باسلام و عرض خسته نباشید خدمت همه کاربران عزیز، این داستان خیلی پرماجرا و پر از حادثه است ولی برای اینکه حوصلتون سر نره خلاصش کردم و خیلی اتفاقات کمتر مهم رو حذف کردم.
دوباره سلام من اسمم ناهیده ۳۸ سالمه جوونم از هر جوونیم جوون تر مجردم و هنوز ازدواج نکردم و دوست ندارمم که ازدواج کنم چون از ازدواج کردن خوشم نمیاد اصلا دوست دارم که همیشه مجرد بمونم. بگذریم بریم سر اصل مطلب و سر اصل داستان: داستان از اونجا شروع میشه که من یه دوستی دارم که اسمش روشن هستش، این روشن خانوم ما خیلی خوشگل خیلی خوش برو رو خیلی دوست داشتنی و خیلی هم خوش اخلاقه هميشه هر وقت که روشن خانومو میبینی در حال خندیدن و قهقهه زدنه و هیچ وقت خنده از روی لباش نمیره و نمیافته فقط یه اشکال کوچیکی که داره یکم ناز نازییه و یکم ناز میکنه برای دوستاش و اطرافیانش، این روشن خانوم ما خیلی هم خوش اندام و خیلی هم خوش هیکله مخصوصا وقتی که قشنگ لخت لخت میشه و لباساشو از تنش در میاره از سینه های بزرگش که براتون نگم، سینه های بزرگ روشن خانوم معرکه است وقتی بند سوتینشو باز میکنه و سوتینشو از تنش در میاره نمیدونی این روشن خانوم چه جیگری میشه دلت میخواد درسته روشن خانومو بخوریش و درسته گازش بگیری. یه روز منو ۳تا دیگه از دوستای لزبینم باهم دیگه قرار گذاشتیم که یه بعدازظهر بریم خونه روشن خانوم، خلاصه زنگ زدیم به روشن، قشنگ باهاش هماهنگیهای لازمو کردیم قشنگ باهاش قول و قرار گذاشتیم بعد که OK داد گفت بفرمایین و تشریف بیارین بعد من با بقیه دوستای لزبینم هماهنگ کردم و باهاشون قرار گذاشتم، قرار شد که منو با دوستای لزبینم چهارشنبه ساعت شیش، شیش و نیم بریم خونه روشن، خلاصه گذشت و اون روز فرا رسید منم با دوستای لزبینم قرار گذاشته بودم که بریم خونه روشن، منم برای اینکه تمیز باشم و آماده شده باشم برای خونه روشن سریع رفتم حموم یه دوش فوری گرفتم سریع یکی دو دست سرمو با شامپو شستم یکی دو دستم تنمو لیف زدم قشنگ خودمو تو حموم شستم قشنگ آب و آبکشیمم کردم و از تو حموم اومدم بیرون قشنگ با حوله خودمو خشک کردم قشنگ با حوله سینه هامم خشک کردم شروع کردم به حاضر شدن، قشنگ حاضر شدم قشنگ لباسایی که میخواستم برای مهمونی خونه روشن بپوشمو پوشیدم، شروع کردم به آرایش کردن قشنگ خودمو آرایش کردم قشنگ روژ لب به لبام زدم قشنگ صورتمو آرایش کردم قشنگ یکم به صورتم ریمل زدم قشنگ سایه ابرو هامم کشیدم قشنگ سایه چشمم کشیدم قشنگ خط ابرو هامم درست کردم قشنگ خط چشمم درست کردم قشنگ حاضر شدم رفتم سوار ماشین شدم رفتم خونه روشن تا رسیدم جلویه خونه روشن قشنگ ماشینمو پارک کردم قشنگ ماشینمو قفل و زنجیر کردم بعد از ماشین پياده شدم. وقتی از ماشین پياده شدم رفتم زنگ خونه روشنو زدم روشن درو برام باز کرد گفت بفرمایین تو منم رفتم تو و درو پشت سرم بستم و پله ها رو گرفتم رفتم بالا، همین طور که داشتم از پله ها میرفتم بالا، تا رسیدم به در ورودی خونه روشن اینا و میخواستم وارد خونه روشن بشم يه دفعه دیدم در خونه باز شد خلاصه رفتم تو خونه رفتم تو اتاق که لباسامو از تنم در بیارم و لباسامو عوض کنم! همین طور که داشتم تو اتاق لباسامو عوض می کردم و داشتم لباسامو از تنم در میاوردم یه دفعه دیدم که بند سوتینم از پشت باز شده و داره در میاد از تنم و داره میافته پایین سریع منم سوتینمو درست کردم سریع بند سوتینمو از پشت بستم قشنگ لباسامم درست کردم اومدم بیرون، اون موقعی که من خونه روشن بودم هنوز هیچ کس نیومده بود من خودم تنها بودم روشنم که رفته بود حموم یه دوش بگیره و خودشو بشوره و خودشو خوشگل کنه برای مهمونیش، خلاصه منم یکم نشستم یکم خستگیمو گرفتم یکم اینور و اونورمو نگاه کردم همين طوركه داشتم اینور و اونور رو نگاه میکردم یه دفعه دیدم که زنگ در به صدا دراومد منم فکر کردم که دوستایه لزبینم اومدن و به هوای دوستایه لزبینم رفتم پشت آيفون تصویری که درو باز کنم رفتم پشت آيفون تصویری که ببینم کیه و درو براش باز کنم یه دفعه چشمم افتاد به مصی، فهیمه، عشرت. خلاصه درو براشون باز کردم و اومدن تو، وقتی که اومدن تو و وارد خونه شدن چشممون افتاد بهم دیگه و تا چشممون افتاد بهم دیگه یه دفعه چشمامون گرد شد من به اونا گفتم شما اینجا چیکار میکنین اونا به من گفتن تو اینجا چیکار میکنی خلاصه بعد از چند وقت از دیدن هم خیلی خوشحال شدیم چون خیلی وقت بود که همدیگه رو ندیده بودیم، خلاصه یکم باهم دیگه صحبت کردیم یکم باهم دیگه شوخی کردیم یکم سربه سر هم گذاشتیم،همین طور که داشتیم باهم دیگه صحبت میکردیم، یه دفعه دیدیم که از تو حموم صدای غش غش خنده و صدای آه و ناله میاد که دوست روشن یعنی(طاهره خانوم) داشت سینه های روشن رو مشت و مال می داد و داشت سینه های روشن رو ماساژ میداد و فکر کنم داشت یکمم سینه های روشن رو می خورد و سینه های روشن رو گاز میگرفت. روشن هم داشت همین طور که دوستش سینه هاشو می خورد و گاز میگرفت به دوستش که طاهره خانوم باشه میگفت طاهره احمق چیکار میکنی برو گمشو از اینجا مگه تو نی نی کوچولویی که داری سینه های منو میخوری مگه تو نی نی کوچولویی که داری جی جی میخوری طاهره احمق ولم کن سینه هام درد گرفته (جی جی هام)درد گرفته دیگه چقدر جی جی میخوری چقدر سینه هامو میخوری احمق ولم کن دیگه طاهره خانوم دوست روشن هم تا جایی که می تونست و تا جایی که امکان داشت سینه های روشن رو میخورد و گاز می گرفت و روشن هم از روی ناچاری غش غش می خندید و به طاهره خانوم دوستش میگفت بسه دیگه هرچی جی جی خوردی بسه دیگه هرچی با سینه هام ور رفتی و با سینه هام بازی کردی من دیگه جون ندارم دارم از حال میرم، خلاصه بعد از چند دقيقه روشن از حموم درو اومد و رفت تو اتاق که لباساشو بپوشه و سوتینشو تنش کنه یکم تا اومدن روشن طول کشید روشن تو اتاق قشنگ لباساشو پوشید سوتینشو هم تنش کرد قشنگ بند سوتینشو هم بست و اومد پیش مهمونا و اومد پیش دوستا، تا اومد پیش مهمونا و پیش دوستا يه دفعه دوستاش شروع کردن براش دست زدن و براش شعر خوندن و این دوتا شعر رو برای روشن خوندن:اولیش بود سلام علیکم خوب هستین چرا سوتین نبستین سوتین به دست نشستین روشن هم در جواب به دوستا گفت سلام علیکم خوب هستم سوتین به دست نشستم خسته بودم نسبتم شسته بودم نبستم. دومیش بود گل درومد از حموم بلبل درومد از حموم دست به زلفاش نزنین مرواری بنده بله خلاصه همین طور که داشت احوالپرسی میکرد با دوستا و رفقا یه دفعه یکی از دوستا بهش گفت روشن لباساتو در بیار لخت لخت شو میخوایم سینه هاتو ببینیم میخوایم سینه هاتو مشت و مال بدیم میخوایم سینه هاتو ماساژ بدیم میخوایم سینه هاتو گاز بگیریم میخوایم سینه هاتو بخوریم میخوایم سینه هاتو لمس کنیم. یه دفه تا دوستا اینو به روشن گفتن روشن هم زود زود شروع کرد به لباساشو دراوردن و لخت لخت شدن روشن قشنگ لباساشو از تنش دراورد قشنگ لخت لخت شد بند سوتینشو هم باز کرد و سوتینشو هم از تنش دراورد و تا سوتینشو از تنش دراورد روشن به دوستا گفت سینه هامو دیدین دیگه خیالتون راحت شد برم لباسامو بپوشم دیگه؟! روشن تا اینو گفت يه دفه یکی از دوستا چسبید به روشن و رفت بغل روشن و به روشن گفت تو غلط می کنی بری لباساتو بپوشی مگه دست خودته بری لباساتو بپوشی! نخیر تازه میخوایم بچسبیم بهت سینه هاتو بخوریم و سینه هاتو گاز بگیریم و سینه هاتو مشت و مال و ماساژ بدیم مثل این بچه کوچیکایی که میچسبن به مامانشون و از مامانشون شیر میخوان و با سینه های مامانشون بازی میکنن. نخیر حق نداری لباساتو بپوشی همین طور باید لخت لخت باشی تا ما سینه هاتو قشنگ ببینیم و سینه هاتو بخوریم و سینه هاتو گاز بگیریم. اميدوارم که از این داستان خوشتون اومده باشه و لذت کافی برده باشین. ممنون از همگی شما دوستان عزیز.
نوشته: کستانتین
اینقدر قشنگ قشنگ نوشتی نخوندمش کامل
قشنگ بنویس خب ، که قشنگ مردم بخونن نظر قشنگ بدن
خوب شد گفتی که رفته تو حموم خودش رو بشوره والا ما فکر می کردیم رفته خر همسایه رو اون تو نعل کنه
ریدم تو داستانت که معلومه کلا دو بند انگشت تو سوراخ کونت بوده با دست دیگر داشتی تایپ میکردی
شمردی چند دفعه نوشتی لزبین؟…فقط یه پاراگراف خوندم دویست دفعه نوشتی لزبینو…دوست ندارم فحش بدم ولی خب والا گاهی وقتا حق میدم این بچهها رو که فحش بدن،آقاجون که مشخصه پسری،قبل از فرستادن مثلا داستاناتون یه دور از روش بخونین خب جای دوری نمیره…داستانم داستانای قدیم
قشنگ کص ننت
قشنگ کیر تو نوشتارت
قشنگ ریدم توی داستان کصشعرت قشنگ🤣🖕🏼🖕🏼
بابا خیلی کیری نوشتی ، ینی کصشعرترین نویسنده تاریخ خودتی و بس
خیلی از چیزارو بقیه رو گفتن فقط اینو بگم ، مشنگ خان! علامت نگارشی میدونی چیه؟ مثل همونکه بعد از مشنگ! گذاشتم یا این علامت سوال ؟ یا نقطه یا ویرگول!
شما چون خودتون نوشتین ، فکر میکنید خوندنش برا مردم هم آسونه! اما زرشک! وقتی نقطه و علامت نگارشی نداشته باشه سر و ته حرفت مشخص نیست! میشه همون جملهی معروف : بخشش لازم نیست اعدامش کنید !
کص خوار مادرت با این قشنگ قشنگ گفتنت ، حالم بهم خورد از این طرز نوشتن ، اصلا نخوندم
کونی
قشنگ خیلی داستان خوبی بود،قشنگ ریدی ، قشنگ دیگه ننویس، قشنگ همون جق بزنی بهتره تا قشنگ کسشر بنویسی
اینطور که جمله هاتو تکراری گفتی حالمو بهم زدی چندسطر اولش رابیشتر نخوندم اه اه اه هرچی داستانه
یادروغه یا بدردنخور
قشنگ دیوونه ای ننویس دیگه ازکلمه قشنگ حالمون به هم خورد
خودتو دوستای لزبینتو اهالی محترم شهوانی گیر بیارن قشنگ میکنن.
تک تک اندام ورزیده آقای احمدی با کیوکش تو ماتحت خودتو و دوست های لزبینت،جنده پنزاری این چی بلغور کردی
به جرات میتونم بگه تا صده های بعد رو دست این کسشعر هیچوقت نمیاد
قشنگ کیرم تو ک ص خودتو ک ص مامانت
قشنگ بیاکیرموبخور خیس بشه تا قشنگ بکنمش تو کص و کونت قشنگ جر بخوری
قشنگ کیر تو کون خودتو خاندانت،واسه ی داستانت
روشن خانوم فهمیده بود با دوستای لزبینت قرار گذاشتی بری خونشون قبل اینکه بهشون اطلاع بدی. نمودی مارو با این کص گوییت
قشنگ کیرم که سرش مثل خورشید روشنه قشنگ وسط کوس مادرت که قشنگ ساک میزنه بعد قشنگ آب کیرم که مثل فواره میپاشه قشنگ توی حلقت
کوس جنده مگه مجبورت کردن اینقدر جلق بزنی
نظرارو خوندم فهمیدم داستانت همش کسشر
خب خاک توسرت کنن چرا کس مینویسی که انقد فحش بخوری؟
کیر عالم ادم تو نوشتارت یکم درست کن اون نوشتارتو این همه قشنگ و سریع و … به کار بردی بعدم داستانتو خوب ننوشتی اخه این چه قلمیه اول نوشتن رو یاد بگیر
گفتی جووونی مشنگ ولی اسم دوستات مشنگ مال قرون وسطی بود مشنگ معلومه خودتم نمیدونی چی میخوای مشنگ. اااا ببخشی باید میگفتم قشنگ ولی خیلی مشنگی البته ببخشید که قشنگ همش گفتم مشنگ
قشنگ بکنت
قشنگ کیرم تودهنت با نوشتنت
قشنگ کیر اسب ابی توکونت
قشنگ زر مفت زدی
چهار خط خوندم ریدم تو طرز نگارشت. این روشن خانم ما روشن خانم ما… تو یه پسر کونی ۱۴ ساله ای
یا نمیدونی جووون چیه
یا نمیدونی هستم چیه
با قشنگ قشنگ گفتنت هم از داستان زدمون کردی
از داشت داشت به بعدم دیگه نخوردم اه