هدیه تولد همسرم رو یه غریبه جر داد (۲)

1402/06/04

...قسمت قبل

با سلام خدمت شهوانی های عزیز
الهام هستم ۳۵سالمه ،دو سال پیش اولین داستانمو دادم که مربوط به سال ۹۳ بود و اون زمان و اون اتفاق ۲۸ سالگیم افتاده بود ، اسم داستانم (هدیه تولد همسرم رو یه غریبه جر داد) بود این ادامه داستانم
اون روز هر طور بود محسن شوهرمو راضی کردم که بریم سمت دریا و کلبه رو تحویل بدیم،رفتیم سمت انزلی شبش محسن سکس میخواست و ناچارا از جلو باهاش سکس کردم و فیلم بازی کردم که خیلی لذت میبرم ولی در واقعیت این نبود و حسابی کونم درد میکرد و کصم میسوخت و زخم شده بود،خلاصه چند روز اونجا بودیم و برگشتیم شهرمون اصفهان
چندین ماه حالم اصلا خوب نبود و به اتفاقات اون تجاوز فکر میکردم،کم کم حالم بهتر شد.
خواهر بزرگم با شوهرش ساکن کرج بودن و پیشنهاد دادن ما بیایم کرج و همسرم مغازشو کرج بزنه و منم از اصفهان خسته شده بودم و اسباب کشی کردیم و آمدیم مهرشهر
سال ۹۴ خدا بهمون یک پسر داد و وضع مالیمونم خداروشکر خیلی بهتر شد.
تا پارسال سال ۱۴۰۱
سال پیش یک خونه جدید خریدیم و رفتیم خونه جدیدمون،یک روز از وانت میوه فروشی در خونه خرید کرده بودم و آسانسور دیدم پایین میاد و درو باز کردم یک لحظه دوست حسام که بهم تجاوز کرده بود و دیدم و باهم چشم تو چشم شدیم و من نگاهمو کج کردم و اونم چشم ازم برنمیداشت و از آسانسور خارج شد
اومدم خونه قلبم تند تند میزد و بدنم میلرزید از ترس،که این عوضی تو ساختمان ما چکار میکنه.
چند روز از ترسم از خونه بیرون نمی رفتم
یک شب محسن از باشگاه آمد و گفت که تصادفا با یکی تو باشگاه دوست شده و همشهری شوهرم جنوبیه و جالبتر از همه تو ساختمون ما یک طبقه پایین تر یعنی طبقه ۳ زندگی میکنه و مالک هستش و با برادرش ساختمان میسازن و ساختمان خونه مارو هم اینها ساختن و اسمش پویا هست و خلاصه تعریفی میکرد ازش،شوهرم محسن اصالتا بندر عباس هست و این پویا هم همشهریش در آمده بود
یک روز بعد باشگاه گفت میرم طبقه پایین پیش محسن ،دعوتم کرده بشینیم مشروب بخوریم،منم نمیدونستم چی بگم و چکار باید بکنم،یکم غر زدم که ته متاهلی و حق نداری بری ولی آخر منو راضی کرد و رفت پایین
منم پسرمو خوابوندم و کم کم داشت خوابم میگرفت که محسن زنگ زد عشقم تو بخواب ما داریم مشروب میخوریم و نگران نباشم یکی دو ساعت دیگه برمیگرده،خوابیدم و صبح محسن از پویا و برادرش پیمان تعریف میکرد که چه پسرای خوبی هستن و …
بعد اون شب چند باری که میخواستم پسرمو ببرم مهد کودک با پویا در حد سلام کردن روبرو شدم
یک روز محسن زنگ زد که پویا ریموت پارکینگ شو گم کرده و بهم زنگ زده و الان میاد بالا ریموتو بهش بده
قلبم با تند تند میزد و همش محسن و فحش میدادم ،منم همیشه عادت دارم فقط با شرت تو خونه باشم و چیزی نمی پوشم سریع مانتومو پوشیدم و صدای درو شنیدم
در و که باز کردم پویا سلام کرد و گفتم الان ریموتو میارم و درب و نیمه باز گذاشتم،وای خدا چرا زودتر ریموتو پیدا نکردم،دیدم ریموت تو اتاق خواب کنار تخته ،ریموتو برداشتم یهو دیدم پویا تو اتاق خوابم وایساده و یهو دستشو جلو دهنم گذاشت و شروع کرد دکمه های مانتومو باز کردن،منم دست و پا میزدم ولی اون خیلی قویتر از من بود،مانتومو در آورد،شالم از سرم افتاد و دستشو کرد داخل شرتم و شروع کرد به مالیدن کصم
هر چقدر دستاشو چنگ زدم ولم نمیکرد،اینقدر کصمو انگشت کرد تا یکم ارومتر شدم و خودشم اینو فهمید و در گوشم گفت دستشو برمیداره اگر داد بزنم دست و پاهامو میبنده،منم با چشم گفتم باشه،وقتی دستشو برداشت افتادم به التماسش ولی گفت اگر حرف زیادی بزنم زنگ میزنه برادرش هم بیاد،تهدیدش کردم فقط میخندید و میگفت سالهاست منتظرت بودم و مزه اون روز هنوز زیر زبونشه و همش به یادم جق میزده ،ازم خواست همراهیش کنم وگرنه تهدیدم کرد بد واسم تمام میشه منم به ناچار مجبور شدم خودمو شل بگیرم و فقط اشک میریختم
شرتمو در اورد و گفت که واسش ساک بزنم،منم یکم واسش خوردم و حق حق میزدم و سرم داد زد الهام قشنگ بخور نزار دست روت بلند کنم منم یکم خوردم کیرش تو دهنم به سختی جا می شد بعد گفت داگی شو و یهو همشو کرد داخل کصم و جیغم در اومد
میگفت اره همینو میخوام جنده ناله کن زیرم،منم از حرفش بدم اومد و فقط اشک میریختم،یهو صدای زنگ گوشیم آمد و پویا روی میز آرایش نگاه کرد دید نوشته زندگیم و گفت زندگیته ،جوابشو بده ولی وای بحالت اگه خطایی ازت سر بزنه.
و خودشم گوشیشو از جیبش برداشت و گفت ازت فیلم میگیرم اگر حرفی بزنی آبروتو میبرم و همینطور که داگی بودم و کیرش تو کصم بود منم گوشیمو جواب دادم
سلام عشقم خوبی
سلام اره عزیزم
آقا پویا ریموت و گرفت
بله عزیزم
چرا صدات یجوریه
هیچی دارم آشپزخانه رو تمیز میکنم
(پویا عوضی هم پشت سر هم تلمبه میزد )
باشه عزیزم من ساعت یک و نیم میرم پسرمونو از مهد میارم و نمیخواد تو بری دنبالش
باشه عزیزم
تلفنو قطع کردم و دیدم پویا هنوز داره فیلم میگیره،باز زدم زیر گریه
بعد گوشیشو نشون داد که فیلم نگرفته و منم یکم ارومتر شدم
گفت تازه ساعت ده و نیمه و حالا حالا ها باید کصتو بگام الهام
یهو انگشتشو مالید به سوراخ کونم،منم به التماس افتادم تو رو خدا عقب نکن ،چندین ساله از عقب به محسنم ندادم توروخدا انگشتتو بردار
پویا گفت اگر خوب بهم حال بدی از عقب نمیکنم منم گفتم باشه قبوله
یهو در آورد گفت بخور واسم منم شروع کردم ساک زدن و پویا هم باز گوشیشو برداشت و گفت داره واسه کارش به برادرش پیام میده که دیرتر میاد سر ساختمان،منم ساک میزدم یک بعد گفت الهام تو بیار رو کیرم و خوابید رو تخت و من نشستم رو کیرش و شروع کردم بالا پایین شدن و گردنمو گرفت و لبامو مثل وحشیا میخورد و سینه هامو فشار میداد،یهو دیدم دادم ارضا میشم و سرعتمو بیشتر کردم و ارضا شدم و شل شدم
در گوشم گفت خوب بود الهام جون
منم چیزی نگفتم
بلندتر گفت :دوست داشتی جنده خانم
منم اروم گفتم بله
گفت نشنیدم
گفتم بله بله
بعد گفت الهام بخواب پاهاتو بده بالا
افتاد روم و پاهامو رو شونه هاش گذاشته بود و عوضی وحشیانه تلمبه میزد و لب و سینه هامو میخورد،باز اونجا یبار دیگه ارضا شدم
یهو دیدم فریادش رفت بالا و ابشو تو کصم ریخت
از روم بلند شد و گفت ببخشید نتونستم خودمو کنترل کنم و ریختم داخل،و میرم واست قرص اورژانسی میخرم میارم واست
بعد کنارم دراز کشید و گفت که حسام دوست دوران خدمتش بوده و کرد ارومیه بوده و بارها بهش اصرار کردم شمارتو که اون روز واسه خودش پیامک زده بود و بده ولی گفته میترسم درسر بشه و نداد بهم و خدا تو رو بعد ۸ سال جلو روم سبز کرد
ازم همش عذر خواهی میکرد که اینطوری شروع کرد
منم گفتم لطفا از زندگیم برو و من شوهرمو و بچه امو دوست دارم و خواهشا بهم آسیب نزن
پویا هم گفت بهش فکر میکنم به یک شرط و گفت دوست داره یکبار تو حمام سکس کنیم و الان باهاش برم طبقه پایین تو حمام خودش انجام بدیم،منم قول گرفتم اخرین باره و اون بره من برم دستشویی و تا یک ربع دیگه میام پایین
پویا رفت و من بعد سرویس آمدم یک ست لباس زیر مشکی توری لامبادا پوشیدم و مانتو پوشیدم ،عطر زدم و حوله حمام رو برداشتم و رفتم پایین،و خودمو قانع میکردم واسه اخرین باره
درب واحدش باز بود وارد واحدش شدم بوی عودش فضارو مست کرده بود
دیدم پویا با یک شورت به تن آمد و دستمو گرفت و منو برد روی تخت خواب
مانتو باز کرد و افتاد به خوردن کصم و بدنم
منم داشتم داغ میشدم و گفتم پویا بریم حمام و دیرم میشه باید ناهار هم درست کنم
گفت نگران نباش زوده هنوز
اینقدر کصمو و کونمو خورد دیونه شده بودم و انگار نه انگار که همین نیم ساعت پیش چندین بار ارضا شده بودم
گفت بخور کیرمو الهام
عوضی سرمو با دستاش میگرفت و فشار میداد سمت کیرش چند با حالم بهم خورد و اوق زدم
دستمو گرفت و برد منو تو حمامش
گفت الهام ازت یک خواهشی دارم
گفتم نه لطفا هرچی باشه نه میگم
اجازه بده بگم بعد بگو نه
چیه بگو
دوست دارم زانو بزنی و جیش کنم رو بدنت
اهههه پویا بدم میاد از این کارا
گفت میشینی خودت یا باز تهدیت کنم؟
دو زانو نشستم یهو دیدم کثافت عوضی با فشار جیش کرد رو صورتم و سینه هام،جیشش تمام نمیشد میپاشید به لبام،حالم داشت بهم میخورد ولی نمیدونم چرا این حرکتش حس شهوتمو زیادتر کرد و تا جیشش تموم شد ناخودآگاه دهنمو باز کردم و شروع کردم ساک زدن و کیرش کم کم تو دهنم راست شد و سیر نمیشدم از خوردنش
حدود یک ساعت تو حمام به هر روشی فکر کنید پویا منو جر داد ،اگر محسن خونه بود مطمئنا صدامونو می شنید
موقع ارضا شدن هم ابشو ریخت رو سینه هام
دوش گرفتیم و سریع رفتم خونه
تا یک هفته خبری از پویا نبود تا یکشب محسن گفت میره پیش پویا و پیمان مشروب بخوره و دیروقت میاد
ادامه دارد…
ببخشید اگر غلط املایی داشتم یا نتونستم خوب توضیح بدم،با گوشی تایپ کردم فرصتم نشد حتی بازبینیش کنم،تایمم کم بود و ترسید متن داخل گوشیم بمونه،اگر حمایتم کردین ادامه داستانو مینویسم واستون

نوشته: المیرا

ادامه...


👍 20
👎 7
95401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

944418
2023-08-26 23:35:21 +0330 +0330

دو قسمت تکراری آپ کردی

1 ❤️

944463
2023-08-27 02:42:31 +0330 +0330

خیلی دیگه داره دروغ میشه

0 ❤️

944466
2023-08-27 03:01:13 +0330 +0330

دیگه کصشر شد

0 ❤️

944633
2023-08-28 06:12:57 +0330 +0330

چرا نمیخونی چی میفرستی…تکراریههههههههه

0 ❤️