لز با دختر دبیرستانی (۴)

1403/04/03

...قسمت قبل

سلام دوباره خدمت دوستان گلم
بعد اینکه از حموم اومدیم بیرون شروع کردیم به تزئین در و دیوار
و تم تولدی که گرفته بودیم نسیم و روژان فقط یه شورت تنشون بود داشتن بادکنک هارو از سقف و دیوار آویزون میکردن منم حوله رو دورم پیچونده بودم و بهشون کمک میکردم روژان رو چهار پایه بود من و نسیم هم گرفته بودیم که نیفته کارش ک تموم شد می‌ترسید بیاد پایین گفتم بیا بغلم نترس میگیرمت دستاشو انداخت دور گردنم منم کمرشو بغل کردم پرید تو بغلم، موقع پریدن حوله از باز شد افتاد رو زمین روژان همین که پرید بغلم پاشو دور کمرم حلقه کرد و ول نمیکرد
_تو رو خدا یکم بچرخون خیلی حال میده
بدنم کامل خشک نشده بود روژان تو بغلم هی سر می‌خورد میومد پایین تر دوباره میکشیدم بالاتر ،نسیم هم بیکار نبود به من و روژان در کونی میزد و میخندید،روژان گفت خیلی حال میده نسیم بیای بغلش دیگ نمیای پایین، نسیم گفت تو رو خدا منم یکم بغل کنم منم میخوام ،روژان و به زور کشوندیم پایین نسیم پرید تو بغلم،بدن نسیم از روژان داغ تر بود تازه ارضا شده بود اما معلوم بود دوباره حشری شده،بهشون گفتم بچه ها راستی امشب میمونین اینجا یا میرین،نسیم گفت من مشکلی ندارم میمونم روژان گفت به مامانم بگو اینجا کار داریم باید کمک کنیم خونه رو جمع و جور کنیم منم بمونم،گفتم باشه
روژان رفت سمت دستشویی به نسیم گفتم بیا پایین جمع و جور کنیم لباس بپوشیم الان مهمونا می رسند گفت نمیخوام دوست دارم تو بغلت باشم گفتم عه دیگ چی کمرم شکست بیا پایین
بردمش سمت مبل سه نفره گذاشتمش رو مبل هنوز پاش دور کمرم بود افتادم روش لبامو چسبوندم به لباش یکم خوردم و گفتم تو امروز منو بدجوری دیوونم کردی شب به حسابت میرسم
_عه از کجا بدونم دیوونت کردم
گفتم خوب دست بزن ببین چه خبره با چشمم اشاره کردم به کصم
دستشو از پایین برد چسبوند به کصم یکم مالید بعد انگشتشو لای کصم کشید و آورد سمت صورتمون انگشتش خیس آب بود
انگشتشو کرد تو دهنش یکم لیس زد بعد کرد تو دهن من یکم انگشتشو خوردم بعد دوباره لب رفتیم زبونشو می‌کرد تو دهنم میک میزدم زبونشو منم زبونم و میکردم تو دهنش اون میک میزد
بدجور خیس شده بودم بلند شدم گفتم دیگه بسه باشه واسه شب الان مهمونا میان بریم لباس بپوشیم
لباس مون و پوشیدیم و مهمونا یکی یکی اومدن و تولد شروع شد
اگه یادتون باشه تو داستان قبل گفتم همه مهمونا رفیقای نسیم و روژان بودن و مامان نسیم و مامان روژان،من فقط یکی از دوستامو ک خیلی باهم رفیق بودیم و سر و سری نداشتیم اونو دعوت کرده بودم اسمش سودابه بود سودی صداش میکردم
سودی در هفته دو یا سه روز پیشم میمونه البته اون شوهر داره دوتا هم دختر داره ازدواج کردن شوهرش هم بازنشست شده اما یه کار نگهبانی داره ک یه روز در میون شبا شیفت میشه شبایی ک شوهرش شیفته اکثرا میاد پیش من میمونه
خونشون هم نزدیک خونه منه با سودی خیلی راحتم تقریبا همه چیزمو میدونه وقتی پیشمه همش میگیم میخندیم جوک های زیر نافی میگیم همدیگرو انگولک میکنیم اما تا بحال سکس نکردیم البته چن باری بهش نزدیک شدم که لباشو ببوسم اما اون خندید و کشید کنار ،یه بار که رو تخت دراز کشیده بودیم تقریبا بهم چسبیده بودیم یه پای من لای پای اون بود و داشت از سکس با دوست پسرش تعریف می‌کرد چجوری می‌خورد، چجوری می‌کرد
انقدر گفت که حشری شدم یه لحظه لبامو چسبوندم به لباش
اونم همراهی کرد یکم ک گذشت یهو کشید عقب گفت دیوونه شدی چیکار میکنی البته با خنده گفت
گفتم خوب اینجوری گفتی حشریم کردی چکار میکردم دلم میخواد خوب
_دلت میخواد من ک کیر ندارم
خوب انگشت ک داری
_نگو دیوونه من خجالت میکشم
شلوارو با شورت همزمان کشیدم پایین پامو باز کردم گفتم ببین
خجالت نداره ک
نگاه نمیکرد چن بار گفتم نگاه کن بعد زیر چشمی نگاه کرد و از خنده غش کرد افتاد
گفتم پاشو دیگ یکم بمالی میشم
اومد بغلم دراز کشید من به پشت دراز کشیده بودمو پامو باز کرده بودم اونم به حالت دمر بهم چسبیده بود گفت
_خوب بگو چیکار کنم
خوب بمال آروم
دستشو گذاشت رو کصم با دو تا انگشتش شروع کرد به مالیدن،
کصم پر آب بود خیس خیس بودم خیلی خوب می‌مالید بلد بود چجوری بماله آه و ناله من داشت بلند میشد شروع کرد به تند تند مالیدن،نفس زنان گفتم لبامو بخور چشامو باز کردم دیدم لبامو نگاه میکنه چن بار گفتم لبامو بخور یهو لباشو چسبوند به لبام و شروع کرد به خوردن خیلی حس خوبی بود نزدیک ارضا شدن بودم همچنان تند تند می‌مالید و لبامو می‌خورد انگشتشو کرد تو کصم تند تند می‌کرد تو پاهام به لرزه افتاد کل بدنم منقبض شد پاهام و بستم و چشمام بسته بود تمام بدنم سفت شد و لرزیدم و ارضا شدم هنوز داشت لبامو می‌خورد دور لبام خیس آب دهنش بود انگشتش داشت قلقلکم میداد دستشو از رو کصم برداشتم هر دو خندمون گرفته بود منم دمر دراز کشیدم و از پشت بغلم کرد و گفت دیوونه تو چیکار کردی اصلا باورم نمیشه
گفتم هیچی خیلیم حال داد مرسی تا حالا اینجوری حال نداده بود
یکم حرف زدیم بعد خوابیدیم صبح که بیدار شدم سودی رفته بود
کلا سکس من و سودی همین بود
البته نقشه های داشتم واسش ک یه سکس کامل داشته باشیم ک این بچه ها فعلا حواسمو پرت کردن .
در ادامه ماجرا بهتون شب تولد و تعریف میکنم
ممنون از لطفتون🥰

نوشته: سپیده


👍 46
👎 7
23401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

988816
2024-06-23 23:20:19 +0330 +0330

خیلی دیر آپلود میکنی.من عاشق دوس دختر بازیت شدم .

1 ❤️

988826
2024-06-24 00:12:36 +0330 +0330

😂😂😂😂😂یه ذهن چقد میتونه متوهم باشه همشهری جان 😂😂😂

1 ❤️

988829
2024-06-24 00:23:13 +0330 +0330

وقتی خودت نمیدونی تو این قسمت چی کسشعری میخوای تفت بدی

0 ❤️

988841
2024-06-24 01:43:15 +0330 +0330

دیگه خیلی تکراری شد

0 ❤️

988862
2024-06-24 02:54:01 +0330 +0330

از بس کوتاهه بیشتر انشا هست تا داستان

0 ❤️

988884
2024-06-24 08:28:10 +0330 +0330

خوب بود ولی کوتاه نوشتی عزیزم

0 ❤️

988890
2024-06-24 09:19:00 +0330 +0330

جووون

0 ❤️

988917
2024-06-24 18:40:11 +0330 +0330

لطفا لز گروهی بنویس با بودن مامانا و دخترا

0 ❤️

989256
2024-06-27 13:31:20 +0330 +0330

سپیده جان میشه یه لحظه بیایی چت خصوصی

0 ❤️

989261
2024-06-27 15:28:25 +0330 +0330

خیلی خوبه فقط یکم طولانی ترش کن لطفا

0 ❤️

989639
2024-06-30 14:15:25 +0330 +0330

خیلی💕💕💕🌹

0 ❤️