لباس تنگ (۲)

1402/03/27

...قسمت قبل

حامد یه ویس فرستاده بود که میگفت: سلام آقا رضای گل… چطوری داش؟ چه خبر؟ نیستی اصلا؟! بعد از اون حالی که به خودت و زن خوشگلت دادم میگفتم حتما مشتری ثابتم میشین… چیه نکنه اونطور که میخواستی زنتو نگاییدم؟ مشکلی نیست دفعه بعد طوری کونشو واست گشاد میکنم که حتما خوشت میاد… ممه هاشو واست بیشتر میخورم… تو فقط کافیه اوکی بدی… واسه قرار بعدی مون خبر از تو…
اوایل کمی ته دلم راضی نبودم که این قضیه ادامه پیدا کنه و کمی میترسیدم ولی با حرفایی که این پسره راجع به زنم میزد… وقتی کیر کلفتش رو توی کون خوشگل سحر تصور میکردم، حشرم میزد بالا. نتونستم از لذتش بگذرم، دلمو زدم به دریا و بهش پیام دادم: سلام حامد جون… چطوری آقا؟ با زحمتای ما؟ جووون تو هر وقت خواستی زنمو بگیر و بکن، نوش جون کیرت… دفعه قبل که خیلی خوب آبشو آوردی اگه همینجور ادامه بدی مشتری خودت میشه. من که بی صبرانه مشتاقم بیای و سحر رو سیخ بزنی… فقط این دفعه چه برنامه و نقشه ای داری؟ بازم ماساژ؟ من چیزی به فکرم نمیرسه… نیم ساعت بعد جواب داد: آی قربون کس و کون قلمبه زنت بشم… هر وقت بگی من در خدمتم داداش… معلومه کیرت خیلی عجله داره… نگران نباش تو فقط یه سر با زنت بیا مغازه به قصد خرید من حلش میکنم.
فرداش به بهانه خرید با سحر رفتیم بیرون و موقع برگشت عمدا مسیری رو انتخاب کردم که از جلوی مغازه حامد رد بشیم. من: عه، سحر نگاه کن… مغازه حامده ها
سحر: آره، خودشه
من: میخوای بریم لباساشو یه نگاه بندازی؟
سحر: حتما، چراکه نه… اون لباس که اون دفعه ازش خریدیم خیلی قشنگ بود.
من با شیطنت گفتم: فقط لباس یا چیزای دیگه اش هم قشنگ بود؟…
سحر با خنده آروم گفت: آآآه ماساژش هم حرف نداااااشت
من: بانوی من انگار باید بدم یکی دوباره مشت و مالت بده
سحر: فقط مشت و مال یا…؟
من: یااااا…
رفتیم داخل مغازه، چندتا مشتری داخل بودن…
من: سلام علیکم آقا حامد عزیز… خوب هستی ایشالا؟
حامد: به به سلام آقا رضا… سلاااام سحر خانوم خودمون، چه عجب یادی از ما کردین؟
سحر: سلام آقا حامد، اختیار دارین، یکم درگیر بودیم فرصت نشد… مگه میشه شما رو فراموش کرد؟… بگو ببینم جنس جدید چی آوردی؟
حامد شروع کرد به نشون دادن و صحبت کردن درباره لباس ها و اون وسط ها داشت حسابی ممه های سحر رو دید میزد… سحر یه مانتو جلو باز پوشیده بود با یه بلوز سبز نازک و کشی از زیر با یقه باز و بدون سوتین. خط سینه اش کاملا معلوم بود و وقتی راه میرفت ممه های بزرگش میلرزیدن. نوک پستوناش هم خیلی تابلو زده بود بیرون. حتی زن و شوهری که تو مغازه بودن هم نمیتونستن به ممه های سحر نگاه نکنن. من تو این فکر بودم که حامد این بار چه نقشه ای کشیده، سحر یه تونیک طرح دار پسندید و رفت پرو کنه. زن و شوهره هم رفتن، منم سریع رفتم پیش حامد تا باهاش صحبت کنم. من: خب، بگو ببینم چه خبر؟ برنامت چیه؟
حامد: بابا کیرم تو کص زنت… لامصب عجب بدنی داره… عجب ممه های نابی داره… واقعا چطور دلت میاد این ممه هارو تنهایی بخوری؟ با چند نفر تقسیم کن اونا هم استفاده کنن… اونا حال میکنن، زنت حال میکنه، خودتم که عشق میکنی… یه رابطه برد-برد.
من: نه بابا؟!.. یهو بگو ممه های زنمو خیرات بکنم.
حامد: چه ایرادی داره؟ خیلی هم عالیه…
من: چه خبره مگه، چند نفر؟!.. فعلا تو به فکر خودت باش
حامد: خب برنامه اینه، میخوام به بهونه لباس، یه دوستمو به عنوان خیاط بیارم خونتون تا کس و کون زنتو متر بکنه…
من: خیلی بیخود!.. از این چیزا نداریم، فقط خودت.
حامد: بابا طرف واقعا خیاطه، کارش هم عالیه… میاد یه لباس میدوزه واسه سحر، دور هم یه حالی هم میکنیم.
من: نه، نمیشه.
حامد: چرا؟!
من: هرچی دست توی کار بیشتر بشه دردسر و ریسکش بیشتره.
حامد: نه خداوکیلی بگو چرا مخالفی؟… تو که زنتو میخوای در اختیار دیگری بذاری… واقعا چه فرقی میکنه من یا اون؟ کیر کیره دیگه… کاندوم هم باشه دیگه نگران چی هستی؟… مهم هدفه کاره که هم به تو، هم سحر کلی خوش میگذره، یه نفرم اضافه این وسط حال بکنه، یکم دست و دل باز باش دیگه… من اینجا چند ساله مغازه دارم، کاری نمیکنم که اعتبارم خدشه دار بشه… طرف تضمینیه
من: طرف کص میخواد بره از خیابون جنده واسه خودش پیدا کنه.
حامد: ای بابا جنده چیه… نگو زشته، من که دیگه باهات رفیقم، با یه نفر کیو دیدی جنده بشه؟!.. خودمونیم نگو که از گاییده شدن زنت زیر دوتا مرد کیر کلفت غریبه بدت میاد… باور نمیکنم… ببین اون حالی که دفعه پیش کردی… این بار دو سه برابر بیشترش حال میکنی، قول میدم.
تا من چیزی بگم سحر از اتاق پرو اومد بیرون و گفت: خب چطور شدم؟
من: قشنگه، بهت میاد
حامد: عالی مثل همیشه
سحر گفت: پس همینو برمیدارم، البته این چیزی نبود که دنبالش بودم… خیلی وقته دارم میگردم ولی چیزی که مورد علاقم باشه ندیدم، همه طرح ها تکراریه
حامد: چرا نمیدی خیاط واست بدوزه؟
سحر: خیاط؟!.. خیاط کجا بود؟! چند بار دادم گند زدن به پارچه طوری که دیگه کلا بیخیال خیاط شدم و فقط لباس حاضری میگیرم
حامد: اتفاقا من یه دوست دارم،آرش، که خیاطه و کارش حرف نداره… خیلی از کاراش رو تو همین مغازه فروختم و اکثرا راضی بودن، کلی از مشتری های ما، مشتری اونم هستن
سحر: نه بابا… اون چیزی که من تو اینستا دیدم خیلی ظریف و پیچیده است. فکر نکنم بتونه مثل اون بدوزه.
من: ازش نمونه کار داری به ما نشون بدی؟
حامد: آره یه لحظه بذار آلبوم رو بیارم، این پسره تولیدی داره تو کارش استاده…
کلی لباس های زیبا و شیک تن مدل های مختلف به ما نشون داد که انصافا خیلی خوب بودن. اونقدر خوب که حامد تونست مخ سحر رو بزنه و راضیش کنه بیاد خونه ما.
سحر: امیدوارم این آقا آرش بتونه نظر منو در مورد خیاط ها عوض کنه.
حامد: شک نکن، داداش حامدت هیچ وقت چیز بد معرفی نمیکنه، دفعه قبل خودت که دیدی.
سحر یه نگاه به من کرد و گفت: وا مگه قراره مثل دفعه قبل باشه؟
من: والا حامد که یبار اومد خونه ما خیلی به هممون خوش گذشت… مطمئنم دوستش هم مثل خودش آدم باحال و کاربلده
حامد: قطعا همینطوره…
سحر که یه برقی تو چشماش بود سر شوخی رو باز کرد و گفت: والا جای دفعه قبل هنوز درد میکنه، فکر کردی چرا یه ماهه خبری ازم نبود؟!.. اونقدر خوب ماساژم دادی که بعدش نای راه رفتن نداشتم.
حامد: آخی… تو که نمیدونی از پشت چه منظره ای داری؟ آدم دلش هوای سوارکاری میکنه…
سحر: خوبه والا… یه بار که مثل گاو میخواستی شیرمو بدوشی الانم مثل اسب میخوای سوارم بشی؟!
حامد: اینقدر خسیس نباش دیگه… رضا من نمیدونم باید زنت به من شیر بده… من ممه میخوام
من: نمیتونم قول بدم ولی یه روز بیا خونمون ببینیم چی میشه
حامد: خب پس با آرش میام دیگه…
سحر: وا نمیشه که… جلوی دوستت چطور بهت شیر بدم؟… خب اونم دلش میخواد
من: یه تعارف هم به اون بزن دیگه
حامد سریع با دوتا دستاش ممه های سحر رو گرفت و فشار داد و گفت: خب این ممه های خوشگل و با دوستم سهیم میشم
سحر: آخه فقط ممه نیست که… من ممه بدم بعدا دسته بیلش بلند میشه
حامد یه نگاه به من کرد و بعد به سحر گفت: مگه دفعه قبل که دسته بیل من بلند شد بد بود؟
سحر: نه… فقط یکم گشاد شدم… همین.
حامد: ولی ارزششو داره آدم گشاد بشه ولی خر کیف بشه.
من: ولی دو تا دسته بیل واقعا خیلیه ها
حامد: قرار نیست که از دوتاش همزمان استفاده بشه
سحر: والا من یه ظرفیت محدودی دارم، سوراخ ناقصی دارم،… میترسم بعدش دیگه قسمت نشه زنده بمونم و اون لباسی که قراره بدوزه تنم کنم
من: البته دفعه قبل هم همینارو میگفتی ها
حامد: اولش مثلا داره ادای تنگا رو در میاره
من: چقدر هم تنگ!!، بخصوص بعد از اون ماساژ
سحر: آقا یه لحظه… اگه دوستت هم مثل خودت کارش درست باشه، قبوله ولی… شرط داره، شرطش اینه که دیگه پول لباسو نمیدم
حامد: ای بابا… این خوشگل خانم چقدر ناز میکنه؟!.. خیلی خب… قبوله
من: خوش بحال دوستت که همچین مشتری خوبی پیدا کرده
حامد: خب بگم کی بیاد دور سینه و باسنت رو متر بکنه؟
سحر به من نگاه کرد… منم گفتم: نمیدونم، آخر هفته چطوره؟
حامد: شب جمعه باشه که عالیه
سحر به شوخی گفت: خیاطا مگه شبم کار میکنن؟
حامد: این خیاطا شبا متراشون بلندتر و سفت تر میشه، دقیق تر اندازه میگیرن.
سحر رفت لباسو درآورد و بعد از خداحافظی از اونجا برگشتیم خونه. مثل بچه ای که قراره واسش تولد بگیرن شوق و ذوق داشت… منم خیلی هیجان داشتم ببینم زنم قراره چطور به دوتا غریبه کون بده
گذشت و گذشت تا اینکه پنجشنبه شب زنگ در به صدا در اومد. درو باز کردم و با حامد و بخصوص آرش احوال پرسی کردم و اومدن داخل. بعدش سحر اومد، با هردوشون سلام علیک کرد و دست داد. آرش بدبخت که تازه دیده بود چه چیزی نصیبش شده کلا مات و مبهوت بود و نگاهش روی کون سحر قفل شده بود. سحر فقط یه تاپ و شلوارک سفید و کوتاه پوشیده بود با کفش پاشنه بلند. رفتیم نشستیم و حامد شروع کرد: آقا رضا این رفیق ما تو خیاطی کارش خیلی درسته، تخصصش هم لباس زنونه است، یه لباس عروس هایی میدوزه که آدم حظ میکنه، بهت آلبوم کارشو نشون دادم.
من: آره دیدم واقعا طرحاش خیلی شیک و به روز بود. قطعا کسی که شما معرفی کنی تو کارش حرفه ایه.
آرش: خواهش میکنم… حامد جان لطف دارن، من الان ده ساله که تو این کارم و سه ساله که یه تولیدی هم زدم. خیلی کیفیت برام مهمه و نمیخوام مشتری ازم ناراضی باشه.
سحر: دقیقا… من قبلا پیش چند تا خیاط رفتم اصلا کارشون خوب نبود، اندازه هاشون رو دقیق نگرفته بودن…
من: سحر یه لباس تو اینترنت دیده بود که نتونست تو بازار پیداش کنه، حامد جان پیشنهاد داد که بیایم سراغ شما
آرش: خیلی هم عالی… میشه عکسش رو ببینم
بعد از این صحبت های اولیه در مورد لباس، نوبت رسید به اندازه گرفتن. سحر وایستاد و آرش شروع کرد به اندازه گرفتن. از بازوها و شونه شروع کرد تا اومد رسید به دور سینه.
حامد: آرش میبینی که، چه مشتری خوش استیلی برات آوردم… آدم میگه فقط بشینم این زیبایی رو تماشا کنم
آرش: آره، ماشالا… از بین این همه مشتری که داشتم فقط چندتاشون همچین هیکل جذاب و سکسی داشتن
من: خب پس، سحر جون انگار آرش هم چشمش تورو گرفته ها
سحر: ای بابا چیکارش داری تازه اومده بذار یکم راحت باشه
آرش: البته حامد از کمالات سحر خانم واسم گفته بود ولی واقعا فکر نمیکردم در این حد باشه
من: حامد جان از کمالات شما هم واسه ما تعریف کرده، ما هم مشتاق بودیم از نزدیک ببینیم.
سحر دستای آرش رو که دور سینش بود گرفت و فشار داد به ممه هاش و گفت: آرش جون لطفا دور سینه رو یکم تنگ بردار… خودت که میدونی واسه چی
آرش: چششششم…
و دیدم که شروع کرد به فشار دادن و مالیدن ممه های زنم و هر دفعه متر رو از یه جای دیگه میذاشت رو ممش و فشار میداد.
من: بسه آرش، دیگه خیلی داری دقیق اندازه میگیری… این میمی ها بزرگتر از این حرفاس، یقه لباسمو جر میده ها…
آرش: اتفاقا الان یقه جر خورده بیشتر مده… اگه تنگ باشه هم که کل میمی ها از یقه میفته بیرون
حامد: جاااان… فکر کن این سینه ها وسط مراسم از یقه بیرون زده و زیر نور داره برق میزنه
سحر: واااای شما چقدر فتیش ممه داشتین، بچگیتون ممه نخوردین؟
من: چرا ولی هر ممه ای این ممه نمیشه عزیزم
آرش اندازه گیری رو ادامه داد تا به دور باسن رسید… لباسی که سحر دیده بود تا روی باسن میرسید.
حامد به شوخی گفت: داداش اگه متر کم آوردی با وجب اندازه بگیر
آرش هم که داشت موتورش روشن می شد گفت: والا این باسن فقط باید توی لباس تنگ باشه تا خودشو نشون بده
سحر: عزیزم تا جا داره تنگش کن
حامد: این متر رو زیادی بکشی فکر کنم دیگه پاره بشه
آرش: ماشالا دور باسن زیاد این سختی هارو هم داره دیگه
من: داداش اگه سخته با وجب اندازه بگیر، راحت تره
آرش: آره باید همین کار رو بکنم. متر رو گذاشت کنار و با دستاش شروع کرد به گرفتن لپ های کون سحر و مالیدن و فشار دادن اونا، گاهی هم انگشت های شستش رو میکر لای چاک کون سحر و لپ های کونشو از هم باز میکرد.
سحر: وااای آرش انگار خیلی خوشت اومده ها… زود باش دیگه، کونم خسته شد
حامد: نترس اگه خسته شد ماساژش میدم
من: بابا آرش خودش ماساژ میده دیگه، چه کاریه
سحر: آرش جون یکم جون دار تر بگیر ماساژ بده دیگه، مرسی
حامد: آخه کجا دیدی با شلوارک ماساژ بدن؟
من: خب اگه لازمه درش بیارین
آرش: فکر کنم بهتره در بیاد
سحر: خودت زحمتشو بکش عزیزم
آرش سریع رفت و کمر شلوارکو گرفت و آروم آروم کشید پایین… الان دیگه کون قلمبه سحر زیر دستاش بود. شروع کرد به ماساژ دایره ای هر طرف و هربار انگشتاشو از لای چاک کونش رد میکرد و میکشید به کس زنم. بعد شروع کرد به چنگ زدن و فشار دادن…
حامد پاشد رفت روبه روی سحر و گفت: خب نظرت چیه سینه هاتم ماساژ بدم، اونا هم گناه دارن خسته شدن
سحر: دلت هوس ممه کرده مامانی؟!
حامد: آره مامانی. و تاپ سحر رو درآورد. شروع کرد به مالیدن و ماساژ دادن ممه های سحر و هربار هم نوک پستون هاشو لای انگشتاش فشار میداد.
سحر با خنده و شوخی گفت: ای وای!.. ببین دوتا رفیق دست به دست هم دادین منو لخت کردین
من: والا منم اگه بودم همین کارو میکردم
سحر: قبول نیست چرا فقط من لخت باشم؟!.. شما هم لخت بشین تا عادلانه باشه
من از موقعیت استفاده کردم و سریع لخت شدم. حامد و آرش هم که لباساشونو درآوردن، دوتا کیر کلفت و دراز افتاد بیرون که حسابی شق شده بودن. همچنین آرش یه بدن عضلانی و ورزشکاری داشت، یه سیکس پک عالی با عضلات سینه ای بزرگ.
سحر: آی شیطونا… اون پایین پس اینارو قایم کرده بودین؟ چه بدجور هم شق کردین!.. چه خبرتونه!
آرش: دیگه غریزیه، دست خود آدم نیست که…
حامد: آدم وقتی همچین کون و ممه گرد و قلمبه ببینه ناخودآگاه راست میکنه و بعد شروع کرد به لیسیدن ممه های زنم و بعد نوک پستوناش رو میمکید و گاز میگرفت. آرش هم کیرشو گذاشته بود لای چاک کون زنم و داشت بالا پایین میکرد.
من: ببین آرش دیگه مجبور شد از متر خودش استفاده کنه
سحر: جونم، آرش مترت چقدر کلفته
حامد: خب رضا اجازه میدی من و آرش همه سوراخ سنبه های زنت رو متر کنیم؟
من: فقط زنمو جوری اندازه بگیرید که پارچه حیف و میل نشه
حامد: خب پس آرش راحت باش، سحر الان دیگه مال ماست… سحر نمیخوای قبلش متر هامون رو خیس کنی؟ خشک خشک اذیت میشی ها
سحر زانو زد و آرش و حامد دوطرفش ایستاده بودن، همزمان که واسه حامد ساک میزد داشت واسه آرش هم جق میزد. خایه های حامد و میکرد تو دهنش و میکشید. بعد همین کارو برای آرش کرد.
منم دیگه نتونستم مقاومت کنم و شروع کردم به جق زدن.
حامد: رضا دیدی گفتم قراره خوش بگذره… آرش امشب زنتو جوری میکنه که بهترین لذت عمرتو ببری… البته منم کمکش میکنم
آرش به من گفت: حامد گفته بود که روی زنت حساس نیستی ولی فکر نمیکردم در این حد باشه، ایول
حامد: رضا جون خیلی آدم دست و دل بازیه… در حدی که واسه دوستاش از زنش مایه میذاره
آرش: رضا… عجب زنی داری… کون خوشگلش بدجور کیرمو راست کرده…
من: خواهش میکنم، قابل شما رو نداره…
حامد: سحر امشب مال من و توئه پس راحت باش… دیگه لازم نیست مراعات کنی… رضا اینجوری بیشتر دوست داره
سحر: گفته باشم اگه امشب نتونین من و رضا رو راضی کنین دیگه خبری از این برنامه ها نیست ها
حامد: آرش پس بهتره که بریم سر اصل ماجرا… سحر جون چهار دست و پا بشین تا آرش کونتو متر بذاره
آرش و حامد کاندوم گذاشتن و هر دو رفتن پشت سحر، آرش با تف سر کیرشو لیز کرد و گفت: سحر جون کون خوشگلت رو واسم قمبل کن
سحر کمرشو بیشتر قوس داد و کونش مثل بادکنک برجسته شده بود. آرش کیرشو گذاشت رو کس زنم و هل داد توش، آروم شروع کرد به تلمبه زدن
سحر: آآآی عجب متر گرم و کلفتی… رضا، کس تنگمو داره جر میده
آرش: نگران نباش سایز سوراخاتو جوری گشاد میکنم که دیگه کامل اندازه کیر خودم باشه
سحر: سوراخام؟… یا امامزاده بیژن!.. خودت رحم کن
حامد: فکر کردی چطور قراره به تو و رضا حال بدیم؟ دیگه از دست ما به این راحتی خلاص نمیشی… تا کونتو گشاد نکنیم ولت نمیکنیم
سحر: رضا دارن زنتو گشاد میکنن… آآه… آآی
حامد: رضا از این به بعد هر وقت زنت کیر خواست زنگ بزن من یا آرش بیایم، زنتو واست بکنیم
من: ای جاااان… کس و کون زنمو میخوای مال خودت بکنی؟
آرش: دیگه بعد از این سحر زن مام هست…
آرش کم کم تلمبه هاشو محکم تر میزد و تا خایه کیرشو میکرد تو کس سحر جوری که هربار تخماشو به بالای کس سحر فشار میداد.
سحر: آآه… جوووون… آآی… کیرت داره میرسه به رحمم… آآه
حامد به دستش تف زد و شروع کرد به مالیدن و انگشت کردن سوراخ کون زنم. اول با انگشت اشاره وارد شد و یکم بعد دو انگشتی داشت سحر رو انگشت میکرد. آرش یه کشیده زد در کون زنم و گفت: اوووف، زن خوشگلت عجب کس و کونی داره رضا… عاشقش شدم… ببین چطور داره میلرزه…
و دوباره یه کشیده زد به کون سحر.
من: چیه… انگار کس و کون زنم خیلی بهت حال داده…
آرش: دلم میخواد هر روز به جای جق زدن، با کس و کون زنت آبم بیاد
حامد: دیدی گفتم زنش تیکه خوبیه… نگاه کن به این ممه ها… نوکش با آدم حرف میزنه
همزمان که حامد داشت کون زنمو انگشت میکرد آرش موهای سحر رو مثل افسار تو دستش گرفت و کشید و تلمبه هاشو تندتر کرد… صدای شالاپ شولوپ کل اتاقو پر کرده بود. هر از گاهی هم یه اسپنک محکم میزد… طوری که جای دستش روی کون قلمبه زنم سرخ شده بود.
سحر: آآی… آآه… آرش… منو بکن… تندتر… کیرت تو کصم…
رفته رفته سحر آه و ناله هاش بیشتر و بلندتر شد و یه جیغ بلند کشید و شروع به لرزیدن کرد و آب از کصش پاشید بیرون
حامد: ای جونم… آرش چیکار کردی…
بعدش آرش خوابید و سحر رفت روبروش نشست روی کیرش، حامد هم به کیرش و هم به سوراخ سخر تف زد و آروم کیرشو کرد تو کون زنم.
سحر: آآی… توروخدا یکم آروم تر… خیلی کلفته
حامد: کم کم جا باز میکنه یکم تحمل کن. و بعد کیرشو بیشتر هل داد. آروم آروم شروع کرد به تلمبه زدن و آرش هم داشت کس سحر رو می گایید.
سحر: آآی… آآه، خیلی حال میده… اووووف، کونم داره قلقلکش میاد
حامد با دوتا دستاش ممه های زنم رو از پشت تو مشتش گرفته بود و میچلوند… نوکشونو نیشگون میگرفت و میکشید
آرش: رضا زنت عجب جنده ای بود و خبر نداشتی… ببین چجوری دوتا کیرکلفت داره کص و کون تپلشو گشاد میکنه
من: نوش جونت، هرچقدر که میخوای به کیرت حال بده… زن من و تو نداره
حامد: رضا ببین چجوری زن خوشگلت داره بهم کون میده. و یه کشیده محکم به کون سحر زد و دوباره ممه هاشو چنگ زد.
سحر: آآآه… رضاااا… نمیدونی چه حالی داره… تا اعماق وجودم دارم حال میکنم… مرسی که منو با حامد آشنا کردی
حامد موهای سحر رو گرفت و کشید و شروع کرد به صورت رگباری تلمبه زدن. تا سحر خواست یه جیغ بلند بکشه دستشو گذاشت روی دهنش و با تمام توان کیر کلفتشو تا ته میکرد تو کون زنم. تلمبه هاش اینقدر سنگین بود که ممه هاو کون سحر مثل ژله داشت میلرزید. آه و ناله های سحر رفته رفته بیشتر شد تا اینکه چند تا جیغ بلند زد و خوابید رو آرش و بدنش مثل بید میلرزید. بدن سحر عرق کرده بود و چرب شده بود طوری که زیر نور چراغ برق میزد. حامد سحر رو بلند کرد و گرفت بغلش، رضا هم ایستاد روبه روی اونا. اول حامد کیرشو کرد تو کون زنم و بعد آرش از کس سحر رو گایید. اینبار وزن بیشتری از سحر روی کیرها بود و کیرهاشون بیشتر از قبل فرو میرفت تو کس و کون زنم.
سحر: آآی… آه… رحمم پاره شد… تا تهش رفته تو…
حامد: رضا حال میکنی تو کون زنت دارم تلمبه میزنم
آرش که روبروی سحر بود شروع کرد به لب گرفتن و زبون بازی… بعدش رفت سراغ ممه های زنم و وحشیانه افتاد به جونشون. پستونای زنمو طوری لیس میزد که کاملا خیس شده بود و برق میزد و نوکشونو گاز میگرفت و مک میزد. تلمبه های عمیق حامد و آرش اونقدر لذت بخش بود که سحر بعد از 5 دقیقه ارضا شد و آب کصش سرازیر شد. آرش سریع زانو زد و سرشو برد لای پاهای سحر و شروع کرد به خوردن و لیس زدن کص کلوچه ای زنم و با زبونش اونقدر چوچولشو لیس زد و کصشو انگشت کرد که آب کصش پاشید تو صورت آرش. بعد از اون سریع آرش سحر رو به حالت داگی نشوند و از کون شروع کرد به گاییدن. سوراخ سحر اونقدر گشاد شده بود که کیر آرش راحت تا خایه رفت توش، آرش وحشیانه با یه دستش موهای زنمو مثل افسار میکشید و با دست دیگش به کون قلمبه زنم کشیده میزد.
من: آرش خوب از فرصت استفاده کردی ها… خواستی مزه کون زنمو تجربه کنی
آرش: کیرم تو کون قلمبه زن خوشگلت. و یه کشیده دیگه زد و گفت: دیگه زن خودمه هر جور بخوام از هر سوراخی میگامش.
سحر: چیکار داری بچه دلش میخواد سوارکاری تمرین کنه.
حامد کاندومو درآورد و جلوی سحر زانو زد و ازش خواست ساک بزنه. بعد از چند تا ساک آبشو با فشار خالی کرد تو دهن زنم، سحر که داشت به ارگاسم میرسید آه و ناله هاش باعث شد مجبور بشه کل آب حامد رو قورت بده و بعدش با یه جیغ بلند تمام بدنش لرزید و ارضا شد. آرش هم بعد از تلمبه های محکم که کل گوش های سحر رو به لرزه انداخته بود، کاندومو درآورد و با چند بار جق زدن آبشو با فشار ریخت رو پستونای سحر و اونارو پخش کرد و ممه هاشو مالید و آخرش نیپل هاشو ساک زد.
سحر: مامانی بیا ممه بخور کیرت بزرگتر بشه
منم که کیرم در حال انفجار بود پاشدم رفتم نزدیک سحر که یهو حامد اومد جلوم زانو زد و با یه دستش تخمامو گرفت و آروم فشار داد و با دست دیگش واسم جق زد. آرش هم رفت پشتم و ناغافل با انگشت وسطش اطراف سوراخ کونمو قلقلک داد و بعد آروم شروع کرد به انگشت کردنم. تا حالا تو عمرم همچین حس لذت بخشی نداشتم. نوک انگشتش داشت به پروستاتم میخورد و کل بدنم تحریک شده بود، بعد از حدود یک دقیقه بهترین ارگاسم عمرمو تجربه کردمو با ناله آبمو پاشیدم تو صورت سحر… ولی حامد و آرش همچنان داشتن ادامه میدادن و بعد از 30 ثانیه واسه دومین بار آبم اومد. بعدش از سحر حسابی لب گرفتم و پستوناشو مک زدم. طعم شور عرق روی ممه هاش خیلی خوشمزه بود.
حامد: تبریک میگم، امروز یه بیغیرت واقعی شدی که زنشو داد دوتا غریبه واسش بکنن.
آرش: دمت گرم داداش، گذاشتی زنتو جلوی خودت هر جور که خواستیم گاییدیم.
سحر: وااای… این بهترین تجربه سکسی بود که داشتم. تا حالا همزمان کس و کونم اینقدر کش نیومده بود
آرش: دیگه از امروز به بعد من و حامد یه زن خوشگل و سکسی کونده و پستون گنده پیدا کردیم که هر وقت خواستیم جلو شوهر بی غیرتش از کس و کون میکنمش
من: شما هم خوب زن منو به نام خودتون زدین ها…
آرش: سحر جونم قرار بعدیمون هفته بعد همینجاست، از الان آماده باش
حامد: اوووف، آرش دیگه فاز بکن هارو برداشته… آقا رضا چشمت روشن
من: همه سوراخ های زنمو گشاد کردین دیگه واقعا اجازه گرفتن معنی نداره
سحر: ولی آخرش کار خودتونو کردین شیطونا… منو مثل گاو دوشیدین و ممه هامو از بس مک زدین بادش خالی شده… مثل اسب سوارم شدین، از بس به کونم کشیده زدین جای دستتون مونده روش
آرش: آخ قربون اون کون گرد و قلمبت بشم. و رفت جلو شروع کرد به لیس زدن و بوسیدن کون زنم که حسابی سرخ و داغ شده بود
سحر: گفته باشم من لباسمو تا آخر ماه میخوام
آرش: چشم حتما
حامد: رضا ولی بی انصاف نباش بیشتر از همه به تو خوش گذشت، چی بهتر از اینکه آدم شاهد همچین صحنه ای باشه… یه زن سکسی و زیبا با ممه 85 و کمر باریک و کون ژله ای توسط دوتا کیر کلفت از کس و کون سرویس شد… تو فیلمای پورن هم نمیتونی تا این حد لذتشو ببری
من: وقتی میبینم غریبه ها با زنم جلوی خودم حال میکنن، کیرم شق میشه… شما یکی از فانتزی های منو به واقعیت تبدیل کردین
حامد: دوست داری این فانتزی رو جذاب ترش کنیم؟
من: چطوری؟
حامد: این پستون ها و کونی که زن ما داره کلی پتانسیل و ظرفیت داره که میشه بیشتر از اینا ازش استفاده کرد.
آرش: دفعه بعد که بیای متوجه میشی…
حامد: تا اون موقع مراقب زن من و آرش باش
سحر: آخ جوووون… چقدر حال میده آدم سه تا شوهر داشته باشه
اون شب حامد و آرش خداحافظی کردن و رفتن، من و سحر رفتیم و یه دور دیگه تو حموم سکس کردیم و بعدش از شدت خستگی بیهوش شدیم. فرداش با سحر صحبت کردم تا نظرشو بدونم، دیدم خیلی حالش خوبه و از این اوضاع راضیه و ذوق و شوق هفته بعد رو داره. اون اتفاقی که میترسیدم داشت میفتاد و من باید یه کاری میکردم، من از همون روز رفتم سراغ یه سری کارها تا نذارم این قضیه بیخ پیدا کنه. درسته که از دیدن کون دادن زنم به غریبه ها لذت میبرم ولی نمیخوام زن قشنگمو واسه همیشه از دست بدم، این بازی رو خودم شروع کردم… خودمم تمومش میکنم

نوشته: کامبیز علی

ادامه...


👍 26
👎 11
120101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

933618
2023-06-18 05:53:59 +0330 +0330

حووووون آبم راه افتاد

5 ❤️

933627
2023-06-18 07:38:06 +0330 +0330

سارا بیا آب تو رو هم من میارم

1 ❤️

933631
2023-06-18 08:24:22 +0330 +0330

خوشم میاد از احمد913 که هیچ داستانیو نمیخونه فقط زیر همشون عقده هاشو نشون میده میگه توهمات یه جقی… ، انگار خودش جقی نیست ک اینجاس😂خب لاشکون داستانتو بخون برو گمشو چرا میرینی تو سایت؟
اگه دایتانی خوشت میاد بخونش اگه نه که برو بعدی چکار دارین سایت رو خراب میکنی عقده ای

7 ❤️

933639
2023-06-18 09:16:29 +0330 +0330

احتمالا خانمت آرایشگر یا راننده نمخاد😅😅🌹🌹
به هرحال بیا خصوصی در خدمتم

2 ❤️

933682
2023-06-18 18:43:59 +0330 +0330

خوب بود دمت گرم

0 ❤️

933695
2023-06-18 23:16:47 +0330 +0330

چرت بود. خوشم نیومدـ من عاشق سبک بی غیرتی هستم (فقط تخیل) اما این داستان چرت بود. نتونستم باهاش ارتباط بگیرم. آخه زن باید سه قسمت طول بکشه تا راضی بشه به سکس با غریبه نه اینقد آسون!!!
بوس بوس مارتا

1 ❤️

933696
2023-06-18 23:49:54 +0330 +0330

ادامه شو زود بزار

0 ❤️

933698
2023-06-19 00:05:40 +0330 +0330

قسمت بعدیشو زود تر بذار چرا میری یک ماه دیگه میای دوباره؟

0 ❤️

933732
2023-06-19 02:08:49 +0330 +0330

خیلی خوب بود

0 ❤️

933760
2023-06-19 03:18:11 +0330 +0330

کیرم تو غیرتت
(توهین یا تعریف ) مسئله اینست

0 ❤️

933884
2023-06-19 19:18:46 +0330 +0330

خالی بندی ولی قشنگ نشوتی

0 ❤️

934012
2023-06-20 14:36:52 +0330 +0330

واییی چه خالی میده آدم ادمو دو نفری جلوش بگان. اخ آخ دلم خاست

0 ❤️

934371
2023-06-22 20:41:43 +0330 +0330

حتما ادامه بده خیلی جذابه داستانت ❤️

0 ❤️