معلمی عشق است (۴)

1401/02/20

...قسمت قبل

معلمی عشق است "4 "

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق به شود
بدیم ، بدیم ، آی مشتاق تر بشدم…

‌دوستانی که انتقاد کردن ، بسیار ممنونم. برخی دوستان آگاه و با بینش جواب برخی دیگه را داده اند .مث صحه سدر نوشتن یکی از منتقدین و پاسخ دوست خوب، و‌گرامی که تابید کردن سعه صدر درسته،،،
ممنونم از منتقدین گرام …
خداوکیلی ۹۰ درصد داستان درست است و اتفاق افتاده . ۱۰ درصد هم شاخ و برگ بش دادم …

ادامه داستان ،،

اعتراف سپهر به خواهر و برادر بودن او و ماریا، خیلی عجیب بود ، این همه شباهت در بدن ، در احساسات و عواطف و… بسیار جالب بود .حالا من با برادر و خواهری سکس کرده بودم که کپی هم بودند. دوسال خواهرش را گاییده بودم واز او یک بچه داشتم ، و حالا حدود ۶ ماه و در زمان زایمان ماریا ، برادرش سپهر ، زیر خواب من بود.
نمیدونستم چکار کنم ،
ریسک بالایی بود .‌
واقعا نمیتونستم پیش هیچکدام اعتراف کنم که با دیگری رابطه دارم .
تصمیم گرفتم فعلا سکوت کنم و ببینم در آینده چه پیش خواهد آمد .

اون ایام بدون استثنا هر وقت دوست داشتیم و با رضایت کامل سپهر ، به روش ها و پوزیشن های مختلف سکس میکردیم . حس گی بودن سپهر زنده شده بود و خیلی از کیر من راضی بود . باور کنید سکس با سپهر اندازه سکس با ماریا لذت بخش بود . این پسر تمایلات عجیب دخترانه ای داشت .حتی نمی‌توانست یک روز دوری منو تحمل کند . گاهی وقت ها خودش را مانند یک نو عروس آرایش می‌کرد و انتظار آمدن منو می‌کشید.
تو صحرا ، تو چادر ، تو ماشین ، تو کلاس ، هر جا فکرش را بکنید ، سپهر آماده سکس بود . بعضی شب ها خانه باباخان میخوابیدیم و راحت سکس میکردیم . باسن سپهر همیشه به کیر من می چسبید .
اوخر اردیبهشت ماه و مدرسه رو به اتمام بود . تعطیلات فرا رسید…من از روستاییان خداحافظی کردیم و راهی شهر شدم .
سپهر هم خداحافظی کرد و همراه من به شهر آمد .
شب خانه مجردی من ماندیم . خسته از زندگی عشایری و روستایی دوسه روز استراحت کردیم. و من وسپهر مث زن و شوهر بودیم .
ماریا خیلی ازمن نگران شده بود که کمتر احوالش را می پرسم.
ولی بی تاب دیدن من بود و پیشنهاد داد به تهران بروم . حتی گفت اگر نیای تهران ، من با مهرسام میام خونه ات .
به سپهر پیشنهاد دادم که برای انجام برخی کارهای اداری باید به تهران بروم . خیلی استقبال کرد .با ماشین خودم راهی تهران شدیم و شب به خونه پدر سپهر رفتیم. ماریا با دیدن من طاقتش تمام شد وکم مانده بود جلو همه بغلم کند .مهرسام حدود شش ماهه شده بود .
خیلی تپل و خوشکل و خندان بود . گوشه ی لپش مث من چال بود و وقتی می خندید کاملا شبیه من بود . ماریا اینو بهم گوشزد کرد .
بعد خوردن شام ماریا بهم پیامک داد که من امشب سکس میخوام. دیگه طاقت دوری از بغلت ندارم ،
گفتم عزیزم تا فردا صبر کن که با هم بریم بیرون،
ولی قبول نکرد
گفتم باید کاری کنی که سپهر و نامادری ات خوب بخوابند.
گفت فکر اونجاش کردم .
بعد شام‌ قهوه ای درست کرد که در آن قرص خواب آور ریخته بود .
چهار استکان قهوه خوری رو سینی گذاشته بود . یک لیوان به من داد و یکی را خودش برداشت .
دو لیوان قهوه هم به سپهر و نامادریش داد .
حدود ساعت ۱۲ شب حالت خواب بر آنها مستولی شد و هرکسی راهی اتاقش شد . خوشبختانه پدرش خونه نبود . ساعت حدود یک شب من و ماریا راهی اتاق او شدیم . به محض ورود بهم حمله کرد و بغلم کرد . اشک در چشماش حلقه زده بود . هرکاری میکردم‌آرام نمیشد .
من هم‌‌‌بغلش کردم و پشتش را مالش دادم .
خیلی آرام همه ی لباس هاش را در آوردم و خودم هم لخت شدم . دوباره به سمت کیرم هجوم آورد و همه آن را در دهانش فرو برد . من هم با موهای سرش بازی می‌کردم. خیلی زود 69 شدیم و من هم شروع به خوردن کوسش کردم . صداش همه اتاق پر کرده بود. با کیرم حرف میزد :
آی عزیزم شش ماهه کجایی !!!
بی تو دارم می میرم !!!
و مرتب سر کیرم را بوس می‌کرد،

در حین خوردن کوسش ، ارضا شد . باور کنید آب کوسش تا ساق پاهاش را خیس کرده بود . بلند شدم و روش دراز کشیدم. سر کیرم را بر کوسش گذاشتم و در حالیکه کمرم را چنگ می‌انداخت و التماس می‌کرد، تا آخر و یکضرب در کوسش فرو بردم. جیغ بلندی کشید . به چشام نگاه کرد و گفت خیلی نامردی. شش ماهه من بدون کیر موندم و دارم می میرم و تو اصلا خیالت نیست. ؟؟؟ حتما اونجا کسی زیر خوابت شده؟؟
گفتم عزیزم ماریا اینجور نگو .‌
تو روستا که زنی نیست،
تازه من زحمت دوتا مدرسه رو دوشم هست…نمیتونستم مدرسه ها را رها کنم . اینجا هم تو راه نداشتی بیای بیرون‌،.
در حالیکه دستانش را پشت سرم حلقه کرده بود ، و لبهام را می‌خورد و زبانش در دهانم فرو کرده بود ، تند تند تلمبه میزدم . همزمان ارضا شدیم و حجم زیادی از آبم درون کوسش خالی کردم . .و کنارش دراز کشیدم . همونجور خوابش برد . خودم را تمیز کردم . و پتو را رو ماریا کشیدم. مهرسام بیدار شده بود .،قوطی شیر خشکش کنار تخت خواب بود . براش درست کردم و در حالیکه در بغلم بود بهش شیرخشک دادم . حس پدر و‌پسری در وجودم شکل گرفته بود و در بغل من کامل و آرام خوابید.
من هم رفتم تو هال خوابیدم . حدود ساعت ۱۱ ماریا بیدارم کرد. در حالیکه اونها هنوز خواب بودن . گقت مطمئن باش بیش از ۱۲ ساعت می‌خوابند. باهم حمام رفتیم . تو حمام هم دستاش را به دیوار زدم و از پشت بغلش کردم‌. گردنش را خوردم و پشتش را مالش دادم . و کم کم کیرم را تو کوسش کردم .اونقدر تند تلمبه زدم تا باهم ارضا شدیم. بیرون اومدیم و دوباره خودمون را بخواب زدیم . حدود ساعت ۲ ظهر با صدای نامادری ماریا بیدار شدیم . در حالیکه سپهر را بیدار می‌کرد. گفت ببین چقدر خوابیدیم. سابقه نداشته اینقدر بخوابیم. ما هم متعجب ساعت را نگاه کردیم و گفتیم دیشب دیر خوابیدیم .

مهرسام سبب شده بود رابطه ماریا و نامادریش خوب شود ، بعد ناهار ماریا گفت من ومادرم دو سه ساعت میریم آرایشگاه شما مواظب مهرسام باشین .
بعد رفتن آنها ، سپهر آومد کنارم دراز کشید و گفت حال شوهرم چطوره؟
بدون من خوش میگذره؟ و شروع به مالیدن کیرم کرد . گفت دو روز هست که سکس نکردیم و الان به شدت حشری هستم … گرمکن ورزشی را از پام پايين کشید و کیرم را در دهانش فرو برد و مشغول ساک زدن شد … من حال و حوصله مقدماتش را نداشتم . . گفتم بچرخ و پشتت به من بکن . در حالیکه پشتش به من بود، کیرم را وارد کونش کردم و شروع به تلمبه زدن کردم . اون هم صدای آه آه و آه و اوه اوه و اوه اش بلند شده بود .حدود ۲۰ دقیقه سکس کردیم و در حالیکه با کیرش بازی می‌کردم، ارضا شد . من نیازی به ارضا شدن نداشتم . کیرم را بیرون کشیدم و به بهانه ارضا شدن ،چند دستمال کاغذی سر کیرم پیچیدم . سپهر اصلا شک نکرد . وهمونجا خوابش برد .
غروب ماریا و نامادریش برگشتن .
نامادریش زنی حدود ۴۵ ساله بود که زیبایی خاصی داشت . وقتی از آرایشگاه برگشت شبیه عروسک شده بود . مانتو جلو باز و کوتا با شلوار جین آبی و هیکلی ناز کنار ماریا بود . گفتم به به ، بزنم به تخته ، مادر و دختر خیلی خوشکل شدین . گفتند لطف دارین آقای معلم ، خبر خاصی نیست .
سپهر خوابیده بود و ماریا رفت اتاقش تا لباس عوض کند و به‌مهرسام شیر بدهد ، لبخند های نامادریش برام غیر عادی بود ‌ به بهانه آب خوردن رفتم آشپزخانه، به نامادریش نزدیک شدم و به بهانه برداشتن لیوان از پشتش رد شدم . گفتم ، حال خانم خوشکله چطوره ؟
گفت ممنونم ،بد نیستم،
گفتم یعنی خوب هم نیستی ؟
گفت خوب بودن دلیل و دل میخواد که من هیچکدام ندارم ،
گفتم خوش بحال شوهرت که این ماه تابان را دارد .
آهی کشید و گفت این ماه تابان مدتهاست بدون خورشید شده!!! خورشیدش دیگه نمیتونه ماه تابان و زیبایش را نورانی کند .
گفتم نگووووو
گفت خورشیدش کم نور و کم فروغ شده ، چون هم پیر شده و هم سرش تو حساب وکتاب و پول هست اصلا نوری ندارد .
در حالیکه پشت سرش بودم گفتم تو مرده را هم زنده میکنی و دستی به باسنش زدم . نگاهی بهم کرد و گفت . جوانی نعمت بزرگیه ازش استفاده کن . نگاهی به هال کردم و از نبودن ماریا مطمئن شدم . برگشتم و از پشت کامل بغلش کردم . گردنش را چرخاندم و لبهاش را بوسیدم، خیلی زود وا داد . گفتم امشب، نعمت جوانی را نشونت میدم. گفت چطور ؟
گفتم نقشه ای میکشم و فقط تو بدان که جایی نمیرم .
گفت چشم . شماره همراهش را گرفتم .گفتم ‌بهت پيام میدم
نقشه ای کشیدم .
بعد شام‌ با یه تلفنی الکی ، چند بار چشم چشم گفتم و آدرس بیمارستان را پرسیدم و قطع کردم . به ماریا و سپهر و نامادریش گفتم که یکی از اقوام نزدیکم تو بیمارستان بستری شده و باید شب برم پیشش بعنوان همراه تا صبح بمانم، چون تنهاست.
ماریا و سپهر ناراحت شدن . و گفتم حتما صبح برمیگردم .
اتاق ماریا و سپهر طبقه بالا بود و اتاق نامادری طبقه پایین اون ساختمان ویلایی دو طبقه بود.
به نامادری ماریا پيام دادم که میرم بیرون .وقتی سپهر و ماریا رفتن بخوابن بهم خبر بده تا برگردم اتاق خودت . ساعت ۱۱ شب از همه شون خداحافظی کردم‌ و رفتم بیرون . اول ماریا زنگ زد وخیلی ناراحت شد .گفتم عزیزم خودت میدونی چاره ای نداشتم . .انشاله فردا جبران میکنم برات . بعد سپهر زنگ زد و او هم ناراحت بود . گفتم نگران نباش برات جبران میکنم . به هر دو گفتم ‌امشب زودتر بخوابین و استراحت کنید تا فردا انرژی داشته باشیم .
بعد نیم ساعت نامادری شان که اسمش فاطمه بود ،پيام داد که هر دو رفتن اتاقشان . من هم به هر دو پيام دادم که بیمار حالش خوبه و من هم کنارش راحت میخوابم و گوشیم را بخاطر محیط بیمارستان سایلنت میکنم . و شب بخیر گفتم .
ساعت حدود ۱۲ با رعایت تمام پروتکل های امنیتی و مخفی کاری با هماهنگی فاطمه خانم‌ وارد خونه شدم و مستقیم به اتاقش رفتم .
خدای من این زن کوهی از آتش بود . همون پشت درب بغلم کرد و لبهام را مکید و زبانش در دهانم کرد . گفت از عصر که باسنم را لمس کردی ، آب کوسم یک لحظه قطع نمیشه. زود باش.
لباس هاش را در آوردم . و کامل روش خیمه زدم‌‌. اول لب هاش . بعد گردنش ، بعد سینه هاش . بعد نافش . و کم کم به کوسش رسیدم و شروع به خوردن کردم . وقتی کوسش را لیس زدم ، صداش بلند شد و بدنش را پیچ میداد. گفت اولین باره این اتفاق تو زندگیم می افتد و کسی کوسم را لیس نزده است. . خوردم و خوردم تا ارضا شد . و بی حس رو تخت افتاد . بعد کمی بلند شد و کیرم را در دستش گرفت . از سایزش خوشحال شد . و اونو تو دهانش فرو برد. خیلی وارد نبود . و دندان هاش اذیتم می‌کرد. گفت تا حالا ساک نزدم.
پاهاش را رو دوشم گذاشتم و کوس زیبا و کلوچه ای اش جلو کیرم قرار گرفت . سرش را وارد کوسش کردم و یکضرب تا آخر فرو بردم .کامل ناخن هاش را در پشتم فرو برد و خودش راجمع کرد . گفت خیلی بی رحم و نامرد و وحشی هستی ، آرام تر . جرررر خوردم .
شروع به تلمبه زدن کردم . او هم لذت می‌برد. دوباره ارضا شد . .و بعد من هم ارضا شدم
بغلش دراز کشیدم. درد دلهاش شروع شد .و گلایه هاش از شوهرش . که فقط فکر پول هست و دیگه هیچ .
بحث را به ماریا کشاندم که چطور بدون سکس تحمل می‌کند.
گفت . میدونم باهاش سکس داری .!!!
جا خوردم گفتم چطور ؟
گفت اولا ارتباط بین تو و ماریا عادی نیست . دوما این مدت که ماریا زایمان کرده واینجا بوده همیشه اسمت آورده و دلتنگت بوده و کم وبیش سوتی هایی داده و میدونم اون شوهرش لیاقت ماریا را نداره .
گفتم انکار نمیکنم که دوسش دارم .
گفت دیشب هم ماریا به منو و سپهر داروی خواب داده بود که اینقدر خوابیدیم تا شما سکس کنین و عقده چهار ماهه اش خالی بشه .
خنده ای کردم و گفتم الان تو هم شریک هستی دیگه…
گفت سهم من از تو اندک است . و ممکنه دیگه نتوانیم همدیگر ببینیم.
بهش اطمینان دادم که بخاطر اون بیشتر میام تهران و دوسش دارم .
لب هام را بوسید و گفت امشب به اندازه تمام دنیا برام ارزش داشت که با وجود ماریا ، برای من وقت گذاشتی.
گفت حدود ۴۰ روزه سکس نداشته .
تا صبح یه بار دیگر سکس کردیم .
بهش پیشنهاد دادم فردا بعد از ناهار ، سپهر را به بهانه کاری بیرون ببره تا ماریا را کامل سیر کنم .
قبول کرد .
فردا صبح من ساعت ۶ رفتم بیرون و ساعت ۸ برگشتم و زنگ خانه را زدم .
ماریا بیدار بود به استقبالم آومد. و دور از چشم همه بغلم کرد . دوش گرفتم و تا ظهر خوابیدم . بعد از ناهار به بهانه رفتن به بیمارستان بیرون رفتم . .
فاطمه بهم پيام داد که منو سپهر با ماشین داریم میریم جایی هر وقت صلاح دانستی پيام بده تا برگردم.
ماریا زنگ زد و گفت فاطمه و سپهر رفتن دنبال یه سری کار . اگر میتونی زود بیا . منهم اولش ناز کردم گفتم دور هستم . اما وقتی اصرار کرد . من هم سریع برگشتم خونه .
عشق بازی و سکس خوبی داشتیم و تا نزدیک غروب رو کار بودیم . واقعا دیگه نای سکس نداشتم . ولی چه میشد کرد. هر سه نفر حشری و من هم در دریایی از سکس و کوس و کون غرق شده بودم .

ادامه...
نوشته: محسن ،


👍 18
👎 9
27001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

873169
2022-05-10 01:57:44 +0430 +0430

من فقط موندم نوبت باباخان بدبخت کی میرسه!


873178
2022-05-10 02:25:09 +0430 +0430

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق به شود
بدیم ، بدیم ، آی مشتاق تر بشدم…

جان؟
کاری به داستانت ندارم، چون نخوندمش. فقط اگه متنی رو که مال خودتون نیست و خواستین توی داستان و نوشته‌هاتون بیارین، قبلش یه جست‌وجوئی بکنین که ایرادی نداشته باشه.
این بیت سعدی انقدر معروفه که…
گفتم ببینمش، مگرم درد اشتیاق ساکن شود
بدیدم و مشتاق‌تر شدم

3 ❤️

873180
2022-05-10 02:32:44 +0430 +0430

جذاب

0 ❤️

873190
2022-05-10 03:01:13 +0430 +0430

داداش من اشتباهی اومدم، اگه میتونی نکنمون میخام رد بشم فقط

6 ❤️

873193
2022-05-10 03:14:41 +0430 +0430

همونجوري كه باباخان و اهالي روستا ( يك ضرب ) تو كونت تلمبه زدن عقده اي ملجوق

1 ❤️

873228
2022-05-10 08:48:19 +0430 +0430

دوستان خودتون رو حاضر کنید قسمت بعد همه ما رو میخواد بکنه😂😂😂😂

5 ❤️

873259
2022-05-10 12:46:36 +0430 +0430

فقط بهت میگم کوس کش همین

1 ❤️

873265
2022-05-10 13:16:52 +0430 +0430

همه رو گاییدی که گالیور 😂😂😂😂
فک کنم قسمت بعدی بابای ماریا میاد پیشت اعتراف میکنه که کونیه و ازت میخواد بکنیش 😂😂😂
بعدش کم کم یه گروپ سکس تشکیل میدی از یه خانواده که همشون میخوان بهت بدن 😂😂😂😂😂

4 ❤️

873285
2022-05-10 16:45:49 +0430 +0430

انچه در قسمت بعد خواهید دید…
اون رو روز سگه نگهبان باباخان بطور عجیبی نگام میکرد و پستش را به من میکرد دستی کشیدم به پشتش که ناگهان اه کشید و پارس کوچکی کرد…

4 ❤️

873320
2022-05-11 00:05:26 +0430 +0430

فقط پدر خانواده رو نکردی که اونم انشاله قسمت بعدی داستان و البته شوهر ماریا و باباخان هم هستن
محسن جان فقط منو نکنی 🤣🤣🤣🤣

0 ❤️

873327
2022-05-11 00:38:04 +0430 +0430

مرتیکه کصکش پیر مرده رو هم میکردی دیگه رزومه تکمیل بشه😂

0 ❤️