مریم و بهنام

1402/04/22

سال ۹۱فوق دیپلم داشتم و تو یه شرکت پخش کار می کردم بالاخره هرکی ویزیتوری کارکرده میدونه سگ دو زدن زیادی داره برای همین تو رشته مدیریت بازرگانی دانشگاه آزاد شرکت کردم و قبول شدم اولین روز کلاس بود که بخاطر مشغله کاری دیر به کلاس رسیدم با اجازه از استاد به قسمت آخر کلاس ردیف آخر رفتم و نشستم بغل دستم یه خانم نشسته بود و داشت از روی وایت برد کلاس جزوه می نوشت
+ببخشید خانم کلاس خیلی وقته شروع شده؟
-بله ۲۰ دقیقه ای میشه
اون دو صحفه بیشتر از من نوشته بود . کلا سر رشته درس از دستم رفته بود و تا آخر کلاس گیج و منگ بودم .یه چیزهایی یادداشت کردم و زنگ کلاس خورد و همه به آرامی از کلاس خارج شدن
+میشه دو صحفه اول جزوتون رو امروز به من امانت بدید . جلسه بعد تقدیم می کنم
-خواهش می کنم بفرمایین
وقتی جزوه رو به من میداد چشم تو چشم شدیم . نگاه خانومه طولانی بود و من مجبور شدم نگاهم رو بدزدم نگاه نافذ و هیزی داشت یه خانم ۲۵ ساله اندام توپر با قدی متوسط صورت گرد و سفید چشمهای مشکی ریز و بادامی با مژه های بلند که به ابروهای پرپشتش می رسید دماغ کوچیک و رو به بالا و لب های کوچیک ولی گرد و پرحجم خوش حالت . قیافه جذاب و شهوتی داشت که به لپهاش پنکیک زده بود و هنگام خندیدن دو طرف گونش چال می افتاد فک صورتش نود درجه بود و از نیم رخ زیبایی خاصی بهش میداد یه مانتو کوتاه مشکی تنگ پوشیده بود و از مانتو یه شلوار ساپورت خاکستری تنگ پوشیده بود کونش از بغل و عقب گردی خاصی داشت .
من جزوه رو گرفتم و ضمن تعارف که شما اول بفرمایید پشت سرش راه افتادم هنگام راه رفتن پیچ خیلی قشنگی به کمر و کونش میداد و دل آدم رو می برد .
من جلسه بعد دو صفحه رو آوردم ولی اون خانم تو کلاس حضور نداشت و استاد آخر جلسه حضور غیاب کرد که فهمیدم اسمش مریم توکلی بود بهش غیبت رد کرد . جلسه بعد که وارد کلاس شد هنوز استاد وارد نشده بود رفتم سلام کردم و دو صفحه ای که تو کاغذ آ۴ یادداشت کرده بود بهش دادم
+سلام خانم توکلی این جزوه شما
-مرسی وای منم یه زحمت به شما دارم
+در خدمتم
-منم جلسه قبل نبودم اگه میشه شما هم جزوه هفته قبل رو بدید من ببرم بنویسم
کلاسور رو باز کردم و چند تا صفحه رو بهش دادم و اونم گذاشت داخل کیفش و…
-ببخشید آقای؟
+احمدی هستم بهنام احمدی
-آقای احمدی شما هم ناپیوسته هستید؟
+بله رشته مدیریت بازرگانی
-خوب شد پس اگه نیومدم از شما جزوه می گیرم
+اوکی فقط خطم یه کم داغونه
-اتفاقا خط قشنگی دارید
من تشکر کردم و رفتم پشت سرش نشستم یه عطر زنانه خیلی ملایمی زده بود که کل کلاس رو پر کرده بود . تعداد خانم‌ها دو برابر آقایون بود واسه همین آقایون تو گوشه عقب کلاس مینشستن منم پشت رو ردیف اول قسمت آقایون نشستم و اونم ردیف آخر خانم‌ها نشسته بود من از پشت کمر و باسنش رو دید میزدم واقعا اندام یکی داشت و گاهی هم که خودش رو جا به جا می کرد کون خوش فرمش چپ و راست می کرد . برای اولین بار بود که با دیدن بدن یه زن کیرم سیخ می‌شد. حسابی حالمو خراب کرده بود …
چند روز و چند ماه گذشت تا اینکه من قدم جلو گذاشتم و تقاضای دوستی بهش دادم که متاسفانه دوستی رو رد کرد
یک روز که از محوطه دانشگاه خارج می‌شد بیرون دانشگاه گیرش آوردم
+سلام خانم توکلی یه امری داشتم
سرش رو انداخت پایین و گفت بفرمایین
-جسارتا میتونم به خواستگاری شما بیام
یه نگاه با تعجب به من نگاه کرد : واقعیتش ما شناختی از هم نداریم شما چطور به این فکر افتادید
+وقتی عاشق باشی فکر دیگه کار نمی کنه
-آقای احمدی بریم پارک بغلی اینجا برای صحبت خوب نیست
رفتیم پارک زیر یه درخت که یه صندلی نمیکتی وجود داشت نشستیم
+اجازه بدید من بریم یه قهوه سفارش بدم بیا
-نه ممنون من از حرف شما شوکه شدم واضح تر می تونید بگید منظورتون چیه
-منظور مزاحمت ندارم از شما خوشم اومده همین
+اجازه بدید من فکر کنم بعد برای شما میگم الان نمی تونم جواب بدم. ولی باید یه چیزی در مورد من بدونید اینکه من مطلقه هستم ولی بچه ندارم این رو باید مدنظر داشته باشید
+مهم نیست حتی بچه هم داشته باشید هم مهم نیست
-خانواده شما آخه با این موضوع کنار میان خصوصا مادرها زیاد حساس هستن
+من پدر مادرم رو تو یه تصادف تو زمان بچگی از دست دادم من تو پرورشگاه بزرگ شدم . واسه همین فقط خودم تنها اگه موافقت کنید به خواستگاری خواهم اومد
-ای وای شرمنده نمیدونستم . واقعیتش منم فرزند طلاق هستم با مادرم زندگی می کنم پدرم تو ایران نیست بعد از طلاق به ایتالیا رفته و با همسرش اونجا زندگی می کنه هیچ اطلاعی هم ازش ندارم .
+همه یه جورایی مشکلات خانواده دارن نمیشه کتمان کرد
-بله .اگه امر دیگه نداشته باشید من برم
+کی جواب میدید
-کلاس بعدی می‌آییم بازم اینجا به شما میگم.
هفته بعد که کلاس مشترک با مریم داشتم بعد از کلاس به پارک اومدم ده دقیقه بعد اونم اومد محل قبلی نشستیم و من رفتم دوتا قهوه و کیک و شکلات خریدم و برگشتم
-اینقدر ولخرجی نکنید شما که هنوز جواب منو نمی دونی
+باز همکلاسی که هستیم
-اول میخوام سرگذشت قبلی رو به شما تعریف کنم بعد به شما جوابم رو بگم
+می‌شنوم
قهوه رو چند بار فوت کرد و یه قلپ خورد چشمهای نافذ و جذابش رو به من دوخت و شروع کرد از اول خواستگاری شوهر قبلی تا طلاقش رو به من تعریف کرد و اینطور فهمیدم که شوهر قبلیش خیلی شکاک بوده و سر لباس پوشیدن و طرز نگاه‌های مریم و حتی شوخی با اطرافیانش تفاهم نداشتن و بعد از شش ماه از هم جدا شده بودن
-الان باز هم میخواین با من ازدواج کنید من اینطوری که می بینید هستم مثل بعضی هم جنسهای دیگه سر به زیر نیستم و تو جمع خیلی خودمانی هستم. و مهمتر از همه من ببخشید ببخشید باکره نیستم که باید بدونید
+مریم خانم منم از این رفتارهای بی غل و غش شما خوشم اومده مهم نیست دیگران در مورد شما چی بگن مهم خود شما هستید من به حرفهای مردم پشیزی ارزش قائل نیستم چون همونا اگه مشکلی داشته باشی ازت دوری می کنن . و الانم خیلی دوست دارم جوابت رو بدونم چون من مشتاق ازدواج با شما هستم و دوست دارم همسری به زیبایی شما داشته باشم
-نظرم با کمال میل مثبته فردا بیا پیش مادرم و ازم خواستگاری کن خیلی خوشحالم که همسری مثل شما داشته باشم
ناخواسته از خوشحالی دست سفید و تپلش رو تو دستم گرفتم و بوسیدم
-بهنام چکار میکنی زشته مردم میبینن
+گفتم که گور بابای مردم عاشقتم
اون روز از خوشحال پر در آورده بودم اون بدن عالی و اون چهره جذاب که چشم هر مردی رو به خودش جذب می کرد بالاخره مال من می‌شد
دو روز بعد با یکی از همکارام به خواستگاری مریم رفتم و مادر و دایی مریم به خوبی از ما استقبال کردن و من همون روز جواب مثبت رو ازشون گرفتم خلاصه بعد از چند روز دوندگی آزمایشگاه و محضر خونه من و مریم رسما زن و شوهر شدیم و یه عروسی مختصری تو تالار گرفتیم یه خونه تک خوابه تو شهرمون اجاره کردیم و وارد زندگی مشترک شدیم
اولین شب زفاف ما برای من خیلی لذت بخش بود بغل کردن بدن نرم مریم و سکس با اون بدن خوش اندام برای من یک دنیای دیگه بود واسه همین تو اولین سکس من همش دو دقیقه بیشتر نتونستم تلمبه بزنم خیلی زود ارضا شدم .
از خودم بگم من بدن تپل و بی مو و سفیدی دارم که حتی وقتی بدن منو مریم دید خیلی خندید و گفت بدنت مثل بدن خانم‌ها می مونه
کیرم ۱۴ سانته و کلفتی معمولی داره یه بار از مریم از کیر شوهر قبلیش پرسیدم که با شوخی گفت دو برابر کیر من بوده
ما به اتفاق هم دانشگاه رو تموم کردیم و تو سه سال ازدواج جلوگیری می کردیم تا بچه دار نشیم چون وقت بچه داری رو نداشتیم .
ولی بعد از اتمام دانشگاه، مریم منو به داشتن بچه ترغیب کرد . و ما هر روز سکس می کردیم و بیشتر فیلم‌های سوپر نگاه می کردیم تا بیشتر تشنه سکس بشیم ولی متاسفانه بعد از دوسال هیچ نتیجه نگرفتیم و مریم هم برای داشتن بچه بی تابی میکرد دوست داشت بچه شو زودتر بغلش بگیره و وقتی یه بچه کوچیک میدید با عشق و اشتیاق بغلش می کرد .
ولی متاسفانه بچه دار نشدیم و مجبور شدیم به یک متخصص زنان و زایمان بریم و آزمایش بدیم.
آزمایش رو به چند متخصص نشون دادیم که همه ناباروری من رو تایید می کردن که علتش برای خودم هم مشخص نبود یکی از دکترها گفت که از هر هزار نفر مرد یک نفر توانایی باروری نداره که این شانس به من افتاده بود.
مریم اعتراضی نشون نمی داد ولی هر روز به خودش بیشتر می رسید لباس‌های سکسی بیشتری تو جمع می پوشید و تو خیابون به مردها زل میزد و اوایل اینکارش منو ناراحت می کرد ولی به تدریج فانتزی و حس لذت بی غیرتی به من دست داد ولی مریم هیچگاه خیانت نمی کرد .
+مریم بریم بازار برات لباس بخریم ؟
-باشه عزیزم یه مانتو یقه باز دیروز تو یه پاساژ دیدم که می خوام اونو بخرم
+باشه گلم حتما با اون لباس خیلی جذاب تر دیده میشی
-میخوام همه تو کفم باشن و از حسرت بمیرن
+پس خوش بحال من که حسرت تو رو ندارم
-آره عشقم تو مستثنی هستی
رفتیم چند بوتیک و پاساژ و مریم لباس‌های خیلی جلفی خرید و پوشید و بیشتر شیار سینش رو بیرون می گذاشت و با عشوه راه می رفت
تو یکی از خیابون‌ها دوتا مرد هیکلی از کنارش گذشتن و کون مریم رو دستمالی کردن و مریم هم یه خنده تحویلشون داد.
جلو یه مغازه ایستادن وقتی ما رد شدیم از پشت به مریم تیکه می انداختن یکی میگفت جوون چه جیگریه میشه ما هم مهمون بکنید اون یکی می گفت یه شبش رو با پنجاه سال عمرن عوضش می کنم
هردو ریشه‌ای بلندی داشتن و خط و خطوط تو چهرشون نشون میداد که از ارازل هستن ما سوار یه تاکسی شدیم و زود گمشون کردیم.
-عزیزم اگه ناراحت شدی تقصیر من بود من زیاد روی کردم
+مریم جان خودتو ناراحت نکن هر طور دوست داری بگرد من که کیف می کنم تو که جنده نیستی فقط میخوای زیبایی تو نشون بدی
منو بغل کرد و اون روز یه سکس داغ تجربه کردیم هربار که از بیرون با اون وضع بر می گشتیم کوس مریم از روزهای معمولی پرآب‌تر میشد و داغی کوسش رو من تجربه می کردم و تو سکس خیلی حشری تر می شد واسه همین من رو هم معتاد بی غیرتی کرده بود
می دونستم که حس عدم آبستن شدنش اونو به این کار وادار کرده ولی من خودمم خیلی از این حس لذت می بردم .
شش سال از ازدواج ما گذشت ولی علی رغم تلاش زیاد ما ، به نتیجه نرسیدیم و من با پیشنهاد یکی از آشنایان قرار شد به مرکز رویان تو تهران بریم که باروری مصنوعی انجام بدیم قبل از سفر از سایت رویان مدارک رو فرستادیم و مشاوره گرفتیم و برای هفته دیگه وقت دادن.
روز موعد ما مدارک و شناسنامه ها و … برداشتیم و با ماشین سواری خودمون به تهران راه افتادیم و تو راه خیلی در این مورد صحبت کردیم.
+مریم مشاور برات چی گفت آخه فقط تو با اون صحبت کردی
-خب گفت بصورت غیر مستقیم باروری انجام میشه
+متوجه نمیشم غیر مستقیم چیه
-هیچ چی اسپرم تو رو با یک اسپرمی که خودشون تو بانک اسپرم دارن قاطی می کنند و به رحم تزریق می کنند
+خب پس اسپرم من چرا قاطی می کنند وقتی قرار اسپرم یکی دیگه رو به رحمت بریزن
-به نظر اینا این کار هم شرعی میشه و هم این کار باعث تحرک اسپرم های منجمد شده میشه
+بنظرت اون بچه بچه من میشه؟
-شک نکن اسپرم فقط یه مولکوله اون رشد و تربیت بچه مهمه
+حالا ما این همه هزینه می کنیم چقدر احتمال بارداری داره؟
-مشاور گفت تقریبا ۴۰ تا ۶۰ درصد احتمال داره
+پس بازم میشه گفت احتمال داره قطعی نیست؟
-بهنام چقدر فاز منفی میدی صددرصدش رو از کجا پیدا کنم برم به دو سه نفر بدم؟
+فکر بدی نیست خخخخخ
-بی مزه میدونم میخوای جندم کنی ولی خواب دیدی
+شوخی کردم بابا من فقط دوست دادن همه تو عطش تو بمیرن ولی سیراب نشن
-جووون عشقم
ما شب به تهران رسیدیم و به یه پارک رفتیم و بساط چادر و زیلو لحاف رو تو پارک پهن کردیم. یه پارکبان به طرف ما اومد و گفت : عمو اهل شهرستان هستید
من گفتم :بله چطور مگه
پارکبان گفت: پسرم جمع کنید برید مسافرخانه اینجا امنیت نداره صبح بلند می شوید می بینید ماشین تون رو بردن و پولها و جواهرات خانمت رو خفت کردن پاشید برید شبها پارک خطرناکه
ما هم وسایلمون رو جمع کردیم و به آدرس مسافرخانه ها که تو لاله زار بود رفتیم.
اکثرا جا نداشتن و دیگه داشتیم نا امید می شدیم که به مسافرخانه خیلی قدیمی چهار طبقه رفتیم. جا داشت ولی طبقه چهارم بود . به ناچار قبول کردیم و من ماشین رو بردم تو یه پارکینگ گذاشتم و به مسافر خانه برگشتم .
رفتم جلو پیشخوان مسافرخانه شناسنامه ها رو دادم و دفتر رو پر کردم. دوتا سرباز هم داخل شدن از کاشکولهای رو شونشون می‌شد فهمید که دژبان هستن.
به اونها هم طبقه چهارم اتاق داد . مریم کنار من ایستاده بود و طبق روال همیشه داشت سربازها رو دید می زد و دل اونارو داشت جابه جا می کرد.
یکی از سربازها که قد بلندتری نسبت به دوستش داشت و چشمهای آبی خیلی قشنگی داشت چشم از مریم نمی کند و بهش زل زده بود.
من داشتم دفتر رو پر می کردم و از گوشه چشمم به سرباز نگاه می کردم که یه چشمک به مریم زد و مریم هم یه خنده ریزی کرد و سرش رو پایین انداخت
:وحید تمومش کن دیگه مگه مشق مینویسی
: سعید گمشو برو رو مبل بشین الان تموم میشه
: مثل اینکه صیغه مامانشو داره مینویسه
مریم یه خنده بلندی کرد و سرش رو رو شونم گذاشت
سربازه که دید مریم به حرفهای اون میخنده حرفهای خنده دار زیادی زد مریم هم قهقه می خندید
کلیدها رو گرفتیم و چون آسانسور نداشت از پله ها بالا رفتیم. من جلو میرفتم و مریم پشت سر من می اومد و کون بزرگش رو تو مانتو تنگ هنگام بالا رفتن از پله ها چپ و راست می کرد. یکی از سربازها یواش گفت: آخ قلبم
دوستش گفت: بپا نمیری جوون مرگ میشی
اون یکی گفت: عوضش میرم به بهشت
من سرم رو به عقب برگردوندم دیدم هر دو از کیر شون که حسابی سیخ شده بود گرفته بودن و می مالیدن
تا منو دیدن خودشون رو جمع کردن و پیراهن سربازی رو روی شلوار انداختن. مریم هم یه ریز از متلکهای اونا می خندید و پشت سرم با قر کمر بالا می اومد .
سالن طبقه چهارم تاریک و خالی بود و با شماره اتاقها که نگاه می کردم ته سالن بود. من کلید چراغها رو پیدا نکردم تو تاریکی به ته سالن رفتیم .
یکی از سربازها از تاریکی استفاده کرد و کون مریم رو دستمالی کرد ولی من به روم نیاوردم چون میدونستم حسابی تو کف موندن و هم اینکه خودم هم خوشم می اومد .
ته سالن رسیدیم اتاق آخری مال ما بود و اتاق بغلی و چسبیده به اتاق ما مال سربازها بود.
من در رو باز کردم و داخل شدم و پشت سرم مریم با یه نگاه به سمت سربازها وارد اتاق شد.
اتاق با یک در بزرگ چوبی با شیشه های رنگی قدیمی از اتاق بغلی که مال سربازها بود جدا شده بود چند جای شیشه شکسته بود که با کاغذ و نوار چسب جای شیشه انداخته بودن . حرفهایی که اونا میزدن ما می‌شنیدیم و حرفهای ما رو هم اونا میشنیدن
دوتا پنجره هم به سمت خیابان داشت و یک پنکه سقفی که من سریع پنکه رو روشن کردم تا هوای دم و گرم اتاق خنک بشه . دوتا تخت جداگانه هر طرف اتاق بودن
-بهنام بیا تخت‌ها رو به هم بچسبونیم از هم جدا نخوابیم .
+باشه عزیزم کجا بذاریم
-همین کنار این در بزرگ بزاریم اینجا خنک تره
ما تخت ها رو کنار هم گذاشتیم
+من برم شام بخرم حسابی گشنمه
-ببین بهنام برای این سرکار ها هم بخر گناه دارن
+باشه عشقم هرچی تو بگی
: آقا ممنون ما اشتها نداریم تو اتوبوس خوردیم
+مهمون من و مریم جونم هستید اشتها هم نداشته باشید باید بخورید
: ممنون مریم خانم
-خواهش می کنم
من از اتاق خارج شدم و سراغ یه پیتزا فروشی رو گرفتم و به پیتزا فروشی رفتم . پول پیتزا رو دادم و فروشنده گفت بیست دقیقه منتظر باشید حاضر میشه
من بیرون پیتزا فروشی ایستادم و یک سیگار روشن کردم فکرهای جور و ناجوری از سرم می گذشت . اینکه این دوتا جوون ما رو نمیشناسن و رهگذر هستن و حسابی تو کف مریم هستن. با یه تیر دو نشون میتونم بزنم
مهمتر از اون مریم بهشون چراغ سبز نشون میداد ولی می خواستم خودم سکس مریم رو با دوتا جوون بلند قد و خوش تیپ رو ببینم. ولی استرس و نگرانی در مورد اینکه مریم ممکنه وارد فاز جندگی بشه نگرانم می کرد چون عین مواد مخدر ه کسی بره سمتش دیگه راه برگشتی نداره.
تو این افکار بودم که چهار تا پیتزا حاضر شد به همراه نوشابه خانواده به سمت مسافر خونه راه افتادم
وارد اتاق شدم .مریم داشت میکاپ می کرد و به سمت اتاق سربازها نشسته بود تا سربازها وقتی دیدن من وارد اتاق شدم سریع کاغذ رو که سمت اتاق ما بود بستن .
: وحید شوهرش اومد بسه دیگه شاکی میشه
: باشه ولی عجب مالیه میبینی چی جگیریه
: هیسس میشنوه
من لباسامو عوض کردم با شورت و زیر پیراهن نشستم و به کاغذی به پنجره در زده شده بود باز شده بود و باد اون رو باز بسته میکرد نگاه کردم .
مریم یک شلوارک پوشیده بود و یک تاپ تنگ که سینه های ۸۵ و سفیدش به زور تو جا میشد پوشیده بود موهاشو دم اسبی بسته بود و حسابی آرایش کرده بود.
+عزیزم اگه اذیت میشی شلوارک رو در بیار با شورت بشین
-اوفف آره بخدا خیلی اینجا گرمه
یه چشمکی به من زد و کونش رو بطرف سوراخ در گرفت و دولا شد شلوارک رو پایین کشید یه شورت نخی که همیشه با سوتینش ست می پوشه پوشیده بود.
از کنار چشمم نگاه کردم دیدم سربازها با چشمان خمار به کون مریم نگاه می کنند و دهنشون باز مونده.
من که شوهرش،بودم قلبم تند تند زد وای بحال اون جوونهای که سه ماهی بود که اصلا زن ندیده بودن.
من پیتزاها رو برداشتم و به پشت اتاق سربازها رسیدم
+آقا سعید میشه در رو باز کنید
: اومدم
در رو باز کرد و با ترس رو لرز نگاهم میکرد زیر کمرش رو پشت در قایم کرده بود که کیرش مشخص نباشه حدس می زدم که الان کلی شق کرده
پیتزاها رو دادم و کلی تشکر کرد وقتی داشتم رد میشدم دیدم که وحید کنار سوراخ پنجره نشسته و داره دید میزنه تا منو دید زود خودش رو جمع کرد و به پشت نشست صورتش حسابی سرخ شده بود و تند تند نفس می زد.حالش منو ناراحت کرد ولی باید به اوج می رسیدن
من وارد اتاق خودمون شدم و شروع کردیم شام خوردن.
-عزیزم جای بدی نیستا ولی یه کم میترسم اینجا امنیت نداره
+دوتا سرباز اون بغل داریم مثل پهلوان از چی می ترسی
: آره مریم خانم نگران نباش ما اینجا پیشتون هستیم
فکر کنم اون چشم آبیه وحید بود که خودش رو شیرین می کرد
-مرسی که شما هستید از شانس ماست که شما پیش ما هستید
یه چشمک دوباره مریم به من زد من حسابی از دید زدن گاه و بیگاه اونا لذت می بردم ولی خودم نیم رخ نشسته بودم و از کنار چشمم نگاه می کردم ولی مریم روبروی اون سوراخ در نشسته بود وقتی من سرم رو تکون میدادم سریع کاغذ رو میبستن فکر می کردن من نمی دونم و دارن زرنگی می کنن
ما شام رو تموم کردیم و مریم اومد پیش من نشست و من دستم رو بردم پشت گردن مریم و لبشو تو لبم چسبوندم و لب تو لب شدیم
: سعید بیا ببین زنه داره لب می گیره جوون خوش به حالش
: بکش کنار منم ببینم بابا این کیرت رو بکش کنار خواهر جنده
: بیا بابا ببین دیگه مادرتو خودم گاییدم
وقتی اونا بهم فحش میدادن مریم شهوتی تر شد و تاب رو از بدنش کشید بیرون سوتین نداشت ممه های ۸۵ اش افتاد بیرون و دوباره با من لب تو لب شد و یه چشمش هم سمت اون سوراخ بود.آروم تو گوشم گفت
-عشقم میبینی دارن بیچاره ها هلاک میشن
+جووون آره حالشون رو می فهمم زنی به شهوتی تو باشه همه میمیرن
دو دستی زیر ران و زیر کتفش رو گرفتم و به طرف تخت خواب بردمش.از اونجا دیگه دید نداشتن کاغذ دیگه که به سمت تخت ما بود پاره کردن و نگاه می کردن ولی بازهم می ترسیدن ولی من اصلا با طرفشون نگاه نمی کردم که راحت نگاه کنند.
مریم رو به حالت داگ استایل خوابوندم و شورتش رو پایین کشیدم.کوس سفیدش از لای دوتا رانهاش مثل یه زرد آلو دیده شد
: هوففففف عجب چیزی وحید
: دارم از شق درد میمیرم
من شورتم رو پایین کشیدم و برای اینکه دیده بشه حالت نیم خیز کنار رانهای مریم ایستادم و بدنم رو پایین آوردم کیرم رو تو کوس مریم گذاشتم و فشار دادم توش و تلمبه زدم .
چند تا تلمبه زدم و مریم آه و ناله رو شروع کرد
-آااه جوون بکن
+جونم آه
-بکن کیرت کوچیکه کیر کلفت می خوامممم
+فدات بشم از کجا پیدا کنم
-اوف آه آه بکن این کس تنگ رو بریز توش میخوام حامله بشم
چند تا حرف سکسی زد و من تو دو دقیقه ارضا شدم و آبم رو توی شورتم ریختم و رفتم کنار نشستم مریم تو همون حال داگ استایل هنوز خوابیده بود
: آقا بهنام آقا بهنام
+بله
: شرمنده میشه ما هم بکنیم بخدا جایی نمی گیم
: نه شما مارو میشناسی نه ما شمارو فردا ما اینجا نیستیم
: وحید راست میگه خواهش می کنیم گناه داریم
+مریم چی میگی؟
-هر طور که خودت صلاح میدونی ولی از همون سوراخ بکنن به اتاق ما نیان
+سعید نوبتی از سوراخ بیارید تو . چون پسر مودبی بودید قبول کردیم ها وگرنه ما از اونا نیستیم
: آقا بهنام بخدا مردی مرد
یک دقیقه یک کیر قرمز بیست سانتی کلفت از سوراخ ظاهر شد میشه گفت دو برابر کیر من بود مثل شمشیر به سمت بالا کجی داشت .
+بهنام مطمئنی؟ بعدا پشیمون نشی؟
-نه نمی شم طبیعیش به نظرم از مصنوعی بهتره
+باسنت رو بیار عقب
-پس خودت بکن توش تا مطمئن بشم
کیر رو پایین تر کج کردم تو کوس مریم گذاشتم مریم خودش رو بطرف عقب هل داد
-اوفففف چه کلفته سوختم
: آاااه جوون پس کوس که میگن اینه
: وحید سکته نکنی؟
: اوففف خیلی داغ و تنگه خودت می فهمی
کیر وحید از سوراخ تو کوس مریم تلمبه می خورد منم از کمر مریم گرفته بودم و به طرف سوراخ هلش میدادم مریم شروع کرد به قربون صدقه رفتن کیر وحید
-فدای کیرت بشم چی چیزی بود اوففف بکن بکن
: اااه داره آبم میاد
-همشو بریز توش عشقم همشو
کیر وحید رو تو کوس مریم نگهداشتم که بیرون نکشه ته کیرش رو تو کوسش ده پانزده بار نبض زد حس عجیبی داشتم کیری که تو کوس زنم نبض میزنه و اسپرم خالی می کنه با انگشتام حسش می کنم
-بهنام حسابی کوسم رو پر کرده
+نوش جونت
-بعدی بیاد
: بکش کنار ببینم آبرومو بردی دو دقیقه نشده کون گشاد شدی رو ریختی
: خیلی تنگه تو به یه دقیقه هم نمی رسی
یه کیر دیگه کلفتر از اون از سوراخ وارد اتاق شد من که فکم باز مونده بود حسابی کلفت و سفید بود و یه کم کوتاه‌تر دور کیرش موهای زائدش دراز شده بود و فر خورده بود دور سوراخ پنجره رو پوشوند
مریم تو گوشم گفت : اجازه میدی ساکش بزنم
+بزن امشب شب توه
سعید که انتظار داشت کیرش داخل کوس بره وقتی دهن مریم سر کیر رو تو دهنش گرفت سریع بیرون کشید
: چرا اینجوریه کوسش دندون داشت
: خخخ عوضی دهنش بود داشت برات ساک میزد
: مریم شرمنده نفهمیدم هرکاری دوست داری بکن
باز کیرش اومد تو و مریم شروع کرد به ساک زدن
وقتی کیر سربازه سعید رو ساک می زد به من نگاه میکرد منم با کیرم ور می رفتم و موهاشو نوازش میکردم مریم عاشقانه ترین نگاه رو به من می کرد و تشکر رو از چشماش می خوندم
: بسه آبم میاد کوس قشنگتو میخوام
مریم چرخید من کیرش رو گذاشتم تو کوس مریم و مریم به یه آااای بلند کونش رو به سمت پنجره فشار داد.
من از کمرش گرفتم و تو کیر سعید جلو عقب کردم
-بهنام یواش درد داره کیرش داره جرم میده
: فدات بشم مریم جون عاشقتم
-اوفف چه کلفته دارم جر میخورم
: اگه درد داری بکشم بیرون
-نه اتفاقا لذتش به دردشه بکن عزیز
چند ثانیه بعد کیر سعید و کوس و کون مریم به طور هماهنگ و در جهت عکس حرکت هم به هم میرسیدن و دور می شدن
لذت رو تو چشما و حالت چهره مریم می دیدم که هیچ وقت تو زندگی ۶ سالم این حالت لذت همراه با درد رو تو چهرش ندیده بودم مریم صداش رو ول کرده بود و داشت جیغ می کشید رود دستم رو جلو دهنش گذاشتم که کسی نیاد و ضایع بشه
+عشقم یواش صدات میره بیرون
-دست خودم نیست
مریم صورتش رو تو هم جمع کرد چشماشو به هم فشرده و بدنش حسابی لرزید سعید چندتا از پشت پنجره بزرگ که سایه بدنش از پشت در دیده می‌شد به کوس مریم تلمبه زد .
مریم بی حال شده بود می خواست ولو بشه که من باسنش رو نگه داشتم بعد سعید هم یه داد بلندی زد و کیرش تو کوس مریم نبض زد . آب سعید و وحید از کوس مریم از قسمت پایینی بیرون می ریخت ولی باز دوباره پر می‌شد. فکر کنم این سربازها از دوران کودکی اسپرمهاشون رو حروم نکرده بودن نگه داشته بودن که کوس مریم رو پر کنند.
: مریم خانم آقا بهنام واقعا از شما ممنونیم بهترین روز عمرمون بود
-بهنام پاشو برو اتاق وحید و سعید اینا بیان شب پیشم بخوابن امشب اونا شوهرم هستن
+باشه عشقم امشب مال توه خوش بگذره
: جوون وحید شنیدی؟
: آره کر که نیستم
من شورتم رو عوض کردم و به اتاق وحید و سعید رفتم اونا هم مثل آدم خوارهای گرسنه بدون اجازه گرفتن از من به سمت اتاق مریم هجوم بردن.
مریم لخت مادر زاد روی تخت خوابیده بود وارد اتاق شدن و سمت چپ و راست مریم خوابیدن دیگه خجالتشون ریخته بود یکی لبش رو تو لب مریم چسبوند و میک زد اون یکی هم سینه های مریم رو نوبتی میک می زد.
: بهنام الان نوبت توئه نگاه بکنی ولی تا صبح باید نگاه کنی ما پنج شش بار می کنیم گفته باشم
+باشه هر چقدر خواستید بکنید ولی باید نه ماه دیگه باید حامله بشم وگرنه خودم پیداتون می کنم و مامانتون رو حامله می کنم
: داداش تو که حامله میکردی مریم رو می کردی
: باشه حاملش می کنیم فقط باید اسم ما رو روش بذاری
+باشه ولی اسم کدومتون
: هرکدوم که خانومت پسندید
سعید رفت پایین شروع کرد به لیس کشیدن کوس مریم و وحید هم کیر قرمزش رو کرده بود دهن مریم تو دهنش تلمبه می زد کیر من هنوز خواب بود ولی کیر سربازها مثل اول شق و براق .
بعد جا عوض کردن وحید لیس کشید و سعید تو دهن مریم کرد مریم با شهوت خاصی کیر سعید رو ساک می زد فکر کنم از کیر سعید خوشش اومده بود.
مریم کیر سعید رو تا حلقش فرو برد موهای طراف کیر سعید به دماغ و چونش می خورد.
من از سوراخ پنجره نگاه می کردم و کیرم رو می مالیدم و خودم رو نفرین می کردم که همچین کیر بزرگ و باروری ندارم ولی لذت دیدنش از کردن مریم برام لذت بخش تر بود.
وحید از لیس زدن خسته شد پاهای مریم رو روی شانه های عریض و پر موش گذاشت و کیرش رو تو کوسش کرد و شروع کرد به تلمبه زدن
ناله های مریم شروع شد وحید تلمبه های محکمی میزد سینه های مریم بالا پایین میشد چون کیر سعید هنوز تو دهنش بود صدای امممم می داد
: آه ه چه کوسی داری عزیزم
-مممم اومممم
: دوست داری
: مممم مممم
وحید تا ته کیر بیست سانتی شو می‌کرد تو که زیر ناف مریم مشخص می‌شد یعنی وقتی تا تهش می رفت زیر ناف مریم بالاتر می‌شد و خالی می‌شد مریم تو اوج بود.
و وحید وحشیانه تلمبه می زد.
: من بسمه سعید بیا ادامه بده
: جنده داگی شو ببینم اون کونت رو می خوام بغل کنم شوهرت نگاه کنه
-آه مردم تا صبح منو بکنید
: باشه دلبرم تو ،تو راه پله مارو کشتید ماهم تو رو می کشیم
مریم داگی خوابید سعید رفت پشتش کیرشو گذاشت ولی آروم فرو نکرد تو یک ثانیه همشو کرد تو و تند تند تلمبه زد مریم که خودش رو برای آروم اومدن کیرش آمده کرده بود جیغ زد ولی وحید کیرش رو تو دهنش کرد و صداش رو خفه کرد
-مممممم اومممم
از چشمهای مریم اشک می ریخت و ریمل و سایه چشمش رو به پایین می آورد
+عزیزم درد داری
با سرش تکون داد که نه. وحید از موهای دم اسبی مریم گرفته بود و تو دهنش تلمبه میزد و سعید هم وحشیانه تو کوس مریم تلمبه می زد شلاپ و شلاپ کوس و کیر تو اتاق بود ساعت ۲ شب بود رفتم بیرون اتاق نگاه کردم خلوت خلوت بود و دوباره برگشتم.
هنوز داشتن مریم رو می گاییدن دستم رو بردم رو کیرم و شروع به جق زدن کردم چه کیفی میداد جق بی غیرتی. از اسمش حالم به هم می خورد ولی از حسش لذت می بردم دوتا غول دو متری زنم رو جلو چشمام تو اتاق مجاور جر میدادن و من داشتم از اتاق بغلی از سوراخ نگاه می کردم
تا می خواست آبم بیاد رهاش میکردم تا حس شهوتم تموم نشه.
: مریم دلم می خواد کونت رو هم جلو شوهرت گشاد کنم
-نه سعید من کون نمیدم خواهش می کنم
: وحید بخواب زیرش تا بشینه رو کیرت سوار کاری کنه مریم خانم
وحید خوابید سعید کیرش رو بیرون کشید و مریم روی کیر وحید نشست روی کیرش بالا پایین کرد
سعید پشت مریم ایستاده بود و کیرش رو می مالید و یه تف تو کیرش زد رفت پشت میرم به زانو ایستاد کمر مریم رو به طرف جلو خم کرد و روی سینه وحید خوابوند مریم نمیدونست سعید میخواد چکار کنه تا فهمید سعید میخواد تو کونش بکنه خواست بلند بشه وحید بغلش کرد پشتشون به سمت من بود و من غرق در لذت جق زدن بودم صدای مریم رو نمی فهمیدم فکر می کردم که از لذت داره جیغ میزنه .
کیر سعید به زحمت وارد کون مریم شد و دوتایی بدون توجه به خواهش و تمنای مریم شروع به گاییدن کون و کوسش کردن مریم از حال رفته بود . سریع به اتاقم رفتم اون رو از روی مریم به کنار پرت کردم از سوراخ کون مریم خون می اومد.
+گمشید برید بیرون مگه جنده گیر آوردید زنگ بزنم به پلیس
: آقا بهنام گوه خوردم دست خودم نبود
-بهنام تو برو اتاق بغلی یه امشب رو تحمل کن قول میدم آخرین بارم باشه
+از کون نمیکنید ها گفته باشم
: چشم این سعید بی چشم و رو خرابش کرد قول میدیم اذیتش نکنیم شما برو
باز دوباره برگشتم دیگه میخواستم تموم بشه ولی از دستم رفته بود . یه صداهایی از طبقه پایین میومد ولی توجهی نکردم روی تخت یکی از سربازها دراز کشیدم ولی نفهمیدم کی خوابم برد تو خواب فقط صدای مریم رو می شنیدم که کمک می خواست .
از خواب پریدم هنوز اون مکان برام نا معلوم بود فکر می کردم دارم بازم خواب می بینم ساعت رو نگاه کردم ساعت ۷ صبح بود.تو حالت خواب بیداری صدای مریم باز می اومد
-تمومش کنید درد دارم خشک شده بی شرفها ولم کنید. بهنام پاشو بهناااام
باور نمی کردم هنوز دارن سکس می کنن. اومدم از کنار سوراخ نگاه کردم. یکی روی کمر مریم نشسته بود و دستاشو زیر شکمش قلاب کرده بود باسنش رو بالا نگه داشته،بود و اون یکی داگی می کرد
: سعید بسه از شق درد مردم بزار یکم من بکنم
: وحید کم مونده الان تموم میشم صبر کن
: زود باش شوهرش بیدار شده
: باشه الان
-تمومش کنید بیشرفها داخل کوسم تاول زده درد دارم
از جام بلند شدم رفتم لباس‌های اون دوتا رو برداشتم رفتم اتاق خودمون
+از اتاق ما گمشید برید نمک به حرومها
: نکنه میخوای به پلیس زنگ بزنی
لباس‌های نظامی رو به طرف پنجره بردم و از پنجره به طرف بیرون گرفتم
+اگه نرید لباسهاتون رو بیرون میندازم مجبور میشید لخت از مسافرخانه برید پایین دنبال لباسهاتون
: سعید ولش کن بریم
اونا از اتاق خارج شدن و من در رو از پشت قفل کردم مریم کف دستاشو جلو صورتش گرفت و محکم گریه کرد اون لحظه فهمیدم که اشتباه بزرگی کردیم رفتم پیش مریم . منو به طرف دیگه هل داد و ملافه رو روی سرش کشید و گریه کرد بعد از ده دقیقه بعد خوابش برد
منم اومدم کنارش دراز کشیدم و خوابم برد .
ساعت ۱۱ از خواب بلند شدیم سربازها رفته بودن و یک نامه از سوراخ شکسته پنجره طرف اتاق ما انداخته بودند. و کلی معذرت خواهی کرده بودن و خواهش کرده بودن ما ازشون شکایت نکنیم
لباسهامون رو پوشیدیم مریم توان قدم زدن نداشت ولی مجبور بودیم از اونجا بریم من تو یک دستم ساک رو برداشتم و با یک دست دیگه از کمر مریم گرفتم و لنگ لنگان و کشان کشان به طبقه همکف رسیدیم من رفتم پیشخوان تا کلیدها رو به متصدی مسافرخانه بدم
: آقای محترم آدم هرغلطی می کنه تو حریم خونه و خصوصی انجام میده اینجا مسافرخانه هست نه … استغفر
+متوجه حرفهای شما نمیشم درست صحبت کن
: آخه یارو اون سروصدایی که انداخته بودید اگه من نبودم مسافرهای افغانی رو سرتون ریخته بودن. من تا صبح جلو پله های طبقه چهارم کشیک دادم. سربازها وقتی داشتن تسویه می کردن یه چیزایی تعریف کردن که شاخ در آوردم
+آقا پول ما رو حساب کنید ما بریم نمی خوام یک کلمه دیگه با تو حرف بزنم مدارک مارو بده بریم
: چششششم ولی اگه بشه من بجای پول با خانمت حساب کنم ؟
+بی پدر اون سربازها دروغ گفتن اگه کس شعر دیگه بگی همین الان به اماکن زنگ می زنم و این پیشنهاد بی شرمانه رو بهشون میگم
: باشه بابا این شناسنامه ها کارت عابر بانک رو بده
+نقد میدم چقدر شد
حساب کردیم و با هزار مصیبت رفتیم پارکینگ و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
مریم صندلی پشت خوابید هم درد می کشید و هم گریه می کرد هرچی باهاش حرف می زدم توجه نمی کرد .از خودم حسابی نفرت داشتم با اون فانتزی های احمقانه . تو جاده چند بار خواستم ماشین رو شاخ به شاخ بکوبم به کامیون. حرفهای اون یارو عکس العملهای مریم حسابی داغونم کرده بود . سه ساعت مریم خوابید و وقتی بیدار شد به من گفت ماشین رو نگهدار.
من توقف کردم و از ماشین پیاده شد لنگ لنگان به زیر یه درخت رسید منم پیاده شدم رفتم پیشش . از زیر درخت یه آب تمیزی جاری بود شلوارشو تا زانو جمع کرد روی یه سنگ نشست و پاشو تو آب فرو برد منم پیشش نشستم همون کار رو کردم آب حسابی خنک بود .
+منو ببخش من اشتباه کردم من وسوسه شده بودم نباید اجازه می دادم
-نه تقصیر تو نبود تقصیر خودم بود این نقشه خودم بود می خواستم به هر طریقی بچه دار بشم
+چه نقشه ای
-برات میگم ولی دیگه من کلا عوض میشم من اشتباه کردم به حرف فائقه گوش کردم
+دختر عمت؟
-آره
-من بعد از اینکه فهمیدم بچه دار نمی شم رفتم مطب روان پزشکی فائقه
+خب
-اون گفت که دو راه داری یا باید از پرورشگاه بچه بیارید که باتوجه به وضع مالی ما بچه نمی دادن و راه دوم رو بهم توصیه کرد که هم بچه از خون خودم میشه و هم حالت طبیعی بهترین گزینه هست . ولی مشکل اصلی تو بودی؟
+من ؟ چه مشکلی من که خودم رضایت دادم
-آره ولی با نقشه ما رضایت دادی
-نقشه ما این بود که من پله پله هرروز با پوشیدن لباسهای باز غیرت تو رو کم رنگ و کم رنگ می کردم تا اینکه خودت به من پیشنهاد بدی و از طریق وسوسه بی غیرتی تو به بچه دار شدنم از طریق یک نفر بیگانه به هدفم می رسیدم
+خب طبیعیه هیچ مردی اول کار نمی ذاره زنش با یه مرد دیگه سکس کنه حتی بخاطر بچه
-آره واسه همین ما تو را به این برنامه کشیدیم
+الحق که فائقه روانشناس زرنگیه حالا می خوای چی بهش بگی
-میگیم از طریق رویان انجام دادیم همه که می دونن ما برای بارداری از طریق رویان اومدیم تهران
+الان تصمیم خودت چیه ؟ بنظرم بیا دیشب لعنتی رو فراموش کنیم فکر کنیم یک خواب بود نظرت چیه؟
-نمی تونم فراموش کنم باید زمان بگذره
+بریم دیگه شب نمیوفتیم به شب
اون شب ما رسیدیم خونه و صبح فرداش به دکتر زنان و زایمان رفتیم
دکتر چند تا قرص نوشت و منو ماخذه کرد که خیلی زیادروی کردم .
هفت روز گذشت مریم با خوشحالی پیشم
-مژده بده من امروز عادت شدم
+یعنی می گی حامله نیستی؟
-آره خیلی خوشحالم دیگه مجبور نیستم برم سقط کنم
+چرا خوشحالی مگه خودت نمی خواستی
-نه بعدا پشیمون شدم الان خیلی خوشحالم من یادم رفته بود که یک هفته به عادتم و حامله نمیشم
+پس از خیر بچه گذشتی
-آره بدون بچه هم میشه زندگی کرد مگه نه؟

چند ماه گذشت یکی از آشناهام که تو بهزیستی کار می کنه برای من زنگ زد و گفت به اتفاق مریم بریم پیشش.
رفتیم و یک نامه به ما داد که بریم از پرورشگاه یک نوزاد سه روزه رو تحویل بگیریم
بنا به ادعای مدیر پرورشگاه مثل اینکه بچه رو از داخل زباله دانی داخل کیسه زباله پیدا کرده بودن و هیچ کس به خاطر اینکه بچه حرام زاده هست تحویل نمی گرفت. ما بعد از مراحل قانونی و شناسنامه گرفتن به نام خودمون بچه رو تحویل گرفتیم. نه ماه به خونه کسی رفت آمد نکردیم بعد از چند ماه گفتیم که بچه ای که تو رویان مریم حامله شده متولد شده

دخترمون سحر الان سه سالش شده و ما هروز بیشتر بهش وابسته میشیم و روزها و شبها رو کنار هم سپری می کنیم الان مریم دیگه چاق شده و بدنش از حالت سکسی در اومده و هم لباس‌های گشادی می پوشه و بهترین خانم دنیا برای منه ممنون از وقتی که گذاشتید

نوشته: جمشید. ب


👍 6
👎 10
48701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

937570
2023-07-14 01:48:33 +0330 +0330

داستان فقط دو جاش با حال بود ، یکی اونجایی که گفتی یه امری داشتم یکی هم اونجایی که دختره قهوه رو فووت کرده 😁
تا قرار پارک بیشتر نخوندم ، هر چند زحمت کشیدید و زیاد نوشتید

4 ❤️

937579
2023-07-14 02:54:00 +0330 +0330

تو اون نه ماه که خانمت را مخفی کردی تا به همه بگی بچه خودته اون بچه به اندازه نه ماه بزرگ میشه و هر خری میفهمه که نوزاد تازه متولد نیست پس خر خودتی که فکر میکنی ملت خرن و اینا رو نمی‌فهمند

3 ❤️

937588
2023-07-14 04:17:54 +0330 +0330

داستان نویسی می‌کنی حداقل جوری بنویس که به عقل جور در بیاد .
کدوم مسافرخونه به این راحتی دید داره اتاق بقلش ، باز سناریوی از سوراخ گایدن چه سمی بود معلوم فیلم زیاد دیدی بچه ، رفتی واسه بارداری و دکتر و مشاوره و … بعد اتفاقی که افتاد و پشیمون شد زنت تازه یادش اومد که نزدیک پریود حامله نمی‌شه ؟!
بچه جان سنت کمه نمیدونی چی به چی هست ، داستان نویسیت چی هست ، مجبوری مجلوق بنویسی با این همه گاف ، آخر داستان هم تم غیرت و عبرت گرفتی .

3 ❤️

937668
2023-07-14 22:01:44 +0330 +0330

کیرم تو غیرتت

0 ❤️

937686
2023-07-15 00:21:29 +0330 +0330

کلا فانتزی ای که دارید جالبه و کاری بهش ندارم اما اگر افرادی هستن که از این لطف سو استفاده میکنن باید گردنشون رو بزنی

0 ❤️

937756
2023-07-15 08:49:39 +0330 +0330

اگه مینوشتی داستان تولد خودت که بابات موقع مرگ اعتراف کرده خیلی بیشتر واقعی بنظر میومد

0 ❤️

937859
2023-07-15 23:58:02 +0330 +0330

مگه میشه؟ مگه داریم؟

0 ❤️