عنکبوت منزوی مدیترانه ای

1399/11/30
    تمامی اسامی مکانها و اشخاص تصادفی میباشد
               ( طولانی با محتوای سکسی کم)

دو روز میگذشت چشمای بسته شدشو میدیدم ولی ، ولی ، نه نمیشد تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که دستای سردشو با آخرین جونی که داشتم فشار بدم ، دوباره اسمشو صدا کردم ، جوابمو نداد میتونستم گرمای اشکامو روی پوست یخ زدم احساس کنم با یاد کردن چهار سال پیش به خاطرات هر چقدر تلخ اما خوشم برگشتم :

چشمامو باز کردم ، ویبره گوشی ، صدای زنگ منو از خواب بیدارم کرد بلند شدم تختمو یکم جمعو جور کردم ، بازم مثل همیشه حوصله هیچکسو نداشتم ، لباسامو عوض کردم آروم آروم از پله ها پایین اومدم پدرم کنار میز نشسته بود ، کمی چایشو مزه مزه کرد بدون اینکه نگاهشو از سر تیتر روزنامه برگردونه خطاب به من گفت : واستا میرسونمت دانشگاه ، بیا صبحونه بخور باهم میریم ، امیر ، امیرررر
بدون هیچ صحبتی در خونرو باز کردم رفتم حیاط رضا دم در وایساده بود دستشو اورد بالا خودمو به دو بهش رسوندم دست دادیم همو در آغوش کشیدیم بعد از یه خوشو بش گفت : اسکل میمیری زودتر بیای دیر نشه مجبور بشیم تا دانشگاه دو ماراتن بریم؟
گفتم : شرمنده ولی این دفه با ماشین میریم
_ نامرد بگو چرا دو هفته نبودی ، نگو تنهایی رفتی گواهینامتو گرفتی
با خنده مسخره ام بهش گفتم : ها دیگه ما اینیم
_ کوفت گوساله ،حالا هرچی زود باش ماشینو بردار بریم
ماشین خودمو که تو این چهار ساله با پولی که خودم بدستش آورده بودم تازه دیروز به دستم رسید ، بد نبود خوبم نبود اما واسه من حکم جون نصف مردم جهانو داشت واسش زحمت کشیده بودم حالا من که چندسال بیشتر زنده نمیمونم اما میخوام همین چند سال بدون پول بابام زندگی کنم .
بابام وقتی من خودم واسه خودم شرکتمو زدم چهارتا کارخونه بزرگ داشت که تو دوسال خیلی قیمتا رفت بالا و بابام کلی سود کرد الان هیچی نمیدونم چنتا داره برای منم اصن مهم نیست من فقط میخوام با پول خودم زندگی کنم من فقط شبا تو خونه بابام میمونم ، نه شاید اشتباه شده باشه خونه زن بابام .
_ هوی اسکل زودباش بریم اولین جلسه ترممون دیر شد
_ اسکل تویی که ندیده عاشق شدی خره
_ من عکساشو دیدم ایشالا تا دوسال دیگه هم باهاش ازدواج میکنم
_ شتر درخواب بیند پنبه دانه
_ اِاِاِا ِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِععع که اینطور دارم برات واستا عاشق بشی میدونم چطوری اذیتت بکنم
_ برو بابا خره من که میخوام تا چهل سالگی بچگی کنم
_ اوهوع بچگی ، حالا بگی جَوونی یه چیزی اما بچگی نشنیدیم دیگه
_ ما اینیم دیگه ،آهاع راستی حالا که تو دستت بنده دست مارم بندکن
_ باشه فقط نزنی تو دیوار ناکاممون کنی
_ باشه تمرکزمو بهم نزن الان میرم تو جوب
_ دادا رییییدی!
منو رضا بیشتر از دوست بودیم دوتا برادر که رفتارامون عین هم بود توقع زیادی از هم داشتیم حتی در بی توجهی به هم دیگه من پسر خاندان ذوالفقار بودم اون پسر دربان اما مهم دلمون بود که مهر برادری بهشون خورده بود اون تنها کسی بود که مثل یه آدم معمولی باهام رفتار میکرد چون از بچگی باهم بزرگ شده بودیم .

_ الو دیوونه الان ساعت دوازده شبه چیکار داری دیوث
_ از دیوث یک به دیوث دو ، میخواستم بپرسم حاضری بری تو رابطه باکسی
_ برو بخواب خره الان کی میاد همچین پروژه ایی رو بره هاع؟
_ فردا با سمانه میخوایم بریم پارتی یکی از دوستاشم میاد تو ام بیا مخشو به کار بگیر شاید تو لباس دومادی دیدیمت
_ گوه نخور برو بخواب ای گوه مقدس‌
_ فردا ساعت هشت بیا دنبالمون واست لوکیشن میفرستم
_ اوکی برو بکپ
گوشی رو گذاشتم رو سینم، بماندا من که تا حالا بازنی صحبت نکردم الان میخوام برم مخ بزنم. واوو یهویی جهش که چه عرض کنم پرواز کردم حالا بیخیالش بخوابم فردا از خارج برای قرارداد میان حداقل جون داشته باشم

گل در اومد از حموم سمبل در اومد از حموم یار مبارک بادا ایشالا مبارک بادا
نه این کت رو نمیپوشم
نه این مچ نیست با تیپم
به جهنم اصن کت میخوام چرا این مخالف قوانینمه فعلا تیپ اسپرت میزنم
اووووف چه جیگری شدم من مواظب باشم ندزدنم
_ الو سلام عمو دانیال
_ سلام به پسر گل خودم صدات کوکه کوکه چیشده راستشو بگو
_ فعلا هیچی عمو اما بعدن خبرای خوبی از شرکت براتون دارم، خودتون چه خبر از دخترتون چه خبر به کجاها رسیده؟
_ ای عمو جان بعد هیفده سال عزیز دلمو دارم بلاخره پیدا میکنم
_ خداروشکر باور کن عمو روزم بخاطر قراردادم خوب بود این خبرو که شنیدم دیگه رو ابرام
_ خداروشکر میبینم خوشحالی راستیتش خواستم بهت بگم یک بیا دفتر فرمای اینایی که برای منشی میخوای استخدام کنی رو بگیر بررسی کن .
_ الساعه اومدم عمو جان

_ مستر ذوالفقار بیا یخ زدیم
_ کجا یخ زدین شما که تو کافی شاپ نشستین جاتون از من گرمتره
_ اِع مارو میبینی؟کجایی؟
_ اونطرف خیابون
_ اوکی اومدیم

_ به به سلام سمانه خانوم بلاخره ما شمارو زیارت کردیم
_ سلام آقا ذوالفقار . . .
رضا که از خنده غش کرده بود گفت این دیگه چی بود گفتی سمانه؟
_ مگه چی گفتم ؟
_ سمانه خانوم فک کنم از بس رضا میخواسته پیش شما با ادب صحبت کنه به من میگفته آقای ذوالفقار اما در واقعیت اصن ما اسم همو نمیگیم معمولا با فحش دادن باهم ارتباط برقرار میکنیم بگین امیر بهم خوشحالتر میشم
_حتما آقا امیر ، میخواستم ازتون بخاطر اینکه هوای رضا رو دارین تشکر کنم
_ وظیفه برادریمه ، رضاعم خیلی لطف ها درحقم کرده
_ مثل چی ؟
_ خیلی چیزا
_ الو شمینا کجایی؟ آهاع ، نه واسه چی؟ نبابا همون خوبه ، آره بیا سر کوچتون الان میایم
_ کی بود سمانه خانوم؟
_ شمینا دوستم بود ، حتما باهاش گرم بگیری آقا امیر دختر ناز و مهربونیه اگه ناراحتش کنی من میدونم شما ها
دستام رو به نشانه اطاعت بالا سرم بردمو گفتم : چشم چشم ، راستی رضا پارتی کیه ؟ واسه چیه ؟
_ اول که مهم نیس مال کیه مهم اینه توش خوش باشی
باچشم غره شمینا رگه صداش عوض شد و ادامه داد : البته حالا که حرفش شد خیلی مهمه مال اون سامان خر پوله ست که همشم پوله باباشه منو همیجوری دعوت کرده توام گفتم بیای مهمونیشم بالماسک…
_ من نمیام
_ واسه چی آقا امیر؟
_ بدم میاد از مردتیکه مفت خور
_ چرا؟
_ باباش پادوعه بابامه الان واس ما بالماسکه پارتی برقرار میکنه نفله
در ماشینم باز شدو یه دختر با مانتو کرمی با یه شال بلند قهوه ای اومد داخل نشست رو به من گفت : سلام، واقعاً؟ اصن بهتون نمیخوره بالاتر از این سامانی که میگین باشین
سمانه شروع کرد به بغل کردن و بوس کردنش رضا برگشتو گفت : شمینا خانوم زن مارو بوس نکن کرونا در کمین است
_ دوست خودمه زنتم بشه من به شما ارجعیت دارم ، رو به من کردو تا میخواست باهام صحبت کنه من گازشو گرفتم رفتم اونم یکم به عقب افتاد و میخواست ادامه بده که گفتم مثلا چیم کمتر از اون حرومیه ؟
_ ادب ، وضع مالی ، شخصیت . . . . . .
رضا برگشت و گفت : درسته اینجور که میبینی نداره اما همش برا اینکه به مادرش رفته که آدم خاکی باشه وگرنه پز دادن که نشد هنر این امیری که من میشناسم وارث اخلاق مادرش و وارث خاندان ذوالفقاره
اه اه اه چندش حال خوبمو گرفت این دختره آروم دستمو رو موهام کشیدم و یه قسمت بیشتری را روی صورت آوردم و آروم فشارش دادم ، با خودم گفتم من که خودم نمیرم چرا اینارو ببرم آروم زدم کنارو به رضا گفتم : پیاده شو حال ندارم برسونمتون
_ اِع آقا امیر این چه ضد حالیه حداقل مارو میبردید بعد قهر میکردین
_ شماعم پیاده شین بیاین جلو بشینین ، رضا فردا ماشینو لازم دارم بی زحمت جون عمت سالم بیارش
_ داداش میخوای ما پیاده بشیم با تاکسی بریم تو با ماشین خودت برگردی من خیالم راحت تره
_ نه داداش گلم ، اینجا خطرناکه با دوتا زن بخوای تاکسی بگیری اینجوری خودمم یخورده هوا میخورم
_ اوکی پس هر وقت رسیدی خونه بهم زنگ بزن
_ باشه ، فقط شالم فک کنم زیرت موند بیزحمت بهم بدش
_ نه گذاشتمش پشت
برگشتم به پشت دوتا صورت دخترونه که از خجالت تبدیل شده بودن به لبو رو دیدم نمیدونم چرا نمیتونستم جلو خنده‌ام رو بگیرم حالا که یادم اومد جواب سلامشو نداده بودم ، آروم با خنده صورتم رو به سمتش کردم و گفتم : سلام ، بی زحمت شالمو از پشت بدین
تا اینو گفتم سرشو اورد بالا با اینکه ماسک زده بود چشمای بزرگش نشون میداد که یه لبخند رو لبش هست برگشت از پشت شیشه شالمو برداشت تا روشو سمتم کرد و منو دید احساس کردم چشمایی که خنده توشون موج میزد به چشمایی پر از وحشت تبدیل شدن ، وای نع وای نع محکم دستمو گذاشتم رو چشم چپمو از ماشین پیاده شدم ، رضا بدنبالم داد میزد امیر چیشد داداش تورو خدا واستا ، نمیدونم چرا رضا اینهمه با منی که نصف صورتمو از دست دادم مهربانانه رفتار میکنه ، چرا منی که اینقد واسم نظرات مردم درباره صورتم به هیچ جام نبود با دیدن چشمای وحشت زدش اینقد عصبی شدم اصن به درک ، همه دنیام به درک ، هم مادرم که اینکارو باهام کرد هم بابام که باعث شد خودم نتونم انتقاممو از مادرم بگیرم حیف حرمت اسم مادر همشون برن به درک

نوشته: مولد مرگ


👍 7
👎 7
5801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

792507
2021-02-18 01:38:48 +0330 +0330

لطفا ادامه نده و برای خودت یه طناب بگیر متولد مرگ جان🖤❤️

0 ❤️

792522
2021-02-18 02:49:00 +0330 +0330

خیلی جالب بود ولی چرا اینقدر کوتاه بنظرم باید داستان ادامه داشته باشه چون تهش معلوم نیست چی شد یا اینکه صورتش چطور داغون شد .

0 ❤️

792536
2021-02-18 04:15:08 +0330 +0330

عنوان داستان بعدیت، مار اسکیزوفرنی برزیلی
دیس 2

1 ❤️

792591
2021-02-18 19:51:47 +0330 +0330

نخوندم ولی اسمشو دوس داشتم

0 ❤️

792597
2021-02-18 22:00:04 +0330 +0330

طولانی نبود
سکسی هم نبود
خوشم اومد ولی ادامه هم داره دیگه اره؟ اینطوری خیلی بی در و پیکر بود.

0 ❤️

792732
2021-02-19 14:39:13 +0330 +0330

کصشر بود مرسی اه 💩

0 ❤️

792895
2021-02-20 09:53:19 +0330 +0330

اسامی دارن خطرناک میشن 😑
مثلا اسم بنویسین الاغ جقی استوایی
یا یکی بیاد با عنوان کانگوروی کونی نیوزیلندی داستانشو نشر بده…
نخوندم داستان رو ولی جالب بود

0 ❤️