سورنای عاشق

1402/03/10

8 سال یا 80 سال خستم خیلی خستم تا قبل از اینکه خونه مجردی بگیرم فکر میکردم خیلی خوب باشه ولی نه، تنهام همش احساس میکنم یکی داره پشت‌ سرم میاد مزه غذا مامانمو میخوام. راستی خیلی وقته مامان بابامو ندیدم باید یه شب برم پیششون خیلی دوسشون دارم. الانم دوست دارم بهزاد بیاد پیشم

۸ سال قبل:

امروز روز اول مدرسه و اولین سال راهنماییمه امیدوارم بهتر از اون مدرسه ابتدایی کسشعر باشه!!

زنگ دوم : کلاس ادبیات

سلام خدمت بچه های گل ۷/۳ من بهزاد نوبخت هستم دبیردرس ادبیات شما
چقدر این معلم خوشتیپ بود از زبون نهمی ها شنیدم خیلی پایست این دوسالو باید فکر و ذکرمو بزارم رو این تا باهاش رفیق بشم.

۲سال بعد(کلاس نهم):
+الو سلام سورنا کجایی
_سلام خونم داش بهزاد
+هستی برین یه چرخ بزنیم
_حله بریم
+حاضر شو یه ربع دیگه دم درم
۲ ساله روش کراش دارم ولی تونستم به عنوان یک دانش آموز خیلی بهش نزدیک بشم شاید سال دیگه بشه عشق زندگیم کی میدونه اون ۲۵ سالشه و من دارم میرم تو ۱۷ شاید خیلی رابطه قشنگی بشه یه شلوار جین اسلش سورمه ای شیش جیب پا کردم و یه تیشرت لش سفید با یه جفت کتونی جردن سفید مشکی.بالاخره رسید :

+سلام آقا سورنا
_سلام چطوری
+سلامتی کجا بریم؟
_دلم هوس قلیون کرده
+پس بریم کافه به حساب من
_نه بابا ولخرج شدی بشین سرجات تا من هستم تو کَتم نمیره تو حساب کنی
+(خندید)
راه افتادیم الان ۱ ساله جوری بهش نزدیک شدم که میریم قلیون میکشیم و اگه امتحانمو خراب کنم خودش برگه رو حل میکنه بهم بیست میده واقعا دوسش دارم به بدنش خیره شدم قد بلند چشمای عسلی موهای نسبتا بلوند بدن خیل عضله ای و درشت که حتی از زیر تیشرت سفید جذبش خود نمایی میکرد به خودم اومدم و ادامه راهو رفتیم کافه خیلی خوش گذشت قلیونو گاییدیم انقدر کص و شعر تف دادیم خندیدیم که دلمون درد گرفت یه چرخ توی شهر زدیم و منو گذاشت خونه و رفت خیلی بهم کیف داد.

زمان حال:
+الو بهزاد میای پیشم
_چیشده داداش؟
+هیچی فقط یکم از تنهایی دلم گرفت خواستم اگه تونستی بیای یکم اینجا
_مگه من مردم که داداشیم دلش گرفته باشه الان خودم میام حالتو خوب میکنم
(قطع کرد) امشب باید تیر خلاص رو بزنم ۸ ساله که دارم هی خودمو میخورم امشب دیگه تمومش میکنم.
۱۰ دقیقه بعد: صدای زنگ در اومد وا کردم و کراشم با یه لباس لش خفن اومد تو
+سلام سورنا چیشده
_بخدا هیچی فقط دیگه دارم از تنهایی میمیرم در و دیوار خونه دارن شکنجم میکنن
+بیا بشینیم ببینم اوضاع از چه قراره
صحبت کردیم و صحبت کردیم مثل همیشه از صحبت باهاش خوشحال میشدم تا اینکه اون دقیقه سرنوشت ساز رسید:
+بهزاد
_جانم
8 ساله پیش منو تو همو دیدم برای اولین بار ۲ سال بعدش شدیم بهترین رفیقای هم الان هم بدجور بهم وابسته شدیم تو این ۸ سال یه چیزی بدجور مونده تو دلم که بهت بگم
_(با تعجب خیلی بالا) بگو ببینم چیه که ۸ سال بهم نگفتی
+ببین من…من(مار بغض خیلی دور گلم سفت شد و بالا خره شکست)
من عاشقت شده بودم…هق‌…هق …این هشت سال با فکر بوسیدنت می‌خوابیدم هر وقت میخواستم فیلم ترسناک ببینم پتو می‌پیچیدم دورم تا بتونم تصور کنم تو منو بغل کردی(دیگه چیزی نگفتم سرمو انداختم پایین و فقط گریه کردم و گریه کردم) بهزاد سرمو گرفت تو بغلش و موهامو ناز میکردم وبهم میگفت که آروم باشم آروم شدم خالی شدم بعد ۸ سال دست میکرد تو موهای فرم نوازشم میکرد گونه هامو میبوسید این کار ها بهم آرامش میداد ولی تیر خلاص زمانی خورد که چونمو گرفت بالا و لبامو بوسید چشما باز و گرد شده بود دست بهزاد دور گردنم بود و با چشمای بسته لبامو میبوسید گوشام به شکل چشمگیری داغ شد سینه هام بهشون دست میزدی انگار داری به مواد مذاب دست میکش و کیرمم از اون دوتا بدتر دستام لرزش گرفته بود. قلبم هزارتا میزد. ریتم نفسم بهم ریخته بود تمام احساس های بدنم تو سینم جمع میشد و از سینم محکم بیرون میزد بالاخره لباشو برداشت نفسم بالا نمیومد بالاخره این استرس و این درد ۸ سال تموم شد انقدر نفس نفس میزدم که آب دهنمو نمیتونستم قورت بدم با هزار بدبختی گفتم: فقط بغلم کن اونم بغلم کرد گردنمو خورد همونجوری توی بغلش بودم که منو بلند کرد و خوابوند کف زمین پاهامو داد بالا و بین پاهام نشست تیشرتمو داد بالاو شروع کرد بوسیدن استخوانهای ترقوه و بعد تیشرتمو در آورد و هودی خودش رو هم کند و بدن های لختمون چسبید بهم و متوجه اینکه من تو اون لحظه چقدر داغم شد و خندید. مهم نیست که من ارضا بشم یا نه ولی تو با این وضعیت باید حتما ارضا شی. یه بوسه کوتاه به لبام زد و رفت تا شلوارکم رو از پام در بیاره وقتی منو بدون شلوارک دید چشماش چهارتا شد.چونکه قبلا با شلوارک جلوش بودم با پاهای بی مو سفیدم آشنا بود ولی اون شورت شیشه ای که پام بود خودمم حشری کرده بود. شروع کرد خوردن رونام وای چقدر داشتم لذت میبردم کراش ۸ سالم داشتم رونای پامو کبود میکرد اوففففففف ۱۰ دیقه گذشت و با پیشاب من میشد یه استخرو پر کرد شرتمو کشید پاین کیرم(۱۷ سانت) پرید از شرتم بیرون شروع کرد تمام‌وقت مالیدنو یه ساک ریزی هم برام میزد و دیگه نا نداشتم و آماده بود با تمام قوا بیام : (با دستم سعی کردم سرشو ببرم عقب)بهزاد …دارم…میام. کیرمو از دهنش در اورد که جق بزنه و با اولین حرکت اومدم . فرش رو چنگ میزدم انگشتای پام خمو راست میشد و بعد ۷ ثانیه تمام آب بدن بیرون ریخته بود و بی جون و نفس زنان کف زمین خوابیده بود .

چند دقیقه گذشته بالاخره جون گرفتم:
+هنوز آب تو نیومد
_لازم نیست
+چی چی رو لازم نیست این رابطه دو طرفست.

کیرشو گرفتم تو دستم(با اندازه گیری هایی که بعدا انجام دادم۲۰ سانت) از تخماش تا بالا یه لیس زدم کردم تو دهنم 🤤اوفففف دهنم آب افتاد تند تند تلمبه میزدم یکم تخماشو می‌مالید و دوباره ۱۰ دقیقه ای طول کشید گفت: سورنا دارم میام کیرشو در آوردم تا براش جق بزنم اولی دومی سومی آب با فشار اومد چقدر داغ و غلیظ بود یه دستمال برداشتم تمیزش کردم کنار هم خوابیدم لخت وسط پذیرایی.

این خاطره برای ۲ ماهه پیشه و الان منو بهزاد داریم‌ کارهامون انجام میدیم که سال دیگه بریم اون ور اب و ازدواج کنیم

پایان

نوشته : سورنا


👍 7
👎 9
9101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

930876
2023-05-31 23:44:32 +0330 +0330

هشت سال نگفتی و تا گفتی اونم منتظر بود که تو بگی و تموم؟
کامان:)))
بچه‌جون زندگی واقعی متفاوت‌تره
میتونید اینجا داستان بنویسید که بخونیم، اصرارتون واسه واقعی بودن چیه؟

3 ❤️

930885
2023-06-01 00:05:56 +0330 +0330

عزیز زندگی اینقدر گلو بلبل نیست حداقل یه داستان مینویسی بگو واقعی نیست
من خودم به یه نفر اعتراف کردم میدونم که اصلا اینطوری پیش نمیره
دوم اگه قرار بود که اینقدر گلو بلبل باشه باید تو اینو از رفتاراش میفهمیدی مشخصا شما فقط یه رفاقت داشتید و یه دفعه گفتی دوسش داری و بنگ میرید ازدواج کنید ؟
زیاد واقعی به نظر نمیرسه

0 ❤️

930920
2023-06-01 02:32:34 +0330 +0330

فکر میکنم اینارو تو همون مدرسه مزخرف ابتدایی نوشتی!

0 ❤️

930971
2023-06-01 08:56:12 +0330 +0330

حس قشنگی بهم منتقل کرد حال و هوای عشق و عاشقی
درسته یه مقدار تند پیش رفتی اما جذاب بود
اینکه یک نفر را از دور دوست داشته باشی
و نتونی بهش بگی واقعا سخته

1 ❤️

930995
2023-06-01 13:18:37 +0330 +0330

از نوع شرح لباس معلومه یه جقی ده ساله عن مغزی

0 ❤️

931066
2023-06-02 01:53:19 +0330 +0330

چاخان دوس ندارم

0 ❤️

931112
2023-06-02 05:45:28 +0330 +0330

هنوز یاد نگرفتیم اگر از داستانی خوشمون نمیاد دلیلی نداره فحش و فضیحت به نویسندش بدیم و هرچی از دهنمون درمیاد رو بگیم…نه متاسفانه… یاد نخواهیمم گرفت چون بی فرهنگیم و بی سواد…

0 ❤️

931113
2023-06-02 05:46:59 +0330 +0330

همونطور که دوست خوب دیگمون هم گفت… روایت و سیر خطی زمانی داستان و شکل روایتت قشنگ و گیرا و جذاب بود…البته کاش روی برخی نکات و توصیفات ریز دقت میکردی… بهرحال لذت بردم…

0 ❤️

931135
2023-06-02 10:54:38 +0330 +0330

اگر تو نوجوانی بهش می گفتی بهش کراش داری بهتر می تونستی بهش حال بدی تا اینکه بعد از ۸ سال بهش بگی
این از نفهمی نوجوان ما ایرانی ها هست وقتی به کسی علاقه دارید و دوست اش دارید باید هم بهش بگید و هم براش ساک بزنید و کون بدید
اما کو نوجوان عاقل

2 ❤️

931150
2023-06-02 13:44:48 +0330 +0330

وای چه رومانتیک . 😍

0 ❤️

931154
2023-06-02 14:16:47 +0330 +0330

معلمم معلم های قدیم 😁😁😁😁

0 ❤️

931400
2023-06-04 04:45:46 +0330 +0330

کصشعر محض

0 ❤️