خاطرات روستا و مدرسه (۴)

1401/09/25

...قسمت قبل

ساعت ۵ همه به اتفاق هم رفتیم محضر و یه صیغه عقد خونده شد حین خوندن آیه مجید از خوشحالی آیه رو تکرار می کرد و رسید به بله گفتن که تا خواست بگه آیا؟ مجید گفت بله همه خندیدیم
نوبت من رسید دفعه سوم کلی مکث بله گفتم تا بله گفتم مجید از خوشحالی لپمو بوسید نکاه خون گفت آیا داماد مثل اینکه خیلی هول هستن همه باز خندیدن
اون چادر سفید رو محضر دادم و از اینکه بالاخره دوباره متاهل شده بودم دل تو دلم نبود
قبل از رفتن به خرید من به مجید گفتم اگه اجازه بدی من برم سرخاک همسر قبلی یه فاتحه بخونم
اونم گفت باشه باهم می ریم من سنگ قبر همسر قبلیم فریبرز رو پیدا کردم و نشستم فاتحه خوندنم ولی نمی دونم دوباره خاطراتم باهاش زنده شد و شروع کردم به گریه کردن مجید تا منو دید اونم گریه کرد
صحنه غم انگیزی بود بعد از فاتحه رفتیم خرید
دیگه حوصله صبح رو نداشتم گفتم حوصله خرید ندارم بریم خونه
شام خونه مامانم موندیم و بعد از خداحافظی برگشتیم ده مجید برای اینکه از این فاز منو دربیاره یه آهنگ شاد عروس داماد تو ماشین گذاشت و پشت فرمون می رقصید که هممون از این صحنه خندمون گرفت و صدرا هم پشت کنار مادرش رو صندلی می رقصید
رسیدیم خونه صدرا و سکینه رفتن تو تا ما خداحافظی کنیم
مجید اومد پشت در حیاط و دستش رو دراز کرد که خداحافظی کنه منم دستش رو گرفتم و بطرف خودم کشیدم و لبهای خوشگلش رو که زیر سیبیلهای مردانش پنهان شده بود بوسیدم و بغلش کردم آروم تو گوشش گفتم تا ابد دوستت دارم
شوکه شده بود از خوشحالی اشک تو چشماش جمع شده بود
دستامو بوسید گفت همه فردا شام رستوران مهمون من و با ماشینش رفت
فرداش مجید تعمیرگاهش رو بخاطر من تعطیل کرده بود و نهار به یه رستوران خیلی شیک و گران قیمت به اتفاق سکینه و صدرا رفتیم و عصر رفتیم کلی وسایل عروسی و دامادی خریدیم سکینه تو این مدت خیلی خوشحال بود و هر دفعه یه شوخی بامزه می کرد
تموم خریدهامون رو انجام دادیم و برگشتیم روستا سکینه گفت: آقا مجید نمی خوای خونتون رو به عروس خانوم نشون بدی
من: چه عجله ایه مجید آقا کار دارن
م: نه کار رو تعطیل کردم باشه بریم شام خونه من
س: من و صدرا میریم خونه المیرا هم یه شام خوب تهیه می کنه ما میاییم هضش رومی کنیم
سکینه منو تو موقعیت اجبار قرار داد منم گفتم چشم
اونا رو رسوندیم خونه و برگشتیم یه سمت ده و دوباره از ده خارج شدیم مجید جلو یه ویلای بزرگ نگهداشت و با ریموت در رو باز کار تا در باز شد یه خونه خیلی بزرگ انتهای یه باغ بزرگ پر از درخت میوه دیده شد
من: وای اینجا کجاست چقدر قشنگه ؟ داشتم با دهن باز طراف رو نگاه می کردم
مجید دستش رو گذاشت رو دستم گفت: اینجا خونه خودته
من: احتمالا خواب می بینم
م: بیا داخل خونه هم ببین الان زوده
کلید انداخت و ما وارد یه سالن بزرگ شدیم چه خونه باشکوهی کف سنگ مرمر دیوارها کاغذ دیواری پذیرایی پارکت و سقف نور مخفی و یه پله گرد می رفت طبقه بالا رو دیوارها تابلوهای نقاشی خارجی و چهار دست مبل کلاسیک و راحتی یه تلویزیون بزرگ شاید ۷۵ اینچ وسط حال آشپزخانه فوق شیک همه وسایل لوکس آشپزخونه
من تقریبا ۱۰ دقیقه همه جا رو گشتم هیچ کسری نداشت نمی دونستم چی بگم
م: خونتو پسنیدیدی مشکل پسند خانم؟
من: وای عالیه رویاییه چقدر زحمت کشیدی واسه اینجا؟
م: همه اینا فدای یه تار موت
کنارش وایستاده بودم به مجسمه ها و نقاشی ها … نگاه می کردم مجید از پشت بغلم کرد یه بوس از گردنم گرفت چشمامو بستم و دستاشو که دور شکمم قفل کرده بود نوازشش کردم شالم رو باز کردم و دستمو بردم پشت گردنم و موهامو بالا دادم تا از زیر مانتو در بیان
م: چه موهای قشنگی داری دستاشو کشید به موهام
دستش رو برد زیپ پالتو پشمیم و آروم کشید پایین و درآود
من: یکی دیگه هم هست مانتوم جلو باز از زیر پالتو پوشیده بودم اونم در آورد
زیرش یه تی شرت کوتاه صورتی رنگ و یا دامن کوتاه سفید رنگ داشتم مجید دو قدم رفت عقب و به پستی و بلندهای بدنم نگاه کرد
من: ببخش که زیاد معطلت کردم عزیزم
م: تاحالا اینطور ندیده بودمت بزار نگات کنم
من: اگه می خوای خوب ببینی برو یه آهنگ شاد بزار
سریع رفت طرف یه باند بزرگ گوشه سالن روشن کرد
یه موسیقی شاد فارسی تقریبا قدیمی گذاشت مال مرتضی بود پلنگه آی پلنگه چشم قشنگه من شو اون رقص دختر رو دیده بودم درست مثل اون دختر براش رقصیدم چون صورتم هم شبیه همون درختره بود
جلوش قرر میدادم و کونمو می رقصوندم وقتی کمرم رو بالا پایین می کردم به قوس کونم نگاه می کرد
چهار پنج دقیقه براش رقصیدم وقتی تموم شد دیدم کیر مجید از زیر شلوارش بلند شده بود تقریبا بیست سانت از خودش فاصله گرفته بود داشت شلوارشو جرر می داد دوباره اومد از پشت منو بغل کرد و کیرشو لای باسنم حس کردم منم کونمو به کیرش فشار دادم تا تحریک بشه اروم بهش گفتم اتاق خوابو نمی خوای نشونم بدی؟
یه دستشو برد زیر باسنم با یه دست دیگش زیر شونه هام و منو از زمین بلند کرد و راه افتاد دستامو حلقه زدم دور گردنش
من: سنگینم خسته میشی
از پله ها داشت می رفت بالا : از تو سنگین تراشو برداشتم
من: چه زود خودتو لو دادی یعنی قبل من با خانمهای دیگه بودی؟
م: شما خانمها حتی به موتور و گیربکسهای ماشینها هم حسودی می کنید
یه مشت زدم به سینش : بی مزه داشتم سکته می کردم
رسیدیم اتاق خواب منو انداخت رو تخت و شروع کرد به لخت شدن
من: چه عجله ای داری آقا داماد
م: سه ماه عذابم دادی الان تقاصش رو باید بدی
من: تو هم باید تقاص بدی
تا رسید به شورتش به شوخی دستم رو گذاشتم رو چشمام
دستم رو برداشتم وای چی می دیدم یه سینه پهن و برجسته و پشمالو بازوهای کلفت شانه های پهن رانهای کلفت و یه کیر خیلی کلفت بیست سانت
این صحنه بهترین صحنه عمرم بود
من: عزیزم ورزشکاری چه بدن رو فرمی داری
خنده مجید: کار ما خودش ورزشه
م: نوبت توئه
من : اول اینکه آقا داماد باید اینکارو بده دوما انعام نمیدی؟
م: رفت کشو یه میز رو کشید یه سوییچ آورد
من: این چیه ؟
م: این سویچ یه هیوندا هست که گاراژه
من: دیونه من انعام رو شوخی گفتم ولی اولی رو نه
مجید مثل آدمهای گرسنه با حرس و ولغ خواستی لباسهام رو می کند حتی دکمه دامن کوتاهم رو کند
من: وای یه کم ارومتر مال خودته
م: جووون میخوام زود این پری دریایی رو لخت ببینم
من: پری دریایی نیستم پری خاکی هستم
شورت و سوتینم مونده بود با یه حرکت تند اونارو هم در آورد
افتاد رو و سینه هامو خورد نوبتی نوک سینه هامو میک میزد لذت تمام بدنم رو گرفت آب کسم سرازیر شد چه میکی میزد با نوک زبونش بصورت دورانی هاله پستونامو لیس میزد و دیونم می کرد دستمو بردم کیرشو گرفتم کلفتی بحدی بود که دو سر انگشتام به دورش نمی رسید و کله کیرش حسابی بزرگ بود
از نوک کیرش آب میزد بیرون
من: عشقم اجازه میده بخورمش
م: واقعا میتونی
من: اره دوست دارم
م: فدات بشم از خدامه بیا
بلند شد ایستاد و من کنار تخت نشستم و تا سر کیرشو گذاشتم تو دهنم یه آااه بلندی کشید . کلاهک کیرش بزرگ بود و دهنم رو پر کرده بود
من: عجب کیر کلفتی و قشنگی داری عاشقش شدم
م: مال خودته عشقم
من: اوووووم اوووم کیرشو تا نصفش کردم تو دهن و حلقم
مجید تند تند نفس میزد و فکر کنم اولش بود که اینکار رو یکی براش می کرد
دستم رو گذاشته بودم زیر تخماش و براش تند تند ساک می زدم
م: دوس داری کستو بلیسم
من: وای مرسی خیلی دوس دارمممم
به پشت خوابیدم و پاهامو باز کردم اومد وسط پاهام اولش نوک زبونش رو زد ببینه چطوره یواش یواش زبونش رو بیشتر می زد تا اینکه از کونم محکم گرفت و شروع کرد به لیسیدن من از شدت لذت داد می زدم و اه و نالم بلند بود داد زدم کیرتو میخوام لعنتی کیر کلفتتو
پاهامو به شکمم چسبوند و این دفعه سوراخ کونم و کسم رو یکجا لیس می کشید حسابی دیونم کرده بود و شرشر آبم می ریخت بیرون سریع هیکل سنگینشو انداخت رو من و من پاهامو دور کمرش حلقه کردم کیرشو گذاشت لب چوچولم باهاش بازی کرد
من: اوووف اون خوشگله رو بده تومممم
م: هنوز زوده باید تقاص سه ماه رو بدی
من: لعنتی غلط کردم بده میخوام حسش کنم
م: باشه گلم هرچی تو امر کنی
من: فقط ارومها چون خیلی کلفته
سر کیرش رفت توم و یه حس عالی به داد تا ختنه گاه که رفت عالی بود ولی یه کم بیشتر رفت دردم گرفت
من: اوووخ سوختم ای درد م گرفت
مجید تو کیف خودش بود و تا نصفش ادامه داد
من: اخ می سوزه یه کم نگهدار توش تا دردم کم بشه
یه دقیقه مجید صبر کرد دردش رفت و کسم گشاد شد خودم بقیشو با فشار خودم دادم توم وای چه کیر عالی بود تموم کیرش رو تو بدنم حسش می کردم یه چیز کلفت و سفت تا زیر نافم حسش می کردم
مجید شروع کرد به تلمبه زدن
م: اه اه
من: اوف اه اهه
م: چه تنگی دختر جوون چه کسی داری
من: چی کلفتی عشقم بکن بکنم
م: جوون می کنمت
من: اوف اه اه اااه
سه دقیقه مجید تلمبه زد
گفتم میشه من بیا روت
مجید یه غلت زد و منو آورد بالا
دستم رو رو سینه های پر موش گذاشتم و حالت اسب سواری نشستم رو مجید یاد اسب سواری که با سمن میکردم شروع کردم روش بالا و پایین کردن
مجید کونمو حسابی چنگ می زد و کیرشو تا ته میکرد تو کسم فکر نمی کردم کیر به اون بزرگی و کلفتی تو کس من گم و ناپدید بشه
من: اه اه چه حالی میده جوون
م: چه کونی داری عزیزم با سیلی به کونم میزد
من: باشه اونم مهمونت می کنم همش مال خودته اه اه
یهو دیدم مجید گفت میااااد داره میاد
سریع از کیرش رو دراوردم و رو پاهاش نشستم
کیر مجید مثل فواره اسپرم پرتاب می کرد که حتی چند قطرش به لب و صورتم پاشید
م: اه راحت شدم
من: چند سال بود نه ریخته بودی؟
م: من دست نمی زنم یعنی وقت اینکار ندارم بیشتر تو خواب ارضا میشم
یه نگاه به صورت من کرد گفت ببخشید عمدی نبود
من : باشه اسپرم عشقمه که قراره ازش بچه دار بشم
م: واقعا عالی بود تاحالا فکرشم نمی کردم زنها اینقدر دوست داشتنی و کردنی هستن
من: تاحالا یعنی با کسی انجام نداده بودی ؟
م: نه من وقتشو نداشتم
م: مگه تو کرده بودی
من: شرمندم با همسر قبلیم کرده بودم آخه تو دختر نگرفتی یادت نیست؟
م: چقدر احمقم من ببخش من میدونم چقدر پاک بودی حتی پیش من به همسر قبلی گریه کردی که این برام خیلی باارزشه که تو اینقدر بهش وفاداری
من: و توهم برای کسی که نشناختی گریه کردی
صورتم رو با کاغذ دستمالی که داد پاک کردم
بغلم کرد : دوستت دارم تا ابد
من: عاشقتم تا ابد عشقم
م: فرقشون چیه چرا نگفتی منم دوستت دارم
من: عاشقی بالاتر از دوست داشتنه
لب به لب شدیم و بعد رو بغل هم یک ساعت خوابیدیم
یهو من یادم اومد که باید شام درست کنم سریع لباسهام رو پوشیدم رفتم پایین شام درست کنم
م: گفتم از رستوران شام بیارن امروز مهمون منید
من: چرا آخه اولین روز باید؟
نگران نباش اون آشپزخانه در اختیار توئه از فردا
من: یعنی نمی خوای جشن بگیریم
م: یک ماه میریم ترکیه ماه عسل برمی گردیم حوصله جشن رو ندارم
من: هرچی توبگی عشقم منم مرخصی می گیرم میریم عشق و حال
فقط یه چیزی میشه من هرروز سکینه و صدرا رو وقتی نیستی و من تنهام برم ببینم؟
م: حتما اتفاقا من می خواستم ازت خواهش کنم واقعا خیلی خوشبختم که خانمی فهمیده و مهربون و خوشگلی مثل تو گیرم اومده
من: منم خیلی خوشبخت و خوش شانسم که مردی به نجابت و پاکی و مهربونی و (البته با دستم خونه رو نشون دادم ) گیرم افتاده
دوباره بغلم کرد و سرهامون رو شونه های هم گذاشتیم
شام اومد چلو کباب بختیاری با کلیه متخلفات و همون لحظه هم مهمون عزیزم سکینه و صدرا اومدن و اونشب کلی برامون خوش گذشت بخصوص که صدرا خوشحال بود و با عموش هم رقصید
شب اونا رو بدرقه کردیم و لباسامو برداشتم که برم پیش سکینه مجید گفت کجا،؟
من: اخه ما بصورت رسمی زن و شوهر نیستیم
م: رسم رسومات رو ول کن مگه باید چطور رسمی باشیم
من: من از خدامه از امروز پیشت باشم ولی شما فقط منو برای دیدن خونه آوردین
م: نه بابا چه حرفیه تو خانم این خونه و منی می خوام از امروز برای همیشه پیشم بمونی عزیز دلم لباساتو بذار کمد من به سکینه میگم
پیش مجید موندم و فردا از مدرسه خارج شدم و یکراست رفتم خونه سکینه و در رو باز کردم و رفتم تو
سکینه تو اتاق تلویزیون نگاه می کرد تا منو دید منو صدا کرد و دوید جلو و همدیگه رو بغل کردم و رفتیم تو مانتو و روسری رو در آوردم و راجب دیروز با سکینه کلا صحبت کردیم
س: از اصلی کاریش بگو ناقلا
من: آها اون کار جات خالی تا قبل اومدن شما باهم حال کردیم
س: ازش راضی هستی؟
من: بله خیلی خوبه اولش کمی درد داشتم ولی بعدا خیلی خوشم اومد؟
س: چرا درد داشتی؟
من: بگم ؟ واقعیتش چیزش خیلی کلفت و درازه اولش اذیت شدم
س: اینا ارثی اینطوره خدا بیامرز شوهرم هم کیرش بزرگ بود حتی این صدرا هم به اینا رفته اینم از حالا قد یه پسر ۱۷ ساله داره
خندیدیم و کلی صحبت کردیم
س: می خوای اسب بیارم بریم سوار کاری یادت بدم
من: بله خیلی خوشحال میشم ممنون سکینه جان
س: سمن هم خیلی وقته بیرون نیومده بی قراره می کنه؟
من: بی قراری بیرون یا بی قراری خوشگلها بازم خنیدیم و دوباره رفتیم مزرعه سکینه اسب سواری
اولش اسب رو آروم می روندیم ولی رفته رفته من یاد گرفتم و تنهایی سمن رو سوارکاری می کردیم اون روز خیلی خوش گذشت و من به سکینه گفتم هروز میام می بینمت و خداحافظی کردم و اومدم ویلای خودموو و شام درست کردم سوپ بار گذاشتم و برنج و قورمه سبزی و شربت درست کردم خلاصه تا رسیدن مجید میز رو چیدم
مجید با ریموت در رو باز کرد و پیاده شد و با سر و روی روغنی و سیاه اومد تو رفتم بهش خوش آمد گفتم و مجید رفت یه دوش گرفت اومد تا غذا ها رو دید دستاشو به هم سائید
م: جوون چه بویی خسته شده بودم از غذاهای بیرون
من: هرچی دوست داشتی بگو بپزم عشقم
م: ممنون که زحمت کشیدی بفرما بفرما سرد نشه خانم خوشگلم
من: مرسی عزیزم
شام رو خوردیم و تا نصف شب صحبت کردم از گذشته و آینده
م: یه مژده برات دارم
من: واقعا دیگه این روزا فقط مژده شنیدم دیگه چی می تونه باشه

ادامه...

نوشته: المیرا


👍 28
👎 3
53101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

906894
2022-12-16 02:50:09 +0330 +0330

از معدود داستانایی که میتونم بگم نویسندش یه چیزایی از داستان نویسی سرش میشه خوبه ادامه بده فقط دیگه مثل جریان اسبه تخمی تخیلیش نکن

1 ❤️

906896
2022-12-16 02:57:54 +0330 +0330

به نظرم روز به روز داستانت عجیب غریب تر و غیر واقعی تر داره میشه درسته از اولم انتظار نداشتم داستانت واقعی باشه ولی دیگه یه دروغ هایی نگو که مخمون سوت بکشه درضمن اولین باره ریموت میبینی که اینقد تکرار میکنی ریموت ریموت؟

0 ❤️

906910
2022-12-16 04:38:50 +0330 +0330

عزیزم دستمال کاغذی نه کاغذ دستمالی😁

0 ❤️

906932
2022-12-16 08:49:17 +0330 +0330

ادامه بده افرین

0 ❤️

906939
2022-12-16 10:17:41 +0330 +0330

هال و حرص و مخلفات . بقیه اش عالی بود اگه غلط ننویسی

0 ❤️

906960
2022-12-16 13:01:00 +0330 +0330

عاشق داستانت شدم همینو ادامه بده خیلی مشتاقم قسمت بعدشم بخونم

0 ❤️

906992
2022-12-16 15:55:01 +0330 +0330

ماشالله همه هم تو این داستانا کیرکلفتن 😑

0 ❤️

907100
2022-12-17 15:37:55 +0330 +0330

این داستان مربوط به همکار خانمم هست که تو یکی از روستاهای شهر مهاباد معلم بوده اتفاق افتاده
البته من قسمتهای سکسی رو اضافه کردم و شاخه برگ دادم
قسمت پنجم آخرش خوب نیست ولی قسمت ششم به اسم المیرا روستا ۲ نوشتم که خیلی جذاب و آخرش خوبه
به جز اسم المیرا اسمها واقعی نیست ولی داستان واقعی هست

0 ❤️

907121
2022-12-17 22:46:42 +0330 +0330

هنوز تو این کص و شعر و داری میکشی؟

0 ❤️