خیلی وقت بود با کامی رابطه داشتم و می شناختمش…ولی بعد ازدواجش قضیه فرق کرده بود و دیگه فقط واسه من اون پسر آروم و تو دل برو نبود حالا شده بود مرد آرزو های یه خانوم شیک پوش و اتفاقا خیلی سرزبون دار ، درست نقطه مقابل شوهرش … مینا بیشتر حرفاش رو با ایما اشاره هاش میداد و جوری جوابت رو میداد حس میکردی همیشه یه قدم از تو جلوتر ه و داره فکرت رو میخونه ، این سبک رفتار ش از یه طرف خوب بود که باعث میشد باهاش روراست باشی از طرف دیگه سخت بود که بتونی به تته پته نیفتی جلو ش …
کامی و مینا شیش ماهی میشد باهم ازدواج کرده بودن و به حرمت دوستی طولانی و صمیمی قبل ازدواج کامی با من ترجیح داده بودن من اونا رو توی دومین سفر مشترک شون همراهی کنم … دقیقا جرقه اولیه این سفر بعد از شوخی های معنادار مینا با من خورد وقتی که پای قلیون بودیم و حس میکردیم واسه کشف یه سری فانتزی های جدید باید یه تنوعی هم به فضا بدیم ، این ایده مشترک ذهنی من و مینا بود و غافل و بیخبر از حس همدیگه .
معمولا قلیون کشیدن مون اینطوری شروع میشد که کامی میرفت دنبال مینا از سر کارش و بعد با یه تلفن به من اعلام موقعیت میکرد و من ملحق میشدم به اون دوتا . اون روز یادمه پنج شنبه بود و کامی زنگ زد …
– سلام سینا ، چطوری کجایی ؟
صدای مینا اومد انگار گوشی رو اسپیکر بود قبلش ،که گفت منتظرتیم .
مسیر رو عوض کردم سمت کافه فقط فرصت داشتم از داشبورد ادکلن رو بردارم و این تنها تفاوتی بود که توی اون تایم کوتاه میشد به خودم قبل رفتن سر قرار بدم .وقتی من رسیدم ماشین کامی رو دیدم و متوجه رسیدن اونا قبل خودم شدم .پیدا کردن شون سخت نبود باید بیرون آلاچیق دنبال دوجفت کفش میگشتم یه مردونه و یه بوت زنونه، علاقه شدید کامی به بوت زنونه رو سالها میدونستم و الان بعد ازدواج ش اینو دیده بودم که مینا یا بوت میپوشه و یا صندل … در باز کردم و رفتم داخل ، انگار زود رسیدم یا حداقل باید در میزدم ، صحنه ای که دیدم واسم عجیب نبود ولی هنوز بین من و مینا پرده ها انقد کنار نرفته بود …مینا به پشتی لم داده بود وبا قلیون داشت کام میگرفت و کامی پشتش به در در حال در آوردن جوراب نازک مچی پای سمت چپ مینا بود ، با یه نگاه سریع متوجه یه لنگه دیگه جوراب تو دست کامی شدم و واقعا یه لحظه موندم باید برگردم یا برم داخل که تو همین افکار بودم صدای مینا منو به خودم آورد ، سلام کردم و رفتم داخل ولی کامی با چهره ای خجالت زده بلند شد و سلام کرد و یه گوشه نشست انگار انتظار نداشت به این زودی من متوجه بشم که کامی علایق خودش رو داره با همسر ش مطرح میکنه ، حتی وقتی مجرد بود هم برای بیان فانتزی ش همیشه یه شرم خاص و جذاب تو چشماش داشت …بهرحال منم نشستم و مینا تعارف کرد که قلیون داره در حد دیزل کام میده تا از نفس نیفتاده بذارش روی لبات … این همون لحن خاص مینا بود بذارش روی لبات واقعا میموندم داره نخ میده یا معمولش همینه .مجبور شدم برم کنارش بشینم و قلیون رو ازش بگیرم واسه اینکه کامی رو از اون حالت در بیارم یه تعارف بهش زدم و مینا پرید وسط حرف قبل اینکه کامی جوابی بده گفت نگران رفیق ت نباش ایشون قبل اومدن جنابعالی حسابی جور دیگه به خودش رسیده .بعد یهو چرخید سمت من و از م سوال کرد
حس کردم مینا میخواد استارت بزنه که منو توی یه سری خصوصیات زندگی شون وارد کنه البته من از این علایق کامی از قبل خبر داشتم .
اینجوری سعی کردم بهش بفهمونم من از این فاز خوشم نمیاد و حساب من جدا س .مینا هم که دلش میخواست نارضایتی ش و ناکارآمدی کامی رو به من بفهمونه ، کارش رو تموم کرد و جوراب دیگه ش رو هم در آورد رو به کامی گفت بیا عزیز دلم اینم مخصوص خودت مشغول باش ،بعد هم به من رو کرد و گفت سینا تموم کردی قلیون رو ها اومد سمت من جوری که یه شونه ش رو کامل تکیه داد به شونه سمت چپ من و شروع کرد به قلیون کشیدن توی پوزیشن که خودش ساخته بود.کامی بلند شد و رفت بیرون .
توی این دوگانگی بودم که مینا دستش رو خیلی آروم روی پام به حالت نوازش کشید و بهم گفت عجله نکن هر وقت خسته شدی بریم …
متاسفانه یه حرکت نیم خیز باعث شده بود کیرم ژله ای بشه شاید دلیلش نوازش های عشوه ناک مینا و گرمی بدنش بود .با اینکه خیلی تو چشم نبود ، ولی مینا باهوش تر از این حرفا بود با اشاره چشماش به فاق شلوارم گفت عجله نداریم ها ، هر وقت عطش قلیون خوابید میریم نگران نباش … لعنتی فکر آدم رو میخونه …
غرق افکار بودم که بهم گفت سینا جون یه سورپرایز واست دارم میخوام تو ماشین مطرح کنم …
نوشته: سینا
خوشم اومد اقا سینا
ادامه بده
منتظر متن بعدیتم
موفق باشی.
۱.خوشمان آمد.
۲.کلا فتیش را میدوستم.
۳.طولانیتر لطفا
تا اینجا که خوب نوشته بودی. وقتی میخوندم خودم رو تو همون فضا حس می کردم. ادامه بده لطفا
خو دهنت سرویس مگه آزار داری جماعت الان توی خواب بقیش اجرا میکنن😂😂😂😂
مگه هر كدوم با ماشين جدا نيومده بود؟؟؟
پس تو ماشين چطو ميخوان مطرح كنن؟؟؟
به به اقا سینایه عزیز… کی بشه خاطراتت با فری رو بخونم من …
ادامه بده جالبه