فانتزی بازی با مریم (۲)

1402/09/25

...قسمت قبل

سلام.
امیدوارم از قسمت قبلی ماجرای من و مریم خوشتون اومده باشه.
تو قسمت قبل گفتم هر جور که بود مریمو راضی کردم که یه فتیش جیش بازی انجام بده که اونم راضی شد و کلی کیف کردم.
با اینکه ما تو سکس از هیچی کم نمیزاشتیم و سعی می کردیم همه جوره حال کنیم،ولی من کم‌کم به فکر کارهای عجیب‌تری می افتادم،نمیدونم تو مغزم چی میگذشت که تا به یاد سکس‌های مریم میوفتادم همش دوست داشتم پامو فراتر بذارم و کارهای عجیب‌تری بکنم.
با اینکه مریمو خیلی دوست داشتم و واقعا شده بود عشق زندگیم ولی نمیدونم چرا به چشم یه جنده‌ میدیدمش.
ولی واقعا اینطور نبود،یه دختر مهربون و خوب بود،شاید باورش برای خواننده سخت باشه،ولی با اینکه داشت به شوهرش خیانت میکرد و با من رابطه داشت باید بگم حواسش همه جوره به زندگیش و شوهرش بود و اصلا نمی خواست که زندگیشو از دست بده،اگر هم با من بود فقط به خاطر این بود که خیلی خیلی حشری بود و نمیتونست خودشو کنترل کنه و از رو اعتمادی که به من داشت فقط و فقط همه کاراشو با من میکرد.هر دومون هم خوشحال و راضی بودیم،واقعا جفت خوبی بودیم،کاش میتونستیم یه عمر با هم زندگی کنیم ولی افسوس.
بریم سر اصل مطلب:
یه روز یه فیلم سکس سه نفره برای مریم فرستادم و گفتم دوست داشتی دو تا کیر در خدمتت باشه،اونم با یه ایموجی خنده گفت همین الانم دو تا کیر در خدمتمه😅
گفتم میدونم آخه تو سیرمونی نداری عشقم ولی منظورمن دو تا کیر همزمانه؟!؟
گفت خیلی دوست دارم امتحان کنم ولی بنا به دلایلی نمیتونم این کارو بکنم.
گفتم چه دلایلی؟
گفت:اولا به کسی به غیر از تو اعتماد ندارم و نمیخوام با شخص دیگه ‌ای غیر از تو سکس داشته باشم،دوما تو حاضری بعد از این همه عشق بازی و علاقه منو با کسی تقسیم کنی؟؟؟سوما مگه من جنده خیابونی هم که دو سه نفری بریزن سرم؟(یه لحظه از پیشنهادی که دادم پشیمون شدم)
منم سریع گفتم خب حالا تو هم،ببخشید،منظورم این نبود،فقط میخواستم حسشو تلقین کنم.
گفت:نیازی به عذرخواهی نیست من میشناسمت تو هم میخوای چیزهای جدید و تجربه کنیم ولی این دیگه زیاده رویه.
بعدش پرسید تو تا حالا سکس گروهی داشتی؟ منم گفتم ،نه والا این تنها آرزویی که دارم باقیشو با تو تجربه کردم.
گفت:خب برای اینکه دلت نشکنه میخوام بهت یه پیشنهاد بدم.گفتم چه پیشنهادی؟
گفت: اگه پسر خوبی باشی میتونی یه نفرو وارد سکسمون کنی،گفتم کیو؟ گفت یه زنه دیگه،گفتم منظورت دقیقا چیه؟؟
گفت :من حاضر نیستم با دو تا مرد همزمان سکس داشته باشم،زندگیمو دوست دارم و نمیخوام اتفاق بدی بیوفته ولی به خاطر اینکه تو دوست داری یه سکس سه نفره رو تجربه کنی حاضرم در کنار یه زن دیگه باهات سکس کنم،هنوز حرفش تموم نشده بود که گفتم :کسیو میشناسی بیاری،از دوستات میتونی بیاری؟
گفت :کسخل مثل اینکه نمیفهمی من شوهر دارم و نمیتونم خودمو جلو کسی ضایع کنم،گفتم خب دختر از کجا بیاریم؟گفت این دیگه مشکل توِ
خلاصه بعد از این مکالمه فکرم حسابی درگیر شد و فقط به فکر نفر سوم بودم. حتی داشتم به زن خودم فکر میکردم ولی شدنی نبود.
خلاصه یه چند روزی گذشت که یهو یاد افسانه افتادم.
افسانه یه زن بیوه بود که ماساژور خانوم‌ها بود و منم هر از گاهی یواشکی پیشش میرفتمو ماساژم میداد و بعضی وقتا هم بعدش یه سکس ریزی با هم میکردیم و منم به خاطر اینکه کمکش کنم بیشتر از دستمزدش بهش پول میدادم. اگر هم کاری از دستم برمیومد براش انجام میدادم. خدایی خیلی زن با معرفتی بود.
خیلی از مردای متاهل ایرانی یه همچین کسیو کنار زندگیشون دارن.در ضمن خداییش هم زن خوش هیکلی بود.
خلاصه دل و زدم به دریا و بهش زنگ زدم و ماجرا رو باهاش مطرح کردم،اولش یه کم من و مون کرد ولی چون از من خوشش میومد و میدونست من به لحاظ مالی هواشو دارم بهم اوکی داد،شاید هم فقط به خاطر پول این کارو کرد ولی برای من اصلا مهم نبود،فقط و فقط میخواستم با دوتا زن همزمان سکس کنم،اونم با دوتا زنی که واقعا دوستشون داشتم.
قضیه رو با مریم در میون گذاشتم،اولش تعجب کرد که تونستم کسیو پیدا کنم شاید فکر میکرد نتونم این فانتزی رو عملی کنم،ازم پرسید آدم تمیزیه؟جنده که نیست؟ خلاصه کمی نگران بود و منم درکش میکردم،بهش گفتم نه بابا یه خانم ماساژوره از دوستای قدیمیم هستشو آدم مرتبیه،ببینیش میفهمی.گفت ازش عکس داری منم الکی گفتم نه،میخواستم سورپرایز بشه.
خلاصه بعد از دو هفته موقعیت همه جور شد و قرار شد من و مریم بریم خونه افسانه،آخه اونجا از هر نظر راحت‌تر بود.
از اونجایی که من و مریم شب‌ها نمیتونستیم با هم باشیم،همیشه برنامه هامون صبح تا ظهر بود😉
یادمه دوشنبه بود ساعت ۹:۳۰ با مریم قرار گذاشتم که بریم خونه افسانه،خونه‌اش سمت مرزداران بود،یه ۴۰ دقیقه تو راه بودیم،مریم همین که نشست تو ماشین به من گفت:ببین آدمو به چه کارهایی وادار میکنی؟ منم گفتم:نه که خیلی هم بدت میاد؟
گفتم:تو حشری‌ترین زنی هستی که تاحالا دیدم،خداییش داشتن یه همچین فرشته‌ای برای خیلی ها رویاست.
خلاصه همینطور که تو راه بودیم منم ازش هی تعریف میکردم که هم دلش صاف بشه هم حشری تر بشه.
تو راه بهش گفتم حواست باشه میخوام تو این برنامه رو مدیریت بکنیا،رییس تویی.هر کاری دوست داریو انجام بده از این فرصت‌ها کم پیش میادا. اونم با خنده و شوخی منو همراهی میکرد.
بالاخره رسیدیم دم خونه افسانه،بهش زنگ زدم و در و زد و ما رفتیم تو. همین که در واحدو باز کرد چشمم به افسانه خورد کلی حال کردم،یه شلوارک جین کوتاه و یه تاپ نیم تنه با یه کفش پاشنه بلند،آرایشش هم ملایم ولی یه رژ لب قرمز خیلی خیره کننده داشت که هر مردی رو وسوسه میکرد.
اولش مثل مهمونا نشسته بودیم و افسانه برامون یه چایی آورد،راستش خودمم نمیدونستم چطوری باید این ماجرا شروع بشه،برای همین زدم تو کانال شوخی و خنده‌ که اتفاقا جواب هم داد. مریم و افسانه خیلی زود با هم اوکی شدن و داشتن با هم گپ میزدن،بیشتر هم راجع به من و خصوصیات اخلاقیم صحبت می کرد و بعضی وقتا هم به شوخی مسخره‌م میکردن و میخندیدیم.
کاملا معلوم بود که مریم از افسانه خوشش اومده.
از اونجایی که هیچ کدوممون هیچ ایده‌ای برای شروع ماجرا نداشتیم و وقت زیادی هم نداشتیم باید زودتر کارو شروع میکردم.
یه دفعه یه فکری به سرم زد،به مریم گفتم میدونی که افسانه یکی از بهترین ماسورهای خانوم تهرانه‌ها،گفت؛بله تعریفشو از خودت شنیدم. گفتم نمیخوای یه ماساژ نرم بدتت؟دستاش معجزه میکنه.
مریم هم استقبال کرد و گفت اگه اذیت نمیشه چرا که نه.
افسانه هم گفت چرا که نه،پس برو تو اتاق آماده شو منم الان میام،سینا راهو بلده.
همین که بلند شدم یه چشمک به افسانه زدم و دست مریمو گرفتم و رفتیم تو اتاق.
تو اتاقش یه تخت ماساژ بود و یه مبل سه نفره و چند تا قفسه و کمد. با نور خیلی ملایم که حس ارامشو القا کنه. مثل اکثر اتاق‌های ماساژ. مریم هم حسابی از محیط تمیز و افسانه که معلوم بود زن تمیزیه تعریف کرد.
به مریم گفتم لباساتو در بیار که کلی کار داریم،مریم هم لباساشو درآورد همین که اومد بخوابه دستشو گرفتم و لب‌مو گذاشتم رو لب‌هاشو یه چند ثانیه‌ای لب تو لب بودیم،لبامونو از هم جدا کردیم و تو چشمش خیره شدم‌ و بهش گفتم خیلی دوستت دارم،تو واقعا نیمه گمشده منی،به اندازه تموم دنیا دوستت دارم.اونم با کلی عشق گفت منم دوستت دارم و برات هر کاری میکنم.
دوباره از هم لب گرفتیم و دستمو انداختم سوتینشو باز کردم،یه نگاه همراه با تعجب داشت که بهش گفتم اینجا کسی غریبه نیست،راحت باش.شورتش هم درآورد و لخت لخت به شکم خوابوندمش رو تخت و چندتا بوس از کمرش کردمو رفتم نشستم رو اون مبل سه نفره.
چند دقیقه بعد افسانه اومد تو اتاق و خیلی عادی شروع کرد به کارش. اول کمی روغن به کمر مریم زد و شروع کرد با حرکات نرم دستش مریمو ماساژ دادن،بیشتر داشت نوازشش میکرد تا ماساژ،بعد کم کم اومد پایین و شروع کرد به ماساژ دادن پاهای مریم.از بالا به پایین و از پایین به بالا،از نوک انگشتای پاش تا چاک کوسشو میمالید. منم که با دیدن این صحنه کاملا تحریک شده بودم،از رو مبل بلند شدم و لباسامو دراوردم(فقط شورت پام بود) رفتم بالا سر مریم و به افسانه گفتم همکار نمیخوای؟
افسانه هم بدون اینکه حرفی بزنه با دست به من گفت بفرما. همینطور که مریم رو شکم خوابیده بود پاهاشو کمی از هم باز کردم و شروع کردم سوراخ کونشو لیسیدن،به افسانه هم اشاره کردم که تو واینسا،کارتو بکن. افسانه شروع کرد به مالیدن پاهاش و منم بی وقفه داشتم سوراخ کونشو لیس میزدم،مریم دیگه از زور شهوت داشت از حال میرفت،پاهاشو بیشتر باز کردم و سرمو پایین‌تر بردمو زبونمو رسوندم به کوسش،نمیدونم چی شده بود که انگار این دفعه کوس و کونش از همیشه خوشمزه‌تر شده بود. حسابی کیرم داشت بی تابی میکرد. با اینکه از خوردن اون کوس کون بهشتی سیر نمی شدم ولی سرمو کشیدم بیرون و رفتم بالای سر مریم،یه کم سرشو چرخوند سمت خودمو شورتمو دراوردمو کیرمو گذاشتم جلوی چشماش. مریم با دیدن این صحنه انگار دنیا رو بهش دادن،مثل این کیر ندیده‌ها سریع کیرمو گرفت و کرد تو دهنش،اینقدر حشری شده بود که دهنشم داغ‌تر از همیشه بود. غرق لذت بودم که با حرکت دستم به افسانه اشاره کردم بیا پیش من،اونم دست از مالیدن کشید و اومد پیش من. همینکه نزدیکم شد لبمو گذاشتم رو لبش. این اولین بار بود که جلوی پارتنرم داشتم از شخص دیگه‌ای لب میگرفتم. مریم داشت برام ساک میزد و افسانه لبامو میخورد. این لذت برای من وصف ناپذیر بود.
همینطور که لبام رو لبای افسانه بود تاپشو از تنش درآوردمو مثل ممه ندیده‌ها افتادم به مکیدن و لیسیدن سینه‌هاش،مریم هم بدون توجه داشت برام ساک میزد. بعد از چند دقیقه مریمو از رو تخت ماساژ بلند کردم و اوردمش سمت مبلی که تو اتاق بود،خودم رو مبل خوابیدم و مریم هم نشوندم روم،مریم بدون معطلی کیرمو رو سوراخش تنظیم کرد و با یه فشار کوچیک رفت تو کسش،خیلی کوسش خیس شده بود،تازه اونجا بود که فهمیدم چه حیف شد یه ذره کوسش‌ نخوردم ولی دیگه نمیشد پوزیشنو عوض کرد. مریم داشت خودشو بالا پایین میکرد که به افسانه گفتم اونی که تنته رو در بیار که خیلی گشنمه،اونم که انگار از این ماجرا بدش نیومده بود سریع شلوارکشو درآورد و اومد بالای سر من،منم بی معطلی کشوندمش سمت دهنمو شروع کردم به لیسیدن.
خیلی پوزیشن باحالی بود،مریم روم بود و افسانه پشتش به مریم و کوسش تو دهن من. ولی جالبش اینجا بود که هر کی داشت کار خودشو میکرد و لذت میبرد،فکر نمیکردم اینقدر راحت بتونم خودمو و جمع و کنترل کنم.
خلاصه چند دقیقه ای تو این پوزیشن بودیم که به مریم گفتم نمیخوای یه کم از اون کس خیست منو سیراب کنی؟ با یه لحن حشری گفت:بذار افسانه سیر بشه بعدش سیرابت میکنم. افسانه هم تا اینو شنید گفت:منم اندازه تو گشنمه‌ها بذار یه چیزی هم به ما برسه،همه یه لبخندی زدیم و مریم و افسانه جاهاشونو عوض کردن.
حالا افسانه اومد رو کیرم نشستو مریم هم روبروی افسانه به اون کوس قشنگش نشست رو دهنم،از اونجایی که میدونست عاشق اینم که با تمام وزنش بشینه رو صورتم،همین کارو کرد. بدون هیچ رحمی طوری کوسشو کرد تو دهنم که واقعا نفس کشیدن برام سخت شده بود ولی کی تو اون شرایط به نفس کشیدن اهمیت میده؟ شهوت تمام فضای اتاقو گرفته بود.
تو اون لحظه فقط داشتم به پوزیشن‌هایی که میتونم امروز انجام بدم فکر میکردم،چون ممکن بود دیگه نتونم چنین موقعیتی رو ایجاد کنم.
بعد از اینکه سیراب از کوس مریم شدم و افسانه هم حسابی سر کیف اومد بلند شدم نشستم رو مبل و دوتاییشونو به سمت کیرم راهنمایی کردم،اونا هم نشستن و شروع کردن به ساک زدن. وای که چه لذتی داشت،واقعا تو اَبرا بودم،تو رویاهام هم نمیتونستم این لذتو تصور کنم.
افسانه افتاده بود به جون کیرمو داشت برام یه جوری ساک میزد که انگار تا حالا کیر تو زندگیش ندیده. مریم هم که بدتر از من تو اوج شهوت بود داشت تخمامو لیس میزد و هر از گاهی یه زبونی هم به کیرم میکشید. بعد از چند دقیقه جاهاشونو عوض کردن و حالا مریم داشت برام ساک میزد و افسانه تخمامو می خورد،ولی انصافا مریم کارشو بهتر بلد بود. بعدش بلند شدم و جفتشونو حالت داگی رو مبل نشوندم و بلافاصله کیرمو با کوس مریم تنظیم کردمو فشار دادم تو،خیلی داغ و خیس بود،با دستم هم داشتم با کوس و کون افسانه که بغل مریم بود بازی میکردم. هر از گاهی کیرمو از کوس مریم در میاوردمو میکردم تو کوس افسانه. با اینکه قبلش فکر میکردم افسانه خوب همکاری نکنه ولی حسابی داشت بهش خوش میگذشت.
فکر کنم خودش هم باورش نمیشد که اینقدر همه چی باحال پیش بره.
مریم که دیگه طاقتش تاب شده بود خوابید رو مبل و به من گفت بیا روم(آخه مریم تو این حالت خیلی خوب ارضا میشد)منم خوابیدم روشو شروع کردم به کردن،افسانه هم کنار من بود و هر از گاهی یه وری با ممه‌هاش میرفتم و یا یه لبی ازش میگرفتم،بعد از چند دقیقه که نرمال کردمش یهو شروع کردم به تلمبه زدن تند تند و محکم،چشمای مریم کاملا رفته بود و معلوم بود که ارضا شده،افسانه هم که این صحنه رو دید گفت :نمیگی آدم دلش میخواد!!!؟!
منم گفتم دلت میخواد تو هم؟ گفت:آره خب،
گفتم:بیا
از رو مریم بلند شدم و خودمو بردم رو افسانه و شروع کردم به کردن،تلمبه های محکم و تند تند،از اونجایی که مریمو نمیتونستم فرغونی بکنم چون دلش درد می گرفت،همه زورمو رو افسانه خالی کردم. پاهاشو انداختم رو شونمو شروع کردم به تلمبه زدن‌های محکم‌تر از قبل،تو این حالت شدت بیشتره(دوستان میدونن)
خلاصه مریم هم که یه کم حالش جا اومده بود اومد کنارم نشست و شروع کرد به لب دادن و قربون صدقه‌م رفتن.
چند دقیقه بعد داشت آبم میومد که به مریم گفتم دهنتو باز کن،اونم سریع کنار کوس افسانه خوابید و دهنشو باز کرد. منم به محض اینکه داشت آبم میومد از کوس افسانه کشیدم بیرونو کردم تو دهن مریمو با دوتا عقب جلو کردن تو دهنش آبمو ریختم تو دهنش،اونم تا قطره آخرشو قورت داد و سه تایی مثل سه تا جنازه افتادیم رو مبل.
منم بی معطلی گفتم کسی نمیخواد یه لیوان آب بده به من،دارم از تشنگی میمیرم،مریم تا اومد بلند شه افسانه بهش گفت تو بشین من خودم میارم. آبو که خوردیم و حالمون جا اومد افسانه رفت حموم و من و مریم هم خیلی شل شل شروع کردیم به لباس پوشیدن.
خیلی فانتزی و پوزیشن تو ذهنم بود ولی از اونجایی که مریم و افسانه با هم ور نمیرفتن و تمایلی به لز نداشتن و منم نمیخواستم حال این عشق و حالو خراب کنم از بعضی کارا صرف نظر کردم.
افسانه خیلی زود از حموم اومد بیرون،مریم تا دیدش گفت خوش‌بحالت رفتی حموم خیلی دلم حموم میخواد،گفت خب بیا برو حموم،مریم هم گفتش نه بابا دیرم میشه باید زودتر برم. اونم گفت هر جور راحتی، اینجا هم خونه خودته،منم سریع گفتم اختیار دارین خونه امیدمونه،همه یه لبخندی زدیمو بدون اینکه راجع به اینکه تا چند دقیقه قبل داشتیم چیکار میکردیم حرف بزنیم اومدیم بیرون. تو مسیر به افسانه پیام دادم که دمت گرم خیلی حال دادی و برات جبران میکنم ،اونم جواب داد که این حرفا چیه تا باشه از این جور عشق و حالا با ادم‌های تمیز و باحالی مثل شما،منم براش یه بوس فرستادمو یه ۵میلیون براش زدم به کارتش که دستش خالی نباشه. البته از قبل هم به این روال عادت داشت ،کلا از اونجایی که زن خوبی بود همیشه هواشو داشتم.
مریم هم تو ماشین بهم گفت نگفته بودی از این رفیقا داری کلک؟گفتم افسانه یه زن تنهاست که هم آبرو داره هم تن به هر کاری نمیده،نبین الان حاضر شد بیاد تو برنامه،من چند وقته میشناسمشو از زندگیش خبر دارم. با هم راحتیم و مثل دوتا رفیق با هم ارتباط داریم و منم هر از گاهی یه کمکی بهش میکنم.
مریم هم گفت به من ارتباطی نداره فقط همین یه نفر باشه ها نری دنبال این و اون. گفتم افسانه مورد تایید شما هست؟ گفت :آره
منم گفتم خدا رو شکر ولی خیالت راحت هیچکسی برای من مثل تو نمیشه. تو عشق منی.
امیدوارم تونسته باشم حق مطلبو ادا کرده باشم.
اگر خوشتون اومد بازم از خاطراتم براتون مینویسم.

نوشته: Sina


👍 9
👎 1
13101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

962567
2023-12-16 23:50:43 +0330 +0330

این داستان دیروز ادامه ی داستان دوست اسپانیایی زبان مون اومده بود

1 ❤️

962644
2023-12-17 07:03:05 +0330 +0330

کاری به راست و دروغ و … ندارم ، ولی شما دوتا آدم های حرومزاده دیوث هستید ، به خصوص تو ، من با بی‌غیرتی و خیانت مشکل دارم ولی تو وقتی مثلاً یه زن پایه داری که حاضر شده بدون هماهنگی و کار کردن رو مخش تن به موازی بده یعنی پایه همه جور فانتزی و برنامه هست ، ولی شما دوتا زرنگ بازی کردین و نامردی و خیانت ، اونم به قول خودت شوهر مریم بهترین دوست تو هست و چطور تو روش نگاه کنی ، ولی معلوم آدم بی چشم و رو و نامردی هستی و پست فطرت.

0 ❤️

962658
2023-12-17 08:24:18 +0330 +0330

خوب بود ادامه بده 🤗🤗🤗🤗

0 ❤️

962699
2023-12-17 14:05:30 +0330 +0330

حق مطلب رو وقتی ادا میکنی ک قنبل کنی بکنمیت.

0 ❤️

962700
2023-12-17 14:10:10 +0330 +0330

خوب بود

0 ❤️