عاشق زنم بودم ولی....(۲)

1402/12/24

...قسمت قبل

بعد از اونشب منو آریا تو تلگرام باهم در ارتباط بودیم ولی حرفای جنسی نمیزدیم انگار نمیخواست اون شبو به روش بیارم دیگه تو دورهمی ها منزوی نبود و کاملا تو جمع ظاهر میشد اغراق نمیکنم ولی واقعا حالشو خوب کرده بودم
تلگرامو چک میکردم دیدم آریا از ظهر پیم داده
سلام کردم گفتم ببخشید امروز خیلی درگیر بودم بلافاصله آنلاین شد و نوشت؛خیلی دلم برات تنگ شده
+پدر سوخته تو که سه روز پیش منو دیدی
*خب چیکار کنم دلم تنگه برات
+قربون دل برادر خانمم بشم که اینقدر با معرفته
*دلم بغلتو میخواد🙈
+میخوای فردا بدون استرس چند ساعت تو بغلم باشی؟
*مگه فرشته خونه نیست؟
+خونه روزانه اجاره میکنم
*نفهمه نرفتی سر ساختمون؟بریم هتل ک امن تره
+تا حالا خواهرتو نپیچوندم پس نمیفهمه، هتل مدارک شناسایی میخواد نمیشه ظهر خونه رو میگیرم لوکیشن میدم بیای برگشتنی خودم میرسونمت
ظهر بود ناهارو گرفتمو منتظر آریا بودم اومد بالا بلافاصله بعد اینکه درو بستم خودشو انداخت تو بغلم محکم منو گرفته بود
با لحن شوخی گفتم چشمت منو گرفته ها
*من دیوونتم بخدا میمیرم برات
صورتشو با دستام گرفتم تو چشمای مستش نگاه کردم؛ قربونت بشم آریا من بدجور دوست دارما یعنی نمیدونی چقدر عزیزی برام
لباشو آورد جلو لبمو بوس کرد شروع کردم به خوردن لباش دستشو برد رو کیرم باهاش ور میرفت؛ چرا شلوار لی پوشیدی من که گفتم چقدر شلوار پارچه ای بهت میاد
+چشم دیگه برات تیپ رسمی میزنم این سری رو ببخش
با کمربندم ور میرفت که بازش کنه گفتم بیا اول ناهار بخوریم
*نمیشه ناهارو بعدش بخوریم؟
+قربون اون چشمات بشم اینجوری قیافتو لوس نکن دلم ضعف میره
از دستش گرفتم بردمش تو اتاق خواب نشست رو تخت خم شدم گفتم میخوام خودم لباساتو در بیارم
جورابای کالج مشکیشو در آوردم خودش همراهی کرد شلوارش رو داد پایین
لامصب اینقدر تنگ بود از پاش به زور کشیدم بیرون
سرمو گذاشتم رو سینش ضربان قلبش خیلی تند میزد دستمو گذاشتم رو قلبش تو چشماش نگاه میکردم خندید و سرشو از خجالت پایین انداخت
دست به سرش می کشیدم و صورتشو بوس میکردم تیشرتشو در آوردمو خودشو انداخت رو تخت پاهاشو یکم داد بالا و با خنده گفت اینم در بیار دیگه
کامل لخت شدم کنارش دراز کشیدم امونی نداد زود بغلم کرد دست به بدنم میکشید و نفس نفس میزد؛ چرا موهای بدنتو میزنی
+خب خواهرت بدش میاد بعدش در اومده دیگه هر چیم میزنم هفته بعدش در میاد
لباشو کج کرد پشتشو کرد بهم گفت بغلم کن
از پشت بغلش کردم سرشو ناز میکردم و مدام بوسش میکردم
دستمو بردم پایین تر با کیرش که راست بود بازی می‌کردم کونشو میداد عقب و با دستش کیرمو گرفته بود
+حس کردنم داری یا فقط دوس داری نقش زنو تو سکس داشته باشی؟
*فک نکنم بتونم بکنم آخه هر وقت جق زدم خودمو چیز فرض کردم
+چیز؟؟قبل من با چند تا مرد بودی؟
*با هیشکی نبودم
قلقلکش دادم؛ دروغ نگو دیگ از ساک زدن مشخصه با چند نفر بودی
از حرفم ناراحت شد دستشو از کیرم برداشت از بغلم جدا شد
+ناراحت شدی؟ببخشید نمیدونستم حرفم ناراحتت میکنه
حرفی نزد دوباره بغلش کردم گفتم ببخشید دیگه
سرشو چرخوند گفت بخدا ی بار از تو تلگرام با ی مرده قرار گذاشتم دو بار تو ماشینش براش خوردم ترسیدم باهاش برم خونش من هرزه نیستم که با ی عالمه مرد بوده باشم
+آریا ببخشید اصلا سوال من زشت بود؛ چسبیدم بهش و شروع کردم به بوسیدن صورتش دوباره کیرمو تو دستش گرفته بود
گردنشو میخوردم و سینشو میمالیدم
رفت پایین کیرمو کرد تو دهنش
دهنشو عقب جلو میکرد و با کیرش ور میرفت
سرشو گرفتم کیرمو تو دهنش عقب جلو میکردم با دستش تخمامو گرفتو کیرمو از دهنش در آورد شروع کرد به لیسیدن تخمام
تخمامو تو دهنش میکرد بعدش کیرمو میخورد لبخند رضایت رو لبم بود تازه فهمیده بودم چقدر بهش حس دارم حتی با فرشته هم اینقدر سکس برام لذت بخش نبود
دوباره بالش گذاشت زیر سرش کیرم دم دهنش بود دهنشو باز کرد گفت خودت آروم تلمبه بزن تف انداخت رو کیرش و شروع کرد برا خودش جق زدن
سعی می‌کردم آروم دهنشو بگام ولی دهن داغش منو از کنترل خارج میکرد و هرزگاهی کیرمو تا ته میکردم اونم عوق میزد
چند دقیقه ای تو دهنش تلمبه زدم متوجه شدم نفس نفس میزنه و آهی کشید آبش اومده بود
کیرمو از دهنش در آوردم با دستمال شکمشو پاک کردم تف انداختم لای پاش از روبرو خوابیدم روش
لباشو میک میزدم و لای پاش تلمبه میزدم با اینکه ارضا شده بود ولی خیلی خوب لب میداد
یکم گذشت کیرم داغ شده بود محکم تر لباشو میخوردم اونم با موهای سرم ور میرفت
کیرمو در آوردم آبمو ریختم رو شکم و سینش
موقع ناهار خوردن خیلی راحت باهام صحبت می‌کرد و تو چشمام نگاه می‌کرد دیگ اون خجالت دفعه های پیش از بین رفته بود
غذا خوردنمون که تموم شد سرشو رو پام گذاشت منم با موهاش بازی میکردم
*خوشبحال فرشته بدون ترس میتونه بغلت کنه
لپشو کشیدم با خنده گفتم تو ام میتونی بدون ترس بغلم کنی البته اگه فقط بغل باشه
انگشت های دستشو رو دستم میکشید و به دستم خیره شده بود؛ به نظرت فرشته میدونه من گی ام؟
+فکر نکنم بدونه البته بدونه هم اونجوری نیست رفتارش باهات بد بشه
*از من پیشت چیا میگه؟چرا رفتارش بد نشه کیه که دلش برادر گی بخواد؟
+زن منه میشناسمش دیگه، اون خیلی دوست داره فقط بخاطر اختلاف سنی که دارید خیلی رابطه عاطفی قوی بینتون نبوده هیچ وقت چیز بدی ازت نگفته چون عملا بد نبودی فقط همیشه نگرانته همین
*مجید دربارم چیا غیب کرده
خندم گرفت و گفتم آریا بسه ازم اعتراف نگیر خودتم میدونی هیچکس نمیتونه جلو من غیبت تو رو بکنه
محکم تر بغلم کرد؛ دلم میخواد ازدواج کنم عشق داشته باشم باهاش زندگی کنم براش غذا درست کنم
با حالت شوخی گفتم عه به سلامتی کی زن بگیریم برات
اخم کرد و نگام کرد گفت شوخی نکردم که مسخرم میکنی
+بابا شوخی کردما اینقدر زود ناراحت نشو
*دلم میخواد شوهر داشته باشم مراقبم باشه بهم محبت کنه
نمیدونستم باید چی بگم دست کشیدم رو صورتش نازش کردم دیدم انگشتم خیس شد
صورتشو بالا آوردم نگاهش کردم؛ آریا داری گریه میکنی؟
سرشو آوردم بالا و چسبوندم به سینم گریه هاش با صدای بلند تر بود
سرشو ناز میکردم؛ هی آریا گریه نکن تو هنوز سنی نداری خیلی اتفاقات خوبی پیش روته
نیم ساعتی گذشت تا آرومش کنم رفتم کارت ملیم رو گرفتم و حرکت کردیم سمت خونه پدر خانمم
تو راه آریا ساکت بود و هر وقت نگاهش میکردم فقط لبخند میزد ک نشون بده مثل دفعه اول نیست اما خیلی حرف نمیزد
همه گیری کرونا شروع شد آریا هم رفتاراش باهام سرد شده بود و کرونا رو بهانه میکرد تا منو نبینه حتی تو تلگرام هم مثل قبل باهام رفتار نمیکرد
نمیخواستم مزاحمش بشم ولی باورش برای خودمم سخت بود خیلی بهش علاقه پیدا کرده بودم هر چند همیشه دوسش داشتم ولی این مدل دوست داشتم فرق می‌کرد
چند ماه اول کرونا همه تو شوک بودن و تو پنج ماه اخیر شاید چهار بار دور هم جمع شده بودیم اونم با رعایت نکات ایمنی
مرداد ماه بود کم کم کرونا برا همه عادی شد و رفت آمد ها بیشتر شدن
خونه باجناقم( مجید) بودیم بحث راجب دانشگاه و این چیزا شد پدر خانمم با افتخار زد به شونه آریا گفت پسرم دانشگاه دولتی قبول شده
آریا چون نیمه اولی بود تو ۱۷ سالگی دیپلم گرفت
+به سلامتی پس شیرینیش کو؟
پدر خانممو جو گرفت گفت شام امشب میریم رستوران مهمون من
جو خونه مثل جو ورزشگاه شده بود هر کی یه سوتی جیغی میزد
ژیلا(خواهر زنم)اومد تعارف کنه گفت نه این چ حرفیه الان پا میشم شامو درست کنم
خلاصه بعد ی مدت طولانی رفتیم رستوران شامو بیرون خوردیم دوباره بعد چند ماه خنده های آریا رو میدیدم چقدر حس خوبی داشتم با دیدن لبخندش و شادی هاش
سمت سوهانک زدیم بغل از این بلال های لب جاده ای خوردیم
بلال فروشه با اسپیکر اهنگ گذاشته بود آریا با خواهرش سرگرم بگو بخند بود آهنگ هایدی سویله ابراهیم تاتلیس خونده میشد
به آریا خیره شده بودمو لبخندی رو صورتم نشسته بود چقدر متن آهنگ با احساسات من همخونی داشت
وقتی بچه بودم مامانم بهم میگفت آدم وقتی عاشق میشه قلبش از همیشه تند تر میزنه خودش نمیفهمه ولی صورتش و رفتارش داد میزنه که عاشق شده مادر جان عشق چیزی نیست که بشه پنهان نگهش داشت بالاخره یه روز رسوات میکنه
یهو فرشته صورتمو تکون داد وا حسین ده دقس بلال دستته خیره شدی یه جا حالت خوبه؟
+نه خوبم یه لحظه آهنگه حس نوستالژیکمو بیدار کرد
فردای اون روز بعد کلی کلنجار رفتن با خودم به آریا تو تلگرام پیام دادم گفتم؛ میخوام ببینمت لطفا ن نیار
*تو ک دیروز منو دیدی
+میخوام تنهای تنها باشیم
*ببینم چی میشه
+فقط بگو آره
*کجا ببینیم همو؟
+هر جا تو دلت میخواد
*هوس قلیون کردم از اونجایی که تو خونه ممنوع القلیون هستم بریم کافه😁
تو کافه همش نگاهش میکردم دستاشو میگرفتم و تو دستام فشارشون میدادم
آریا دود قلیون رو میداد تو صورتم میخندید
رفت دستشویی تا بیاد دو سه بار گوشیش زنگ خورد کنجکاو شدم و شماره ای که زنگ میخورد رو تو گوشیم ذخیره کردم
شبش تلگرامش رو چک کردم یه مرد تقریبا همسن خودم بود عکسشو سیو کردم برا آریا فرستادم گفتم این کیه؟
مشخص بود کارم عصبیش کرده
*تو چجوری روت شد گوشی منو چک کنی
+چک نکردم زنگ میخورد میخواستم ببینم کیه
*به تو چ ربطی داره اخه تو شوهر خواهرمی نه چیز دیگه ای
+اگه شوهر خواهرتم پس چرا باهام خوابیدی؟چرا باهام سر قرار میای؟
حرفام عصبیش کرد بدون اینکه چیزی بگه چتو دوطرفه پاک کرد
متوجه شدم عصبیه بیخیال شدم تا فردا بهش زنگ بزنم
ظهرش بهش زنگ زدم بعد از چند بار بالاخره جواب داد با کلافگی گفت چیه چرا اینقدر زنگ میزنی
+آریا ببخشید بابت دیروز من عذر میخوام
*باشه بخشیدم کاری نداری؟
+آریا میخوام ببینمت لطفا ن نیار
*دیروز منو دیدی نمیتونم امروز بیام بیرون
+باشه تا سر کوچه بیا میام دنبالت
*گیر نده دیگه میخوای ببینی چی بشه اگه کاری داری خب بگو
+دلم برات تنگ شده
*پوف باشه کی کارت تموم میشه؟
+الان میام سمتت فقط لباسم یکم خاکیه مشکلی نداری؟
*نزدیک شدی بگو آماده شم بیام بیرون سر کوچه نیای ها
+چشم عزیزم فعلا
تو ماشین نشست ی عشوه اومد سرشو اونور کرد
تو راه دستشو گرفتم؛ نگام کن
نگاه لوسی کرد
+گفتم ببخشید خب؟
*باشه دیگه بخشیدم
+کجا بریم؟
*هیچی ی دور بزنیم بعدش من برم خونه به مامانم گفتم نیم ساعته برمیگردم
+آریا، آریای من؟ با من اینجوری نکن
*چیکار کردم مگه؟ به حرفایی که زدی فکر کن ببین چیا گفتی
+غلط کردم تا هر وقت بخوای میگم غلط کردم
صداشو برد بالا با کلافگی گفت آره من اشتباه کردم باهات خوابیدم فکر میکنی پشیمون نیستم؟ ولی چیکار کنم یه نوجوان بدبخت منزوی بودم چیکار میکردم؟ فکر میکنی خودم متوجه گوهی که خوردم نیستم
دستاشو محکم تر گرفتم؛ اینجوری نگو بخدا من نفهمیدم چی گفتم میدونم کار ما اشتباه بوده ولی بخدا از ته قلبم دوست دارم آریا
*نکن اینکارو با من
+من که گفتم ببخشید
یه بغضی تو گلوش بود؛همش سعی میکنم ازت دور باشم ولی تو یه کاری میکنی نتونم
+چرا ازم فرار میکنی؟
*چون آدم از عشق ممنوعه باید فرار کنه ن اینکه خودشو بیشتر درگیرش کنه
+شوخی میکنی دیگه؟عشق؟
*آره عاشقتم اینو میخواستی بشنوی؟چند ساله که عاشقتم الانم با یکی دوست شدم که فقط فکر تو رو از سرم بیرون کنم چقدرم موفق شدم
سرشو سمت سینم هل دادم محکم بوسش کردم دستم رو سرش بود سرش رو سینم
+آریای من کیه؟
بگو دیگه آریای من کیه؟
دستمو گرفت و بوس کرد گفت منم فقط من
بوسه هام تند تند رو دست میشینن
آریا سرشو تکون داد لطفا بریم سمت خونه
محکم تر رو سینم فشارش دادم؛چشم رفیق قدیمی من
موقع سکس با فرشته ناخودآگاه آریا تو ذهنم میومد چشمامو می‌بستم و کارایی که با آریا میکردمو انجام می‌دادم فرشته تعجب کرده بود از یه زن تو این سن انتظار نمی‌رفت که مثل یه نوجون ۱۷ ساله احساساتی باشه
نمیدونستم قرار چی بشه ولی خودمو دست سرنوشت سپردم
با آریا قرار میذاشتیم چت عاشقانه میکردیم یه وقتا بیرون باهم غذا میخوردیم رابطه جنسی داشتیم ولی دیر به دیر
سکس هاردمون هم شروع شده بود و اجازه میداد باهاش کامل رابطه داشته باشم
فروردین ماه ۱۴۰۰ بود فرشته با پسرم از ظهر رفته بود خونه مادرم چون شبش خونه مادرم دعوت بودیم
زنگ زدم آریا اومد پیشم درو باز کردم پرید تو بغلم موهاشو بو میکردم؛پدر سوخته من چ شامپویی به موهات میزنی اینقدر خوشبو هستن
تو چشمام نگاه می‌کرد میخندید؛ خیلی دوست دارما میدونی؟
+آره خوشگل من میدونم
انگشت شصتمو رو لبش کشیدم خندید و انگشتمو گاز گرفت
چشمام خمارش شده بود تو چشمای خوشگلش نگاه میکردم انگشتمو کردم تو دهنش زبونشو میزد بهش
صورتشو ناز میکردم تو بغلم فشارش دادم
رو کاناپه دراز کشیدیم
*خیلی خونه روشنه خاموش کن چراغارو
زبونمو رو بدنش میکشیدم از زیر گردنش تا نافش
سینشو میک میزدمو صداش در اومده بود ناله میکرد انگشتاشو رو گوشم میکشیدو سرمو نوازش میکرد
رفتم پایین تر کیرشو تو دهنم کردم بی وقفه براش میخوردم سرمو فشار میداد تا ته بخورم
تخماشو کردم دهنم لیس میزدم میرفتم پایین تر چاک کونشو باز کردم زبونمو رو سوراخش بازی میدادم از سر شونم گرفته بود و چنگ میزد بلند شدم یکم خودمو خم کردم کیرمو تو دستش گرفت زبونشو از زیر تخمم کشید تا سر کیرم می آورد همینجوری ادامه می‌داد
کیرمو گرفتم خودم کردم تو دهنش سرشو گرفتمو تو دهنش تلمبه میزدم
رو کاناپه به شکم خوابید
سوراخشو چرب کردم سر کیرمو گذاشتم دم سوراخش آروم فشار میدادم سرش که رفت داخل دیگه تکون نمیدادم خودش کونشو میداد عقب کیرمو میدیدم که سوراخش داره میمکتش داخل
تا ته رفته بود داخل لپای کونشو گرفتم و شروع کردم به کردن کونش
داغ و تنگ بود وقتی کیرمو عقب جلو میکردم صدای ناله هاشو میشنیدم که می‌گفت حسین تند تر بکن
+قربونت بشم اسممو صدای کردی؟حسین فدات شه چشم تند تر میکنم
با شدت بیشتری تلمبه میزدم از حالت دمر در اومد به کمرش قوس داد همزمان که کیرم تو سوراخش بود زانوهاشو بلند کرد گفت اینجوری بکن
چقدر تو حالت داگ استایل کون خوشگلش دلبری میکرد سینه هاشو گرفته بودم کیرمو تو کونش میکوبیدم
دستمو بردم زیر
کیرشو گرفتم گفتم خودم برات میزنم میخوام وقتی میکنمت با دستای خودم آبتو بیارم
*باشه چشم هر چی تو بگی قبوله فقط تند تر بکن الاناس که آبم بیاد
شدت ضربه هامو خیلی تند کردم تخمام به زیر سوراخش میخورد کیرش داغ شده بود و از ضربه ای که به کونش میخورد تو دستم عقب جلو میشد
آهی کشید و خالی شدن آبش تو دستمو حس کردم تلمبه های آخرو زدمو کیرمو در آوردم آبمو ریختم رو کونش
صورتشو بوس کردم
رفتیم تو حموم کل بدنشو کف مالی کردم خودم شستمش کارام باعث میشد ذوق کنه بخنده
خنده هاش واقعا زیبا بودن همین خنده هاش منو عاشق خودش کرده بود
انگشت شصتمو رو گونش کشیدم به چشماش خیره شدم دوباره از هم لب گرفتیم
دست به بازوهام میکشید و تو چشمام نگاه
میکرد از بغل کردنش سیر نمیشدم
اومدیم بیرون خودمون خشک کردیم
*کی میری خونه مادرت؟
+دیگه کم کم باید برم خواهرت الان کلافه شده داره غیبتمو پیش مامانم میکنه
قدر مامانتو بدون که همچین مرد جذابی رو دنیا آورده😜
بغلش کردمو اومدیم تو حال پذیرایی
شورت تنمون بود رو مبل نشسته بودیم و از هم لب می‌گرفتیم
+آریا هیچوقت باهام سرد نشو میدونم رابطمون اون چیزی که تو رویات داری نیست ولی من خیلی دوسِت دارم
صورتمو بوس کرد گوشمو گاز گرفت خندید
+پدر سوخته گازت میگیرما
صورتشو آروم گاز میگرفتم تو چشمای هم نگاه کردیم لباشو کردم تو دهنم از خوردنشون سیر نمیشدم
صدای باز شدن در اومد فرشته درو باز کرد تا به خودمون بیایم کار از کار گذشته بود
با بُهت نگامون میکرد و تو جاش خشکش زده بود
از ترس داشتم میمردم نمیدونستم چیکار کنم
صداش در اومد آب گلوشو قورت داد دارید چه غلطی میکنید

ادامه دارد

نوشته: حسین


👍 21
👎 5
33901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

975118
2024-03-15 01:08:27 +0330 +0330

عالی بود لطفا ادامشو زودتر بزار

2 ❤️

975119
2024-03-15 01:20:56 +0330 +0330

این داستان چرا تگ بیغیرتی و همسر خورده؟

1 ❤️

975255
2024-03-16 01:01:18 +0330 +0330

جالب شد

0 ❤️

975538
2024-03-17 22:15:53 +0330 +0330

ادامه رو زودتر بده

0 ❤️