زندگی پس از طلاق (۱)

1401/12/07

دوماه از طلاقم میگذشت. تو این دوماه انقدر شماتت ونصیحت فامیل وآشنا ،رفت وآمدهای بزرگ فامیل بخصوص اقوام علی برای پیوند دوباره ماباهم ،اصرارواظهار ندامت علی از خیانتش ودرخواستش برای برگشت من سرخونه وزندگیمون ،بود که خیلی کم میشد به سکس فکر کنم. دوتا کار اضافه برداشته بودم تا عصرها دیرتر بخونه بیام و از دست غرغرهای مامانم راحت تر باشم. خیلی سخته برگردی به جایی که ازش رفتی. بخصوص اینکه هیچ کی بتو حق نده که حق داشتی طلاق بگیری. همه بیاند خوبیای علی رو مثل چماق بکوبند تو سرت وحتی خودش هم نفهمه که فقط خیانتش، باعث جدایی نشد. خیانت تیر خلاصی بود به رابطه ما. انقدر از هم دور بودیم انقدر هر حرف کوچیکمون به دعوا ختم میشد ،انقدر من رو له کرده بود ،انقدر عذرخواهی های بی مورد حتی تو وقتایی که خودش مقصر بود ( صرفا برای تموم شدن بحث ودعوا ) ،انقدر تنها وبی پناه بودم ،حتی وقتی تو آغوشش بودم ،انقدر برای شنیدن یه دوستت دارم ساده گوشهام روتیز کرده بودم ونشنیده بودم وخیلی انقدرهایی که وقتی فهمیدم خیانت کرده بجای اینکه ناراحت بشم ؛ ته دلم خوشحال بودم که الان وقتشه ومیتونم از دستش راحت بشم. الان یه حالت خودکم بینی وداشتم یه ایرادی رو تو خودم حس میکردم. از آینه متنفر شده بودم. جلوی آینه فقط به این فکر میکردم نکنه اونقدرا که باید زیبا نیستم. بااینکه همیشه چشمها به من بود واز زیبایی کم نداشتم با ۱۶۵ قد و۶۷کیلو وزن وسینه های ۸۰ یه هیکل موزون البته نه با یه باسن برجسته وبرزیلی ولی یه بدن روفرم که سالها با تی آر ایکس بدون شکم وپهلو نگهش داشته بودم. الان دنبال یه نقطه ضعفی از خودم بودم که چرا علی پاروی من گذاشت ورفت با یه هرزه. چیش از من بهتر بود ؟ نکنه مشکل از من بود ؟…
این فکرها خوره مغز وروحم شده بود. بااینکه علی بارها گفته بود از روی کنجکاوی وکشف یه بدن دیگه رفته ومن هیچیم کم نبوده وبراش کم نگذاشتم ولی بعد از طلاق این حس ایراد دار بودن خیلی بد روانم رو به هم ریخته بود. همینها باعث شد که تو مجازی یه مذکر رو پیدا کنم که فقط تعریفمو بکنه مطمین شم که زیبام بهم ابراز علاقه کنه. اون موقع از مردها متنفر بودم. یاد علی وکاراش که میفتادم انقدر حس مرد ستیزی ومرد گریزی پیدا میکردم که حتی از داداشم هم بدم میومد. از کیر مردا چندشم میشد. بوی آبشون که خیلی وقتا علی وادارم کرده بود ،بمکم تو دماغم میومد واز هر چی سکس با مرد بود حالم بهم میخورد. تو همین شهوانی دنبال چند تاخانم برای لز رفتم که همشون پسر از آب دراومدند. تو سکس فقط دنبال لیسیده شدن کسم وارضا از طریق کلیتوریس بودم نه چیز بیشتر. اینها رو به رضاهمون دوست مجازیم، گفتم. حتی خودم رو دختر جا زدم که نخاد دخول کنه. گفتم چون میترسم بکارتم پاره شه حق درمالی هم نداره. رضا برام مثل یه سوپاپ اطمینان زودپز بو د. وقتی خیلی پر میشدم از دست علی وبخصوص تلفنهای اعصاب خوردکن مادرش ،که شما جدیدیا خوش زده زیر دلتون ،زندگی رو از پسر من گرفتی. دیگه سر یه کاراش نمیره. مگه تو چی میخای از زندگی ؟ پسر من چیش کم بود…مینشستم با رضا چت میکردم ومیرفتم تویه دنیای دیگه. شاید چون میخاس برام خرج نکنه گف که داره مهریه زن سابقش رومیده گف دیگه قصد ازدواج نداره وزن گرفتن بنظرش فقط تله است.شیرازی بود وتو اصفهان کسی رو نداشت وبرای کار اومده بود اینجا. گف از هم گسستگی سلولهای تحتانی داره ونمیتونه بیاد بیرون ۳جا داره شیفتی کار میکنه تا بتونه مهریه سنگین زنش روبده ویه نفس راحت بکشه. حرفاش برام خنده دار بود چون فکر میکرد قصدم تلکه کردنشه. بااینکه بعد از طلاق با رضا آشنا شده بودم وآزاد بودم وراحت میتونسم باش سکس کنم ولی هیچ کششی بش نداشتم. رضا در حد یه سرگرمی یا پر کردن وقت آزادم شبها قبل از خواب بود. براش گیف های برده میفرستادم وهر از گاهی عکس از سینه هام وبالای کسم واون باتعریف وتمجیدش تا حدودی اون حس های منو آروم میکرد. اونم عکس میفرستاد بخصوص شبایی که حس میکردم بعدش داره جق میزنه چون ۵دقیقه ای میرفت وبعد کسل میومد. روزها گذشت ورضا اصرار داشت که چون هم خونه ایش رفته شهرشون برم خونش. هم میترسیدم برم وهم میلی نداشتم. ۳سال زندگی با یه مرد بمن یاد داده بود که مردها اگه ارضات کنن وبا کس لیسی آبت رو بیارن بعد تشنه تر میشن وتلافیش رو از کس وکونت درمیارند وچنان جر واجرت میکنن که به جگر زلیخا بگند زکی. ولی رضا اصرار داشت که خودش کس لیسی دوست داره وانقدر جق زده وآبش زود میاد که فوقش کافیه من براش یکم بمالم و زودترش آبش اومده. اخر ماه بود وباید حسابها رو تحویل میدادم. سر خودم شلوغ بود میلی بسکس نداشتم ولی اسهای رضا که حتی وقتی سر کار بودم ونتم قطع بود ،پیام میداد واز اینکه چطوری کس وکونم رو میلیسه وچجور ممه هام رو میمکه که چندین بار ارضا بشم ،لای پام رو خیس میکرد. یه شب پیله وپله که اگر فردا نیای دیگه بات چت نمیکنم ومن مسخره تو شدم واصلا معلوم نیس یهو مردی…گف پس فردا
دوستش میاد وباید فردا برم پیشش. مردد بودم برم یا نه. مردی که حتی ندیده بودمش وهیچ اطلاعاتی ازش نداشتم. تا ظهر فکرام رو کردم و یه دوست صمیمی از دوران راهنمایی ودبیرستان داشتم که چون فاسد بود چندین بار با من هماهنگ میکردوتو واتساپ وضعیت میفرستاد که اگر بعد از ۵ تا ۱۰ دقیقه بش زنگ نزدم زنگ بزنم پلیس و…الان من بش زنگ زدم موقیت خونه رضا رو فرستادم وبش گفتم عصر دارم میرم اونجا واگه تا ۳وربع بش زنگ نزدم اون زنگ بزنه واگه جواب ندادم پیگیر شه. بم زنگ زد وگف خره رویا کوجا داری میری؟ اینجا خیلی محله پایینه من که تو میگی جندم جرات ندارم برم این محله. بیخیال شو خودم یه کیر برات پیدا میکنم که گفتم نه وبش مطمینم. گف آدمای کوچیک هرکاری ازشون بر میاد چون عقده بزرگ شدن دارند ومن گفتم هر بی پولی کوچیک نیس این بنده خدا داره قباله زنش رو میده وتو همیشه زندگی رو تو پول دیدی. گف خاک توسرت باپولدارا نبودی اونا بیشتر حواسشون جمعه که پولشون رو به کسی ندند ولی خوبیشون اینه چشم ودلشون سیره برات شر درست نمیکنن باشون به مشکل نمیخوری ودنبال حاشیه نیستن. رویا نرو اینجا آدما وفرهنگاشون خوب نیس تو چیزی کم نداری بزار معرفیت کنم دوس پسر قبلیم…به زور ازش خدافظی کردم. آدرس رضا یه محله های پایین شهر اصفهان بود که من تو ۲۶سال عمرم حتی از اون محدوده رد نشده بود. رضا صبح تا ظهر پیامهای سکسی وکس لیسی فرستاد. گف کاری کنه از خوشی جیغ بزنم وتا شب پیشش بمونم. باسختی ومکافات تونستم تو کوچه های باریک محله رضا خونش رو پیدا کنم. وقتی دیدمش با عکسی که برام فرستاده بود خیلی فرق داشت. عکسش آتلیه ای بود وروتوش شده بود خودش خیلی زشت تر بود. قد ووزنش رو دروغ گفته بود. چند بار خواستم برگردم چون با دیدنش اون یه ذره حس وحال سکس هم از ذهنم رفته بود. ولی…شاید روم نشد یا دلم برای رضا سوخت یا فکر کردم چون قراره سکسمون کامل نباشه یاحس کنجکاویم که بزار ببینم چجوریه…خلاصه که هر چی بود رفتم تو. بعد از دیدن خونه ومطمین شدن از اینکه رضا تنهاست بدوستم زنگ زدم وگفتم فایلها توی کشو وکلیدش تو جاخودکاریه تا حسابها رو چک کنه وتو سیستم بزنه منم اومدم. به رضا گفتم باید زود برگردم ورضا محکم بغلم کرده بود وفقط لبهام رو میبوسید. علی ۲۰سانتی از من بلندتر بود ومعاشقه ایستاده ما به سختی بود ولی رضا حدود ۵سانتی بلندتر بود ونوک ممه هام روی سینش وکیرشق شدش درست وسط کسم بود. دستاش که رفت روی کونم آهم بلند شد واون با جون گفتن شروع به دراوردن مقنعه ومانتوم کرد
-نگفته بودی کارمندی پرستاری؟
-نپرسیدی نه
-از عکسات خیلی خوشگلتری تا ندیدمت واقعا فکر میکردم سرکارم مرسی که اومدی
با یه شورت وکرست تو آغوش رضا بودم ودستای زبر وقاچ خوردش پوست بدنم رو اذیت میکرد. گفته بود مهندسه ولی معلوم بود کارگر بود چون من هیچ وقت زبری دستهای علی رو حس نکرده بودم. دستش که تو شورتم رفت انگار یه سمباده به کسم مالیده میشد که چون خیس بود شهوت بیشتری برام داشت. رضا انقدر هول بود که همونطور ایستاده قصد داشت ادامه بده. گرسنه ام بود فکر میکردم رضاناهار یا حداقل یه خوراکی میزاره. فکر نمیکردم
از همون لحظه ورود ، سکس رو شروع کنه. ازش جداشدم وبه سمت کیفم که روی یه مبل کهنه بود رفتم. همیشه چند تا بیسکوییت وشکلات داشتم. نشستم روی مبل وهمزمان باخوردنشون ،رضا روبه روی من روی زمین نشست وشروع ببوسیدن رونهام کرد. گفت گرسنه ای ؟من فکر کردم ناهارخورده میای.
گفتم نه. نشد بخورم. رضا امروز آخر ماهه بخاطر تو اومدم، خیلی کار دارم. زود باید برگردم ورضا پاهام رو از پشت رونهام گرفت وکشید جلو واز روی شورت شروع بخوردن کسم کرد. لبه شورتم رو که زد کنار وزبونش بچوچولم رسید ناله ام بلند شد وروی کمرش خم شدم. خودم شروع بمالیدن سینه هام کردمو زبون رضا روی کسم تو حالت رفت وبرگشت لذت عجیبی بم میداد. خسته بودم ودلم میخاست دراز بکشم ولی تشک وبالشی که رضا وسط حال پهن کرده بود خیلی کثیف وکهنه بود طوریکه دلم نمیومد بدنم بش مالیده بشه. خونه یه اتاق داشت ومن فکر میکردم توش تخته ‌.بلند شدم برم تو اتاق که رضا ایستاده نگهم داشت وکسم رو میمکید.قرار بود رابطه ما ارباب وبرده باشه ورضا فکر کرده بود دوست دارم بایستم. خورده شدن کسم تو اون حالت یه حس خوب شهوت وقدرت رو باهم بم میداد واز لذت زیاد شروع به فشار دادن سر رضا به کسم کردم ناله هام بالا رفته بود وکسم نبض میزد وواقعا یه کیر میخاست. صحنه های سکسم باعلی از جلوی چشمم رژه میرفت ودلم میخاست الان رضا پا میشد وهولم میداد کنار دیوار ومحکم وبی رحمانه تو کسم تلمبه میزد. دستم رو بچوچولم بردم ومحکم مالیدمش. داشتم ارضا میشدم که موبایلم شروع به زنگ زدن کرد. تو فکر اینکه پریسا پشت خطه چون خیلی بدبین بود به اومدن من ،سر رضا رو محکمتر بکسم فشار دادم وگفتم مک بزن محکمتر وبالرزش پاهام وپرشدن کسم از آب ارضا شدم. رضا پاشد بره دهنش رو بشوره ومن بسمت تلفنم رفتم. درکمال تعجب رییسم بود. بعد از سلام واحوالپرسی گفت شما اداره اید
-جناب من اومدم ناهار وبرمیگردم گفته بودم عصر گزارش حسابرسی روی میزتونه
-بله من اومدم ودیدم چیزی روی میز نیست البته که تافردا فرصت هست ولی…
وقتی برگشتم به سمت رضا درحال بازی باگوشیش بود وگوشیش رو آورد پایین. انقدر ذهنم درگیر کار بود که اصلا فکر نکردم شاید رضا داره فیلم میگیره. به سمت آشپزخونه رفتم وهمونطور که رییسم موارد مهم تو گزارشها رو که بیش از ۳باری توضیح داده بود دوباره برام میشمرد ،مشغول خوردن آب شدم. من یکم وسواس بودم وحس بدی به اونجا داشتم. دلم نمیومد از لیوانهاش آب بخورم وروی سینک خم شدموبا دست آب خوردم. از رییسم خداحافطی کردم ورفتم سمت لباسهام تا بپوشمشون.
-رییسم بود رضا میگه کجایی چرا گزارشت آماده نیس
-شنیدم
به سمتم اومد وگف وپس این چی واشاره به کیرش کرد. هنوز شق بود یه کیر کوچیک وخپل. سرش یکم به راست متمایل بود. دودستی شروع بمالیدنش کردم که گف نمیخوریش ؟
اونروز حس بدی داشتم. مشخص بود رضا تازه حموم نرفته بود بس که اونجاها کثیف بود فکر میکردم کیر رضا الان بوی گندی میده حتی بااینکه ایستاده بودم یه بوی کیر پیچید توی دماغم. اصلا نمیتونسم بخوردن کیرش حتی فکر کنم. مستاصل نگاهش کردم که گف بزارم پشت ؟
-نه رضا من تا
-نه منظورم لای کونته
پشتم روبش کردم وموهام رو کشوندم جلوی بدنم تا کثیف نشند
-رضا کاندوم نمیزاری ؟
-مگه عجله نداری الان زود میاد
بدم میومد آب مرد بریزه رو تنم اونم رضا که حتی حاضر نشده بود برای اومدن من یه ادکلن بخودش بزنه. آدم تو تفاوتها واقعا میبینه درجه برتری آدمها رو. علی حتی اگه خسته هم بود حتی وقتایی که امتحان داشت ودرگیر بود تا دوش نمیگرفت پیشم نمیومد. کیرش رو گذاشت لای لمبرای کونم ومن کج بودنش رو بیشتر حس کردم دوبار که لای کونم بالا پایین کرد ،خیس شدم واز خودم چندشم شد. کمرم رو بوسید واز چلوندن سینه هام دست برداشت. به سمت دستشویی رفتم تا خودم روبشورم. دستشویی تو پارکینگی بود که از یه دری که کنده شده بود به ساختمان راه داشت واز روبه رو به درب خونه واز سمت راست به ورودی حال میخورد. زمستون بود وآب سرد بود وخیلی صبر کردم تا گرم شد. وقای بیرون اومدم رضا باز روی مبل روبه روی درب ورودی درحال بازی باگوشیش بود. ازش بدم اومده بوداز خودم بیشتر از اون. اینکه نمیگف چیزی میخام یانه اینکه اصلا براش مهم نبودم حتی اندازه یه دوش گرفتن اینکه حتی فکر نکرده یه چای بزاره نشسته تو خونه ومن بااینکه راه رو گم کرده بودم حاضر نشد بیاد دنبالم. حس یه جنده ای رو داشتم که اومده بده وبره. باحرص از تو کیفم دستمال برداشتم وخودم رو خشک کردم وباز به رضا نگاه کردم که ریلکس روی مبل نشسته بود. لعنت بت رویا کجا اومدی با کی اومدی انگار از نگاهم فهمید پرسید
-عزیزم چیزی نمیخای
-نه ممنونم
دلم میخاس سریع از این خراب شده میزدم بیرون وتموم میشد این کابوس. وقتی پشت فرمون نشستم رضا رو دیدم که اومده تو کوچه. کوچشون شلوغ بود وگفته بود که باید چک کنه کسی نبینه ولی باید قبلش چک میکرد نه حالا که من رفتم. اونروز چون بابام برای یه دوستش مشکل قلبی پیش اومده بود سریع ماشین منو از پارکینگ درآورده بود ورفته بود ومن مجبور شده بودم با ماشین بابا برم.بابا یه آزرای سفید قدیمی داشت که چند باری بخاطر خرج زیادش خواسته بود بفروشه ولی کسی ازش نمیخرید. ما یه خونواده متوسط بودیم واین ماشینم ،داداشم به زور برای قبولی دانشگاهش که بتونه بره دختر بازی ،۸سال پیش رو دست بابام با گرفتن وام گذاشت. یادمه حتی مامانم برای دل تک پسرش چند تا تیکه طلا فروخت تا پولش جور شد…اونروز رفتم سرکار وگزارشام ایراد داشت وبا رییس کلی کل کل وبحث که من درست میگم واونم رییس رو اشتباهش پافشاری میکرد ومیگف حرف من درسته …شب عصبی وخیلی گرسنه اومدم خونه. علی با یه باکس گل تو پذیرایی منتظر من بود.دلم خوش بود میام خونه شام میخورم ولالا تا صبح. با دیدن خستگی من گفت رویا ۱هفتس میخام بیام باهم صحبت کنیم گفتم آخر ماهه. صبر کنم گزارشت رو بدی
-علی من ۱۲ ساعت سر کار بودم حتی ناهار هم نخوردم کاش میزاشتی یه وقت دیگه بعدشم علی چی عوض شده که بخایم در موردش
-من تو اتاقت منتظرتم باید با هم حرف بزنیم اون به سمت اتاقم رفت ومن از عصبانیت پا بزمین کوبیدم.
طوریکه بشنوه گفتم مامان چرا بامن هماهنگ نمیشید راهش میدید توخونه ؟علی که به در اتاق رسیده بودوداشت دستگیره در رو باز میکرد، گف تلفنت رو جواب نمیدی. مامان به پهلوم کوبید وگف زشته مهمونه برات بستنی خریده مگه اداره ناهار نمیدن که گشنه موندی ؟ میدند آشغال میدن منم چون اعتراض کردم نمیخورم دادم به مستخدم انقدرم شلوغ بودم که
-همین لجبازیاته که زندگیتم اینه تو زندگی به چیزی هس بنام کوتاه اومدن کنار اومدن
-مامان تو رو خدا ولم کن لااقل امشبو ولم کن
از گشنگی تند تند غذایی که مامان برام داغ کرده بود وخوردم. مامان، بستنی علی رو باسلیقه با اسکوپ تو ظرف میچید از باکس گلش گلی آورد وتوسینی گذاشت که با عصبانیت پرت کردم تو سینک و گفتم مامان سعی نکن بین ما رو درست کنی من تازه از دستش خلاص شدم. این مردک هیچ وقت نفهمید چه موقع باید چه کاری کنه ۳سال تو خونش بودم ۱بار هم برام بستنی نخرید حتی عروسکی ،تا من دلم خوش باشه حالا که طلاق گرفتم رفته بستنی سنتی خریده این خرش از پل بگذره باز همون علیه الان چون گیره
-مادر ببین پاکتش رو اینهمه راه رفته از رهنون برات
در حالیکه با سینی به سمت اتاقم میرفتم گفتم گوه خورده مرتیکه
-رویا حیا کن لباست رو عوض کن
-کجا برم عوص کنم؟ تو اتاقم ؟مامان از دست تو
وقتی وارد اتاق شدم با دیدن علی که روی تختم نشسته بود جا خوردم. با دست به تخت کوبید وگف بیا بشین اینجا. بی توجه بش بعد از تعارف بستنی ،روبه روش روصندلی میز کامپیوتر نشستم وکامپیوتر رو روشن کردم. دوست داشتم بش بی احترامی کنم تا دیگه مزاحمم نشه تازه از دست خودش وخونوادش راحت شده بودم. تازه طعم یه زندگی آزاد ورها رو میچشیدم.تازه از عشقش واون اسارت وحقارتاش راحت شده بودم. چقدر ساده بود که فکر میکرد برمیگردم.
-علی بعد طلاقمون دیوونه شدی؟ووقتی مبهوت نگاهم کرد ادامه دادم
-یادته چند بار گفتم بریم رهنون بستنی بخوریم گفتی مگه دیونه ایم اینهمه راه برای یه بستنی.
-اشتباه کردم رویا. انقدر دوستم داشتی انقدر بام میساختی وهیچی نمیگفتی فکر نمیکردم یه روزی حتی فکرشو بکنی منو بزاری کنار
-اره میدونی من یا صفرم یا صد

من حد وسط ندارم یاعاشقم یا متنفر. من به کنار. شاهنامه خوندی. نوشدارو بعد مرگ سهراب میدونی چیه؟ این بستنی الان بدمزه ترین بستنی تو کل زندگی منه. چون یادم میاد چقدر گفتم بیا باهم بریم ونیومدیم
-رویا درس داشتم کار داشتم وقت
-برای من نداشتی. برای اون زنیکه. برای اون وقت داشتی. علی چرا میخای باز باهم باشیم ؟ تازه از هم راحت شدیم. یادته میگفتی لیاقتت رو ندارم یادته میگفتی بخودم ببالم که میشم خان دکتر. میدونی علی خیانتت ما روجدا نکرد. ما خیلی وقت بود جداشده بودیم ،بظاهر زن وشوهر بودیم. ما همسر نبودیم تو از من بالاتر بودی خیلی هم بالاتر
-الان خیلی اوضاعت خوبه ؟
-آره لااقل اعصابم سرجاشه.
-رویا چرا حلقه ات رو درنمیاری ؟ میدونم سر کارت نگفتی جداشدی. میدونم کسر شانته بگی مطلقه ای
-علی اون مشکل من نیس اون مشکل مردا وجامعه اطرافه. اینکه فکر میکنن تو اگه مطلقه ای دلت
-رویا لج کردی منم حماقت کردم طلاقت دادم الان پشیمونم بخدا تا روز دادگاه باورم نمیشد دارم
-بس که از خودمتشکری بس که فکر میکنی من کنار تو بزرگ شدم کنار تو آدم شدم بس که منو ندیدی بس که
-رویا من میدونم تو الان هم مشکل داری مامانت گف کار بیشتر برمیداری. داری خصوصی کار میکنی. رفتی برای تدریس اسم نوشتی
-علی مشکل دارم ولی تحقیر نمیشم. مقصر همه چیز نیستم. کوچیک همه وتوسری خور همه نیستم. مجبور نیستم خفت بکشم از خودت ،خاندانت ،علی تو باید بری یه گیوه پا بگیری که اصلا سرش نشه شخصیت چیه شعور چیه حدوحدود چیه
-رویا من پشیمونم برگردی برات جبران میکنم. الان میفهمم چی داشتم وچی رو از دست دادم. ببین منم حلقه ام رو درنیوردم منم جایی روم نمیشه بگم جدا شدم انگار تواناییهام کمند
-کاری نداره بگو تقصیر اون بود. آدم نبود. قدرم رو نمیدونس. نمیفهمید اون زنه من مرد. حالیش نشد شوهر کرده زن نگرفته. من همینم که هستم نمیخای راه بازه جاده دراز
اینا حرفای علی بود که تو دعوا بمن میگف. حرفایی که با کوچکترین اعتراض یا خواهشم برای تغییر رفتارش یا چیزی میگفت
علی خندش گرفته بود وقتی گفتم خوشی زده بود زیر دلش. از درد بیکاری هی باخودش فکر میکرد چی پیدا کنه اعصاب منو بهم بریزه روانی بود
-رویا بگم غلط کردم راضی میشی ؟ اشتباه کردم. بلد نبودم. فشار روم زیاد بود
-علی من مثل تو دنبال مقصر نیسم. من دنبال آرامشم.
-الان آرومی ؟
-اوهوم
-بااین ؟
از زیر متکام دیلدویی که تازه خریده بودم رو بیرون کشید. با لبخند بم نگاه میکرد

دیگه نمیتونسم تو چشماش نگاه کنم. دویدن خون تو رگهای صورتم روحس میکردم.
-دلم برای بوی موهات تنگ شده بود اومدم بالشت رو بو کنم از کنار دیوار دستم خورد به این. رویا خیلی دل تنگتم. اون ناله هات اون لرزیدنات زیر بدنم اون ناخن کشیدنات، اون قفل کردن کست روی کیرم ،هیش کی برام مثل تو نیس میدونمم نمیشه ،لج نکن رویا. یه مدت بزار آزمایشی باهم زندگی کنیم برگرد حق طلاق بت میدم هر وقت خاسی برو. دیگه خونه پدرم نمیمونم میریم اجاره تو درست میگفتی مادرم خیلی تو
اعصابم خورد بود. آدما هیچ وقت عوض نمیشن. همونطور که وقتی تو خونش بودم ،سریع وسایلی که از چشمش قایم کرده بودم مثل دلارهای پس اندازم یا ۴تا نخ سیگار یا سکه ای که خریده بودم ونمیخاستم ببینه وبا چسب زیر دراور چسبونده بودم، رو پیدا میکرد وجلوی چشمم میزاشت که بدونم ،میدونه الان هم تونسه بود دیلدویی که بین تخت ودیوار قایم شده بود وروتختی وبعد بالش پوشونده شده بود رو پیدا کنه. از ظهر که رفته بودم خونه رضا ،مرتب اون حس سرکوبگر میومد تو ذهنم که چرا پاشدم رفتم خونه یه مرد. مثل یه زن هرزه رفتم کس دادم واومدم بعد بخودم میگفتم اینم تجربه بود بعد باز میگفتم نه به چه قیمتی رویا ؟ اون جنده مشکل پولی داره میره برای پول تو چیت کم بود؟ جدا شدی جنده بشی؟ از این خوشت نیومد میخای بری دنبال یه کیر دیگه؟ تا کی رویا ؟ تو شخصیت نداری …
همین فکرا باعث شد بزنم زیر گریه. علی که هنوز داشت سخنرانی میکرد ،جا خورد وگف طوری شدرویا؟
-علی من اشتباه کردم انتخاب تو اشتباه بود من خیلی بچه بودم نفهمیدم چقدر باید محبت میکردم چقدر باید عاشق بودم اندازش دستم نبود تو هم شاید حق داشتی بعضی وقتا فکر میکنم شاید منم مقصر بودم زندگی ما باعشق بود لازم بود ولی کافی نبود من وتو…
مادرم چای ومیوه آورد وعلی دیلدو رو زیر بالش هل داد. اون گفت ومن گفتم تا رفت. ازم قول گرفت جمعه باهم بریم ناهار بیرون. در آخر بم گف مادرش داره براش میره خواستگاری ولی اون تاحالا پاش رو جایی نگذاشته گف دلش هنوز با منه گف من بیشتر از اون تو این طلاق ،از دست میدم. اون دلش نمیخاد که باعث آزار من وخراب شدن آیندم باشه…
بعد از رفتنش ،دیلدو رو قاطی لباسهام گذاشتم ورفتم حمام. چسبونکش رو ره دیوار زدم وزیر دوش روی دیلدو جلو وعقب شدم. همین از دنیای مردها برای من بس بود. بخودم قول دادم دیگه نه تو شهوانی نه تو سایتای دیگه دنبال لز یا کیر نرم. آب روی بدنم میریخت وباز صحنه های اون روز جلوی چشمم رژه میرفت وآزارم میداد. رویا ۱بار دیگه خاسی هرز بری برمیگردی پیش علی. اقرارمون این نبود اگه نتونسی خودتو کنترل کنی ودلت نوازش ومحبت یه غریبه رو خواست ،باید برگردی بزدگی قبلیت. وقتی یادم میومد ظهر چقدر خار وخفیف شده بودم. رضا تو کوچه سر ماشینش بود ولی حاضر نشده بود حتی تا یه تیکه راه بیاد دنبالم ،چقدر بم توهین شده بود وتهش به این میرسیدم که خودکرده را تدبیر نیس.
روی تخت داشتم گوشیم رو چک میکردم وتماسها وپیامها رومیدیدم که رضا ۱۶تا پیام تو تلگرام فرستاده بود شاکی از اینکه من مثل برده باش رفتار کردم وچرا کیرش رو نخوردم وبعد ارضا شدنم سریع رفتم و…جالب بود سر چیزی که درموردش باهم حرف زده بودیم وتوافق کرده بودیم. براش فرستادم تو خودت خاسی برده باشی درضمن یه دوش میگرفتی تا آدم رغبت کنه…با کمال پررویی گف دفعه بعدی که اومدی باید کیرم رو بخوری تا بعد اون کسم رو بخوره از حرفاش خندم گرفته بود دلم برای حال خودم واون میسوخت. اگه بش میگفتم من چقدر پشیمونم از اومدنم. فکر میکرد من خوشحال وراضیم واونه که تو این رابطه جنسی ضرر کرده. براش پیام دادم رضا من پشیمونم که ظهر اومدم دیگه هم نمیام که تو اذیت شی دستت هم درد نکنه بابت خوردنت( دلم نمیومد بش توهین کنم ته دلم براش میسوخت )من دیگه نمیام پیشت خوش باشی
پیام فرستاد که برای چی ؟ مگه خوشت نیومد. تو عجله داشتی اگرنه من چند بار دیگه ارضات میکردم. نزاشتی کیرم به کست بماله اگر نه خیلی بیشتر حال میومدی. تلفنت که زنگ خورد کلا بهم ریختی
-رضا بیخیال مهم نیس. دیگه دوس ندارم رابطمونا ادامه بدم بخصوص که تو شاکی ای
-نه من میگم دفعه دیگه تو هم برام بخور
-دفعه دیگه ای نیس من خیلی کار دارم وپشیمونم که اومدم دیگه هم نمیام
-هان جنده کیرمو نپسندیدی میخای بری با یه کیر دیگه
-مواظب حرف زدنت باش اونی که بمن میگی خواهرته
-اسم خواهر منو نیار تو یه جنده لاشی هستی
بغضم ترکید بخودم گفتم بیا تحویل بگیر برو کس مفتی بده خودتم برو بعد هم بت بگند جنده اونم از نوع لاشی
بلاکش کردم. سرم رو تو بالش فرو کردم وبحال خودم گریه کردم. چشمت کور رویا با ادم نیرز که بری همینه جای تشکر تازه داره…
گریه هام که تموم شد اومدم سرگوشیم که آهنگ بزارم وباش بخابم که تو تلگرام با یه شماره دیگه رضا کلی فحش داده بود وگفته بود خصوصی شدنش رو قبول کنم تا جنده بودنم رو بم نشون بده. اصلا مونده بودم دهنم خشک شده بود وبدنم لمس. وقتی اکسپت کردم شروع کرد رو ۱۰ثانیه عکسای لخت منو که تو خونش گرفته شده بود با اون شورت وکرست مشکی وتو بعضی جاها لخت برام بفرسته. بلند بلند به گریه افتاده بودم باورم نمیشد رضا انقدر پست باشه. عکسها کامل واضح بود که منم. یادم اومد که همش گوشی دستش بود پس داشته از من عکس میگرفته به دروغ میگف خونه دوربین داشته ولی از فاصله عکسها واینکه چند تاش پشتم بش بود واونموقع که آب میخوردم ورو سینک خم بودم،مشخص بود با گوشیش گرفته. حالم از اینهمه رذالتش والبته سادگی خودم بهم میخورد. براش فرستادم خوب که چی ؟ میخای چکار کنی ؟
گف وقتی عکسات رو پخش کردم از این ریلکس بودنت پشیمون میشی گفتم هر کاری ذاتته بکن وگوشیم رو خاموش کردم. داغون بودم یعنی عکسام رو پخش میکنه کجا میزاره؟ دوباره روشن کردمو وبراش فرستادم رضا بگو برات چکار کنم ؟
-هفته ای ۲بار میای کیرمو میخوری ومیری
-نمیتونم بیام من بت دروغ گفتم من شوهر دارم اون بم خیانت کرده بود برای تلافی اومدم ولی پشیمونم دیگه نمیخام بیام چون حس بدی داشتم
-پس اوپن بودی وانقدر فیلم دراوردی
-نه عقدیم
-من خودت رو دوس داشتم برام مهم نیس که شوهر داری باید بیای
-نمیتونم بیام
-پس پول بده برم یه جنده دیگه رو بیارم بکنم
از عصبانیت داشتم آتیش میگرفتم
-مبلغ وش کارت بده
-۲میلیون خوبه ؟
-باشه بفرست ولی لطفا دست از سرم بردار عکسامم پاک کن
-ته پشیمون شدم خودت بیا
-میگم خودم نمیتونم بیام قراره برم از این کشور بنفعته پول رو بگیری
-پس ۵میلیون بده
عصبی شدم وگفتم نه پول میدم نه میام خونت برو هر غلطی خاستی بکن
باهزار جون کندن ودیدن کابوس خوابیدم. همه میدونستند روزهای اول ماه تا ظهر نمیرم سر کار. تا ۹خوابم برده بود گوشی رو که روشن کردم رضا اسم وفامیل وشماره تماس وادرس بابام رو برام فرستاده بود گف به این شماره بفرستم چی بازم نمیای ؟
از شماره پلاک ماشین بابام ،مشخصاتش رو پیدا کرده بود حالا یا پارتی داش تو نیرو انتظامی یا از مسیر دیگه( شکایت که تصادف شده).
براش نوشتم این شوهرمه تو رو خدا براش نفرست
گفت از کی تا حالا آدم با باباش ازدواج میکنه با ایموجی خنده
پفیوز وقتی من دستشویی بودم ،رفته بود سر کیفم از کارت ملیم فهمیده بود این پدرمه. رفتم سر کیفم تا ببینم دیگه چیا از من میدونه

ادامه...

نوشته: رویا


👍 21
👎 4
52901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

916714
2023-02-26 01:29:54 +0330 +0330

طولانی

0 ❤️

916718
2023-02-26 01:45:08 +0330 +0330

خری دیگه خر حالا هم اون یارو کاری نداره ادرسشو داری ادم میره تو خونش تا میخوره میزنتش بعد تو کونش شیشه نوشابه میکنه و فیلم میگیره تا دیگه غلطی نکنهر

1 ❤️

916736
2023-02-26 03:38:02 +0330 +0330

یه جورایی تو داستانت ، خواننده با حس های متفاوتی روبرو میشه.
عشق. شهوت. نفرت.
اگر اولین داستانه، خوب بود.

1 ❤️

916740
2023-02-26 04:32:03 +0330 +0330

خیلی خوب و عبرت آموز بود. در این جور موارد با طرف قرار بذارید و با پلیس برید سراغش و خلاص…

1 ❤️

916742
2023-02-26 04:38:08 +0330 +0330

با اينكه از اوضاع و اون سكست تو اون گوه دونى حالم خراب شد اما دلم سوخت برات

0 ❤️

916764
2023-02-26 09:25:39 +0330 +0330

بعضی مردا چقدر کس کشن واقعا

1 ❤️

916770
2023-02-26 11:04:22 +0330 +0330

جالب بود مخصوصا جزئیاتش و پرداختن به اختلاف طبقاتی و تفاوت هاش منو جذب کرد

1 ❤️

916808
2023-02-26 18:49:47 +0330 +0330

چقد اعصاب ادمو خورد کرد این خارکصه قسمت بعدی جا باج دادن بده ننشو بگان اروم شیم

0 ❤️

916811
2023-02-26 19:49:25 +0330 +0330

عالی بود
همش فک میکردم زنم داستان خودمو خودشو نوشته ، فقط با این تفاوت که من خیانت نکرده بودم.
البته اینم نوشته بود به خاطر خیانت طلاق نگرفته…

0 ❤️

916816
2023-02-26 21:31:46 +0330 +0330

شانسم نداری
ولی من بالا شهر اصفهانم
بیا خودم رو برات میکنم

0 ❤️

916851
2023-02-27 01:20:48 +0330 +0330

تعجب میکنم شما که خانم تحصیلکرده ای هستی،و شاغل که تو اجتماع بوده چطور این بی احتیاطی رو کرده،،و مسئله دیگه اینکه من خودم بچه پایین شهر تهرانم ولی اصلا شبیه رضا نیستم اون دیوث کلا لاشی و هپلی بوده واز اینکه شمارو کشونده تو مکانش احساس زرنگی و پیروزی میکرده،،آدم کوچیکی بوده

0 ❤️

916859
2023-02-27 01:48:15 +0330 +0330

طرف جنده هم باشه عکس بی اجازه گرفتن کار درستی نی
کاش میگفتی پخش کن به هرکی دلت میخواد بده،این ترس از خانواده باعث شده ی عده سو استفاده کنن

0 ❤️

916944
2023-02-27 20:52:58 +0330 +0330

کاش مشخصات این حروم زاده رو بدی یه حالی بهش بدیم

0 ❤️

917581
2023-03-04 11:49:50 +0330 +0330

جااان چه داستان قشنگیه. ادامه بده رویا خانم هرچند غلط املایی زیاد بود کیف کردم 👏

0 ❤️

917718
2023-03-05 21:01:10 +0330 +0330

چقدر ازاینجور آدمای کثیف ولاشی بدم میاد همین آشغال ها هستن که باعث میشن اعتماد ازبین بره وآبروی هرچی مرده روبردن

0 ❤️

921651
2023-04-03 08:40:51 +0330 +0330

لیاقت این داستان تعداد لایک های بیشتری هست.
لابلای نوشته نکاتی بود که کاملا مشخص میکرد نویسنده آشنا با جغرافیا و فرهنگ و لهجه اصفهانی است.
درود بر شما.
ادامه دهید و بیشتر بنویسید

1 ❤️