دوران نوجوانی و دختر آخوند همسایه

1394/01/04

این داستان صد درصد زاده ذهن و تخیلات هستش و یک در صد هم واقعیت نداره:

همراه با ناله ها ، صدای برخورد بدن ها و صدای برخورد گلوله های اب با کف حمام ،برای بار سوم ارضا شدم ؛ روی دختر همسایه خودم هم باورم نمی شد.آن حامد که کل محل و مدرسه روی سرش قسم میخوردند حالا داشت با سارا،دختر محجوب و با کمالات حاج اقا لب می داد نمیدانم چه شد و از کجا شروع شد من حتی جق هم نمی زدم ولی الان… ان روزی که برای اولین بار وارد ساختمان شدیم،من سر به زیر ، ارام و ساکت حتی امار خانه خودمان را هم نداشتم ولی جنب و جوش شهوت و کنجکاوی مرا به سمت ادم های دیگر ساختمان وا می داد وقتی که مادرم شله زرد را پخت گفت بیا برای همسایه ببر گفتم کل ساختمون رو میخوای نذری بدی؟مثل اینکه منم روزه م
-نه حامد جان فقط برای همسایه بقلی و حاج اقا محبی ببر
-محبی دیگه کیه؟
-همون روحانیه که طبقه بالا توی واحد ١۴ زندگی میکنه
-چشم سینی را گرفتم و سراغ واحد بقلی رفتم یک پسر بچه ٨
-٩ ساله امد دم در کاسه را برداشت و رفت نمی توانست همزمان در را هم ببند و من ان را بستم سوار اسانسور که دو دقیقه امدنش طول کشید شدم وقتی در واحد ١۴ را زدم دختری جلوی در امد ادم چشم و دل پاکی بودم و بخاطر تربیت مذهبی که شده بودم سرم را پایین انداختم وقتی که امد کاسه را بگیرد چادرش باز شد و نگاه من به بدنش افتاد زیاد عجیب و سکسی نبود ولی من را پا گیر کرد تا اخر رمضان چند بار دیگر نذری بردم ولی این بار فقط نگاهم در صورتش قفل بود دنبال بهانه بودم که به همسایه چیزی بدهم ولی امان از زد حالات بعضی وقتا حاج اقا خودش با تمام ان ریش و پشم جلوی در می امد قضیه گذشت و من با تمام عشق و علاقه و کمی افسردگی تابستان را گذراندم ادم کم حرفی بودم ولی حرفهایم کمتر شده بود اول مهر با شور و اشتیاق راه افتادم تو فکر بودم که بچه ها چگونه صدایم میزنند حد خر خون دو باره اومد؟ در حال و هوای خود بودم کع درب اسانسور باز شد و داخل رفتم صدایی سلام داد سرم را بالا اوردم و چارشاخ ماندم دختر حاج اقا بود با من و من جوابش را دادم و دوباره در فکر فرو رفتم مهر ماه با تمام فکر برای دختری که حتی اسمش را نمی دانستم گذشت اواخر مهر بود وقت خروجم را بادختر حاج اقا تنظیم کرده بودم دل وا به دریا زدم و با فاصله از او به راه افتادم سوار اتوبوس شد و من هم خود را به اتوبوس رساندم چند ایستگاه وقتی.که پیاده شدیم سوار تاکسی شد و من هم نشستم بغل دستش کیفم را بینمان گذاشتم تا مثلا از نامحرمی من فرار نکند سرم پایین بود که دیدم صدایم میزند
-اقای عرفانی
-بله
-این سوال رو بلدید توضیح بدید؟ دفترش را نگاه کردم او سال اول بود و من یک سال بالاترسوال را بوایش توضیح دادم وقتی دفترش را بست روی دفتر مسخره گل گلی دخترانه اش اسمش عین مروارید می درخشید سارا محبی وقتی که تاکسی نگه داشت و گفت اخر خطه من ماندم زنگ صبحگاه که پنج دقیقه دیگر میخورد ناگهان دهانم وا ماند خیابان پشت مدرسه مان بود میشناختمش و جال تر که مدرسه سارا هم انجا قرار داشت خوشحال و خرکیف کمتر از دودقیقه به مدرسه رسیدم حداقل هفته ای دو
-سه بار با هم میرفتیم و روز های دیگه برای اینکه شک نکند تنها نزدیک اواخر اذر بود و من توی این سه ماه با دست خودم سارا را میکشیدم و رویش تلنبه میزدم شده بودم یک جقی قهار!!! ان روز که طبق معمول روز های دیگر از من سوال پرسید بعد حل مثلا به طور اتفاقی دستم را به دستش مالاندم سرخ شده بود و من عذر خواهی کردم ششماره ام را کنج دفترش نوشتم و گفتم اگر سوالی یا مسیله ای بود تلفنی هم می تواند بپرسد چند بار زنگ زد و پیامک داد کم کم نرمش کرده بودم و کمی صمیمی شده بودیم اواسط دی ماه و اوایل امتحانات بود که اس ها و تماس ها بیشتر شد به بهانه درس ولی با مضمون سلام و احوال پرسی و حرف عاشقانه گفتم فردا اگر میتوتی بیا پارک نزدیک مدرسه تون ساعت ٩ جوابی نداد ولی فردا امد شانس اوردم کسی از بچه ها منو ندید وگرنه کازم زار بود کم کم قرار ها و حرف ها دست زدن ها زیاد شد و جیب من تند و تند برای هدیه های عاشقانه خالی می شد امتحانات داشت تمام می شد که گفتند عمویت مرد و تمام خانواده رفتند شهرستان و من ماندم و خودم فردا بعد امتحان اس بازی کردم و کشاندمش پایین در منزلمان ارام ارام رویش قل خوردم و شروع کردم مالیدن و کس شعرای عاشقانه گفتن نمی گذاشت لباسش را در بیا ورم ولی مخش را زدم و لختش کردم مانده بود لباس زیرش کم کم او هم کارش را شروع کرد زیاد چیزی بلد نبود و میگفت از دوستانش چیزهایی شنیده و ان طور کار میکرد شروع کرد به ساک زدم که ابم امد و پرید توی گلویش خندم گرفت و اون رفت دستشویی و ان را تف کرد دوباره شروع به خوردن کرد و من هم مالیدن بعد چند دقیقه کشاندمش در حمام و اب را باز کردم کمی کرم اوردم و زدم و شروع کردم به مالیدن سوراخ کونش زیر اب گرم و دوباره ارضا شدم صدای اه و اوه های سکسی و بدن لاغر و لخت و سفید ش و سوراخ تنگ کون ش حشرم را بالاتر میزد کیر ١٣
-١۴ سانتی ام را روی سوراخش گداشتم ارام ارام تو میبرم و او جیغ می زد و التماس میکرد که خامد حامد تو رو خدا وای من وحشی تر شده بودم و محکم فرو میکردم تو بعد چند دقیقه صدای به خوردن بدن ها مان می امد و من برای بار سوم زیر گلوله های گرم اب که با زمین برخورد میکرد و باصدا بهم خوردن بدن هامان و ناله های سکسی سارا ارضا شدم برای بار سوم ببخشید اگه غلط املایی داره با کیبورد گوشی نوشتم .

نوشته: حامد


👍 0
👎 0
114927 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

456719
2015-03-24 16:09:36 +0430 +0430

تخیلی دوس ندارم fool

1 ❤️

456720
2015-03-24 17:31:05 +0430 +0430
NA

تخمی تخیلی بود البته من فقط چهار خط آخرشو خوندم

0 ❤️

456721
2015-03-24 17:50:31 +0430 +0430
NA

نخوندم…هرکی بخونه خره. مرتیکه مجلوق دیگه از این داستانا نذار dirol

1 ❤️

456722
2015-03-24 18:23:45 +0430 +0430

کیر خر تو کونت لاشی
خو مگه مریضی داستان تخیلی میذاری؟؟؟
خوب اصن داستان نذار مگه مجبوری؟؟؟

1 ❤️

456723
2015-03-24 19:16:26 +0430 +0430
NA

انقدجغ زدی مغزت کسیده

1 ❤️

456724
2015-03-24 21:15:52 +0430 +0430
NA

خوب بود . . .
همین که )مثل دیگران( کل جدوآبادتو قسم نخوردی که داستانت یه خاطره واقعیه بازم خودش کلی ارزش داره… ‎;-)‎‏
فقط سعی کن (اگه دوباره خواستی بنویسی) داستانتو روان بیان کنی و لزومأ نیازی نیستش که افعال رو کتابی بنویسی، در ضمن به قسمتهای سکس داستانت کمی آب و تاب و شاخوبرگ بده و جزییات رو فدای کلیات داستانت نکن . . . موفق باشی دوست من.

0 ❤️

456725
2015-03-24 22:04:12 +0430 +0430
NA

ریدم به تخیلات فانتزیت

سکس نداری چرا کوس بلغور میکنی

1 ❤️

456726
2015-03-25 03:19:28 +0430 +0430

الجق من البد!!! biggrin

0 ❤️

456727
2015-03-25 05:23:17 +0430 +0430

خوب که اولش نوشته تخیلیه میخاستین نخونین کونیا بعدش فحشم میدین؟

0 ❤️

456728
2015-03-25 10:54:48 +0430 +0430
NA

فوق تخیلی

0 ❤️

456730
2015-03-25 17:28:17 +0430 +0430
NA

ای کلک … این نثر قرون وسطایی را از کجا یاد گرفتی … کیر مهندس ادیسون تو روحت …

اول یه سر بیا شهر … ببین شهر را بعدش داستان بنویس … آنتن برج میلاد تو کس مادر گرامیتون

0 ❤️

456731
2015-03-25 18:09:49 +0430 +0430
NA

kir tuye zehnat ey jaghi

0 ❤️

456732
2015-03-25 18:46:36 +0430 +0430
NA

ناامید نشو. کمی داستانهای خوب و رمان بخون، بعدش دست و مغزت برای نوشتن راه میوفته.
ملوم بود بار اولته مینویسی. بد نبود

0 ❤️

456733
2015-03-25 18:57:13 +0430 +0430

دمت گرم خوب شد گفتی تخلیه ها…نخوندم

0 ❤️

456735
2015-03-25 19:21:39 +0430 +0430
NA

کونت میخاره ملتو علاف میکنی مرتیکه تخیلیه تخماتیک

0 ❤️

456736
2015-03-26 02:50:49 +0430 +0430

سلام خدمت اقاي دختر اخوند كن محترمانه خدمتتون عارضم كه ريدي!!!
فقط همينقدر ميدونم كه معمولا براي درخشش از مرواريد استفاده نميكنن بعدشم نه فضا سازي نه توجيح و توضيح نه ديالوگ !!!اخه تخيلت همين بود !!!

0 ❤️

456737
2015-03-26 07:56:31 +0430 +0430
NA

اژدرماهی تو کونت
کیر پلنگ آفریقایی با سرعت 65 کیلومتر در ساعت تو دهنت

0 ❤️

456738
2015-03-31 11:09:06 +0430 +0430

خب دستتو از تو شرتت بردار بعد بنویس …

0 ❤️

706598
2018-07-30 18:56:51 +0430 +0430

من بااینکه داستان شامپوفرش رانخوندم امابیشترازاین میپسندمش

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها