مربی بیلیارد

1402/03/25

سلام دوستان
عرفان هستم ۲۹ سالمه و حدود ۳ سال میشه که یه باشگاه بیلیارد دارم که با دوست دوران خدمتم وحید شریکی ادارش میکنیم ما باشگاه زیاد توی شهرمون هست که سابقشون زیاده پس اکثرا اوقات باشگاه ما خلوته اینی که براتون تعریف میکنم برمیگرده حدود یک سال پیش خرداد ماه ایام امتحانات بچه ها که به کل اخر هفته ها خیلی خلوت بودیم. توی باشگاه نشسته بودم که یه دختر با یه هودی که کلاه هودی هم سرش بود اومد داخل بعد از سلام گفت ببخشید مدیر اینجا کیه، منو دوستام که نشسته بودیم جا خوردیم اخه باشگاه بیلیارد شهر ما هیچ کدوم مختلط نیست و ورود خانم به محیط باشگاه ممنوعه فقط یه باشگاه مخصوص بانوان هم داره که یکم دوره از مرکز شهر. من پاشدم بعد از سلام گفتم بفرمایید با کسی کار دارین.اومده بود میخواست بدونه میتونه با مادرش ساعت هایی که باشگاه خلوته بیاد و تمرین کنه البته بازیکن حرفه ای هم نبود و میگفت اگه کسی باشه که بهشون اموزش بده که خیلی خوبه. دختری با چشمای سبز موهای بافته بود و از جلوی سینش انداخته بود روی هودیش قدش هم شاید به ۱۶۰ می رسید منم براش توضیح دادم که اینجا مختلط نیستو ممکنه اماکن گیر بده و آدرس باشگاه بیلیارد بانوان رو بهش دادم یکم که حرفمون طول کشید دیدم از دم در صدای یه خانم میومد.فهمیدم مادرشه هول شده چرا دیر اومده دخترش،صداش میزد مهسا چیکار کردی منم گفتم بریم دم در صحبت کنیم که مادرتون نگران نشن .خلاصه بعد از سلام با مادرش به اصرار خودشون شمارمو گرفتن که اگه یه تایمی خلوت شد بهشون بگم بیان چون میگفتن این باشگاه بانوانی که میگم رو رفتن و از محیط اونجا خوششون نیومده.خلاصه چند روزی گذشت منم همون لحظه بعد رفتنشون به این فکر نکردم که بگم بیان چون میترسیدم یه وقت اماکن تعطیل نکنه باشگاه رو تا یه شماره ناشناس بهم زنگ زد بعد سلام احوال پرسی .
:سلام منو یادتون نمیاد اون رو اومده بودم با مادرم واسه اینکه ببینم میشه بیام تمرین بیلیارد.
من :چرا والا تایمی خلوتی نبوده بگم تشریف بیارین شرمنده :حالا یه کاری بکنین هزینشم خرچی بشه درخدمتم روزی دو ساعتم بتونیم بیایم عالیه من: باشه پس اگه جور شد باهاتون تماس میگیرم. خلاصه شب که وحید اومد باهاش در مورد این دخترو مادرش صحبت کردم گفتم اینجوریه خودشون اصرار کردن وحیدم گفت جمعه ها ظهر که باشگاه خیلی خلوته بگو بیان تمرین کنن اگرم دیدم شلوغ شد یا زشته میگیم زودتر بزن فردا من به همون شماره که باهام تماس گرفته بود زنگ زدم بهش گفتم جمعه ها ساعت ۱ ظهر میتونن بیان.خلاصه گذشت جمعه منو وحید داشتیم با هم تمرین میکردیم که دیدم یه دختر خانوم جوون با یه خانم حدود ۳۵ ساله وارد باشگاه شدن تازه وقتی دیدمشون یادم افتاد عه من زنگ زدم به اینا گفتم جمعه ظهر بیان.خلاصه بعد از سلام احوال پرسی یه میز رو نشونشون دادم چوب و شار برداشتن و رفتن بازی منو وحیدم رو میز کناری بازی میکردیم. یکم که توجه کردم مادرش نسبت به اون شب خیلی تغییر کرده بود تازه متوجه شده بودم چقدر دختر مادر شبیه همن هر دو چشم رنگی مادرش نه شکم اضافی داشت نه بهش میومد دختر به این بزرگی داشته باشه یکم از دخترش قدش بلند تر بود مانتو تنگی هم که پوشیده بود نشون میداد چه کون خوش فرمی داره.دخترشم یه رژ لب قرمز جیغ زده بود و وسط بازی کردن کلی میخندیدن یکم که گذاشت دختره اومد سمت من گفت ببخشید میتونید یکم بیاد اصول اولیه گرفتن چوب ضربه زدن رو نشون ما بدین اون باشگاه بانوان که رفتیم چیز زیادی یاد نگرفتیم منو وحیدم که بدمون نیومد رفتیم به آموزش مهسا و مامانش(اسم مهسا رو اون شب وقتی مامانش صداش زد متوجه شده بودم) خلاصه من داشتم توضیح میدادم به مامانش که چطور چوب رو بگیره چطور پشت ضربه وایسه استایل چطور باشه ناخودآگاه هم دستم به دستش میخوره یه جا هم خیلی پررویی کردم گفتم یکم هم کمرت خم کن اینقدر صاف واینستا دست گذاشتم رو کمرشو دادمش پایین تر اونم هیچی نگفت وحید داشت به مهسا اموزش میداد.مهسا خیلی دختر لارجی بود کلی وسط ضربه زدناشون شوخی میکرد و با مامانش کل مینداخت که من پیشنهاد دادم گفتم اگه میخواید بازیتون زود پیشرفت کنه دو به دو یار شیم بازی کنیم منو مادر مهسا شدیم یه تیم و وحید مهسام یه تیم شروع کردیم به بازی دیگه شوخی های مهسا شروع شد کلی به وحید نخ میداد منم با زیبا جون اسم مادر مهسا زیبا بود.کلی شوخی کردیم و بازی کردیم دو پارت اول رو منو زیبا بردیم خلاصه منو وحید داشت خوش میگذشت بهمون واقعا مهسا و زیبا هردو آدمای لارج و باحالی بودن.که زیبا پیشنهاد داد بازی همین جوری خشک خالی حال نمیده بیاد شرطی بازی کنیم.منو وحید یه لحظه جا خوردیم گفتیم نکنه اینا بازیشون خوبه فیلمشون بوده بیان اینجا مارو تیغ بزنن که زیبا ادامه داد منو عرفان یه تیم وحید مهسام با هم متوجه شدم فقط دوست داره بازیش هیجان داشته باشه گفت هر تیمم ۴۰۰ تومن میزاره وسط نفری ۲۰۰ .منو وحید فرقی به حالمون نداشت چه می بردیم چه می باختیم از این جیب به اون جیب بود ولی مهسا میگفت من با مامانم کَل دارم کلی شرط سر چیزای مختلف میزاریم و ببازیم به هم تاوانشو میدیم.خلاصه ماهم قبول کردیم باهم بازی کردیم اون روز من و زیبا بردیم قرار شد شبش با اون پول بریم یه کافه چهارتامون.خلاصه زیبا مهسا با کلی اصرار هزینه میزشون دادن رفتن منو وحیدم خوشحال که شب میخا بریم سر قرار .شب بعد بستن باشگاه من به مهسا زنگ زدم هماهنگ کردم و با وحید راه افتادیم رفتیم اونجا چشتون روز بد نبینه زییا یه مانتو تنگ چرم با یه ساپورت چرم پوشیده بود یه آرایش غلیظ مهسا هم یه تیپ اسپورت ورزشی با یه کلاه ورزشی موهاش از پشت آویزون خلاصه من و وحید خرکیف رفتیم نشستیم بعد کلی حرف متوجه شدیم زیبا با شوهرش زیاد میونه خوبی نداره اون روزم که اومدن باشگاه بیلیارد گفته که میخوان برن خونه دوست زیبا خبر از باشگاه اومدنشون نداره.خلاصه بعد کلی خوشو بش و شوخی و خنده از هم خداحافظی کردیم منم شماره زیبا رو گرفتم دیگه قرار شد با خودش هماهنگ کنم واسه دفعه بعد تمرین بیلیارد .خلاصه منو وحید تا جمعه هفته بعد لحظه شماری میکردیم تا اینکه روز موعود رسید منم زودتر به زیبا زنگ زدمو هماهنگ کردم که ساعت یک باشگاه باشن‌.وحید کلی به خودش رسیده بود و خوشتیپ کرده بود منم به خودم رسیده بودم منتظر زیبا و مهسا ساعت حدود یک دیدم دو تا خانم زیبا ما از راه رسیدن مثل همیشه آراسته به خودشون رسیده بودن آرایش غلیظ رژ قرمز طبق معلوم مهسا با ست ورزشی و زیبا هم با یه مانتو و ساپورت تنگ که بزور کونشون رو توش جا کرده بود.خلاصه بازی شروع شد دیدم دست زدنو مالیدن ما وحید عادی شده بود هیچ کدوم به رو خودمون نمیاوردیم .که زیبا گفت خب این دفعه سر چی شرطی بزنیم منم گفتم این بهترین موقعیته گفتم چطوره مثل تو فیلما که ورق بازی میکنن هر تیمی باخت یه تیکه از لباس های تنشو در آره و بلند بلند خندیدم که یعنی شوخی کردم همه پشت سر من خندیدم دیدم زیبا گفت اینجوری خوب باید وحید و مهسا رو لخت بفرستیم خونه دوباره همه زدن زیر خنده دیدم مهسا که لجش گرفته بود گفت باشه بازی کنیم اگه این عرفانو من لختش نکردم،منم دیدم جدی میگن گفتم اگه اینجوره وحید کرکره باشگاه رو بده پایین تا کسی نیومده همین مونده مشتری ها کون لخت منو و تو رو ببینن خلاصه وحید کرکره رو داد پایین و بازی شروع شد من که میخواستم ببین زیبا وقتی اون مانتو تنگو دراره سینه هاش چطور میوفتن بیرون بازی اول رو بد بازی کردم بازی ۳ از ۵ پارت بود هرکی سه پارت رو میبرد برنده بازی بود .ما باختیم بازی اول رو مهسا هم مثل دیونه ها میخندیدو میگفت زود باش عرفان درار زود باش مامان،منم تیشرتمو در آوردم و گفتم هر دست فقط یه دست لباس قرار نیست یه دست بردی لختمون کنی حالا نوبت زیبا بود سرخ شده بود ولی مهسا مگه میزاشتش خلاصه لحظه موعود فرا رسید زیبا مانتو رو دراورد یه زیر مانتو سفید نازک زیرش بود که سوتین قرمز رنگش راحت زیرش معلوم بود سینه های سایز تقریبا ۸۰ چشمم به زیبا خورد شق کرده بودم ولی سالار رو میزدم زیر کمربند ضایع نشه که بخوابه کم کم ، وحید بیچارم کامل معلوم بود شلوارش باد کرده و بدجور شق کرده بازی دوم رو منو زیبا بردیم حالا نوبت مهسا بود تیشرتشو دراره . وحید پا پیش گذاشت پیرهنشو دراورد مهسا هم که حالش گرفته بود با کلی تیکه انداخت به منو زیبا که شما جرزنی کردین تیشرتشو در اورد. یا خدا یه بدن سفیییید که و فقط یه سوتین مشکی زیر تیشرتش بود که باعث شد شق درد های منو وحید همچنان ادامه پیدا کنه. بازی سوم شروع شد و بد بازی کردن های منم پشت سرش زیبا کلی نق میزد عرفان چت شد خوب بازی کن منم گفتم خب چیکار کنم تمرکز ندارمو میخندیدم .بازی سوم رو ما باختیم و من بی صبرانه منتظر بودم ببینم زیبا قراره کجاشو لخت کنه گفتم تهش زیر مانتوشو در میاره اون سینه های بلوریش بیشتر میاد به چشم که یهو زیبا پشت کرد به ما و ساپورتش رو در اورد یا خدا من یه دقه هنگ کرده بودم که با صدای مهسا به خودم اومدم هووو آقاهه چی رو نیگا میکنی زود باش گفتم که میخوام لختت کنم شلوارتو درار،مونده بودم شلوارمو در آرم کیر شق شدمو چطور قایم کنم دلو زدم به دریا شلوارمو در اوردم وحید نامرد میگفت زودتر! میخواستی نبازی! درآر .شلوارمو در آوردم کیرم مثل دسته بیل از داخل شورتم نمایان شد سرخ شده بودم.یهو همه زدن زیر خنده مهسا برگشت گفت نکنیمون فرانکی دوباره زدن زیر خنده . گفتم والا من با این وضعیت چوبم نمیشه دست بگیرم چه برسه بازی یهو زیبا اومد کنارم کاری که اصلا فکرشو نمیکردم انجام داد. کیرم از رو شورت گرفت تو دستشو گفت آقا من با این چوبه بازی میکنم و دوباره همه زدن زیر خنده منم نامردی نکردم دست بردم سمت سینشو گفتم این چوبه خیلی کلفته مگه باهاش به این توپا ضربه بزنی خلاصه خندیدم و اون کیر منو ول کرد و من سینه اونو به خودمون اومدیم دیدم ای دل غافل وحید و مهسا آمپرشون زده بالا دارن لب میگیرن. یه نگاهی به پاهای لخت زیبا انداختمو اون شورت قرمزش اروم منم دستمو بردم دور کمر زیبا و لبامو گذاشتم رو لبش

نوشته: مسافر

ادامه...


👍 61
👎 13
115101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

933256
2023-06-15 23:56:04 +0330 +0330

قشنگ بود ادامه پلیز.
فقط لطفا هفته بد گروپ نکن
موازی بکنید

2 ❤️

933259
2023-06-16 00:03:10 +0330 +0330

مفعول از نور یا چمستان هست ؟

0 ❤️

933295
2023-06-16 01:41:24 +0330 +0330

در حد یه فانتزی بامزه بود:)

3 ❤️

933299
2023-06-16 02:17:35 +0330 +0330

مدیر باشگاه بیلیارد نداشتیم تا حالا داخل شهوانی 😀

3 ❤️

933312
2023-06-16 03:24:20 +0330 +0330

ادامه بده آفرین

0 ❤️

933327
2023-06-16 07:38:58 +0330 +0330

همون چوب بیلیار تو کونت دروغگو.

1 ❤️

933337
2023-06-16 10:20:56 +0330 +0330

داستان بنظر واقعی و قشنگ بود.از گفتن حرفای اضافی خودداری کرده بودیو لپ مطلبو رسوندی.به حرفهای این ننه پولی های آبجی کیر دزد که میان میگن دروغگو و جقی و خیال پرداز هم توجه نکن.از شدت حسادت میان اینجا عن اینو اونو به نیش میکشن.منتظر ادامه داستان هستم

1 ❤️

933341
2023-06-16 10:51:55 +0330 +0330

از کاما(( ، )) استفاده کن دهنت سرویس٫ معلوم نیست جملت کی شروع میشه کی تموم.

0 ❤️

933345
2023-06-16 11:39:11 +0330 +0330

میگم فیلم پورن زیاد نبیند میشه این
بیخیال بابا دو بار با طرف حرف زدید و بازی کردید کار رسید به فورسام؟؟؟
به قول دوستمون که بالا نظر داده برای فانتزی خوب بود
اما تو واقعیت جامعه ما نه
سکس مادر و دختر توی جمع غریبه جلوی هم نداریم

1 ❤️

933350
2023-06-16 12:21:19 +0330 +0330

حقیقتا فاز ملت شهوانی رو درک نمیکنم.بلاخره اومدین داستان بخونین یا تشخیص راست و دروغ بدین؟؟؟گیرم ک دروغه،خب؟؟؟آفرین که فهمیدین .کیر عسگر گاریچی به عنوان هدیه بره تو کونتون…

2 ❤️

933373
2023-06-16 15:42:23 +0330 +0330

عالی بودی منتظر ادامه اش هستم 😘

0 ❤️

933378
2023-06-16 16:42:01 +0330 +0330

نگا شانس رو اونوقت من بعد ۱۸ سال بیلیارد بازی کردن هیچی ب هیچی

0 ❤️

933385
2023-06-16 18:01:27 +0330 +0330

تا اینجا خوب نوشتی راستو دروغشو کاری ندارم

0 ❤️

933435
2023-06-17 01:55:00 +0330 +0330

چرت

0 ❤️

933453
2023-06-17 02:30:31 +0330 +0330

والا تا جایی ک ما دیدیم باشگاه بیلیارد سر صب خلوته نه ظهر جمعه!

0 ❤️

933465
2023-06-17 03:31:33 +0330 +0330

فانتزی قشنگی بود.

0 ❤️

933495
2023-06-17 08:34:17 +0330 +0330

بخدا اگه کمپانی برازرز پیدات کنه نونت تو روغنه

0 ❤️

933572
2023-06-18 00:46:01 +0330 +0330

خداشانس بده

0 ❤️

933605
2023-06-18 02:24:21 +0330 +0330

مرسی از دوستان ، چه نظرات مثبت چه منفی من تازه داستان نویسی شروع کردم امیدوارم لذت ببرین، سعی میکنم عمدتا واقعیت هارو بگم حالا برای فضای داستان یکم اغراق فضای داستان رو مهیج میکنه،امیدوارم لذت ببرین
با لایک و دیس لایک هاتون حمایت کنید که منم انرژی بیشتری داشته باشم. و داستان جز برگزیده های هفته شه و قسمت های بعد زودتر توسط آدمین آپلود شه بازم ممنون که وقت گذاشتین و خوندین

0 ❤️

933606
2023-06-18 02:25:56 +0330 +0330

دوست دار همه شما (مسافر)

0 ❤️

933685
2023-06-18 19:46:27 +0330 +0330

عالیه ادامه بده

0 ❤️

934623
2023-06-24 12:56:00 +0330 +0330

داستان قشنگی بود ، شخصیت پردازی و معرفی خوب ، من که شق کردم ، کاش بیشتر مینوشتی .

0 ❤️

935436
2023-06-30 05:02:57 +0330 +0330

هیچ وقت باورم نمیشد این و چرت نزدیک ب ۶۰, لایک بگیره

0 ❤️