش همونجوری که گفتم قرار نبود هیچوقت این راز رو بهت بگم ولی حالا که میبینم اینقد دیدت بازه و تعصبات دوره جووونی مارو نداری…
_بگو دیگه مامان مردم از تعجب
_امیر جان تو قدت چنده؟
_183 چطور؟
_میدونی که من قدم160 هست باباتم بین 165 تا حداکثر 170 بود
_خوب؟
_تا حالا برات سوال نشده که تو به کی رفتی اینقد قدت بلنده؟
حس کردم دهنم خشک شد با یه دلهره خاصی گفتم منظورت چیه؟
_خوب راستش بابات خدا بیامرز هم مشکل همین اکثر مردای امروز رو داشت مث همین مجید که امروز مرام گذاشتی و رفتی کارش رو راه انداختی!
_یعنی بابا…
_آره عزیزم کاری ازش بر نمیومد حتی قبل ازدواجم خودش میدونست ولی واسه اینکه جلو فامیل کم نیاره و فقط واسه اینکه دوست و فامیل نگن مرد نیست زن گرفته بود. خوب ما از همون اول به مشکل برخوردیم و بابات میدونست اگه طلاقم بده همه پشتش میگن مرد نیست. در نهایت حاضر شد یه غریبه منو ارضا کنه و جور اون قسمت رو بکشه اما حاضر نشد طلاقم بده
حس میکردم سرم داره میترکه با دستام محکم سرمو گرفتم و گفتم
_این حرفایی که میزنی یعنی چی مامان؟
_هیچی دیگه بابات نمیدونم از کجا پیداش کرد و چجوری حرفشون به اونجا کشید ولی طرف یه مرد قد بلند و هیکلی بود که انگار از سکس سیر نمیشد. دوتا زن داشت ولی بازم همیشه گشنه تشنه سکس بود و ازون ببعد برای سالها من شده بودم زن سومش و هفته ای یکی دوبار میومد و میرفت البته اون موقه ها مث الان نبود که جوونا فکرشون اینقد باز باشه و خودشونم بشینن سکس زنشون رو ببینن یا خودشونم تو سکس باشن. بابات غرورش اجازه نمیداد. شبای قرار میرفت از خونه بیرون
خورد شده بودم و مچاله شده بودم توی خودم نمیدونستم الان باید با اون گوه هایی که در مورد فکر باز و راه حل و … غرغره کردم باید چه غلطی بکنم و چه عکس العملی نشون بدم. نا خودآگاه بزبونم اومد یعنی میگی من…یعنی شما…
همینجور که داشت به سمت در حرکت میکرد گفت آره عزیزم تو هم حرومزاده ای هم مادرجنده! بخودم گفتم از امروز کونی هم هستم! مادرم که نزدیک در شده بود یه نفس راحت کشید و گفت چقد خوبه که نسل امروز اینقد راحتن اصلن یه بار سنگینی انگار از روی دوشم برداشته شد. راستش بعد این حرفا خیلی حشری شدم میخوام برم توی حموم و با آب گرم و بیاد آقا مرتضی یکم بخودم ور برم
_کی؟؟؟؟
_اوه یادم رفت بهت بگم اسمش آقا مرتضی بود البته دوس داشت بهش بگن آقا مرتضی کیر تیز!

نوشته: ساسان


👍 30
👎 6
42101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

879336
2022-06-14 01:57:27 +0430 +0430

این چه سمی بود من خوندم.کیر تو مغز تخمیت،این دری وریارو از باسنت دراوردی؟؟

4 ❤️

879343
2022-06-14 02:13:38 +0430 +0430

😐😂😂😂

2 ❤️

879352
2022-06-14 02:34:31 +0430 +0430

بابا دمت گرم😂😂😂😂

2 ❤️

879355
2022-06-14 02:50:12 +0430 +0430

ناموسا هالیوود بود یه فیلم از روی این داستان میساختن دمت گرم

2 ❤️

879411
2022-06-14 09:07:56 +0430 +0430

خیلی خیلی عالی بود …
لذت بردم
هم ادبیاتش و هم تخیل و سِیر داستانیش رو پسندیدم
دمت گرم

1 ❤️

879420
2022-06-14 10:46:46 +0430 +0430

عالی😂

1 ❤️

879427
2022-06-14 11:47:49 +0430 +0430

داستانتو نخوندم ولی لایک دادم واس اینکه اولش مث بچه ادم نوشتی داستان تخیلی

3 ❤️

879429
2022-06-14 11:55:53 +0430 +0430

خیلی جالب بود لذت بردم از داستان

1 ❤️

879430
2022-06-14 11:56:49 +0430 +0430

سعید193پانی
اتفاقن این داستان در مورد همون آدمای پر ادعایی هست که ار چرتی مینویسن و کلی ادعا دارن که دایتانشون واقعیه ولی در عمل…

0 ❤️

879440
2022-06-14 12:30:29 +0430 +0430

خیلی خیلی خیلی عالی بود!! دمت گرم!!

1 ❤️

879461
2022-06-14 14:41:02 +0430 +0430

واقعا با استعدادی دمت گرم بیشتر و بیشتر بنویس

2 ❤️

879464
2022-06-14 14:59:55 +0430 +0430

shahx-1
مرسی همچین تعریفی از شما که از قدیمیهای سایتین و صاحب تگ واقعن باعث دلگرمی و خر کیف شدنه⚘⚘⚘بازم مرسی

1 ❤️

879479
2022-06-14 16:38:48 +0430 +0430

ساسی جون تجربه و استعدادت در کونی بودن و کونی شناسی رو بازم به منصه ظهور گذاشتی و نشون دادی یه کونی بالفطره هر چقدرم ادعای بکنیش بشه آخرش تبدیل به یه کونی تمام عیار میشه حتی اگه پسر آق مرتضی کیر تیز باشه!همین داستانو ادامه بده و چند قسمتش کن.این الان ناتمومه.

1 ❤️

879480
2022-06-14 16:42:40 +0430 +0430

bita kooni
مرسی بیتاجون اتفاقن وقتی نوشتمش خودم تو کونم شرو کرد به مور مور که ادامش بدم و چند قسمت دیگه بزنم تنگش ولی فک نکنم حالشو داشته باشم

0 ❤️

879484
2022-06-14 17:02:16 +0430 +0430

ساسی جون باید تکلیف پسرهای آق مرتضی کیر تیز رو روشن کنی دیگه!بعضاشون کون کن هستن بعضی‌هاشون کونی.تو قسمتهای بعدی باید حتما با هم آشنا بشن .اینطوری نصفه فایده نداره.

1 ❤️

879495
2022-06-14 17:52:12 +0430 +0430

bita kooni
تا ببینیم چی میشه

0 ❤️

879496
2022-06-14 17:53:21 +0430 +0430

Lili48
مرسی خوشحالم که دوس داشتین

0 ❤️

879527
2022-06-14 23:04:32 +0430 +0430

دهنت سرویس. 😄😄😄

1 ❤️

879532
2022-06-15 00:14:14 +0430 +0430
+A

روحم شاد شد

1 ❤️

879594
2022-06-15 04:05:31 +0430 +0430

وای خدا خیرت بده آخراش خیلی باحال بود کلی خندیدم

1 ❤️

879738
2022-06-15 22:59:29 +0430 +0430

بالاخره یه داستان خوندم! 😂 😂 😂

1 ❤️

879915
2022-06-16 21:11:05 +0430 +0430

آقا دمت گرم عالی بود👌😂❤
میتونست تگ طنز هم بگیره.

1 ❤️

879922
2022-06-16 22:02:47 +0430 +0430

Reza.sd77
مرسی آقا رضا همونجور که در خصوصی هم گفتم نظرتون یه دنیا مهمه برام و همین که خوندین منت سرم گذاشتین

0 ❤️

906346
2022-12-11 23:39:50 +0330 +0330

پس از این به بعد بگردیم دنبال نفر سومها 😂 😂 😂 😂 😂

1 ❤️

916351
2023-02-22 16:18:21 +0330 +0330

عالی بود 😁😁😁😜😜

1 ❤️

926970
2023-05-08 13:17:32 +0330 +0330

ادامه اش باحاله…

1 ❤️

954164
2023-10-24 00:48:55 +0330 +0330

نفر سوم خواستین بگین با کمال میل
باشخصیت و مشتی

0 ❤️