عشق قدبلند خوش تراشم

1401/08/09

سلام من دخترم ۲۳ سالمه جثم کوچیکه قدم ۱۵۰،۱۵۲ وزنمم ۴۵،۴۷ تو این سالا با پسرای زیادی بودم اما با هر کدوم یه دیدار ،۲ دیدار همه هم که دنبال سکس ولی هیچ وقت نمیزاشتم اتفاقی بیوفته از پشت یکی دوبار خواستن بکنن که همون اول گفتم نه چون درد داره از جلو هم که بدبخت میشم با این عقیده ها و خرافات از ساک زدنم خوشم نمیومد حتی اولا میترسیدم نگاه الت مردونه کنم خلاصه همش در حد دسمالی بوده اینم بگم که اصلا تا چن وقت پیش خیس نمیشدم و احساسی نداشتم مثلا کسی که دوسش داشتم از هر حربه ای استفاده کرد اما زیرش مث چوب بودم و ارضا هم نشد اما درست از وقتی فرهاد جون تو اینستا دیدم مردم براش من که خدایی از سکس لذتی نمیبردم عکسشو که دیدم ناخوداگاه تو ذهنم اومد که چقد سکسیه از فرهاد جون بگم قد بلند بازو درشت سینه پهن البته همه اینا به صورت اندازه نه اینا که انقد گندن ادم یاد مردان اهنین میوفته نه خلاصه رفتم تو کارش اونم که استاده فهمید و اومد دنبالم تو همون ماشین چسبید به لبام منم انگار دنیا رو داده باشن بهم به سمتش متمایل شدم نفهمیدم دستش کی رف تو شلوارم پامو بیشتر باز کردم که انگشتش راحت برع شورت نمیپوشم هیچ وقت خلاصه رسیدیم مکان به نظر میرسید فرهاد جون تعصبی باشه چون گف چرا انگشتم خونی نشد که گفتم نمیدونم من رابطه نداشتم دخولی نداشتم دسمالی اینارو بهش گفته بودم یکم لب گرفتیم بی نظیر بود میشه گف تجربه لب و بوسه رو ی بار داشتم که از لبام یارو گاز میگرفت و دوس نداشتم اما فرهاد دهنم کلا تو دهنش بود و زبونم و میخورد رو مبل کنارم نشسته بود کیرش دراورد یه کیر گوشتی نسبتا بلند قرمز قهوه ای رگ دار عاشقش بودم خدایی ساک نزده بودم بلد نبودم اما از عشقم بهش خوب خوردم براش چن بارم عوق زدم روش بعد فک کنم یکم لب گرفت دوباره و دستشو برد زیر لباسم سینه هامو مالوند سینه هام درشتن خدایی کونم معمولی خلاصه ایستاد جلوم و دوباره واسش ساکیدم بعد برم گردوند گف پاتو بزار رو مبل من اون حین چون کفش پام بود گفتم مبل کثیف میشه اونم گف ی پات زانو تو بزار رو مبل و و الهی فداش بشم لاپایی گذاشت و قبل اینکه ابش بیاد ازم فاصله گرفت و تو دستمال ریخت بماند که من اصلا نمیرم بیرون بهم اجازه نمیدن و چه ریسکی کردم ۱ ساعت اونم از ۷ و نیم تا ۸ و نیم شب رفتم بیرون بماند که کجا بودیم ی جایی که در نداشت اما درگاهش باریک بود و به مبل خاطره انگیز ما دید نداشت و خداروشکر همون اخر که همه چی تموم شد ی دختره اومد تو که بنده خدا رو فرهاد جون پیچوندش عاشق فرهادم اما میدونم به ازدواج ختم نمیشه اخه یه مشکلاتی هس امید وارم بشه ی روز تو جایی که کار میکنه کار کنم شب روز ببینمش داستانم واقعی بود بدون کوچیک ترین تغییری دلم میخواد ببینم نظرتون چیه هر داستانی که میخونم بعدش نظرات کلا محتوای داستان عوض میشه همه میگن دروغه اما جون خودم و فرهاد جون همش واقعیت محض بازم رفتم پیشش که اونو هم مینویسم

ادامه...

نوشته: عاشق فرهادش


👍 2
👎 5
26101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

900982
2022-10-31 23:24:08 +0330 +0330

داشتم فکر میکردم تو سن بیست و سه سالگی چرا انقدر دنیات بچگونست که وقتی گفتی یه ساعت تو روز حق نداری بیرون باشی فهمیدم. ریدم تو این مملکت

0 ❤️

901004
2022-11-01 01:22:31 +0330 +0330

کوس خل

0 ❤️

901420
2022-11-04 04:24:19 +0330 +0330

جون فرهاد؟
حله 😂

0 ❤️

902300
2022-11-10 05:36:37 +0330 +0330

نویسنده یه پسر بچه نهایت ۱۰ ساله…
ینی این سایت یه ادمینی چیزی نداره که نذاره شر و ورها بیاد بالا ً 💩 💩 💩

0 ❤️

967437
2024-01-19 20:42:24 +0330 +0330

خوشم دوست دختر خودم افتادم

0 ❤️