خاطره من و دختر عموم

1401/09/20

سلام به دوستان خوب سایت شهوانی
من احمد هستم و می‌خوام یک داستان بگم
این خاطره هست و نه رؤیا!
توجه: تمام نام هایی که در این داستان به کار میبرم همه نام مستعار هستند.
خوب از خودم بگم که الان تقریباً دارم میرم تو 18 سال و خونمون هم تو یکی از شهرستانهای جنوب غربی ایران هست.
خوب همچی از کودکی شروع شد زمانی که 11 _ 12 سالم بود، اون موقع دو تا از عمو هام خونه پدری شون رو با کمک بابام و 2 تا دیگه از عموهام تخریب کردن و از نو داشتن می‌ساختن و من هم دختر عمو داشتم و هم پسر، که یه پسرعمو و یک دختر عمو از خودم بزرگتر دارم و چند تا پسر عموم و دخترعمو از خودم کوچیکتر، که با این ها کاری ندارم اصل کاری اینه که می‌خوام در موردش بگم، یک دختر عمو داشتم و دارم که تقریباً یک سال ازم کوچیکتره، که تمام این ماجرا در مورد من و این دختر عموم هست که یک سال ازم کوچیکتره و این دختر عمو من هم یه برادر داره که پسرعمو بزرگه هست، خوب برگردیم به داستان؛ چند روز گذشت و خونه به کلی تخریب شد… و داشتن مصالح ساختمانی میووردن که از نو شروع کنن به ساختن خونه، قرار بود خونه قدیمی یک طبقه تبدیل به خانه دوطبقه خوشگل شه.
خلاصه خونه رو داشتن می‌ساختن یعنی تقریباً 70 درصد کار های طبقه پایینی رو تموم کردن و نصف طبقه بالایی رو درست کردند، طبقه پایین نه در داشت و نه پنجره، فقط دیواره ها رو بردن بالا و یک سقف گذاشتن که بتونن طبقه بالایی رو درست کنن
خوب از طبقه پایینی بگم که نه بزرگ هست و نه کوچک دوتا اتاق داره که حمامش داخلی هست و وسط اتاق ها و روبروی پذیرایی‌.
بریم سر اصل مطلب؛ ماهم بشدت شاش گرفتیم و میدونستم کسی رو و تو ساختمون نیست چون تقریباً ساعت 5 بعدازظهر بود. منم رفتم توی حموم که سقف نداشت یعنی نورگیر بود و هنوز نورگیر رو نصب نکرده بودن بخاطر همین نور بود تو حموم، منم خیلی ریلکس سر کیرم رو گرفتم و داشتم میشاشیدم که از قضا دختر عموم هم پشت سرم بود و داشت نگام میکرد که چطور میشاشم(سر پا داشتم میشاشیدم) خیلی با تعجب نگام میکرد یکدفعه دیدم اومد از جلو ببینه ادرار از کجای کیرم داره میزنه بیرون که دیدمش😁 منم سریع کشیدم بالا ولی گفت می‌خوام ببینم شما پسرها از کجا جیش میکنید گفتم به شرطی که توهم بذاری مالت رو ببینم گفت باشه و منم کشیدم پایین (من یکچیز هایی از سکس میدونستم ولی نه کامل،) و سریع کشیدم بالا که گفت من که چیزی ندیدم شلوارت رو بکش تا سر زانوهات که گفتم من در اوردم حالا نوبت توهه که در بیاری، اونم شلوارش رو کشید تا سر زانوهاش، و اومد جلو گفت من دست میذارم به مال تو، توهم دست بذار به مال من. منم قبول کردم و گذاشتم دست بزنه تا دست زد کیرم راست شد و حشری شدم با اینکه چیز زیاد نمی‌دونستم یا حتی آب هم نداشتم ولی ناخودآگاه منم دست زدم به کس اون و مالیدمش و خوشش اومد گفتم بیا نوبتی چیز هامون رو بمالیم‌توی هم و نوبتی میمالیدیم من از جلو کیرم و هل دادم وسط پاهاش و همون طور ثابت موندم (ناگفته نماند یکم عقب جلو میکردم ولی) چون بلد نبودم تلمبه بزنم هیچ کاری نکردم جزء بی‌حرکت، خلاصه گذشت …
بعد از این دیگه رومون توی روی همدیگه باز شد و یخ‌هامون آب شد.
بعد از دو سه روز رفتیم خونشون و شوخی می‌کردیم بازی میکردم اولش قایم موشک بازی بعد یخ اووردیم بازی میکردیم، چند تا یخ کوچیک‌ مینداختیم توی لباس و شلوار همدیگه و خیلی بهمون خوش گذشت و گذشت و گذشت تا بزرگ شدیم و این بازی تموم شده بود و دیگه بهم دست نزدیم
وقتی بزرگ تر شدیم و 15_16 سالم شده بود و تو اوج بلوغ بودم حشرم هم زیاد شده بود و دوست داشتم یکی رو بکنم یا حداقل با اون خودم رو ارضا کنم و خودمو خالی کنم ولی تنها چیزی که داشتم برای خالی کردن خودم، دستم بود و این دستم شده بود برام کس، کون و کلا یک دختر اولش یاد این جوک افتادم که گفت:« ناتوانی در جوانی منت دختر نکش ، دستت را لوله کن بر قامت کیرت بکش» بعد با خودم گفتم حالا بزار یه منت بکشیم شاید جواب دادم و رفتم پی‌وی همون دختر عموم و شروع کردم به چت کردن باهاش و خواستم مخش رو بزنم که فقط از این زندانی که توش افتادم خلاصی پیدا کنم و دیگه از شر جق راحت شم که با چند تا جوک و شوخی چراغ سبز داد (که فک کنم خودش دوست داشت چون هیچکس با جوک چراغ سبز نشون میده) که یکیش این بود بهش گفتم یک مصرح شعر میگم تو ادامه ش رو بگو، -گفت بگو
+گفتم ″قوری ز قلم، قلم ز قوری″ و فرستادم و روش ریپلای کردم و گفتم ادامش؟
-گفت نمی‌دونم تو بگو
+گفتم چه کونی داری گوگولی مگولی
اونم خندید و گفت من؟
+گفتم پس کی
-گفت واقعا؟؟
+گفتم آره
بعد از این دیگه مانتو کوتاه میپوشید و من رو فقط حشری میکرد تا اینکه دل رو زدم به دریا و رفتم براش
حمام و دستشویی‌ خونشون بیرونی یعنی تو حیاط بود
با دختر عموم و پسرعموم(برادرش) جا مینداختیم توی حیاط و از هوای سرد (زمستون بود) لذت می‌بردیم که یکدفعه پسرعموم رفت دستشویی (به قول جناب خان دشوری) بیشتر آخر شب ها می‌رفت و یه نیم ساعت چهل دقیقه ای توی دستشویی هست فک کنم یبوست داره، عموم و زن‌عموم هم داخل بودن و چون آخر شب بود و سرد بود در حال رو بستن و خبری ازشون نبود
منم فرصت رو غنیمت شمردم و رفتم تو فاز مخ زدنش وشروع کردم
اون موقع گوشی داشتیم و میدونستم تلگرام داره +گفتم مهسا -گفت بله +گفتم گیف تو تلگرام داری؟ گفت آره دارم گفتم خوب یه چند تا بفرست داشت می‌فرستاد که دیدم همه بدون صحنه هستن دوباره گفتم مهسا و یواش گفتم مهسا چند تا از اون گیف ها و چند تا استیکر بفرست اینا دیگه چین😕 گفت باشه و چند تا گیف و استیکر فرستاد و منم تو پیام گفتم مهسا یادته کوچیک‌ بودیم تو خونه عمو اینا تو حموم؟ گفت نه بعدشم روبروتم چرا حرف نمی زنی؟ گفتم خوب شاید یکی صدارو بشنوه و… دوباره گفت یادم نیست بگو چیشد؟(نمی‌دونم دلخواه گفت خواست دوباره بگم یا واقعا چیزی یادش نبود)
داستان رو به طور خلاصه گفتم و گفت منو تو؟ گفتم آره دیدم گفت کاشکی برگردیم به کوچیکی که فهمیدم این یعنی چراغ سبز نشون دادن
منم رفتم جلو تر و دست گذاشتم روی رون‌ش گفتم بیا دوباره برگردیم به گذشته و خیلی سریع لبشو بوسیدم اولش هلم داد اینبار دست گذاشتم روی کسش و میمالیدمش تا اینکه حشریش کردم
از بابت پسر عموم و عموم و زن‌عموم خیالم راحت بود ولی با این حال یک ترسی داشتم
گفتم اینجا نمیشه بیا بریم تو حموم
گفت نه شک میکنن
گفتم سریع کسی قرار نیست بفهمه
گفت قول میدی سریع باشه که کسی شک‌نکنه؟ گفتم قول
خلاصه رفتیم تو حموم
شلوارم رو کَندم تا سر زانوهام و تا خواست دست ببره برا شلوارش سریع شلوارش رو کشیدم پایین (همراه با شورتش) و لباش رو بوسیدم و گفتم از کجا بکنمت؟
گفت از جلو نه(منظورش از کس نکن) گفتم باش نگران نباش
برعکسش کردم و پشتش رو کردم به خودم و خمش کردم یک تف زدم روی کیرم و یک تف وسط پاهاش خودش هم همکاری میکرد و اونم تف رو میالید وسط پاهاش (از خط کس و تا سوراخی کونش) منم پاهاش رو یکم باز کردم و گذاشتمش وسط پاهاش و لاپایی میزدم
زدم زدم تا ابم‌ اومد و ریختمش توی فاضلاب حموم و‌ پوشیدیم و رفتیم تو حیاط و اونشب حال کردیم
گذشت و گذشت (یه هفته ای بعد) پدر مادرش رفتن روستا(مون) پیش دایی باباش چون حالش خوب نبود، پسر عموم هم زنگ زد و گفت حوصله مون سر می‌ره بیا خونمون؛ منم از خدا خواسته سریع آماده شدم و رفتم
دیدم مهسا هم همونجا هست
سلام و احوالپرسی کردیم
و محمد(پسرعموم) رفت تو آشپزخونه آب بیاره
به مهسا گفتم باید محمد رو دک کنیم گفت موافقم
خلاصه یکی دو ساعت باهم بازی میکردیم ، شوخی می‌کردیم تا رفیقش زنگ زد گفت بیا بریم یجایی نیم ساعتِ برمیگردیم
(بدبخت هم نمیدونست من می‌خوام خواهرش رو بکنم) گفت احمد حواست به مهسا باشه تا من بیام گفتم نگران نباش هستم‌ تا بیایی و رفت
تا رفت و مطمئن شدیم که رفت، لخت شدیم
بهش گفتم روی شکم بخواب روی زمین
وقتی خابید یه بالشت گذاشتم زیر لگن‌ش که کونش بیاد بالا
خلاصه تف انداختم رو سوراخش و یک تف هم به سر کیرم و افتادم روش، اولش دردش گرفت گفت در بیار درد داره گفتم الان جا باز می‌کنه خوب میشی، یکم بعد که جا باز کرد دیگه کردم کردم به تلمبه زدن
چهارتا تلمبه یواش زدم دیدم فایده نداره این پوزیشن همون طور که کیرم ‌توی کونش بود انداختمش روی پهلو و افتادم پشت سرش و تلمبه میزدم و همزمان من ممه هاش رو و خودش هم کسش رو میمالید اینقدر حال داد که نگو و نپرس دوست داشتم هی کیرم توش باشه و درش نیارم ولی متأسفانه ابم‌ اومد و تمامش رو خالی کردم تو کون
و گفت حالا تو دراز بکش دراز کشیدم با کیرم بازی کرد تا دوباره راست شد
دیدم بلند شد نشست روش(سر مهسا طرفا زانو هام بود)، داشت خودش تلمبه میزد، چون یک‌بار ابم‌ اومده بود دفعه دوم یکم دیرتر میوومد برای همین هی بالا پایین می‌شد
بعد دیدم داره خسته میشه انداختمش رو خودم و گفتم خودتو یکم بگیر بالا تا گرفت منم شروع کردم به تلمبه زدن توی کونش
اون هم یک‌دستش به ممه هاش بود یک‌دستش به کسش تا ارضا شد
و چند ثانیه نزدم بعد دوباره شروع کردم به تلمبه زدن تا برای بار دوم ابم‌ اومد
خلاصه بلند شدیم اون رفت خودشو پاک کرد منم کیرم رو پاک کردم
و لباس پوشیدیم و منتظر موندیم تا محمد بیاد
و اومد و… تا عمو اینا اومدم و منم رفتم خونمون

ببخشید اگر غلط املایی داشت یا جمله بندی خوب نبود، چون بار اولم هست دارم داستان می‌نویسم و انشاء ام زیاد خوب نیست به هرحال امیدوارم خوشتون اومده باشه
راستی اینم بگم که اگر داخل کامنت ها فحش دادید بدونید دارید به خودتون توهین می‌کنید و خواهشاً فحش ندید

نوشته: احمد


👍 5
👎 11
38001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

906242
2022-12-11 02:17:54 +0330 +0330

باشه تو راست گفتی

0 ❤️

906289
2022-12-11 11:40:18 +0330 +0330
cpr

آخه شل مغز هر کسی که تا حالا یکبار آنال سکس رو تجربه کرده کاملا واضح میدونه چرند میگی و تخیل بوده.اصلا فرض دفعه اولشم نبوده ولی جنده هم نبوده که هر روز کیرهای مختلف تجربه کنه پس امکان این نیست انقدر سریع با دردش اکی بشه که خودش بخواد تلمبه بزنه و چقدر برادرش احمق بوده که از رفتارهای شما بو نبرده و هزاران سوتی که دادی و مشخص میکنه باید کمتر دست بر قامت دولت بکشی

1 ❤️

915973
2023-02-19 16:18:11 +0330 +0330

بچه گی شاید راست باشه اما از اونجا که گفتی تو با دختر عموت تنها شدی لاپایی زدی دروغات شروع شدن
اگه تهران باشه طبیعی هست که پسر عموت تورو با خواهرش تنها بذاره یعنی احتمال داره
اما روستا شرایطش فرق داره کسکش خان
من خودم بچه روستام
پسرای فامیل رو سایشون رو با تیر میزنن اطراف خونه ببین بعد اونا رفتن شمال دخترشو گذاشت واسه تو که بکنیش و لنگاشو بدی بالا
کم کس بگین لطفا

0 ❤️

915974
2023-02-19 16:21:45 +0330 +0330

من خودم دختر عموم رو بچه بودیم لاپایی زدیم
من و داداشم و داداشش و خودش رفتیم انباری برای بازی کردن
همه بدون شلوار بودیم
اونجا داداشش نگهبانی میداد ماهم با کوسش بازی میکردیم اما بعد که بزرگ شدن دیگه کسی نذاشت همدیگرو ببینیم و باهم غریبه شدیم تقریبا
بعد منم بیام بنویسم بزرگ که شدیم کردمش
اتفاقا خیلی هم تو کفش بودم بکنمش اما دیگه نشد
پس توهم عین من بزرگ شدی نتونستی بکنیش ولی توهم زدی اومدی نوشتی کردیش که کونت یخ کنه

0 ❤️